دوازده اسطوره دربارهی کار کودک
نویسنده: سوسن بهار
تعریف کودک: بر طبق کنوانسیون حقوق کودکان، به کلیهی افراد زیر هجده سال، کودک اطلاق میشود.
کار کودک:
مبنای این تعریف بر گزارش "یونیسف" در سال 1997، که یکی از پایهایترین و در واقع، اولین گزارش معتبر و مکتوب دربارهی کار کودکان در دهههای اخیر است (The State of the World Children) و من در همان سال آن را از انگلیسی به فارسی ترجمه کردم، متکی است، که مبتنی بر چهار اسطوره است. در این بحث البته، من تبیین خاص خودم را به صورت دوازده اسطوره دربارهی کار کودک، که چهارتای آن را یونیسف میگوید، شش تای آن را ما در "گلوبال مارش" توضیح دادهایم، و دو تای آن هم درافزوده ی خودم است، تقدیم حضورتان میکنم.
در تبیین یونیسف، کار کودک از کار مخرب و زیانبخش، تا کاری که سبب رشد و تقویت جسمی و فکری او می شود و به تحصیل و تفریحاش هم ضرری نمیرساند را شامل میشود. "یونیسف" میگوید: "بین این دو قطب متضاد، یک فضای کاری وسیع خاکستری وجود دارد، که لزوماً استثمار کودک نیست."
در تبیین یونیسف، کار کودک این طور توضیح داده میشود:
، کار تمام وقت در سنین پایین؛
، ساعات طولانی کار در روز؛
، کار همراه با هیجان و فشار غیر قابل تحمل فیزیکی، اجتماعی و روانی؛
، زندگی و کار خیابانی؛
، حقوق ناکافی و غیر متناسب با کار؛
، کاری که مانع از تحصیل میشود؛
، و کاری که به ارزش وجودی و شخصیتی کودک لطمه میزند، مانند: بردگی مزدی و استثمار جنسی.
در همین نگاه اول میبینیم، که "یونیسف" کار کودک را به نوعی اجتناب ناپذیر میانگارد. و در نتیجه، خواهان تبدیل آن به انواع بیخطرتر و راحتتر است. مثلاً اگر ساعات کار طولانی نباشد؛ اگر هم راه با هیجان نباشد؛ اگر حقوق کافی و متناسب با کار داشته باشد؛ و اگر کار مانع از تحصیل کودک نشود؛ اما آیا کودک، اساساً، باید کار کند؟!
لازم به توضیح است، که اولاً آشنایی با مقولهی کار کودک در سطح جهان و همچنین گسترش ابعاد آن، از زمان انتشار این گزارش تاکنون ، یک سیر تاریخی را پیموده است، چنان که دیگر حتی یونیسف هم نمیتواند خواهان حقوق کافی و متناسب برای کودک کارگر باشد، بلکه امروزه نفس مقولهی کار کودک و ممنوعیت آن مدنظر است.
توضیح دیگر این که، بنا به مادهی 138 سازمان جهانی کار، (ILO) ممنوعیت کار برای کودک تا سن پانزده سالگی تعیین شده است. بنا به همین کنوانسیون، کودک از سن چهارده سالگی میتواند هفتهای دوازده ساعت کار سفید، که کار شیفتی نباشد، کار شبانه نباشد و... ، را انجام بدهد. اما به یمن تلاش سرمایهداری در تبلیغ تئوری "نسبیت فرهنگی"، این حداقل سن برای اشتغال به کار برای کودکان در کشورهای غیر پیشرفته یا کشورهای "جهان سوم"، به دوازده سالگی تقلیل یافته است.
با توجه به درکی که امروزه در جنبش لغو کار کودک از مقولهی کار کودک داریم، اجازه میخواهم "کار کودک" را اینطور تعریف کنم: هر نوع فعالیتی، که به جبر امرار معاش کودک و خانوادهی او به کودک تحمیل میشود، "کار" است و ما میباید خواهان لغو آن باشیم. حتی کاری که مانع از تحصیل کودک هم نشود، "کار" است و جسم کودک را خسته و پژمرده میکند؛ چرا که او باید هم به درسش برسد و هم به کار بپردازد.
وجود تعاریفی که حقیقت کار کودک را توضیح نمیدهد، در اثر سمپاتی به تئوری "نسبیت فرهنگی" است، که البته نامرئی است و به قول گفتنی باید در لابلای سطور خوانده شود. ما در طی سالهای اخیر در جنبش لغو کار کودک شاهد تعاریفی از این دست زیاد بودهایم. خانم "ویربه که یورگنسن"، مسوول "سازمان نجات کودک" در نروژ، با توجه به واقعیت کار کودک در کشورهای در حال رشد، در سال 1997، خواهان حق بیمه و استخدام رسمی کارگران کوچک ده سال به بالا شده بود. ظاهر قضیه، انسانی و ضروری مینمود. اما نتیجهی این عمل، تقلیل سن کودکی، توقف رشد کودک، باز نهادن دست بهرهکشان برای به کارگیری بیشتر "و این بار قانونی" کودک، و نهایتاً الزام به کار کودک بود.
