کودک یار

معرفی بهترین ها برای کودکان

کودک یار

معرفی بهترین ها برای کودکان

سال ششم دبستان و برخی نگرانی‌ها

مهدی بهلولی


سال ششم دبستان، ده‌عنوان درسی دارد: ریاضی، علوم، قرآن، دینی، فارسی، مطالعات اجتماعی،تفکر و پژوهش،کار و فناوری،هنر و تربیت بدنی. در چهار تا از این درس‌ها هم،یعنی تفکر و پژوهش،کار و فناوری،هنر و تربیت بدنی برای آموزگاران کتاب راهنمای آموزش نوشته شده است. از چندی پیش نیز، در سراسر کشور، دوره‌ای یک ماهه برای آمادگی آموزگاران سال ششم دبستان گذاشته شده که هم اکنون برخی از این دوره‌ها به پایان رسیده و برخی نیز همچنان ادامه دارند. بر پایه سخن شماری از آموزگارانی که در این دوره‌ها شرکت نموده‌اند، همچنین در سنجش برخی کتاب‌های سال ششم با اول راهنمایی گذشته، نمی‌توان پیش‌بینی مثبتی از دستاوردهای آینده سال ششم داشت- دست کم تا شرایط بر‌همین‌گونه که هم‌اکنون هست، باشد.

در میان این درس ها،از دید من سه درس با مشکل روبرو خواهند شد : ریاضی، تفکر و پژوهش و کار و فناوری. نخست از ریاضی آغاز کنیم. ریاضی سال ششم،در هشت فصل و 161 صفحه نوشته شده که در سنجش با ریاضی اول راهنمایی 38 صفحه کمتر دارد،اما درون مایه هم پوشان این دو کتاب،بسیار زیاد است، افزون بر این که برخی از مطالب ریاضی ششم- مانند دستگاه محورهای مختصات- به‌ریاضی سال دوم راهنمایی برمی گردد (گرچه کیفیت و سطح آنچه که در ریاضی ششم آمده است،چندان بالا نیست). اما حتی با اندک بررسی و نگاهی گذرا به درون مایه کتاب، نمایان می‌شود که آموزگار این درس- مانند آموزگار ریاضی سال اول راهنمایی- باید در رشته ریاضی درس خوانده و دست‌کم، از مدرک کاردانی ریاضی برخوردار باشند. بدون این که بخواهم دانش‌آموزگاران دبستان را کم ارزیابی کنم، از دید من به عنوان یک آموزگار ریاضی، درس ریاضی سال ششم،از مفاهیم، مساله‌ها و درون مایه‌ای برخوردار است که آموزش درست و علمی آن را برای بسیاری از آموزگاران دبستان، سخت و دشوار- اگر نگوییم ناشدنی- می‌سازد.

چند روز پیش،با یکی از همین آموزگارانی سخن می‌گفتم که در دوره‌های آمادگی یک ماهه،شرکت کرده بود. او نیز بر این باور بود که بسیاری از آموزگاران دبستان کنونی ما،توانایی آموزش درست و علمی این کتاب را ندارند و در شگفت بود که چرا در دوره فشرده یک ماهه ی آمادگی آموزگاران سال ششم،برای درس ریاضی،تنها دو‌روز درنظر گرفته شده،در حالی که برای درس‌های فارسی،مطالعات اجتماعی، دینی، قرآن، هرکدام چهار روز. از برخی ناهماهنگی‌های میان روش‌های آموزش ریاضی‌سال پنجم و سال ششم نیز گلایه داشت،و خودش را نمونه می‌آورد که چون بیست سال پیش، با دیپلم علوم انسانی،به استخدام آموزش و پرورش درآمده است،اکنون چگونه می‌تواند چنین مفاهیم تخصصی ریاضی را آن هم با روش‌های نوین، آموزش دهد.

