حسن سالاری
اگر بخواهیم بدانیم علم چه هنگام و در کجا آغاز شد، باید سرچشمههای آن را در نخستین تجربههای انسانهای نخستین جستوجو کنیم. آنها بیش از ده هزار سال پیش با دستکاری و دگرگون کردن مواد طبیعی توانستند ابزارهای کارآمدی بسازند، برخی از جانوران را اهلی کنند و به کاشتن گیاهان خوراکی بپردازند. تجربه های ایشان از نسلی به نسل دیگر میرسید و پختهتر میشد. این تجربههای فزاینده، زمینه را برای یکجانشینی انسانهای کوچنده و شکارگر فراهم کرد و نخستین روستاها پدید آمدند. با پیشرفت چشمگیر در ذوب فلز، ابزارهای کارآمدتری برای کشاورزی ساخته شدکه به کاشت انبوه گندم، جو و برنج انجامید. رفته رفته بر جمعیت روستاها افزوده شد و سرانجام نخستین شهرها در میان رودان، مصر، ایران و چین پدید آمدند. این داستان به ظاهر کوتاه، یعنی داستان تمدن (شهرنشینی)، بیش از هفت هزار سال به درازا کشید.
نقش شهرنشینی در پیشرفت علم
شهرنشینی با فراهم کردن زمینه برای انجام کارها به صورت تخصصی بر پیشرفت علم افزود. گروهی که در ساختن ابزار چیره دست بودند، صنعت را پیشهی خود ساختند و گروهی در کار کشاورزی و دامپروری سرآمد شدند. در این میان گروهی باید به ادارهی شهرهایی میپرداختند که روزبهروز بزرگتر میشدند و دشمنانی از بیرون نیز چشم بر دارایی آنها داشتند. فرمانرایان نخستین «دولت- شهرها» به زودی دریافتند که برای ادارهی بهتر شهرها و فراهم کردن آرامش شهروندان نه تنها به سربازان نیرومند که به مردمانی آگاهتر از سایر شهروندان نیاز دارند. این مردمان آگاه که نقش مشاوران فرمانروا را داشتند باید درآمدها و هزینههای شهر را ثبت میکردند، زمان مناسب را برای کاشت گیاهان تعیین میکردند و برای تندرستی مردم شهر چاره میاندیشیدند. این نخستین دانشمندان توانستند بنیانهای ریاضیات، اخترشناسی و پزشکی را پیریزی کنند.
دانش مردمان دولتشهرهای باستانی فقط به موضوع های کاربردی محدود نمیشد و نخستین نظریهپردازیهای نیاکان ما دربارهی چیستی، چگونگی و چرایی پدیدههای طبیعی در همین شهرها به نگارش درآمد. برای مثال، کهنترین طرح برای منظومهی خورشیدی، کهنترین نقشهی جهان و کهنترین نظریه پردازی دربارهی پیدایش کیهان در گلنوشتههای به دست آمده از میانرودان دیده میشود. یک پاپیروس از مصر باستان نشان میدهد که ریاضیدانان مصری میتوانستند مسالههای دشواری را با کمک معادلههای درجهی یکم و دوم حل کنند. پاپیروس دیگر رسالهای در پزشکی است که چهل و هشت مسالهی پزشکی در آن نوشته شده و نام آزمایش، تشخصیص و درمان در آن آمده است. نمونههایی از این دست نشان میدهد که دانش پیشینیان ما هرچند کم و بیش آمیخته به خرافه بود، اما از اندیشههای علمی چشمگیر نیز تهی نیست.