همهی ما میدانیم، که قوانین در جامعهی بشری نه کافی هستند و نه ضمانت اجرایی دارند، اما با این همه نفس وجود قوانین، در خود، بیانگر ارزشهای اجتماعی و طبیعتاً حاصل سالها کار و مبارزهی طبقات محروم و آزادی خواهان جامعه میباشند. و تصویب قوانینی که کار کودک از ده سالگی را مجاز میشمرد، هر چند که ظاهری انسان دوستانه داشته باشد، اما یک پست رفت و بازستانی دستآوردهای جامعهی بشری در این رابطه است.
انواع کار کودک:
”The State of the World Children” انواع کار کودک را چنین بیان میکند: کار کودک را میشود به شاخههای اصلی: کار خانگی، کار بردگی، کار در مزارع و کارخانهها، کار در خیابان، تنفروشی، و کاری که در خانوادهها به ویژه بر دختران تحمیل می¬شود، تقسیم کرد.
من با این تعریف، اصولاً مخالفتی جز این که در آن برای سرپوش گذاشتن بر واقعیات جامعهی سرمایهداری، به کار خانگی کودکان به عنوان اولین کار اشاره میشود، ندارم. در دنیایی زندگی میکنیم، که در حدود 250 میلیون بردهی قرض سه تا چهاردهساله وجود دارند. و کار کودکان در کارخانهها و کارگاههای کوچک هم وسیع است و هم بعدی جهانی دارد، که بعداً به آن میپردازم. نکتهی دیگر هم این که، در این تبیین خود تعریف کار خانگی نیز باید تغییر کند؛ چرا که امروزه بسیاری از کارهای قطعهکاری، سریدوزی، پرس آلومینیم، دارهای قالیبافی، پیچ و مهرهسازی و... به محیط خانه کشانده شدهاند و زنان و کودکان، ضمن رسیدن به سایر کارهای روزمرهی خانه، به این کارها هم میپردازند.
به گزارش "یونیسف"، و به عنوان نمونه، در مجارستان 34 درصد کودکان زیر چهارده سال به کارهای خانگی، یعنی خدمتکاری، مشغولند. به نظر "یونیسف"، کار بردگی بیشتر در جنوب آسیا وجود دارد: بردگانی که بیشتر از هشت یا نه سال ندارند. بنا به گزارشات "یونیسف"، کودکان برده در هندوستان در کارخانههای سیگارسازی و کاغذ آن، قالیبافی، صفحه و دیسکتسازی، کبریت و فشفشهسازی، ابریشمبافی، و تراش الماس و... مشغول به کارند. کارخانههای "میزانپور" و "بابدوهی" و "آسانی" واقع در ایالت "اوترا پراداش" هندوستان، که در آنها کودکان به ناچار تا بیست ساعت در روز کار میکنند، تنها یک نمونه از بردگی کودکان هستند.
"آفتاب آمد دلیل آفتاب!"، در همین قدم اول ادعای کار خانگی به کنار رفت.
در اینجا باید بر این نکته نیز تأکید کنم، که کودکان کارگر در اینگونه کارخانهها از سنین دو و سه سالگی مشغول به کارند و نه از هشت و نه سالگی. و ادامه دهم، که کار کودک و عرصههای آن امروزه از ساختن ابزارهای جراحی گرفته تا دوختن کفش "نایک" و "ری بوک" در چین، گُل یاسمن چینی برای تولید عطر در مصر و سایر کشورها، توردوزی لباسهای زیر "تریومف" و لباسهای زیر زنانه در فیلیپین، قهوهی برزیل، نیشکر و قهوهی مکزیک، جاده سازی، صنعت الکتریسته، و دباغی در ایتالیا، کشتیرانی و ماهیگیری و چرمسازی در انگلیس و کامبوج و فرانسه و آلمان و... قالیبافی، توپ فوتبالسازی در کشورهایی مثل ایران، هند و پاکستان و بنگلادش، تا کار سرفی و پادویی و خیابانی در تمامی کشورهای جهان، وجود دارد.
عرصههای کار کودک چنان متنوع و تعداد کودکان کارگر چنان زیاد است، که یونیسف در سال 1997، تنها در عرصهی کار سخت و پر مشقت، با احتساب کار کودکان در حمل آب آشامیدنی برای خانهها در آفریقا، تعداد کودکان کارگر در سراسر جهان را 400 میلیون نفر تخمین زده است.
