کودک یار

معرفی بهترین ها برای کودکان

کودک یار

معرفی بهترین ها برای کودکان

اهالی کمپ فراموشی- حاشیه‌نشینی در استان البرز

فقر در حاشیه کلان شهرها

سهراب پارسی پور 

هلی کوپترها که از بالای سرمان رد می شوند، سرها می چرخد سمت مسیری که رفته اند: مسیری پشت به خورشید، چون هنوز ظهر نشده و قرار است رییس جمهوری محمود احمدی نژاد در یکی از میدان های کرج، برای مردم سخنرانی کند. از اینجا که ما ایستاده ایم تا کرج، راهی نیست، حداکثر یک ربع تا 20 دقیقه رانندگی، آدم را می رساند تا همان جایی که رییس دولت قرار است در آخرین سفر استانی اش در سال 90، با مردم صحبت کند: سفری که به قول فرهادی، استاندار البرز، برای عمران و آبادانی هرچه بیشتر این استان تازه تاسیس و بررسی مسائل و مشکلات و تصویب مصوبات «بسیار خوب» انجام می شود. حالاکه احتمالارییس جمهوری در یکی از هلی کوپترهای بالای سر ما نشسته است، ویرم می گیرد از مادر «نگین و مریم» بپرسم: «اگر همین الان رییس جمهوری را ببینی چه می گویی؟»این زن 33 ساله که تاکنون هشت فرزند به دنیا آورده، جواب می دهد: «ما که حرف مان به او نمی رسد، ولی تو به او بگو ما در این بر بیابان هم پابرهنه نمانده ایم.» به کفش هایش نگاه می کنم. می گویم: «حالاکه نگذاشتی از صورتت عکس بگیرم، بگذار از کفش هایت عکس بگیرم تا رییس جمهوری هم ببیند.»از خنده، ریسه می رود. بعد برمی گردد به بیست، سی بچه یی که مقابل چادرها ایستاده اند و می خندند، به زبان بلوچی چیزی می گوید. همه می زنند زیر خنده و می فهمم که بهشان گفته می خواهم از کفش هایش عکس بگیرم. دیگر معطل نمی کنم. روی خاک زانو می زنم تا صدای هلی کوپترها دور نشده، عکس شان را بگیرم، عکس کفش هایی که هر کدام ساز خود را می زنند.
    
    
    
    مزار هفت هزار ساله عیدی محمد
    «کسانی که خود را بالاتر از دیگران می دانند، کافی است نگاهی به گورستان بیندازند. آنچه باقی مانده از دیگران، مشتی خاک است.» یک مثل اسپانیایی.ایستاده ایم سر مزاری بی نام و نشان، در زمین های حاشیه کرج، جایی نزدیک فردیس و محمدآباد. نیما، طوری درباره مدفون این مزار بی نام و نشان، حرف می زند که گویی سال ها با او بوده، زندگی کرده، چه می دانم، از یک پدر و مادر بوده اند، مگر همه نیستیم از پشت آدم ابوالبشر؟ می پرسم: «چند سال عیدی محمد را می شناختی؟»می گوید: «شش ماه، آخرین تقاضایش را دو روز قبل از فوتش کرد. گفت من را ببرید بیمارستان، دستم چرک کرده و بو می دهد. ترسیدیم. می دانستیم اگر ببریمش، دستش را قطع می کنند. بعد هم با وضعیتی که اینجا داشت، مشکلات بیشتری سراغش می آمد.»می بینم که هنوز با خودش درگیر است، چرا عیدی محمد، مردی که می گویند حال و هوش درست و حسابی نداشته را نبرده بیمارستان، تا حتی اگر به قیمت قطع شدن دستش هم باشد، از مرگ نجاتش دهد. لحظه یی توی خودش فرو رفته، بعد انگار زمزمه اش را نمی خواهد کسی بشنود:«رفتم پلیس آوردم. گفتند ما دست نمی زنیم. پتو را خودت از روی صورتش بردار. چشم هایش باز بود. دستش قانقاریا گرفته بود. از همان هم مرد.»دوباره به مزار بی نام و نشان نگاه می کنم: «عیدی محمد». نامی این زیر خوابیده، انگار که هرگز نبوده، همان طور که آن شاعر خراسانی گفته بود، با «هفت هزار سالگان سر به سر» شده حالا. می پرسم: «وضع بقیه هم اینقدر بد است؟»نیما، امروز راهنمایمان شده، می گوید: «نه، برویم ببینیمشان.» عضو «NGO»یی است که به کودکان کار کمک می کنند. حالادرگیر مساله زندگی و معیشت حاشیه نشینان شهرهای اطراف کرج شده، ملارد، شهریار، فردیس، محمدآباد، اندیشه و این همه خانه هایی که مانند قارچ این روزها سر بلند می کنند، به هزار و یک نام، از شرکت تعاونی های خانه دار کردن کارمندان و کاسب ها گرفته تا مسکن مهر و مجتمع های انبوه سازی. 
    
     
    راهنما، جلو می افتد. از سر جاده تا جایی که قرار است برویم، یک ربع راه است، پیاده، با هیچ ماشین و موتوری هم نمی شود رفت، چون راهش، انگار راهی کوهستانی است. یک طرف، سیم خاردارهای زمین های کمیته امداد است و نیم متر آن طرف تر، دره یی عمیق، دهن باز کرده، دره یی که از بردن شن های بیابان به وجود آمده، با عمق حداقل 20 متر، هنوز هم لودرها و کمپرسی ها، آن پایین کار می کنند. معدن شن سپاه پاسداران است دیگر.
    
    از این کوره راه که رد می شویم، کلاه ها را تا پایین گوش ها پایین کشیده ایم و یقه ها را بالاداده ایم تا باد استخوان سوز شهریار، پوست مان را نسوزاند. هنوز یک هفته یی به بهار مانده و هوا اینقدر سرد و کشنده است.
    
    راه، بعد از معدن شن، به تپه ماهورهایی می رسد که پر از آشغال است. خرده زباله هایی که به هیچ درد نمی خورد جز آلودن محیط زیست و بعد از این تپه ماهورهاست که به کمپ بلوچ ها می رسیم.
    
    کمپ که می گویم، خیلی غلط انداز است، جرات نمی کنم بگویم محله، یا به قول جامعه شناسان «کلونی انسانی»، توهین آمیز است، از یک هفته قبل که قرار شده با نیما به اینجا بیایم، به خودم قول داده ام دماغم را بالانگیرم، رویم را از بوی بد آن طرف نکنم، دست دادند، دست شان را بفشارم، چای تعارف کردند، بنوشم و اخم نکنم و بنشینم چند ساعتی پای حرف شان.
    
    برای همین است جرات نمی کنم جز کمپ، نام دیگری بر این زمین صاف بگذارم که پانزده چادر کوچک و بزرگ، این طرف و آن طرف برافراشته اند. نزدیک نشده ایم هنوز که صدای چند بچه بلند می شود: فریادهایی از شادی، آن هم برای دیدن نیما، این جوان خوش قد وبالاکه 40، 50 تایی نهال بلند را روی شانه گرفته و می آورد برای باشندگان این کمپ، بکارند لابد.
    