آرامش و پشتیبانی از دانشمندان
روشن است که پیشرفت علم به کوشش دانشمندان بستگی دارد اما چه عامل هایی بر مقدار و کارآمدی کوشش آنان اثرگذارند؟ نگاهی به تاریخ نشان میدهد که در کنار کتجکاوی درونی دانشمندان، پشتیبانی فرمانروایان یا مردمان دانشپرور از دانشمندان، نقش برانگیزاننده در پیشرفتهای علمی داشته است. از سوی دیگر، درگیریهای درونی یا جنگهای ویرانگر که برهم زنندهی آرامش دانشمندان و بر باد دهندهی داراییهای پشتیبانان علم بود، از سرعت پیشرفت علم کاسته است. برای مثال، علم در سومر رشد چشمگیر داشت تا مردمانی بیابانگرد بر آنها چیره شدند و پایههای پیشرفت علم را ویران کردند. اما چندی نگذشت که پیروزمندان میدان شمشیر به ارزش دستاوردهایی که خود ویران کرده بودند، آگاه شدند و کوشیدند آن را زنده کنند. این گونه بود که کتابخانههای بابل از دانش سومریان رونق گرفت و زمینه برای پرورش دانشمندان بابلی فراهم شد.
از میان مردمانی که در پیشرفت علم نقش چشمگیر داشتند، ایرانیان بودند که همواره در جستوجو دانش برآمدند و زمینه را برای پژوهشهای دانشمندان فراهم کردند. فرمانروایان ایرانی همواره پشتیبان دانشمندان بودند و ایران همواره جایگاه دانشمندان بزرگ و پناهگاه اندیشمندان رانده شده از سرزمینهای دیگر بود. فلسفهی یونان باستان در زمان فرمانروایی هخامنشیان بر سرزمینهای یونانینشین شکوفا شد و سیاستمداران یونانی به عنوان مشاوران شاهان ایران خدمت میکردند. اشکانیان از فرهنگ و دانش یونانی اثر پذیرفتند و ساسانیان از اندیشمندان و صنعتگران تبعیدشده از یونان و روم پشتیبانی کردند. همچنین، خسرو انوشیروان کسانی را به هند و روم فرستاد تا از دانش و تجربهی آن فرهنگها برای ایرانیان ارمغان بیاورند. به این ترتیب زمینه برای پیدایش یکی از بزرگترین مراکز علمی جهان باستان به نام دانشگاه گندیشاپور در ایران فراهم شد.
از گندیشاپور تا بغداد
از آنجا که در دانشگاه گندیشاپور، بهویژه در دورهی خسرو انوشیروان، نسبت به دانشمندان از هر آیین و ملتی به گرمی رفتار میشد، آن نهاد آموزشی و پژوهشی بزرگترین مرکز علمی جهان آن روزگار شد. دانشمندان و پزشکانی از جایجای جهان از مسیحی و ز ر دشتی و با هر نگرش فلسفی گرد هم آمدند. به روزگاری که برای ارتباط دانش پژوهان ملتهای گوناگون و گسترش و پراکنش دانستههای علمی ابزارهای کارآمدی وجود نداشت، چنین فرصت ارزشمندی در دانشگاه گندیشاپور فراهم شد . چنین آمیزش علمی و فرهنگی تا آن زمان در جهان به وجود نیامده بود و نمونهی دیگر آن چند سده بعد در دورهی اسلامی در شهر بغداد فراهم آمد. میدانیم که این شهر نیز با اندیشهی ایرانی پیریزی شد و مشاوران ایرانی خلیفههای عباسی بودند که زمینه را برای گردهمایی دانشمندان در این شهر فراهم کردند.
بغداد (واژهای فارسی به معنای خدا داد) روستا یا شهرکی خوش آبوهوا بر ساحل دجله و بر سر راههای بازرگانی شرق و غرب بود که به روزگار ساسانیان بازارهای بزگ سالیانه در آنجا بر پا میشد. این مکان در سال 145 قمری/ به پیشنهاد خالد برمکی برای ساختن پایتخت عباسیان برگزیده شد. شالودهی این شهر را نوبخت با همکاری چند دانشمند و مهندس ایرانی دیگر پیریزی کردند. گزینش درست این مکان برای پایتخت خلافت عباسیان باعث رونق اقتصادی این شهر و شکوفایی فرهنگی آن شد. هنرمندان و دانشمندان از گوشه و کنار جهان از هند تا روم به این شهر آمدند و ساخت کاغذ در بغداد که هدیهی تمدن چین بود، به نگارش آثار علمی رونق داد. به زودی بغداد به یک مرکز علمی بزرگ تبدیل شد و دورهی تازهای از شکوفایی علمی آغاز شد.