یونیسف در این گزارش خود همچنین اسطورههای کار کودک را افشا میکند و به چهار اسطورهی خود در این رابطه میپردازد. گزارش این طور شروع میکند: "ویتور دوازده ساله در حین کار ساختمانی دچار برقگرفتگی شد و همراه پدرش جان سپرد. علت مرگ ویتور، شوک الکتریکی برق فشار قوی بود، که کابل آن را به هنگام مخلوط کردن سمنت میبایستی به طور اجتناب ناپذیر در دست میگرفت. ویتور میتوانست یکی از چند میلیون کودکی باشد، که در یکی از کشورهای غیر پیشرفته به کار سخت و پر مشقت میپردازند. ولی اینطور نیست، او در پرتقال به دنیا آمده بود و به همراه پدرش در یک بنگاه ساختمانی کار میکرد." همین گزارش اضافه میکند: "دربارهی بردگی و کار کودکان، اسطورههایی وجود دارند که باید افشا شوند."
اسطورهی اول:
"کار کودک فقط در کشورهای جهان سوم یا غیر پیشرفته وجود دارد."
یونیسف میگوید: "در آمریکا، در تحقیقاتی که در سال 1990 صورت گرفت، روشن شد اغلب کودکان مکزیکی و آمریکای لاتینی که در نیویورک زندگی میکنند، در مزارع سمپاشی شدهی پنبه مشغول کار هستند و بسیاری از آنها خود مستقیماً مورد سمپاشی قرار گرفتهاند. در ایتالیا، فقط نیممیلیون کودک در کشاورزی، چرمسازی و نساجی به بیگاری مشغول هستند. و در انگلیس، از هر پنج سانحهای که در حین انجام کار منجر به مرگ شده است، یک مورد مربوط به کودکان کارگر بوده است."
در مورد توضیح این اسطوره، باید این نکته را اضافه کنم که اگر تکیه بر وسعت و عمومیت و جهانی بودن کار کودک، به دلیل خواست لغو فوری آن صورت گیرد، امری به جا و شایسته است؛ اما اگر تکیه بر وسعت و عمومیت و جهانی بودن کار کودک، حکم قضا و قدری که گویا غیر قابل تغییر است و چون شتری است که جلوی در همهی خانهها میخوابد را پیدا میکند، آنگاه نه تنها باید آن را مورد نقد جدی قرار داد، بلکه باید نقش سرمایهداری در استثمار مضاعف کودکان کشورهای غیر پیشرفته را که در مجموع کار ساختن بیشترین و پرفروشترین تولیدات را انجام میدهند، مصرانه خاطر نشان ساخت.
تا همین چندی پیش، در حدود 98 درصد کل توپ فوتبال و تنیس جهان را کودکان چهار تا پانزده سالهی پاکستانی میساختند. و اکنون به یمن جنبش لغو کار کودک در پاکستان، این تولیدات از طریق جایگزینی کار بزرگسالان با کودکان صورت میگیرد. اما در کشورهای هند و بنگلادش و آفریقا، که بخشی از این تولیدات به آنها انتقال پیدا نموده است، در کارخانههای "نایکی" و "ری بوک"، کودکان هفده ساعت در روز کار میکنند و حقوقی معادل چهارده کرون سوئد در ماه میگیرند.
اسطورهی دوم: یونیسف، ممنوعیت کار کودک را در گرو ریشهکن ساختن فقر نمیداند و میگوید: "فقر را نمیتوان ریشهکن کرد، اما کار کودک را میتوان ممنوع ساخت." به همین خاطر است، که یونیسف نجات 50 میلیون کودک از کار را با هزینه کردن 2 درصد از بودجهی سالیانهی نظامی در جهان برای تحصیل کودکان ممکن میداند.
طبیعی است، که سعادتمندی و رفاه نهایی بشر به دگرگونی بنیادین نظام سرمایهداری بستگی دارد و فقری که به جامعهی بشری تحمیل میشود، برای رسیدن به آن دگرگونی، میباید از بین برود و برای ریشهکن ساختن آن نیز از همین امروز باید قدم برداشت. لازم به توضیح است، که در بررسی اسطورههای کار کودک که از جانب جنبش لغو کار کودک صورت گرفته است، و "یونیسف" هم بعضاً آنها را به عاریت گرفته است، راهحلهای مشخصتر و عملیتری برای این مسأله ارایه شده است.
اسطورهی سوم: "کار اکثریت کودکان در جهان سوم، در کارخانههای صادراتی صورت میگیرد."