    بچه ها، تا می رسند، سلام می کنند، بعد، می پرند روی سر و کول نیما که حالا، زیر بار سنگینش، به هن و هن افتاده. وسط کمپ که می رسیم، کنار یکی از چادرها، بارش را زمین می گذارد. بعد، با چند زن و نوجوانی که از چادرها بیرون آمده اند، چاق سلامتی می کند. از نسخه داروی این یکی می پرسد و از اعتیاد آن دیگری: «بیشترشان مشکل مصرف دارند، یکی از کلینیک های ترک، به ما گفته رایگان درمان شان می کنیم، ولی بودجه یی برای حمل و نقل شان به آنجا نداریم.»
    
    این را قبلاگفته بوده و اینکه نباید اگر چیزی دیدم، سگرمه ها را در هم بکشم. نه، قرار نیست این کارها بشود. حرف شان گل می اندازد. از مشکلاتی می گویند که دارند. بعضی شان، شناسنامه ندارند، بعضی دارند. هفته گذشته، عروسی دو تا از جوان ها بوده، داماد شناسنامه داشته، عروس نداشته، این می شود که تمام کرج و تهران و شهرری را می گردند تا جایی عقدشان کند، نتوانسته بودند محضر پیدا کنند قانونی، این بوده که به عقد شرعی رضایت داده اند، لابد فردا هم برای گرفتن شناسنامه بچه ها، باید هفت کفش آهنی بپوسانند در راه ادارات برای گرفتن شناسنامه و ثبت قانونی این ازدواج.
    
    عروس، البته، خیلی گوشش به این حرف ها بدهکار نیست. این، کار مردهاست، از نیما، قول گرفته بوده برای چادر جدید. نیما نداشته، سر پایین می اندازد: «می آورم.»
    
    «کی؟»
    
    اصرار را که می بیند، مجبور می شود زمان بدهد: «هفته دیگر.»
    
    مادر عروس، از راه دور آمده، از آن طرف فردیس، یک کمپ دیگر لابد. شوهر کرده به مردی که آنجا چادر دارد. ما را که می بیند، گل از گلش می شکفد، نیما را مدت هاست می شناسد و مثل آشنایی قدیمی، حال و احوال می کند. می گوید: «شوهر اولم کتکم می زد، معتاد بود، ولی این شوهرم هوایم را دارد. پیر است. ولی به من احترام می گذارد. دیروز که اصرار کردم بیایم اینجا بچه ها را ببینم، دلش رضا نمی داد.»
    
    فارسی را خوب و مفهوم حرف می زند، بلوچی را صد البته بهتر، ولی بلوچی ندانم. نیما هم نمی داند. بعضی از زن ها، بلوچی فقط حرف می زنند و مادر دخترها، «نگین و مریم» می شود این وسط دیلماج ما، به قول امروزی ها، مترجم.
    
    نیما قبلاگفته است از بلوچ های زابل هستند. پاکستانی ها روی رود هیرمند که سد زدند، خشکسالی به جان زمین افتاد و تشنگی به جان مردم. دیدند باید خانه را به دوش کشید و رفت جایی که بشود لقمه نانی پیدا کرد. عده یی کوچیدند به کرج و شدند حاشیه نشین آبادی های استان تازه تاسیس البرز و بقیه هم، همین دور و برها هستند، کافی است چشم باز کنیم تا سر هر چهارراه، بچه هایشان را ببینیم.
    
    می گویم: «خدا چند بچه ات داده مادر؟»
    
    می خندد، تعارف می زند داخل چادر شوم، نه، همین جا خوب است، جلوی چادر، جایی که دود آتش از میان پلاستیک ها و پتوهای جلوی در، به صورتم می خورد، بهتر است از این سوز استخوان سوز سرما. می گوید: «پنج پسر دارم و سه دختر.»
    
    نگین و مریم را دیده ام، اسم عروس را نمی توانم بپرسم، شرم حضور و اصراری که برای عکس گرفتن از چهره زن ها کردم و نتیجه نداد، نمی گذارد. «چند سال داری مادر؟»
    
    تا می گوید 33 سال، دهنم باز می ماند. 33 سال و 8 فرزند؟ در آستانه نوه داشتن؟ چه زود افسردی زن، چه زود مادربزرگت می خوانند. این را در چهره ام می خواند. می گوید: «سر چهارراه ایستادن و کار کردن، کتک خوردن از دست شوهر و شهرداری چی ها و این وضع زندگی، همین می شود که می بینی.»
    
    سر تکان می دهم. همان هنگام است که سر و کله هلی کوپترها پیدا می شود. آمده اند لابد هیات دولت را به کرج ببرند. بعد ویرم می گیرم با تریپ صدا و سیمایی درباره سفر دولت از او بپرسم: «اگر همین الان رییس جمهوری را ببینی چه می گویی؟» جوابش، وامی دارد سر پایین بیندازم و بعد، کفش هایش را می بینم که از چهره اش گویاتر است. می گویم: «حالاکه نگذاشتی از صورتت عکس بگیرم، لابد بگذار از کفشهایت عکس بگیرم تا رییس جمهور هم ببیند.»
    
    از خنده، ریسه می رود. بعد برمی گردد به بیست، سی بچه یی که مقابل چادرها ایستاده اند و می خندند. به زبان بلوچی چیزی می گوید. همه می زنند زیر خنده و می فهمم که بهشان گفته می خواهم از کفشهایش عکس بگیرم. دیگر معطل نمی کنم. روی خاک زانو می زنم تا صدای هلی کوپترها دور نشده، عکس شان را بگیرم، عکس کفش هایی که هر کدام، ساز خود را می زند.
    
    امیدوارم این سفر، آنطور که می گویند زندگی این مردم را بهتر کند، زندگی ایرانی ها و پاکستانی هایی که در گوشه و کنار این استان، زیر بار فقر، کمر خم کرده اند و اکنون، با فشارهای مختلفی از جانب نهادهای قانونی هم مواجه شده اند، این را خاکستر چند کمپ به جا مانده از این مردم، به خوبی نشان می دهد. خاکستر آتشی که گاهی شب ها به جان چادرها می افتد تا این میهمانان ناخوانده را به دیار سوخته شان بدرقه کند. 

 

منبع: روزنامه اعتماد، شماره 2353 به تاریخ 22/12/90، صفحه 1 (صفحه نخست)

هشدار نسبت به رشد 45 درصدی آمار ازدواج کودکان

 ازدواج کودکان
عضو انجمن حمایت از حقوق کودکان گفت: میزان ازدواج در کودکان نسبت به کل ازدواج‌ها از سال 85 تا 89، 45 درصد رشد داشته است.