گفتنی است که هنگامی که سخن از ضعف آموزش ریاضی در ایران به میان می‌آید،بسیاری از کارشناسان و دست‌اندرکاران ریاضی،یکی از ریشه‌های آن را،آموزش نادرست مفاهیم ریاضی در دبستان‌ها می‌دانند- من خود این سخن را بارها در کلاس‌های ضمن خدمت شنیده‌ام. اکنون به راستی،کارگزاران فرادست این برنامه،چه پاسخی به این مساله دارند که چرا باید ریاضی سال ششم دبستان- که آکنده از مفاهیم ارزنده و پایه ای ریاضی هستند- را،آموزگاران دبستان درس دهند؟ باز هم بگویم که من آهنگ آن ندارم که همه آموزگاران دبستان را به یک چوب برانم و دانش آموزشی و پرورشی همکارانم را ناچیز نشان دهم، اما احساس می‌کنم که با این کار،آموزش ریاضی در ایران، آسیب خواهد خورد- به ویژه اگر هرچه زودتر، راهکار درستی اندیشیده نشود.

چند سال پیش، یکی از آموزگاران پایه‌ سوم دبستان، ازمن می‌پرسید که در فرمول‌های مساحت و محیط دایره، شعاع ضرب در شعاع را داریم و دو برابر شعاع را و این دوکه یکی هستند! و راست این است که به نزد برخی از آموزگاران دبستان ما، که به ویژه در رشته‌های علوم انسانی درس خوانده‌اند، برخی از مفاهیم ریاضی،خوب آموخته و درونی نشده و این همان سخن و درد دل بسیاری از بزرگان ریاضی ایران است که ما در آموزش ریاضی، ضعف داریم چراکه ریاضی از دبستان درست آموزش داده نمی‌شود. و باز پرسش این پس چرا به جای این که آموزش ریاضی دبستان را تخصصی کنیم پایه‌های بالاتر را هم ناتخصصی آموزش بدهیم!؟

اما درس دیگری که به گمان من، آسیب جدی خواهد دید،درس نوین و ارزنده تفکر و پژوهش است که امسال با یک ساعت در هفته،به درس‌های کلاس ششم وارد شده است. پیشینه این درس به موضوع آموزش فلسفه برای کودکان برمی‌گردد که متیو‌لیپمن، فیلسوف آمریکایی، بنیاد گذارده است. در کلاس این درس، نخست داستانی خوانده می‌شود و یا فیلمی آموزشی نشان داده می‌شود، سپس دانش‌آموزان به گفت و گو درباره آن می‌پردازند و نکته‌های اخلاقی و آموزشی و رفتار شخصیت‌های آن را، به بحث می‌گذارند. در‌بیشتر نوشته‌های آشنایی با فلسفه برای کودکان، سخت بر‌نقش آموزگار، به‌عنوان شخصی آگاه، بردبار، اندیشه ورز، پافشاری شده است. آموزگار این کلاس، باید بتواند به شایستگی، بحث‌های کلاسی را به پیش ببرد و از القای دیدگاه‌های خود بپرهیزد. در گفت و گوها باید اختلاف‌های فرهنگی، اجتماعی، دینی دانش‌آموزان پذیرفته شود و تلاشی برای یک دست کردن آنها انجام نگیرد. شمار دانش‌آموزان و تجهیزات آموزشی نیز باید فراخور بحث گروهی باشد و دانش‌آموزان بایستی بیشتر بر گرد آموزگار حلقه بزنند و البته بسیاری شرایط دیگر. اما اکنون پرسش این است که چگونه آموزگاران دبستان ما، در یک روز از یک دوره یک ماهه، که به آشنایی با این درس اختصاص داده شده است، می‌توانند فلسفه ورزی را بیاموزند و بیاموزانند؟

من خبر دارم که در برخی از این دوره‌های یک ماهه، که رونوشت اینترنتی برخی کتاب‌ها- البته با هزینه خود آموزگاران- تهیه شده است، سراسر، این کتاب و به ویژه راهنمای آموزش آن،به دست آموزگاران نرسیده است! گرچه اگر هم رسیده باشد پروژه فلسفی- آموزشی پیچیده فلسفه برای کودکان را به این آسانی‌ها نمی‌توان آموخت و به کار بست. پیش‌بینی من این است که فلسفه ورزی کودکان ما،به درسی با پاسخ‌ها و پرسش‌های از پیش تعیین شده خواهد انجامید.