همینجا باید بگویم، که این نهتنها اسطوره نیست، بلکه واقعیتی است که در متن گلوبالیزاسیون عمق بیشتری هم پیدا کرده است. از شیر "نستله" تا "اچ. اند. ام."، "نایکی"، "ری بوک"، "تریومف"، ابزارهای پزشکی اتاق عملهای کشورهای غربی، توپهای فوتبال، قهوه و نیشکر، چیدن گل برای تهیهی عطر در کشورهای هند، پاکستان، فیلیپین، کامبوج، چین و... گرفته تا هر چه که مارک ساخته شده در تایوان را بر خود دارد، نشان دهندهی این واقعیت بیتردید هستند. در حالیکه یونیسف ادعا دارد، فقط 5 درصد کودکان به کار در کارخانههای فراملیتی و صادراتی مشغولند.
واقعیت آن است که با جهانی شدن سرمایه، اساساً، کار در کارخانهها برای مصرف خودی دیگر معنا ندارد. اصرار بر این مسأله که کار کودکان جهان سوم، کار خانگی است و از سنت ناشی میشود، که از طرف نهادهای بینالمللی و همچنین دولتهای این کشورها صورت میگیرد، به دلیل وجود همان تئوری شوم "نسبیت فرهنگی" است، که همانطور که قبلاً نیز اشاره کردم، از طرف سازمان جهانی کار و یونیسف هم مورد استفاده قرار میگیرد.
اسطورهی چهارم: یونیسف، اسطورهی چهارم را "بایکوت اجناس" مینامد و میگوید: "این فقط شامل بخش صادراتی میشود، که فقط 5 درصد کار کودک را در بر میگیرد و شامل 95 درصد دیگر نمیشود. و از طرف دیگر، "بایکوت اجناس" ساخته شده توسط کار کودک، اساساً وقتی مطرح میشود که خود "کار کودک" بدواً به رسمیت شناخته شود."
این جا باید بگویم، که اولاً: بایکوت سمبلیک و پرنسیپال اجناس و کالاهای معینی، یک نوع ارزش فرهنگی را در خود مستتر دارد. ثانیاً: آن درصد مورد اشاره، بسیار بیشتر از 5 درصد است. و کتمان میزان واقعی آن، خود نشانهی پاشنهی آشیل برخورد "یونیسف" و نهادهای مشابه به کار کودک است. ثالثاً: یکی از وجوه به رسمیت شناختن کار کودک، و تلاش برای لغو آن، میتواند بایکوت اجناس ساخته شده توسط او باشد.
اسطورهی پنجم: این اسطوره، که من آن را اضافه میکنم، مبتنی بر کم اهمیت جلوه دادن کار کودکان کشورهای به اصطلاح "جهان سوم" یا غیر پیشرفته در تراستها و شرکتهای چند ملیتی توسط نهادهایی مانند "یونیسف" است.
شاید برای بعضی از دوستان، اسم بردن از امپریالیسم، نامربوط به نظر آید و یا حداقل نامأنوس. اما به طور واقعی در جهان سرمایهداری امروز، و در حالیکه حتی بعضی از جریانات مارکسیستی یا جریاناتی که خودشان را سوسیالیست میدانند، بحثهایی از این قبیل که در جهان معاصر با پیدایش مثلاً کارتهای اعتباری و جایگزین شدن کار انسان با ماشین، کار یدی با کار فکری عوض گردیده است، نقش پول کمرنگتر شده است، و تعاریف جدیدی لازم است؛ جهانی بودن رابطهی سرمایهداری را فراموش میکنند و از خاطر میبرند، که اگر در جایی از این کرهی خاکی، کردیت کارت اعتباری جای پول را گرفته است، اما در جای دیگر همین کرهی خاکی به خاطر سکهای پول، انسانی از گرسنگی میمیرد و یا به قتل میرسد، استفاده از واژهی امپریالیسم لازم است. از این میگذرم، که سرمایه و بهره کشی از انسان یک رابطهی اجتماعی است. و در درجهی اول، مهم نفس استثمار است. میخواهد یدی باشد یا فکری.
آنچه را که در اینجا میخواهم به آن اشاره کنم، این مسأله است که سرمایهداری جهانی در عصر گلوبالیزاسیون، یا به تعبیری بربریت مدرن، سعی و تلاش دارد تمامی این کشورها را به حیاط خلوت خود تبدیل نموده و با رویای امپراطوری سرمایه، در ذهن امثال بوش، کشورگشایی کند. هر چند که، به طور واقع، این کشورگشایی و استثمار مضاعف سالهاست وجود داشته است و حرف یا واقعیت جدیدی نیست. آنچه که آن را متمایز میکند، به ویژه بعد از به اصطلاح "نظم نوین جهانی"، بازگشت به عقب و تحمیل یک سیر قهقرایی به طبقهی کارگر و باز پس گرفتن دستآوردهای سیاسی و اجتماعی و حقوقی این طبقه در سطح جهانی است، که مستقیماً بر روی استانداردهای زندگی کل جامعهی بشری تأثیر گذاشته است.