پیشگامی و پیشتازی ایرانیان
گامهای نخست پژوهشهای علمی در بغداد با ترجمهی آثار پیشینیان برداشته شد و باز هم ایرانیان در این کار پیشگام بودند. نوبخت و فرزندانش، به ویژه ابوسهل نوبخت، از نخستین کسانی بودند که به ترجمهی آثار علمی ایرانی از زبان پهلوی به عربی پرداختند. آنها در کنار دانشمندانی چون ابراهیم فزاری و ماشاءالله یهودی، نقش مهمی در راهیافتن جدولهای اخترشناسی دورهی ساسانی، مشهور به «زیج شاهی»، به اخترشناسی دورهی اسلامی داشتند. بزرگترین مترجمان دورهی اسلامی به نام حُنین بن اسحاق و ثابت بن قره بیشتر آثار پزشکی و ریاضی یونان باستان را به سفارش خاندانهای ایرانی مانند بنومنجم (فرزندان بزیست پسر فیرزوان)، بنوموسی (فرزندان موسی پسر شاکر خراسانی) و خاندان بختیشوع (فرزندان جُرجیس بختیشوع) به عربی بازگرداندند. این ترجمهها پایهی پژوهشهای آینده شد و به زودی دانشمندان بزرگی پدیدار شدند.
برای روشنشدن نقش ایرانیان در شکوفایی علمی دورهی اسلامی، شاید یادآوری سخن ابنخلدون، تاریخنگار و جامعهشناس عرب، از هر چیزی بهتر باشد. وی در مقدمهی کتاب تاریخ خود آورده است:
از شگفتیهایی که واقعیت دارد این است که دانشوران امت اسلام، چه در علوم شرعی و چه در دانشهای عقلی، جز در مواردی اندک، همگی عَجَم بودهاند. و تازه اگر کسانی از آنان یافت شوند که از نظر نژاد عرباند، از لحاظ زبان و مهد تربیت و استادان، عجمی بودهاند.
هرچند عجم به معنای غیر عرب است، ولی ابنخلدون در ادامهی سخن خود روشن میکند که منظورش از عجم در اینجا ایرانیان بوده است:
همهی دانشها، حتی علوم شرعی و صرف و نحو، نیاز به آموزش دارند و در زمرهی صنایع و فنون به شمار میروند. و پیش از این گفتیم که چیرهدستی در صنایع و فنون مختلف از ویژگیهای تمدنهای شهری است. و اعراب کمتر از هر ملت دیگری با این مسائل آشنا بودند و در آن روزگار مردم شهری منحصر به ایرانیان، و نیز مردمانی بود که در آیینهای شهرنشینی از ایرانیان پیروی میکردند. چه ایرانیان به علت تمدن راسخی که از آغاز تشکیل دولت فارس داشتهاند، در این کارها تواناتر و استوارتر از دیگران بودند.
ابنخلدون یکی از عوامل اثرگذار بر پیشرفت علم را شهرنشینی میداند و پیشگامی ایرانیان در علم را به پیشگامی ایرانیان در تمدن شهری نسبت میدهد. شهرنشینی نشانی از افزایش ثروت در جامعه و آرامش است و چنانکه گفته شد این دو در پیشرفت علم بسیار اثرگذارند. ساخت بسیاری از شهرها با نام فرمانروایان بزرگ و نقطههای عطف در تاریخ علم با نام شهرهای بزرگ پیوند خورده است. از این رو، قاضی صاعد، دانشپژوه عرب ساکن آندلس (اسپانیا) در کتاب التَّعْریفُ بِطَبَقاتِ الاُمَمْ، که گزارشی فشرده از تاریخ علم جهان است، به کاردانی، دادگری و مردمداری شاهان ایران اشاره میکند و میافزاید: «از ویژگیهای ایرانیان این است که به پزشکی توجه بسیار، به احکام نجوم و تأثیر آن بر جهان شناختی کامل، در رصد سابقهای کهن و در بررسی حرکت ستارگان روشهای گوناگون دارند».
منبع: جزیره دانش
خیلی خوب بود