اما درس سوم، که به هیچ‌رو شرایط درست پیاده کردن آن نیست،کار و فناوری است که هم به سایت رایانه نیاز دارد و آموزگار آشنا به کامپیوتر و هم کارگاه - برای نمونه برای کار با چوب - ‌می‌خواهد و آموزگار فنی. بگذریم از این که هم اکنون با افزودن کلاس ششم به دبستان‌های پنج کلاسه ما، جور کردن خود کلاس ششم، دردسری شده است تا چه رسد به‌ کارگاه و سایت رایانه. از‌این‌رو می‌توان گفت که درس کار و فناوری، در بسیاری از دبستان ها، به احتمال زیاد، تنها در کلاس‌های درس و به‌صورت شفاهی گفته خواهد شد و از هدف‌های بنیادین‌اش بازخواهد ماند.

در‌ جست‌وجوی ‌‌آغوش امن ‌کودکی- نگاهی بر عملکرد مهدکودک ها

زهرا جعفرزاده

سال هاست که زنان شاغل کودکان خود را در ساعاتی از روز به آغوش مربیان مهدها می‌ سپارند تا فرزندانشان در نبود آنها، احساس لذت بخش بودن در کنار همسالانشان را تجربه کرده و از همه مهم تر مهارت بیاموزند. اگر تا پیش از این، زنان شاغل از سر ناچاری کودکان خود را به مهدها می‌سپردند اکنون اما بسیاری از زنان خانه دار فارغ از شاغل بودن یا نبودن، به اهمیت حضور کودکشان در این اماکن پی برده اند. ساعات امن کودک در آغوش مربیان زمانی مورد تهدید قرار می‌گیرد، که مواردی از آزار و آسیب‌‌هایی که اگر نگوییم جسمی، روحی و عاطفی علیه کودک اعمال می‌شود.

یکی از این موارد را انجمن حمایت از حقوق کودکان به تازگی ثبت کرده است، پسر بچه سه ساله‌ای که از سوی مربیانش، تهدید به بریدن دست شده بود. هر چند که این اقدام برای ساکت کردن و شاید ترساندن کودک صورت گرفته بود اما از نظر روانشاسان و فعالان حقوق کودک، کودک آزاری به شمار رفته و تاثیرات منفی بر روحیه کودک بر جای می‌گذارد. مادر این کودک سه ساله در گفت و گو با آرمان درباره اتفاقی که برای فرزندش رخ داده بود، توضیح می‌دهد:« من شاغل هستم و به ناچار فرزندم را در مهد کودکی در منطقه گیشا ثبت نام کرده بودم، روز معلم قصد خرید کادو برای مربی اش داشتیم که با مخالفت شدید او مواجه شدیم. زمانیکه موضوع را جویا شدیم متوجه شدیم او از سوی یکی از مربیان نسبت به قیچی کردن دستش تهدید شده، این موضوع را به مدیر مهد کودک گزارش دادیم آنها ماجرا را انکار نکرده و مدعی شدند که کودک باید از شخصی در مهد کودک حساب ببرد، این شخص نیز آشپز مهد بود که برای آرام کردن و جلوگیری از شیطنت زیاد به صورت کلامی او را تهدید به بریدن دست کرده است.» مادر این کودک سه ساله به روند پیگیری این موضوع از بهزیستی اشاره می‌کند؛ « زمانیکه موضوع را با مادران دیگر در میان گذاشتم آنها نیز اعلام کردند که شاهد سوء رفتار با کودکانشان بوده‌اند که به صورت لفظی بوده است، از این رو موضوع را با سازمان بهزیستی در میان گذاشتم اما اقدامی صورت نگرفت، از این رو نسبت به انتقال فرزندم اقدام کردم.»او ادامه می‌دهد:« متاسفانه نظارت کافی روی مهدهای کودک صورت نمی‌گیرد، مدیران حتی از بازرسان نیز ترسی ندارند و از آنجا که از زمان حضور آنها اطلاع دارند از روز قبل نسبت به مرتب کردن فضا و تحسین رفتار اقدام می‌کنند

تهدید علیه سلامت روحی کودک

شیرین صدر نوری، مددکار انجمن حمایت از حقوق کودکان در گفت و گو با آرمان، درباره برخی از اتفاقاتی که در برخی مهدهای کودک رخ می‌دهد توضیح می‌دهد:« برای نمونه دیده شده که مربی مهد، کودک را برای مدتی در اتاق زندانی کرده تا تنبیه شود یا بدلیل شیطنت‌های کودک، پوشک او را عوض نکرده یا غذای مناسبی به او نداده است، همچنین دیده شده که کودک را مجبور به خوابیدن می‌کنند یا او را از شخص خاصی در مهدکودک می‌ترسانند.» او از ثبت 3 مورد کودک آزاری در صدای یارا خبر می‌دهد، به گفته او این سه کودک که یک پسر و دو دختر هستند، مورد کودک‌آزاری کلامی و عاطفی قرار گرفته بودند.