نگاه کنید به شیوع مجدد بیماری سل، تجارت کودکان و برده فروشی، پایین رفتن سطح دست مزدها و کم شدن مزایای اجتماعی، حتی در کشورهای دارای سیستم رفاه. به طور واقع با انتقال کارخانهها و استفاده از نیروی کار ارزان یا مجانی، در قیاس با دستمزد کارگران متشکل در اتحادیههای کارگری در کشورهای غربی و استانداردهای زندگی در اینگونه کشورها، بدیل شدن کار کودکان با اشتغال بزرگسالان دیگر به یک واقعیت غیر قابل انکار بدل شده است. و با اینهمه، "یونیسف" میگوید: "فقط 5 درصد کار کودکان در این کشورها به کارخانههای صادراتی مربوط است" و به این ترتیب، استثمار کودکان در این عرصهها را اسطوره میخواند! اما همین بس که کارخانهی توپ فوتبال و تنیس "ساگا" در پاکستان به تنهایی 85 درصد توپ تنیس و فوتبال جهان را تولید میکند و تا همین چند سال پیش، بیش از 70 درصد نیروی کار این کارخانه را کودکان چهار تا شانزده ساله تشکیل میدادند. به یمن وجود جنبش لغو کار کودک و "جبههی رهایی بخش کودکان از کار بردگی" در پاکستان، کار کودکان در این کارخانه با کار والدین جایگزین شد و با استقرار مهد کودک و شیرخوارگاه در محل کار، مادران هم توانستند به کار بازگردند. البته اکنون این کار به کشورهای هم جوار پاکستان منتقل شده است. توردوزی لباس زیرهای مارک "تریومف" در فیلیپین، "نایکی" و "ری بوک" در چین، قهوه در برزیل، نی شکر و قهوه در مکزیک، تنباکو در آفریقا، ساختن ابزارهای مدرن و ظریف جراحی برای اتاق عمل در کشورهای غربی در دخمههای غیر قابل سکونت و بدون داشتن وسایل ایمنی در بنگلادش و کشورهای مشابه و... فقط نمونههایی از کار کودکان کارگر در اینگونه کشورها برای صادرات است.
به گفتهی سازمان جهانی کار، ارزانترین قیچیهایی که توسط کودکان چهار تا چهاردهساله در این دخمهها تولید میشود، در کشورهای غربی پنجاه دلار قیمت دارد. حال آن که حقوق بعضاً یک سالهی این کودکان حتی به مرز پنجاه دلار هم نمیرسد. این فقط نمونهای از عدم صحت مدعای نهادهای نام برده است. با اضافه کردن تولید مواد اولیه برای کارخانههای معتبر عطرسازی، مبلسازی و... میتوان تصویر واقعیتری به دست آورد. تازه از صنعت سکس و بازار پورنوگرافی و تجارت کودکان و سود هنگفتی که نصیب صاحبان سرمایه از این طریق میگردد، در این بحث میگذرم. فقط همین نکته بس، که تجارت دختر بچههای نهساله در دوبی و همسرنوشتان آنان در سایر کشورها در صنعت سکس و پورنوگرافی کودکان، سود هنگفتی را نصیب صاحبان این صنعت و کارخانههای فیلمسازی میکند. به راستی که مدافعان این نظام نکبتی باید کلاههایشان را بالاتر بگذارند.
بنابراین، اسطورهی پنجم را من اینطور بیان میکنم: این که کار کودکان در کارخانههای صادراتی درصد ناچیزی را شامل میشود، واقعیت ندارد!
* * *
حالا به شش اسطورهی مطرح شده از جانب "جنبش لغو کار کودک" و "دفاع از حق کودکی" ("رژه جهانی علیه کار کودک" یا "گلوبال مارش") میرسیم. ما در "جنبش لغو کار کودک"، تبیینها و اسطورههایمان از مقولهی کار کودک ر، تحت عنوان "از استثمار تا تحصیل"، این گونه تعریف کردهایم:
کار کودک چیست؟
کار کودک به کلیهی کارهایی گفته میشود، که از نظر روحی، جسمی، اجتماعی، و اخلاقی برای کودکان خطرناک بوده و بیرحمانهاند. نه همهی کارها چون بعضی کارها آساناند و کودکان، در زمانهای کوتاه و تعیین شدهای، برای کسب مهارت به آنها میپردازند. به هر تقدیر، اگر کاری مانع تحصیل شود و جلوی رشد و تواناییهای کودک را بگیرد، کار کودک نامیده میشود.
وقتی کار کودک فقط به کار کودکانی که به کار میپردازند، اطلاق میشود، باید یادآور شد که کار کودک یک مسألهی شخصی نیست، بلکه یک سیستم اجتماعی است که تولید و بازتولید میشود. و به وضعیت اجتماعی، اقتصادی و سیستم بهرهکشی جامعه مربوط است. کودکانی که در این سیکل شوربختی گرفتار میشوند، از حق طبیعی و پایهایشان برای تحصیل و یک زندگی طبیعی محروم میگردند.