فرشید یزدانی در گفت‌وگو با خبرنگار«اجتماعی» خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، افزود: طبق آمارهای سازمان ثبت احوال کشور میزان ازدواج دختران زیر 15 سال در سال 85 نسبت به کل ازدواج‌ها 2/3 درصد بود که در سال 89 به 9/4 درصد (افزایش 45 درصدی) افزایش یافت.

هر سال 40 هزار نفر به آمار کودکان ازدواج کرده، اضافه می‌شود

وی با بیان اینکه هر سال حدود 40 هزار نفر به آمار کودکان ازدواج کرده، اضافه می‌شود، افزود: در سال 85، 950 هزار کودک ازدواج کرده وجود داشته که حدود900 هزار نفر از این کودکان دختر هستند و 70 هزار نفر از این تعداد 10تا 14 ساله هستند که به نظر می‌رسد این رقم در این سال‌ها افزایش داشته است.

عضو انجمن حمایت از حقوق کودکان در ادامه با بیان اینکه در سال 89 حدود 43 هزار آمار ازدواج دختران زیر 15سال ثبت شده است، تاکید کرد: در حالی که طبق قانون ازدواج کودکان کمتر از 15 سال ممنوع است، آمارهای سازمان ثبت احوال حاکی از رشد ازدواج کودکان زیر 15 سال است.

یزدانی ادامه داد: این اتفاق هم برای دختران و هم برای پسران رخ می‌دهد و البته در دختران بسیار بیشتر است.

فقر اقتصادی در کنار فقر فرهنگی از دلایل مهم ازدواج کودکان است

وی در ادامه با بیان اینکه راهکارهای این موضوع را باید در حوزه سیاستگذاری کلان جامعه جست‌وجو کرد، گفت: یکی از دلایل عمده ازدواج کودکانه فقر اقتصادی است. ضمن اینکه فقر اجتماعی و فرهنگی به خصوص در شهرهای کوچک‌تر و نقاط حاشیه‌ای نیز در رشد ازدواج‌های کودکان دخالت دارد.

این عضو انجمن حمایت از حقوق کودکان در ادامه تشریح کرد: صرف اندیشیدن راهکار قانونی نمی‌توان با این موضوع مقابله کرد، گرچه قانون می‌تواند سن ازدواج را افزایش دهد و ثبت احوال موظف شود ازدواج‌های زیر سن بخصوص را متوقف کند، اما این موضوع سبب بروز ازدواج‌های ثبت نشده در بسیاری از نقاط می‌شود، چنانچه در حال حاضر هم شاهد این موضوع هستیم.

ازدواج کودکان فاقد توانایی اقتصادی سبب توقف امر تولید می‌شود

یزدانی ادامه داد: ازدواج کودک فاقد توانایی اقتصادی سبب متوقف شدن تولید می‌شود، چرا که این فرد نمی‌تواند نقشی در تولید داشته باشد، حال آن که از نظر اجتماعی هم کودک والد دچار نقصان کارکردی است.

وی در ادامه تاکید کرد: مسائلی از قبیل طلاق و خشونت‌های اجتماعی از دیگران تبعات ازدواج زودهنگام محسوب می‌شوند و ضرورت توجه مسئولان به این موضوع را افزایش می‌دهد.

این عضو انجمن حمایت از حقوق کودکان در ادامه با اشاره به کودکان مطلقه ناشی از ازدواج‌های زودهنگام، عنوان کرد: بر طبق آخرین آمار مربوط به سال 1385 در این زمینه 25 هزار کودک مطلقه در کشور وجود دارد که اغلب آنها بین 10 تا 14 ساله و پسر هستند که این امر اثر منفی زیادی بر مناسبات اجتماعی بر جای می‌گذارد. 

اصغر فرهادی در بین برندگان جایزه اسکار

 

اصغر فرهادی با جدایی نادر از سیمین برنده اسکار شد

اصغر فرهادی با فیلم " جدایی نادر از سیمین" برنده جایزه اسکار در بخش بهترین فیلم خارجی شد. فرهادی برای این فیلم در بخش بهترین فیلمنامه غیر اقتباسی نیز نامزد دریافت این جایزه بود که البته جایزه به وودی آلن برای فیلم " نیمه شب در پاریس" رسید. 

 

اخبار جشنواره اسکار برای کودکان نیز داغ بود. فیلم سه بعدی هوگو به کارگردانی مارتین اسکورسیزی که بر اساس اقتباسی از رمان کودکانه " اختراع هوگو" ساخته شده بود برنده پنج جایزه از جمله بهترین فیلمبرداری، بهریتن طراحی، جلوه های ویژه، بهترین تدوین صدا و ترکیب صدا شد.  

 

هوگو 

در بخش انیمشین جایزه بهترین فیلم به انیمیشن "رنگو" رسید. 

 

رنگو

سایر اطلاعات در مورد برندگان هشتاد چهارمین سالانه اسکار از قرار زیر است: 

فیلم بسیار تحسین شده «جدایی نادر از سیمین» با دریافت جایزه بهترین فیلم خارجی، نخستین اسکار را برای سینمای ایران به ارمغان آورد. آرتیست با دریافت پنج جایزه اصلی سرآمد اسکار هشتاد و چهارم بود و هوگو نیز با دریافت پنج جایزه دیگر خوش درخشید.

اصغر فرهادی که فیلم او به عنوان نخستین فیلم ایرانی در دو رشته در اسکار امسال نامزد دریافت جایزه بود، جایزه بهترین فیلم خارجی را از دستان سندرا بولاک دریافت کرد.

پیمان معادی، محمود کلاری، لیلا حاتمی و سارینا فرهادی اصغر فرهادی را در مراسم هشتاد و چهارمین دوره اسکار همراهی کردند.

آقای فرهادی به هنگام دریافت این جایزه، سخنانش را با سلام به «مردم خوب» سرزمینش آغاز کرد و گفت که «ایرانی های زیادی در سراسر جهان در حال تماشاى این لحظه‌اند و تصور می کنم که خوشحالند. نه فقط به خاطر یک جایزه مهم، یک فیلم یا یک فیلمساز. آن‌ها خوشحال‌اند چون در روزهایى که میان سیاستمداران حرف از جنگ، تهدید، و خشونت تبادل می شود، نام کشورشان ایران از دریچه باشکوه فرهنگ به زبان مى‌آید. فرهنگى غنى و کهن که زیر غبار سیاست پنهان مانده است.»

آقای فرهادی افزود که «من با افتخار این جایزه را به مردم سرزمینم تقدیم مى‌کنم. مردمى که به همه فرهنگ‌ها و تمدن‌ها احترام مى‌گذارند و از دشمنى و کینه بیزارند.»

فیلم جدایی نادر از سیمین امسال بخت آن را داشت که اسکار دیگری را هم در رشته بهترین فیلنامه غیراقتباسی برای سینمای ایران به ارمغان آورد.

با این حال در میان رقیبان قدرتمندی که برای کسب این جایزه صف کشیده بودند، وودی آلن برای فیلم نیمه شب در پاریس جایزه خود را از دستان آنجلینا جولی دریافت کرد.