به گفته مددکار انجمن حمایت از حقوق کودک امنیت کودکان در برابر حوادث نیز در این مراکز از اهمیت فراوانی برخوردار است، برای نمونه در برخی از مهدها، گزارش شده که کودک به‌دلیل غفلت مربی، با شیء برخورد کرده و به شدت آسیب دیده است. فضای بازی و محل نگه‌داری کودک برای جلوگیری از این حوادث باید به گونه خاصی طراحی شود. صدرنوری بر این نظر است که بیشتر کودک آزاری‌های عاطفی و کلامی در قالب تهدید از سوی مربیانی رخ می‌دهد که آموزش‌های لازم را فرانگرفته‌اند یا از نظر مالی، تامین نیستند. به اعتقاد این مددکار تمام این مسائل باعث می‌شود که کودک آسیب روحی ببیند. بررسی‌ها نشان می‌دهد کودکان در معرض این شرایط، دیگر به اطرافیانشان اعتماد نمی‌کنند. اتفاقاتی که در مهدها می‌افتد بر دنیای خارج از مهد، کودکان نیز تاثیر می‌گذارد، برای نمونه کودکی بود که در مهد از سوی مربیانش نسبت به کثیف کردن پوشک تهدید شده بود، این کودک حتی در خانه نیز از این کار وحشت داشت.

کودک‌آزاری در‌مهدها استثنایی است

درباره این موضوع و اطلاع از نحوه نظارت بر مهدهای کودک با مدیر کل امور کودکان و نوجوانان بهزیستی گفت و گو کردیم. حمیدرضا الوندی در توضیحات خود به شدت ماجرای وقوع هر گونه کودک‌آزاری در مهدها را رد کرد با این توضیح که:
« کودک‌آزاری مفهمومی است که معمولا در فرآیند آسیب‌های اجتماعی ایجاد می‌شود، بنابراین این موضوع برای فضای امنی مانند مهد کودک که کودک در زمان نبود والدینش در آن نگهداری می‌شود، مفهومی ندارد.» او وجود کودک آزاری در مهدکودک‌ها را استثنا می‌داند. «‌مهدکودک فضای ارتباطی سه گانه میان کودک، خانواده و یک موسسه است، خانواده اولین و بهترین کسی است که می‌تواند هر گونه غفلت و یا بی‌توجهی در مهد را تشخیص دهد.» این مسئول در سازمان بهزیستی با قاطعیت تاکید می‌کند که بر اساس گزارش‌های سال گذشته، حتی یک مورد از آسیب جسمی روحی و عاطفی به کودکان در مهدها سازمان گزارش نشده است.او با بیان اینکه مسئولیت صدور مجوز برای مهدهای کودک به سازمان بهزیستی سپرده شده است، ادامه می‌دهد:« متولی ارائه خدمات به کودکان زیر 6 سال به عهده بهزیستی است، تمام خانواده‌‌هایی که از خدمات مهدهای کودک استفاده می‌کنند، باید در ابتدا به این موضوع توجه کنند که مهدکودک مجوز بهزیستی داشته و این موضوع در سردر محل حک شده باشد، چرا که به جز سازمان بهزیستی مراکز و سازمان‌های دیگری نیز هستند که مجوز مهدکودک صادر می‌کنند.»