هماکنون حدود 250 میلیون کودک کارگر در جهان وجود دارند، که به انواع کارهای سخت و پر مخاطره مشغولند؛ یعنی یک کودک از هر شش کودک در جهان.
سختترین نوع کار کودک
این قسم کار بر دو نوع است:
، کودکان در کارخانههای خطرناک کار میکنند، برای مثال در کارخانههایی که مواد خطرناک شیمیایی تولید میکنند. 171 میلیون کودک در اینگونه کارخانهها در سطح جهان مشغول به کارند.
، کار در سایر عرصههای خطرناک. این نوع کار که بلادرنگ باید لغو شود، شامل کارهایی مانند سربازگیری اجباری، تجارت جنسی کودکان، استفاده از کودکان در صنعت سکس و کار بردگی میباشد.
در مجموع، 179 میلیون کودک به کارهای سخت و پر مخاطره در سطح جهان مشغولند؛ یعنی یک کودک از هر هشت کودک در جهان.
هفت اسطورهی دیگر
اسطورهی اول: "کودکان باید کار کنند، چون فقر وجود دارد."
این مسأله که کودکان بخشاً مجبورند به خاطر فقر خانوادههای خود کار کنند، مسألهی چنان مهمی در نفس وجود مقولهی کار کودک نیست، بلکه گرد و خاک پاشیدن بر یک فاکت واقعی است، که کمتر اسمی از آن برده میشود. و این فاکت چیزی نیست، جز همان شخصی نبودن مقولهی کار کودک و وجود یک رابطهی اجتماعی و اقتصادی ناظر بر آن. معمولاً پدیدهی فقر به عنوان یک توجیه برای کار کودک به کار میرود. آن هم در حالیکه همزمان میلیونها کودک در عرصههای کار پر مخاطره برای "آنها"، سرمایهداران و صاحبکاران، به کار گرفته میشوند. این، در واقع، مانند همان افسانهای است که میگوید: کار کودک، تا ریشه کن کردن فقر نمیتواند از بین برود.
اما وقتی که فقر به عنوان عامل کار کودک برجسته میشود، روی فاکتورهای دیگر را در این رابطه میپوشاند. یک فاکتور واقعی که کمتر از آن اسمی برده میشود، آن است که فقر در اثر به کار کشیدن کودکان به وجود میآید. وقتی که کودکان شروع به کار میکنند، بیسواد میمانند، آموزش نمیبینند، از مهارتهای لازم برخوردار نمیشوند، و سطح زندگی آنان هیچگاه از آن چیزی که هست، فراتر نمیرود. برعکس، فقیرتر میشوند و سلامتیشان هم به خطر میافتد. کار کودک اساساً دستمزد بسیار ناچیزی دارد و در دراز مدت به پایین بردن معیشت خانواده و تنگدستی بیشتر آن میانجامد. کارگران بزرگتر که قربانی بیکارسازیها میشوند، در صورتی که کودکانشان به کار گرفته نشوند، از شانس بیشتری برای حفظ کارشان برخوردار خواهند شد. مسأله بدین شکل است: کار کودک، بیکارسازی کارگران بزرگتر، و پایین رفتن سطح معیشت خانوادهها، فقر را تولید و بازتولید میکند و این دایرهی استثمار و فقر همچنان به چرخش خود ادامه میدهد.
اسطورهی دوم:
"ما به دستهای کودکان برای شکل دادن به ساختار اقتصادی خانوادهها نیاز داریم."
از لحظهای که بحث لغو کار کودک مطرح شد، عدهای شروع به تکرار این مطلب کردند که با لغو کار کودک، چه به سر خانوادههای فقیری میآید که تنها نانآورشان را از دست میدهند؟! بله، ممکن است بعضی خانوادهها برای مدت کوتاهی حتی دچار وضعیت بدتری هم بشوند؛ اما در دراز مدت، لغو کار کودک به نفع تمامی خانواده هاست.
جدا از این، توقف و لغو کار کودک در آن جاهایی که عملی شده است، آنچنان هم وضعیت خانوادهها را دست خوش تغییر نکرده است؛ چون این کار، اساساً، درآمد چندانی ندارد.
اغلب کودکان کارگر از خانوادههایی میآیند، که یا والدین آنها بیکارند و یا به کارهای کمدرآمد و نیمه وقت مشغول هستند. کودکان به کار گرفته میشوند، چون نیروی کار ارزانتریاند. بنابراین، این خانوادهها نیستند که به کار کودکان نیاز دارند، بلکه استثمارگران هستند که با بیکار ساختن والدین از نیروی کار ارزان کودکان آنها سود میجویند.