آنجلینا جولی همچنین اسکار بهترین فیلمنامه اقتباسی را به فیلمنامه نویسان فیلم اولاد اهدا کرد.

آرتیست؛ سرآمد اسکار هشتاد و چهارم

در اسکار هشتاد و چهارم، فیلم هوگو و آرتیست با دریافت پنج جایزه پیشتاز برندگان اسکار شدند، گرچه اصلی ترین جوایز امسال را فیلم آرتیست شکار کرد.

در هشتاد و چهارمین دوره اسکار رابرت ریچاردسون اسکار بهترین فیلمبرداری را برای فیلم هوگو به خانه برد. اسکار بهترین طراحی نیز صحنه به فیلم هوگو رسید. جوایز این بخش را تام هنکس بازیگر سرشناس آمریکایی اعلام کرد.

هوگو همچنین جوایز بهترین تدوین صدا و ترکیب صدا را از آن خود کرد و نیز جایزه بهترین جلوه های ویژه را به خود اختصاص داد.

گرچه این فیلم در در رشته بهترین کارگردانی نیز نامزد بود، این جایزه را از آن خود نکرد و به این ترتیب اسکار بهترین کارگردانی در دستان میشل هازاناویسیوس برای آرتیست تعلق گرفت.

کامرون دیاز و جنیفر لوپز برای اعلام جایزه بهترین طراحی لباس به روی صحنه رفتند و اسکار این رشته به مارک بریتس برای فیلم آرتیست (هنرمند) رسید.

همچنین فیلم بانوی آهنین نیز اسکار بهترین طراحی چهره را از آن خود کرد.

اسکار بهترین تدوین به فیلم دختری با خالکوبی اژدها رسید و گوئینت پالترو و رابرت دوانی جونیور اسکار بهترین فیلم مستند بلند را به سازندگان مستند «شکست نخورده» دادند.

جایزه بهترین انیمیشن نیز در این دوره از اسکار به فیلم رنگو رسید و اسکار بهترین انیمیشن کوتاه به انیمیشن کتاب های عالی پرواز آقای موریس لس مور تعلق گرفت.

اسکار بهترین فیلم مستند کوتاه به فیلم «آبروداری» تعلق گرفت و فیلم «کنار دریا» نیز اسکار بهترین فیلم کوتاه را به خود اختصاص داد.

جوایز بازیگری

در شب مراسم اسکار هشتاد و چهارم، مریل استریپ افتخاری دیگر را به گنجینه افتخاراتش اضافه کرد و این بار برای حضور در بانوی آهنین، اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن را ربود.

در میان جوایز بازیگری این دوره اسکار، جایزه بهترین بازیگر نقش اول مرد به ژان دوژاردن برای فیلم آرتیست رسید.

جایزه بهترین بازیگر نقش دوم مرد را هم کریستوفر پلامر برای فیلم مبتدی ها دریافت کرد و اسکار نقش دوم زن نیز به اکتاویا اسپنسر برای فیلم خدمتکار رسید.

موسیقی متن
در اسکار هشتاد و چهارم، فیلم آرتیست جایزه دیگری را در رشته بهترین موسیقی غیراقتباسی از آن خود کرد و جایزه بهترین آواز غیر اقتباسی نیز به برد مک کنزی برای انیمیشن جیکو و ریتا تعلق گرفت. 

به نقل از رادیو فردا

جلوگیری از صدور حکم اعدام در4 پرونده از 5 پرونده کودکان زیر 18

 جلوگیری از اعدام کودکان زیر 18 سال

لیدا ایاز 

امیدها برای منع اعدام کودکان در پرونده‌های اطفال قوت بیشتری گرفته است تا جایی که یک قاضی محاکم کیفری استان تهران از افزایش صدور احکام جایگزین به‌جای حکم اعدام خبر می‌دهد. 

 احکام جایگزین معمولا به احکام زندان، مجازات‌های اجتماعی خارج از زندان و جزای نقدی گفته می‌شوند. هفته گذشته قانون مجازات اسلامی با اصلاحات جدید شورای نگهبان از سوی نمایندگان حقوقی مجلس تشریح شد. بر این اساس مسوولیت کیفری نوجوانان زیر 18 سال که مرتکب جرایم مستوجب حدود و قصاص هستند، در صورتی که ثابت شود ماهیت جرم ارتکابی یا حرمت آن را درک نکرده‌اند یا در رشد و کمال عقل آنان شبهه‌ای وجود داشته است، با توجه به سن‌شان به مجازات‌های پیش‌بینی‌شده محکوم می‌شوند.  

مجازات کودکان و نوجوانان به سه وضعیت تقسیم شده است.  

وضعیت اول مربوط به مجازات کودکان و نوجوانان با رده سنی تا بلوغ است که مسوولیت کیفری ندارند، جز در مواردی که به اشخاص ضرر مادی وارد شود که در این صورت پدر مجرم ضامن است.  

 

در وضعیت دوم برای رسیدگی به جرم تعزیری کودکان و نوجوانانی که در زمان ارتکاب جرم، 9 تا 15 سال شمسی سن دارند به جای مجازات برای این دسته افراد، اقدامات پنج‌گانه پیش‌بینی شده است که از آن جمله تسلیم به والدین، اولیا یا سرپرست قانونی با اخذ تعهد، تسلیم به اشخاص حقیقی یا حقوقی غیر از والدین، نصیحت به وسیله قاضی دادگاه، اخطار و تذکر و نگهداری در کانون اصلاح و تربیت است  

 و دسته سوم مربوط به رسیدگی به جرایم تعزیری توسط نوجوانانی که سن‌ آنان در زمان ارتکاب جرم بین 15 تا 18 سال است، مجازات‌هایی شامل نگهداری در کانون اصلاح و تربیت در سه بازه زمانی مختلف تعیین شده به این معنا که از دو تا پنج سال، از یک تا سه سال و همچنین از سه ماه تا یک سال در مراکز فوق نگهداری شوند و نیز پرداخت جزای نقدی در ارقام مختلف تعیین شده است.  

ولی‌الله حسینی، قاضی محاکم کیفری استان تهران در گفت‌وگو با «شرق» به آرای متعددی از دادگاه‌های کیفری استان اشاره می‌کند که در آنها اعدام اطفال زیر 18 سال با استناد به قوانین کنوانسیون جهانی که به تایید کشور ما هم رسیده منتج به صدور احکامی غیر از اعدام شده است. به گفته او میثاق جهانی حقوق کودک که توسط سازمان ملل در 1980 مطرح شد و در سال 1990 به تصویب کشورهای عضو رسیده است یک تعهدنامه در زمینه منع مجازات اعدام برای کودکان زیر 18 سال است که هم‌اینک توسط اکثر کشورهای دنیا تایید و اجرا می‌شود. در این قانون در تعریف کودک آمده که افراد زیر 18 سال از مجازات اعدام درباره جرایم موادمخدر در امان‌اند.  