به گفته مدیر کل دفتر کودکان و نوجوانان سازمان بهزیستی، در حال حاضر سازمان تبلیغات اسلامی، مجوز مهدهای دارالقرآن نیز صادر می‌کند، البته وزارت آموزش و پرورش نیز در این زمینه فعالیت می‌کند. با این حال تمام مهدهای زیر نظر سازمان بهزیستی دارای ضوابط و استانداردهای لازم هستند. الوندی ادامه می‌دهد:« براساس این استانداردها، دوره‌های سه بخشی، تکمیلی و ارتقایی برای مربیان و مدیران مهدهای کودک برگزار می‌شود، دراین دوره‌ها به مربیان و مدیران آموزش داده می‌شود تا چگونه به شکل تخصصی به کودکان آموزش دهند، همچنین بر اساس این استانداردها، تجهیزات و شرایط این مهدکودک‌ها تعیین شده که باید از سوی مدیران رعایت شود
او نظارت سازمان بهزیستی بر مهدکودک‌ها را قابل توجه توصیف می‌کند؛« کارشناسان سازمان بهزیستی در سطح شهرستان‌ها نسبت به بازدید و نظارت بر مهدکودک‌ها اقدام می‌کنند، اکنون ستاد نظارتی در استان‌ها و شهرستان‌ها فعال شده و بر اساس یک برنامه زمان‌بندی شده، از مهدها بازدید می‌شود.» این مسئول در سازمان بهزیستی کشور، می‌گوید:« در کنار گزارش‌های مکتوب، بازدیدهای ادواری و فصلی، چند‌سال است که بحث نظارت فراگیر بر مهدکودک‌ها نیز ایجاد شده که تمام مهدها بر اساس شاخص‌های مورد نظر نظارت می‌شوند

‌برای هر‌15 کودک‌یک مربی

پیگیری تخلف‌‌هایی که در مهدها رخ می‌دهند نکته دیگری بود که این مسئول در سازمان بهزیستی به آن اشاره می‌کند؛« در داخل تمام مهدهای کودکی که از سازمان بهزیستی مجوز گرفته اند، پوستری نصب شده که در آن شماره تلفن رسیدگی به شکایات والدین آمده است، خانواده‌ها با فرستادن پیامک و یا تماس با این شماره ها، تخلف را گزارش کرده و این سازمان طی 24 ساعت موضوع را پیگیری می‌کند. ما نمی‌گوییم این مهدها عاری از هر گونه اتفاق خاص است، به هر حال بدلیل شرایط سنی و علایق کودکان، ممکن است اتفاقی برای آنها بیفتد که مفهوم آن با کودک آزاری متفاوت است، هر چند که در تعریف جهانی این پدیده، غفلت نیز وجود دارد اما این تعریف در فرهنگ عمومی هر کشوری مفهوم بومی پیدا می‌کند.» او ادامه می‌دهد:«ممکن است در مهد کودکی وسیله‌ای روی زمین افتاده باشد و کودک در اثر جنب و جوش با آن برخورد کرده و آسیب ببیند، این اتفاق ممکن است در خانه نیز برای او رخ دهد. به هر‌حال در مهد کودک برای هر 15 کودک، یک مربی در نظر گرفته شده، یک کلاس نیز بیشتر از 20 کودک ندارد، مربی مراقب کودک است و برنامه‌ها و بازی‌های خاصی برایش در نظر گرفته تا با اشیای تیز برخوردی نداشته باشد. در مهدها وسایلی است که از لحاظ بهداشتی از انتقال بیماری و آلودگی جلوگیری می‌کند

کارت مربیگری الزامی است

مدیر کل امور کودکان و نوجوانان سازمان بهزیستی از خانواده‌ها خواست برای جلوگیری از وقوع تخلف علیه کودکانشان، فرزندان خود را در مهدهایی ثبت نام کنند که تابع استانداردها هستند. این مسئول در سازمان بهزیستی درباره آموزش مربیان و میزان برخورداری آنها از مهارت‌های آموزشی می‌گوید:« تمام مربیان مهد کودک برای اینکه بتوانند در مهدها فعالیت کنند، باید کارت مربیگری داشته باشند، برای صدور و یا تمدید مجوز مهدها، آموزش مربیان و کارت داشتن آنها مورد بررسی قرار می‌گیرد، بنابراین کسانی که در مهدها مشغول به کار می‌شوند باید حداقل دوره‌های مقدماتی معادل 300 ساعت را در بدو ورود فرا گرفته باشند، البته یکسری دوره‌های میانی و تکمیلی در حین خدمت نیز در نظر گرفته شده، این دوره‌ها به صورت مستمر برای مربیان تعریف و برگزار می‌شوند.» الوند ادامه می‌دهد:
«محتوا و سرفصل دوره‌های آموزشی مربیان نیز بر‌اساس واحدهای درسی مشخص شده و از طریق مراکز علمی ــ آموزشی همانند، جهاد دانشگاه یا سایر دانشگاه‌های معتبر و البته دانشگاه علمی ــ کاربردی ارائه می‌شود.» او درباره پایین بودن حقوق مربیان که گفته می‌شود یکی از دلایل بی‌انگیزه بودن آنها برای کار و برخورد درست با کودکان است، توضیح می‌دهد:« مربیان مهدهای کودک به دو دسته پاره وقت و تمام وقت تقسیم می‌شوند، همانند کودکانی که در مهدها ثبت نام می‌شوند چرا که تمام بچه‌ها تمام وقت نیستند، بر این اساس مربیان پاره‌وقت، حقوق کمتری نسبت به مربیان تمام وقت می‌گیرند، تمام وقتی‌ها معمولا بیمه هستند و شامل قانون کار می‌شوند، اما دیده شده که بخش خصوصی در قراردادهای استخدام این مربیان، حداقل حقوق را در نظر می‌گیرند.» به گفته الوند، میزان دریافت حقوق این مربیان از منطقه‌ای به منطقه دیگر متفاوت است.