اسطورهی سوم:
"کودکان برای انجام بعضی از کارها مناسبتر هستند."
این اسطوره سالهاست، که به عنوان عُذری در بهکارگیری و استثمار کودکان بیان شده است: "انگشتان ظریف کودکان به آنها امکان میدهد، که گرههای ظریفتری در قالی بزنند؛ ابزارهای ظریف را بهتر در دست بگیرند؛ و ..." اما علم پزشکی ثابت نموده است، که دید جانبی انسان تا شانزده سالگی کامل نمیشود. و بنابراین، کودکان نیروی کار ماهرتری برای اینگونه کارها نیستند. یک تحقیق در هندوستان نیز به طریق علمی نشان داده است، که کودکان فرشهای بهتری از بزرگترها نمیبافند، به ویژه در رابطه با طرحهای پیچیدهتر.
اسطورهی چهارم:
"کار کودک برای رشد کشورهای غیر پیشرفته ضروری است."
تاریخ نشان داده است در دنیایی که علم و تکنولوژی تا این حد رو به پیش است، به کارگیری کار کودکان و سودجویی از آنان در کشورهای غیر پیشرفته، به فقر مردم این کشورها همچنان میافزاید؛ چرا که با به کار گرفته شدن کودکان، و بازماندن آنان از تحصیل و آموزش، بخش قابل توجهی از مردم جامعه بیسواد میشوند و از رشد علمی و آموزش تکنولوژی عقب میمانند. اما تحصیل کودکان، و لغو کار آنها، به رشد علمی و آموزش تکنولوژی در جامعه میافزاید و بیرون آمدن این گونه کشورها از دایرهی فقر را تضمین میکند. تحصیل، قلب تکامل است و تا زمانی که کودکان کار میکنند و از حق طبیعیشان برای تحصیل محروم میمانند، عقبافتادگی جامعه ادامه و وسعت مییابد.
اسطورهی پنجم:
"کار کودکان برای کسب دانش و کارآیی بیشتر آنها مفید است."
میلیونها کودک کارگر، توان جسمی و روحیشان را در طول روزهای کار از دست میدهند و رشد طبیعیشان متوقف میشود. مدرسه و تحصیل به کودکان فقط مهارت شغلی برای آینده را نمیآموزد، و نباید هم بیاموزد، که از طریق کار کردن کودکان، در واقع، ترک تحصیل آنان این امر جبران شود. مدرسه و تحصیل میتواند و میباید علم و دانش را، حقوق انسانی را، به کودکان بیاموزد و پتانسیل و آمادگی لازم برای زندگی اجتماعی را در آنان به وجود آورد.
یک تحقیق علمی نشان داده است، کسانی که به عوض درس خواندن از سنین کودکی به کار پرداختهاند، نه تنها از آنانی که در سنین بلوغ کامل به کار پرداخته و مدرسه را تمام کردهاند، موفقتر و پردرآمدتر نیستند، بلکه به مراتب بیشتر از آنان در معرض فقر و بیکاری قرار دارند.
اسطورهی ششم
"کار کودکان باید به رسیمت شناخته شود."
این بحث از طرف پارهای افراد و ظاهراً به منظور بیمه کردن کودکان کار و تضمین حقوق آنان مطرح شده است و از همان آغاز نیز مخالفت بینالمللی را برانگیخته است.
حقوق کودکان دادنی نیست، بلکه با خود آنان بهطور طبیعی به دنیا میآید. و جامعهی بشری قانوناً موظف است از کودکان حمایت و آنها را بیمه کند، آن هم بدون در نظر گرفتن پیشینه و وضعیت اجتماعی، بیولوژیکی و اقتصادی آنها.
حق کودکان برای کار به معنی برخورداری از حق بیمه، نکتهی دیگری به حقوق کودک اضافه نمیکند، بلکه یک حق طبیعی و بسیار مهم را از آنان میگیرد: حق تحصیل و آموزش را. و متقابلاً به استثمار کودکان جنبهی قانونی میدهد، سن کودکی را پایین میبرد، و نهایتاً مانع رشد کودکان میشود. در حالی که تحصیل رایگان با کیفیت بالا و حق بازی و آموزش، بهترین بیمهی کودکان برای جلوگیری از استثمار و کشیده شدن آنها به کار پرمخاطره است. جدا از این، اشتغال به کارهای بیمخاطره و سبک برای جوانان، که به آنها مهارت لازم را میدهد و جنبهی عملی درسهای تئوریک را در بر دارد، از حقوق پایهای آنان بوده و هست.