 

مشاهده عینی قاضی حسینی از پرونده‌های اطفال پنج شعبه از دادگاه کیفری استان تهران خبر از رویکرد جدیدی در این زمینه دارد: «طی پنج پرونده تشکیل‌شده برای کودکان که به دادگاه‌های کیفری استان ارجاع شده، چهار پرونده با این نگرش بررسی شده و به صدور حکم اعدام توسط قضات نینجامیده است. به نظر بنده این احکام بیشتر تحت‌تاثیر میثاق بین‌المللی برای کودکان بوده و قضات به این آگاهی رسیده‌اند که برای بررسی پرونده کودکان با احتیاط و دقت عمل بیشتری بپردازند.»به گفته او اگرچه نمی‌توان اعلام کرد که این پرونده‌ها تحت‌تاثیر تغییرات در قانون جدید مجازات اسلامی بوده باشد اما جای امیدواری است که دادگاه‌های تشکیل‌شده برای کودکان با توجه به قانون جدید با احتیاط بیشتری برگزار و منتج به صدور حکم می‌شود.
منبع: شرق

آموزش و پرورش به کجا می رود؟

کشته شدن دانش آموزان در بازدید از مناطق جنگی

 علی اکبر اسماعیل پور 

در طی سال 90 هر چند انتقاد های زیادی به عملکرد وزارت خانه آموزش و پرورش در خصوص اصرار بر تغییر ساختار آموزش و پرورش به سیستم معروف 6.3.3 ، اخذ مجوز تام الاختیاری پیش دبستانی های کشور و نگرانی مداوم خانواده ها به دلیل بلاتکلیفی بین مهد های کودک و مدارس ، تغییر محتوی کتب درسی و... مطرح بوده است اما نکته اساسی تر و مهمتر که در این نوشته سعی در پرداختن به آن است ، « بی تفاوتی » وزیر و معاونین وی در تامین امنیت جانی دانش آموزان تحت پوشش است .هر چند در طی سالهای گذشته بسیاری از خانواده ها همواره نگران ایمنی فرزاندان خود در مداس نا ایمن از نظر وسائل گرمایشی بوده اند ، وبسیاری از کودکان و نوجوانان در آتش سوزی های مختلف در سال های گذشته جان عزیز خود را فدا کرده اند .  


با اعزام دانش آموزان رده های مختلف تحصیلی به مناطق جنگی در طی سال گذشته ، نگرانی دیگری بر دغدغه های خانواده ها افزوده شده است که همانا سفر نا ایمن و تهدید جان فرزندانشان است . صدور سه پیام تسلیت فقط در طی یک ماه گذشته از سوی وزیر آموزش و پرورش برای خانواده های جان باختگان سفرهای مرگبار ، نشان از مشکل در سفر کودکان و نوجوانان به مناطق عملیاتی جنوب دارد .  


کم توجهی وزیر و همراهان وی آنجا آشکارتر می شود که پس از هر حادثه ای بلافاصله مسئولین این وزارتخانه طی مصاحبه ای اعلام می کنند که : " خانواده های جان باختگان شکایتی نداشته اند " که پس از آن شخص وزیر گویا تکلیف خود را فقط " نوشتن پیام تسلیت " می داند و بس .
با فرض پذیرش این مدعا که خانواده ها از خون فرزند عزیز خود گذشتند ( که دلایل این امرهم باید واکاوی و بعد قضاوت شود ) مدعی العموم هم وارد عمل نشده است . 


اصرار بر اعزام دانش آموزان دختر و پسر به مناطق عملیاتی همچنان مبهم بوده و این در حالی است که برابر ماده 29 پیمان نامه جهانی حقوق کودک کشورهای عضو اتفاق نظر دارند که آموزش کودک باید در راستای اهداف زیر باشد: 


الف) رشد شخصیت، استعدادها و توانایی‌های جسمی و ذهنی کودک تا حد امکان؛
ب) افزایش احترام به حقوق بشر و آزادی‌های اساسی و اصول مندرج در منشور سازمان ملل متحد؛
پ) افزایش احترام به والدین کودک، هویت فرهنگی، زبان و ارزش‌های کودک، به ارزش‌های ملی کشوری که کودک در آن زندگی می‌کند و موطن اصلی او و به تمدن‌های متفاوت با تمدنی که او بدان تعلق دارد؛
ت) آماده‌سازی کودک برای یک زندگی مسئولانه در جامعه‌ای آزاد و با روحیه‌ی تفاهم، صلح، مدارا، مساوات بین زن و مرد، و دوستی میان همه‌ی مردمان، گروه‌های قومی، ملی و مذهبی و افرادی که منشاء بومی دارند؛ 


تهدید مکرر سلامتی دانش آموزان در محیط های آموزشی ، مغایر با تماهی اهداف و استراتژی و سند تحول بنیادین آموزش و پرورش کشور است . تامین امنیت جانی و روانی کودکان و نوجوانان و ایجاد فضایی امن و شاداب برای حد اقل یک سوم از زمان زندگی کودکان و نوجوانان وظیفه بدون قید و شرط وزیر آموزش و پرورش است که هر گونه غفلت و سهل انگاری در انجام این وظیفه جرمی نابخشودنی است که حتی با ارسال صرف پیام های همدردی وزیر کم رنگ نخواهد شد . 


آن چه مسلم است وزارت آموزش و پرورش با مشکلات بی شماری رو به رو است . افزایش آسیب های اجتماعی در مدارس ، وضعیت معیشت معلمان و بازنشسته های این وزارت خانه ، میلیون ها کودک خارج از چرخه تحصیل ، کیفیت آموزش در مدارس دولتی و خصوصی ، رشد بی رویه و خارج از استاندارد مدارس خصوصی ، تغییرات پی در پی در ساختار آموزشی و محتوی کتب درسی و... تنها پاره ای از این مشکلات است که پرداختن به هر کدام از این موارد توان انسان های با تجربه و شایسته ای را می طلبد که فارغ از منازعات بی پایان ، به اعتلای دانایی و شکوفایی فرزندان این سرزمین بیاندیشند .  


اصرار بر دامن زدن به حاشیه های غیر علمی و غیر تخصصی ای که اکنون به حاشیه های مرگبار و خطرناک برای فرزندان ما بدل شده اند بدون شک تلاش بر سرپوش نهادن به ناتوانی در حل مشکلات آموزش و پروش کشور است . 
 

منبع: روزنامه آرمان به نقل از انجمن حمایت از حقوق کودکان

دوم اسفند روز جهانی زبان مادری

روز جهانی زبان مادری

نلسون ماندلا می گوید: "اگر با یک انسان به زبانی که آن را می فهمد سخن بگویید، سخن شما به مغزش راه خواهد یافت. اما اگر با انسانی به زبان مادری اش سخن بگویید، آن سخن به قلب او نفوذ خواهد کرد."
دوم اسفند روز جهانی زبان مادری بود. روزی که از سیزده سال پیش برای جلب توجه انسان ها به اهمیت حفظ تنوع زبانی در جهان، گرامی داشته می شود.