فعالیت مهدهای غیرقانونی

در‌حال‌حاضر 55 هزار مربی به صورت پاره وقت و تمام وقت در 15 هزار و 700 مهدکودک با پوشش 670 هزار کودک تحت نظر بهزیستی مشغول به کار هستند. از این مهدها بیش از 7 هزار و 700 مهد در مناطق روستایی و حاشیه‌ای و محروم با هدف کاهش فقر فرهنگی راه‌اندازی شده‌اند. مدیرکل امور کودکان و نوجوانان سازمان بهزیستی به این آمارها اشاره می‌کند و در پاسخ به فعالیت مهدهای غیرقانونی توضیح می‌دهد.«مهدهای غیرقانونی در‌هر‌جایی از استان‌ها از‌سوی کانون‌های صنفی رصد می‌شوند و سازمان بهزیستی بر‌اساس وظیفه‌ای که دارد برای برخورد با آنها ورود پیدا می‌کند، این بدان معنا نیست که در کشور ما مهدهای بدون مجوز فعالیت نمی‌کنند، به هر حال یکسری از مهدها هستند که غیرقانونی راه اندازی شده اند، ما از خانواده‌ها می‌خواهیم این مهدها را شناسایی کرده و به ما اطلاع دهند.» این مسئول در سازمان بهزیستی تاکید می‌کند که هر مهد کودکی حداقل یک بار در سال مورد بازدید کارشناسان و بازرسان قرار‌می‌گیرد، در غیر‌این صورت والدین می‌توانند با شماره رسیدگی به شکایت‌های مردمی و یا معاونت اجتماعی سازمان به صورت حضوری یا تلفنی و یا مکتوب، تخلفات را اعلام کنند.

شهریه مهدهای کودک موضوع دیگری است که مدیر‌کل امور کودکان و نوجوانان سازمان بهزیستی به آن اشاره می‌کند. به گفته او، در این زمینه تخلفاتی صورت می‌گیرد که گزارش آن نیز به سازمان داده می‌شود. الوندی به افزایش‌ 15‌درصدی تعرفه مهدها اشاره می‌کند؛ « به‌طور کلی مهدهای کودک با توجه به مناطق، ساختمان مهدکودک، نیروی انسانی و امکاناتی که ارائه می‌دهند با 10 تا 15 درصد افزایش شهریه مواجه شده‌اند.» از این مسئول در سازمان بهزیستی درباره شهریه‌های میلیونی برخی از این مهدها می‌پرسم که او پس از درخواست فراوان برای اعلام مصداق مشخص این تخلف سرانجام به گفتن همین موضوع بسنده می‌کند که:« برخی از مهدهای کودک هستند که خارج از تعرفه‌های تعیین شده شهریه دریافت می‌کنند که سازمان با آنها برخورد می‌کند، البته تعداد آنها زیاد نیست و بیشتر در مناطق شمالی تهران دیده می‌شود