"تحصیل برای همهی کودکان، همین الان!" کلیدی برای پایان دادن به کار کودک است. 104 میلیون کودک در سن تحصیل، خارج از دایرهی تحصیل قرار دارند. تحصیل رایگان، اجباری و با کیفیت بالا، تنها کلید حل مشکل به کارگیری کودکان است. تمامی کودکان جدا از جنسیت، ملیت، نژاد، مذهب، شهروند بودن یا نبودن در محل سکونت خود، باید از تحصیلات ابتدایی و متوسطهی رایگان، اجباری و با کیفیت بالا برخوردار شوند.
اسطورهی هفتم:
این اسطوره را من میگویم: "برای رهایی کودکان از کار، نظامهای اجتماعی باید دگرگون شوند." به نظر من، این مسأله که در ذات نظام سرمایه داری جز شوربختی انسان چیزی نهفته نیست و اساساً تا آنجا که به این نظام برمیگردد، هیچ حق انسانییی نه تنها طبیعی نیست، بلکه برای به دست آوردن آن باید از هفت خوانهای بیشماری گذشت، یک واقعیت غیر قابل انکار است؛ اما نکته همین جاست. ما میتوانیم و میباید با شرکت در جنبشهای جاری و ارتقای کمی و کیفی آنها، حقمان را به آنها تحمیل کنیم و جاده را برای دگرگونی بنیادین، تا بینهایت آرمانگرایی، صاف و آسفالته کنیم. ما میتوانیم و میباید به آنها بگوییم، که در مقابل نظام ستم و استثمارتان ایستادهایم، که نمیگذاریم خون فرزندانمان را به شیشه کنید و این جهان را واژگونه ناشدنی بنمایانید. خرج دو روز ارتش شما، برای باسواد کردن کودکان ما کافی است. این را ما میخواهیم شدنی بنماییم. ما میتوانیم و میباید به آنها بگوییم، و وادارشان کنیم، که بیش از این بر گردههای نحیف کودکانمان فشار نیاورید. جهان ما به یُمن کارهایی که از دست طبقهی ما برآمده و میآید، آن قدر ثروت دارد که به کار کودکان ما نیاز نداشته باشد.
آنها میخواهند نه تنها از نظر اقتصادی، بلکه به لحاظ فرهنگی نیز به ما حقنه کنند، که همین است و بس! اما من میگویم: گُل همین جاست، همین جا برقص. رقص کودکانه و شاد ما میباید به آنها بگوید: نه! بس نیست و همین نیز نباید باشد! ما این را نمیخواهیم، حقمان را میخواهیم و حق ما زمینهساز رهایی ماست؛ چرا که حقمان با خودمان به دنیا میآید و علم به این، یک دستآورد جنبش انسانی ماست؛ دستآوردی که بشریت شریف، جدا از هر خواست گاه تحمیل شده بر آن، به صراحت از آن دفاع میکند. بنابراین، همانطور که تاریخ نشان داده است، ما میتوانیم حرفمان را، حداقلهایمان را، به کرسی بنشانیم. موظفیم این کار را بکنیم؛ چرا که این، یکی از سکوهای پرش ما برای دگرگونی نهایی این نظام نکبتی است؛ چرا که برحقترین و عاطفیترین آنهاست.
جنبش جوان لغو کار کودک با قدمهای کوچک، ولی مطمئن خویش این را نشان داده است. به آن بپیوندید.
سلام مهربـــــون من. جالب بود
آپم´´´´´´´´´´´,;****,´´´´
´´´´´´´´´´´´,*¨¨,“¨¨*,´´´
´´´´´´´´´´´,**¨¨¨@“;“;;-…
´´´´´´´´´-,¨**¨¨¨¨“)““-““““
´´´´´´´´//,***¨¨¨¨*
´´´´´´´(,(**/*“¨““¨¨*
´´´´´´((,*/*;);*)¨¨¨¨*
´´´´´((,**)*/**/¨¨¨”¨*
´´´´,(,****.:)*¨¨¨¨¨¨*
´´´((,*****)¨¨¨¨¨¨¨*
´´,(,***/*)¨*¨¨¨¨,¨*
´´,***/*)¨*¨¨,¨*
´)*/*)*)*¨¨*
/**)**¨¨“\\)\\)
*/*¨¨¨¨,...)!))!).....,(
“,¨¨¨¨_)--“--“------/_.
این پرنده اومده شمارو به وبلاگم دعوت کنه!
آپم
آپم
آپم
http://pixdooni.tk/
راستی مایل به تبادل لینک هستید لینک کنید بهمون خبر بدید
--------------------
اینجا هم عکس خفن پخش می کنن
[تعجب]
http://nazigroup1.tk
سلام عزیزم مرسی یر زدی من لینکت کردم دوست داشتی با اسم نیلوفر ابی لینکم کن
//////۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷
بووووووووووووووووووس
بازم بهم سر بزن
البته به قشنگی وب تو نیست