موضوع امسال، "آموزش به زبان مادری و آموزش همه جانبه" است. یونسکو، که هماهنگ کننده و برگزار کننده برنامه های این مناسبت است، همه کشورهای عضو خود را به استفاده از زبان مادری در آموزش تشویق کرده است. یونسکو آموزش به زبان مادری را یک حق برای همه کودکان دانسته است.
به باور یونسکو، آموزش به زبانی که کودکان آن را به خوبی درک می کنند، حق کودکان است تا بتوانند از آموزش با کیفیتی برخوردار شوند و از آن لذت ببرند. از سوی دیگر، آموزش به زبان مادری می تواند سبب کاهش تبعیض شود و به همه جانبه و جامع بودن آموزش کمک کند.
ایرینا بوکوا، دبیرکل یونسکو به مناسبت روز جهانی زبان مادری در سال ۲۰۱۲، پیامی منتشر کرده است. او در این پیام گفته که "زبان های مادری ما، هویت ما هستند. با نگهداری آن ها ما در واقع از خود محافظت می کنیم."

مردم جهان اکنون به نزدیک به ۶ هزار زبان گوناگون سخن می گویند. گمان می رود تا پایان قرن بیست و یکم، نیمی از این زبان ها از بین برود. بر اساس اطلس یونسکو درباره زبان های در خطر نابودی جهان، ۹۶ درصد این زبان ها، توسط چهار درصد از جمعیت جهان استفاده می شوند.
استفاده از زبان مادری در آموزش ابتدایی می تواند در مبارزه با بی سوادی موثر باشد. هدفی که با نام آموزش برای همه، می کوشد تا برخورداری از آموزش ابتدایی را برای همه کودکان و بزرگسالان تا سال ۲۰۱۵ امکان پذیر کند.
هر زبانی، فرهنگی را در دورن خود حمل می کند. گوشه هایی از این فرهنگ می تواند برای زندگی همه انسان ها مفید باشد. می تواند درسی از گذشتگان برای گسترش توسعه پایدار باشد.  بنابراین، حفاظت از تنوع زبانی در جهان، سبب گسترش فرهنگ صلح و تنوع فرهنگی می شود. دبیرکل یونسکو هم در پیام خود، تنوع فرهنگی را به اندازه تنوع زیستی در طبیعت مهم و تاثیر گذار دانسته است. او به ارتباط بین حفاظت از تنوع زبانی و گسترش توسعه پایدار در جهان اشاره کرده است. 

منبع: کتابک

به کودک محافظت از خود در برابر‌ سوءاستفاده‌جنسی را بیاموزید

 محافظت کودک در برابر سوءاستفاده جنسی
 به کودکتان، راه‌های محافظت از خود در برابر‌ سوءاستفاده‌های‌ جنسی‌ را ‌بیاموزید
این‌ حرف‌ها‌ را به‌حساب خط قرمز نگذارید
براساس پیمان‌نامه جهانی حقوق کودک که ایران نیز آن را به شکل مشروط پذیرفته است، دولت‌ها موظف هستند، کودکان را در برابر هر نوع سوءاستفاده جنسی مورد حمایت قرار دهند. یکی از راه‌هایی که دولت‌ها می‌توانند از پدیده آزار جنسی کودکان و سوءاستفاده از آنها جلوگیری کنند ارائه اطلاعات کافی به خانواده‌ها برای آموزش به فرزندانشان در این زمینه است، اما در کشور ما تابوهایی سبب شده است خانواده‌ها به این مقوله به عنوان خط قرمزی نگاه کنند که حتی نزدیک شدن به آن هم شرم‌آور و ممنوع است.

با این حال کم نیستند کودکانی که به دلیل همین تعصبات نابجای والدینشان، بهترین روزهای خردسالی‌شان در سایه وحشت و درد سپری می‌شود و بزرگسالی‌شان نیز از آن تاثیر می‌گیرد. به همین دلیل ما در این یادداشت بدون در نظر گرفتن این خط قرمز‌ها شما را به یادگیری اصولی برای انتقال به فرزندانتان دعوت می‌کنیم؛ اصولی که به واسطه آنها کودکتان از سوءاستفاده‌های جنسی مصون خواهد ماند.

چطور شروع کنم؟

نخستین نکته برای حفظ کودکتان در برابر سوءاستفاده‌های جنسی برقراری ارتباط قوی میان شما و اوست. به این ترتیب او می‌تواند هر نوع رفتار مشکوک یا شرایط خاصی را بدون واهمه با شما در میان بگذارد و شما نیز این فرصت را خواهید داشت که پیش از وقوع حادثه‌ای ناگوار به آنها هشدار بدهید.

از سویی دیگر نصایح شما به کودکتان وقتی برای او قابل پذیرش است که حرف‌هایتان را در جایگاه یک دوست باور کند. به این ترتیب وقتی به عنوان بهترین دوست فرزندتان به حساب بیایید می‌توانید از طریق او و البته تحقیقات خودتان، اطلاعات دقیقی درباره دوستان او و خانواده‌هایشان کسب کنید و عوامل خطرناک را شناسایی کنید. بنابراین به عنوان نخستین قدم بیاموزید چطور بهترین و قابل اعتماد‌ترین دوست کودکتان شوید.

ممکن است نگران باشید که چطور باید بحث در این زمینه را با فرزندتان آغاز کنید و چگونه آن را ادامه دهید. شاید فکر می‌کنید این نوع بحث‌ها ذهن او را آلوده می‌کند یا از دنیای کودکی بیرونش می‌کشد، اما فراموش نکنید که مورد آزار جنسی واقع شدن، ترسناک‌تر و بدتر از هر پدیده دیگری، آنها را از دنیای کودکی به جهانی تاریک پرتاب می‌کند.

تلاش نکنید همه نکات مورد نظر را در قالب یک مکالمه بگنجانید، چراکه کودکان زمان کوتاهی پس از آغاز حرف‌هایتان خسته و بی‌حوصله می‌شوند و در نتیجه ادامه هشدارها، برایشان فایده‌ای نخواهد داشت. بنابراین شما باید، هشدارهایتان را در قالب نکاتی مختصر و مفید در این باره، زمانی که او در حال بازی است یا در خانه، کنارتان تنهاست یا وقتی به رختخواب رفته است و منتظرشب به خیرتان است، به او گوشزد کنید.

به یاد داشته باشید قرار نیست زیاد وارد جزئیات شوید و در توضیحاتی کلی می‌توانید اهداف اصلی‌تان را به او منتقل کنید.

به فرزندم چه بگویم؟

- ابتدا به او گوشزد کنید که چقدر برایتان ارزشمند است، جسم او متعلق به اوست و بنابراین کسی حق ندارد به آن آسیبی بزند.

- به او بیاموزید در بدنش بخش‌هایی وجود دارند که خصوصی هستند و دیگران اجازه مشاهده یا لمس‌شان را ندارند مگر پزشکان یا پرستارهایی که در حضور شما آنها را لمس می‌کنند.