منبع: روزنامه آرمان به نقل از انجمن حمایت از حقوق کودکان

آموزش و پرورش به کجا می رود؟

کشته شدن دانش آموزان در بازدید از مناطق جنگی

 علی اکبر اسماعیل پور 

در طی سال 90 هر چند انتقاد های زیادی به عملکرد وزارت خانه آموزش و پرورش در خصوص اصرار بر تغییر ساختار آموزش و پرورش به سیستم معروف 6.3.3 ، اخذ مجوز تام الاختیاری پیش دبستانی های کشور و نگرانی مداوم خانواده ها به دلیل بلاتکلیفی بین مهد های کودک و مدارس ، تغییر محتوی کتب درسی و... مطرح بوده است اما نکته اساسی تر و مهمتر که در این نوشته سعی در پرداختن به آن است ، « بی تفاوتی » وزیر و معاونین وی در تامین امنیت جانی دانش آموزان تحت پوشش است .هر چند در طی سالهای گذشته بسیاری از خانواده ها همواره نگران ایمنی فرزاندان خود در مداس نا ایمن از نظر وسائل گرمایشی بوده اند ، وبسیاری از کودکان و نوجوانان در آتش سوزی های مختلف در سال های گذشته جان عزیز خود را فدا کرده اند .  


با اعزام دانش آموزان رده های مختلف تحصیلی به مناطق جنگی در طی سال گذشته ، نگرانی دیگری بر دغدغه های خانواده ها افزوده شده است که همانا سفر نا ایمن و تهدید جان فرزندانشان است . صدور سه پیام تسلیت فقط در طی یک ماه گذشته از سوی وزیر آموزش و پرورش برای خانواده های جان باختگان سفرهای مرگبار ، نشان از مشکل در سفر کودکان و نوجوانان به مناطق عملیاتی جنوب دارد .  


کم توجهی وزیر و همراهان وی آنجا آشکارتر می شود که پس از هر حادثه ای بلافاصله مسئولین این وزارتخانه طی مصاحبه ای اعلام می کنند که : " خانواده های جان باختگان شکایتی نداشته اند " که پس از آن شخص وزیر گویا تکلیف خود را فقط " نوشتن پیام تسلیت " می داند و بس .
با فرض پذیرش این مدعا که خانواده ها از خون فرزند عزیز خود گذشتند ( که دلایل این امرهم باید واکاوی و بعد قضاوت شود ) مدعی العموم هم وارد عمل نشده است . 


اصرار بر اعزام دانش آموزان دختر و پسر به مناطق عملیاتی همچنان مبهم بوده و این در حالی است که برابر ماده 29 پیمان نامه جهانی حقوق کودک کشورهای عضو اتفاق نظر دارند که آموزش کودک باید در راستای اهداف زیر باشد: 


الف) رشد شخصیت، استعدادها و توانایی‌های جسمی و ذهنی کودک تا حد امکان؛
ب) افزایش احترام به حقوق بشر و آزادی‌های اساسی و اصول مندرج در منشور سازمان ملل متحد؛
پ) افزایش احترام به والدین کودک، هویت فرهنگی، زبان و ارزش‌های کودک، به ارزش‌های ملی کشوری که کودک در آن زندگی می‌کند و موطن اصلی او و به تمدن‌های متفاوت با تمدنی که او بدان تعلق دارد؛
ت) آماده‌سازی کودک برای یک زندگی مسئولانه در جامعه‌ای آزاد و با روحیه‌ی تفاهم، صلح، مدارا، مساوات بین زن و مرد، و دوستی میان همه‌ی مردمان، گروه‌های قومی، ملی و مذهبی و افرادی که منشاء بومی دارند؛ 


تهدید مکرر سلامتی دانش آموزان در محیط های آموزشی ، مغایر با تماهی اهداف و استراتژی و سند تحول بنیادین آموزش و پرورش کشور است . تامین امنیت جانی و روانی کودکان و نوجوانان و ایجاد فضایی امن و شاداب برای حد اقل یک سوم از زمان زندگی کودکان و نوجوانان وظیفه بدون قید و شرط وزیر آموزش و پرورش است که هر گونه غفلت و سهل انگاری در انجام این وظیفه جرمی نابخشودنی است که حتی با ارسال صرف پیام های همدردی وزیر کم رنگ نخواهد شد . 