- به او یاد بدهید حق دارد در پاسخ به برخی درخواست‌ها، محکم و بی‌ترس بگوید «نه» و کسی او را به این دلیل «بچه بی‌ادب» محسوب نمی‌کند.

- او باید بداند که اگر کسی آزارش داد وظیفه دارد بلافاصله شما را در جریان بگذارد و در ضمن، شما در این زمینه مقصرش نمی‌دانید و تنبیهش نمی‌کنید.

- به او بفهمانید همه آدم بزرگ‌ها لزوما خوب نیستند، او همیشه مجبور به تبعیت از آنها نیست و قرار نیست همه حرف‌هایی که می‌زنند همیشه درست محسوب شوند.

- برای او قوانینی وضع کنید که براساس‌شان، به غریبه‌ها و حتی اعضای دور خانواده اعتماد نکند، با آنها صحبت نکند، ‌از آنها خوراکی نگیرد و بدون شما، سوار خودروشان نشود. به او یاد بدهید روی پای بزرگ‌تر‌ها ننشیند و در مهمانی‌ها با آنها همبازی نشود یا در غیاب شما و همسرتان، آنها را به عنوان مهمان به خانه راه ندهد.

- اگر اعداد را می‌شناسد به او بیاموزید در مواقع احساس خطر و ناامنی، با پلیس 110 تماس بگیرد.

- این روزها کودکان هم با اینترنت آشنا شده‌اند و به همین دلیل باید استفاده کودکتان از اینترنت را کنترل کنید، اگر به اینترنت وارد نیستید، از فردی قابل اعتماد در این زمینه کمک بخواهید، به او بیاموزید که قرار نیست عکس‌هایش را برای غریبه‌ها بفرستد یا با آنها مکالمه اینترنتی داشته باشد یا قراری بگذارد، ضمن آن که همه سایت‌های اینترنتی نیز برای او مجاز نیستند و باید محدودشان کند.

- به او مفاهیمی مانند صداقت و شجاعت را بیاموزید و گوشزد کنید که از او انتظار دارید چنین ویژگی‌هایی را داشته باشد.

- چه کنم اگر... .

- پس از آن که درباره این مسائل به فرزندتان توضیح دادید احتمالا ذهن او پر از پرسش‌هایی در این زمینه است. شما باید به این پرسش‌ها هم با حوصله و دقت پاسخ بدهید.

در ادامه این یادداشت ما نمونه‌هایی از پرسش‌هایی که ممکن است کودک پس از شنیدن توضیحات شما درباره‌شان کنجکاو شود و پاسخ‌هایی که بهتر است شما به آنها بدهید را یادآوری می‌کنیم:

- او می‌پرسد «اگر بزرگ‌تری آن طور که تو گفتی اذیتم کرد چه کار کنم ؟» شما می‌گویید «باید به من خبر بدهی و اگر من نبودم ماجرا را به پلیس بگو».

- او می‌پرسد «اگر تو بدانی که کسی مرا آن طور که گفتی اذیت کرده است، تو سرم داد می‌کشی یا تنبیهم می‌کنی؟» شما می‌گویید «تو اصلا در این باره تقصیری نداری و مطمئن باش تنبیهت نمی‌کنم.»

- او می‌پرسد «درباره اعضای خانواده‌ام هم باید مراقب باشم؟» شما می‌گویید «بله، حتی اگر اعضای خانواده هم رفتار نامناسبی با تو داشتند به من خبر بده و از خودت مراقبت کن».

- او می‌پرسد «دکتر‌ها می‌توانند به بدنم دست بزنند دوستانم چطور؟» شما می‌گویید «وقتی به بیمارستان یا مطب می‌رویم دکتر‌ها و پرستارها می‌توانند بدنت را لمس کنند، اما دوستانت اجازه ندارند به بخش‌های خصوصی بدنت دست بزنند.»

- او می‌پرسد «اگر غریبه‌ای به من دست زد، اما احساس ناراحتی نداشتم باز هم نباید اجازه بدهم؟» شما می‌گویید «هرگز و به هیچ وجه، حتی اگر احساس ناراحتی نکردی اجازه نده غریبه‌ها به بدنت دست بزنند.» 

 

منبع: جام جم آنلاین

معرفی: مدرسه مشارکتی- مدرسه باز بدون نمره 20

 مدرسه بدون نمره 20

 مدرسه باز، بدون نمره ۲۰یک تجربه جدید آموزشی برای کودکان  

 

نرگس جودکی 

چرا برای مربیان کودکان پیش دبستانی منابع آموزشی کافی وجود ندارد؟ این سؤال و کمبودهایی از این دست زمینه فعالیت مؤسسه پژوهشی کودکان دنیا برای پژوهش های چند ساله شد.
    
    مؤسسه پژوهشی کودکان دنیا یک سازمان غیردولتی تخصصی و پژوهشی است که از سال 1373 به همت جمعی مربیان، مدرسان، نویسندگان و کارشناسان آموزش کودکان خردسال فعالیت خود را آغاز کرده است.
    
    زمانی که تنها دو درصد از کودکان کشور از آموزش پیش دبستانی بهره مند بودند، برنامه ریزی برای طراحی و اجرای پروژه مدرسه باز با الگوی مشارکتی آغاز شد و اکنون طراحان این پروژه 12 ساله، گزارش خود را از مدرسه مشارکتی - آزمایشی ارایه می دهند. فرمانی، عضو هیأت مدیره مؤسسه پژوهشی کودکان دنیا در گفت وگو با خبرنگار روزنامه سرمایه می گوید: «در این طرح 20 خانواده داوطلب شدند تا بچه های پنج، شش و هفت ساله خود را به مدرسه بسپارند. این شیوه تدریس در دنیا معمول است. در کشورهای مختلف امکان استفاده از آموزش های متنوع برای کودکان و خانواده ها وجود دارد. در حالی که ما تنها مدارسمان، غیرانتفاعی، تیزهوشان و نمونه مردمی است. و همه آن ها هم تنها از یک شیوه برای آموزش استفاده می کنند، ما طرح اولیه را با توجه به مدل های جهانی گرفتیم و با توجه به شرایط و امکانات خود بومی کردیم.»
    
    وی در پاسخ به این سؤال که در پروژه های متعدد خود با آموزش و پرورش همکاری داشته اند و یا نتایج پروژه مدرسه باز را به وزارت آموزش و پرورش ارایه می کنند، می گوید: «ما در این شیوه با آموزش و پرورش سهیم خواهیم بود، البته هنوز این پروژه را به آن ها ارایه نکرده ایم، حتمااز آن ها نیز دعوت خواهیم کرد و این تجربه را با آن ها سهیم می شویم، در طول سال های فعالیتمان آموزش و پرورش گاه از ما استقبال کرده و گاه نکرده است. در واقع همکاری با ما وابسته به مدیریت زمان بوده است، اگر مدیری تمایل به طرح های پیش رو داشته و می خواسته این خواب چند ساله را به هم بریزد و موقعیت نو به وجود آورد، ما کنارشان بوده ایم. اما اگر بد مدیر بعدی آمده که برایش جالب نبوده، رابطه کاری ما هم کمتر شده است.»
    
    فرمانی می افزاید: «ما بازوی تمام ارگان های دولتی فعال در آموزش کودکان خواهیم بود.»
    
    مدرسه ای بدون نمره 20
    
    ناصر یوسفی، مدیر پروژه مدرسه باز با الگوی مشارکتی ضمن معرفی این طرح در نشست مؤسسه پژوهشی کودکان دنیا با حضور والدین و سازمان های غیردولتی فعال در حوزه کودکان می گوید: «سال ها تنها الگوی حاکم در نظام آموزشی الگوی رفتار نگرها بود. در این شیوه، آموزش از پیش تدوین شده است و باید به نتیجه از قبل تعیین شده رسید و اگر بچه ها نرسند از سیستم حذف می شوند.»
    
    وی با اشاره به تاریخچه ظهور مدارس نوین می افزاید: «در سال 1930 میلادی با روان شناسی گستال، انسان گرا و تحولی نگر، دیدگاه های دیگری مطرح شد و جنبش هایی به عنوان مدارس نوین آغاز شد. در ایران از دوره مشروطه تاکنون تنها نظام رسمی آموزش و پرورش، الگوی رفتارنگر بوده است.
    
    در این نظام یک مجموعه کتاب درسی برای تمام دانش آموزان تعیین می شود و برنامه ریزان بدون توجه به تفاوت های قومی و فرهنگی محتوا را تدوین می کنند. مؤسسه پژوهشی کودکان دنیا با محوریت نظام آزاد و کودک محور در مقابل الگوهای از پیش تعیین شده، کار خود را آغاز کرد.»
    
    یوسفی، روانشناسی انسان گرا را زیربنای تفکر الگوی مشارکتی می داند و می گوید: «در این سیستم انسان سالم اهمیت دارد نه انسانی که اطلاعات دارد. در حال حاضر جهان با حجمی از متخصص بی تفاوت روبه روست در حالی که انسان سالم، انسانی است که بدن، روان و ارتباط های سالم دارد و آموزش در این سیستم، فراهم کردن فرصت هایی برای جست وجو، کشف، درک و شناخت مفاهیم، موقعیت ها و ارتباط هاست. روند آموزش مهم است نه نتیجه.»
    
    وی می افزاید: «هر نتیجه سرآغاز حرکت های بعدی برای یادگیری است و چرخه رشد همه جانبه (شامل رشد عاطفی، هنری، اجتماعی، جسمی و ...) مطرح است. در سیستم مشارکتی هیچ کس به تنهایی نمی تواند تعیین کند که بچه ها چه چیزهایی را باید بخوانند. در این سیستم کودکان، معلمان و والدین هر کدام در تعیین محتوا نقش دارند. «آن ها اصول دستیابی به اطلاعات را می آموزند.»
    
    بیان خود و خواسته ها، تجریه و تحلیل موقعیت ها و تجربه ها، حل مساله و اجرای پروژه (بچه ها عمل گرا تربیت شوند) ساختار مدرسه مشارکتی را تشکیل می دهد.
    
    به گفته یوسفی اولین مدرسه مشارکتی در سال 1945 در ایتالیا آغاز به کار کرد و اکنون در کشورهای اسکاندیناوی مرسوم است. در این سیستم بچه ها در طول سه دوره آموزش های لازم را می بینند: در دوره اول (پنج سال ) به معرفی تمامی حوزه های دانش بشری پرداخته می شود، دوره پنج ساله دوم کشف استعدادهای عمومی و استعدادهای ویژه را در برمی گیرد ودوره سوم که دو سال به طول می انجامد به آموزش تخصصی برای پرداختن به استعدادهای ویژه اختصاص دارد.
    
 در پنج سال اول دانش آموزان براساس گروه های سنی تفکیک نمی شوند.
    
هیچ نوع جداسازی از جنبه زبان، جنسیت قوم و ملیت هم به وجود نمی آید و در آموزش از الگوی زندگی معمولی استفاده می شود.
    
یوسفی درباره شیوه ارزیابی در این مدارس می گوید: «دانش آموزان در طول سال ارزشیابی می شوند و به این منظور از گروه های داخل سیستم و خارج سیستم کمک می گیرند.
    
والدین، جامعه محلی، مراکز علمی و فرهنگی و حتی خود کودکان در ارزشیابی دخالت دارند.
    
دراین سیستم بچه ها با نمره ارزیابی نمی شوند. از سال دوم نیز ارزشیابی از طریق بررسی کارآیی پروژه هایی که انجام داده اند مشخص می شود.»
    
 در سیستم مدارس مشارکتی پیش بینی می شود کودکان انسان های مثبت، خوش بین، مؤثر برای زندگی خود و دیگران و جامعه بشری، افرادی با مهارت و توانایی در حوزها ی مختلف رشد و دانش بشری، شاد و رضایتمند و معتقد به نظام جمعی و مشارکتی می شوند.
    
مسوول مدرسه مشارکتی درباره مدارس ایران می گوید: «اکنون زمان استفاده از یک الگوی ثابت در سیستم آموزش و پرورش گذشته است و بچه ها و خانواده ها باید حق انتخاب داشته باشند، بومی کردن این شیوه ها در ایران (که ضعف های خاص خودش را دارد) باید از جایی شروع شود. امیدواریم این طرح را به سیستم رسمی آموزش و پرورش ارایه دهیم.
    
 اعتمادی، مربی مدرسه مشارکتی درباره شیوه آموزش در این مدرسه می گوید: «این مدرسه فرصت جست وجو و یادگیری را فراهم می کند، نشانه ها اولین پل ما و بچه ها هستند و ما را هدایت می کند تا به مفهوم عمیق تری پی ببریم. در علوم اجتماعی درباره شهروندی صحبت می کنیم و آشنایی با امکانات شهری. با همکاری بچه ها قوانینی را تدوین می کنیم که البته قابل تغییر خواهد بود. درجغرافیا، بچه ها با محیط زندگی خود آشنا می شوند و کشف موقعیت و شناخت امکانات آن.»
    
 وی می افزاید: «شناخت دیگران نکته دیگری است که به آن اهمیت بسیاری می دهیم. بیان احساس و فرصت برای بروز آن. شناخت ارزش های مبتنی بر فرهنگ صلح، تجربه و به کارگیری آن در زندگی، بازی و جنبش و حرکت، دیگر مقوله هایی است که به آن می پردازیم.»
    
 این مربی تاکید می کند: «آنچه که امروز در بین دانش آموزان می بینم، فضای آزاد و بدون هراس در بین دانش آموزان است، فضای بدون رقابت و حسادت و سرشار از همکاری و تلاش برای درک یکدیگر، احترام به خود و دیگران و بشریت، در این مدرسه نمره 20 نداشتیم و بچه ها خودشان انتخاب کردند که در کلاس شرکت کنند و امروز بچه ای را نداریم که به کلاس نیامده و کار را شروع نکرده باشد.» 

منبع: روزنامه سرمایه