آن چه مسلم است وزارت آموزش و پرورش با مشکلات بی شماری رو به رو است . افزایش آسیب های اجتماعی در مدارس ، وضعیت معیشت معلمان و بازنشسته های این وزارت خانه ، میلیون ها کودک خارج از چرخه تحصیل ، کیفیت آموزش در مدارس دولتی و خصوصی ، رشد بی رویه و خارج از استاندارد مدارس خصوصی ، تغییرات پی در پی در ساختار آموزشی و محتوی کتب درسی و... تنها پاره ای از این مشکلات است که پرداختن به هر کدام از این موارد توان انسان های با تجربه و شایسته ای را می طلبد که فارغ از منازعات بی پایان ، به اعتلای دانایی و شکوفایی فرزندان این سرزمین بیاندیشند .  


اصرار بر دامن زدن به حاشیه های غیر علمی و غیر تخصصی ای که اکنون به حاشیه های مرگبار و خطرناک برای فرزندان ما بدل شده اند بدون شک تلاش بر سرپوش نهادن به ناتوانی در حل مشکلات آموزش و پروش کشور است . 
 

منبع: روزنامه آرمان به نقل از انجمن حمایت از حقوق کودکان

معرفی: مدرسه مشارکتی- مدرسه باز بدون نمره 20

 مدرسه بدون نمره 20

 مدرسه باز، بدون نمره ۲۰یک تجربه جدید آموزشی برای کودکان  

 

نرگس جودکی 

چرا برای مربیان کودکان پیش دبستانی منابع آموزشی کافی وجود ندارد؟ این سؤال و کمبودهایی از این دست زمینه فعالیت مؤسسه پژوهشی کودکان دنیا برای پژوهش های چند ساله شد.
    
    مؤسسه پژوهشی کودکان دنیا یک سازمان غیردولتی تخصصی و پژوهشی است که از سال 1373 به همت جمعی مربیان، مدرسان، نویسندگان و کارشناسان آموزش کودکان خردسال فعالیت خود را آغاز کرده است.
    
    زمانی که تنها دو درصد از کودکان کشور از آموزش پیش دبستانی بهره مند بودند، برنامه ریزی برای طراحی و اجرای پروژه مدرسه باز با الگوی مشارکتی آغاز شد و اکنون طراحان این پروژه 12 ساله، گزارش خود را از مدرسه مشارکتی - آزمایشی ارایه می دهند. فرمانی، عضو هیأت مدیره مؤسسه پژوهشی کودکان دنیا در گفت وگو با خبرنگار روزنامه سرمایه می گوید: «در این طرح 20 خانواده داوطلب شدند تا بچه های پنج، شش و هفت ساله خود را به مدرسه بسپارند. این شیوه تدریس در دنیا معمول است. در کشورهای مختلف امکان استفاده از آموزش های متنوع برای کودکان و خانواده ها وجود دارد. در حالی که ما تنها مدارسمان، غیرانتفاعی، تیزهوشان و نمونه مردمی است. و همه آن ها هم تنها از یک شیوه برای آموزش استفاده می کنند، ما طرح اولیه را با توجه به مدل های جهانی گرفتیم و با توجه به شرایط و امکانات خود بومی کردیم.»
    
    وی در پاسخ به این سؤال که در پروژه های متعدد خود با آموزش و پرورش همکاری داشته اند و یا نتایج پروژه مدرسه باز را به وزارت آموزش و پرورش ارایه می کنند، می گوید: «ما در این شیوه با آموزش و پرورش سهیم خواهیم بود، البته هنوز این پروژه را به آن ها ارایه نکرده ایم، حتمااز آن ها نیز دعوت خواهیم کرد و این تجربه را با آن ها سهیم می شویم، در طول سال های فعالیتمان آموزش و پرورش گاه از ما استقبال کرده و گاه نکرده است. در واقع همکاری با ما وابسته به مدیریت زمان بوده است، اگر مدیری تمایل به طرح های پیش رو داشته و می خواسته این خواب چند ساله را به هم بریزد و موقعیت نو به وجود آورد، ما کنارشان بوده ایم. اما اگر بد مدیر بعدی آمده که برایش جالب نبوده، رابطه کاری ما هم کمتر شده است.»
    
    فرمانی می افزاید: «ما بازوی تمام ارگان های دولتی فعال در آموزش کودکان خواهیم بود.»
    
    مدرسه ای بدون نمره 20
    
    ناصر یوسفی، مدیر پروژه مدرسه باز با الگوی مشارکتی ضمن معرفی این طرح در نشست مؤسسه پژوهشی کودکان دنیا با حضور والدین و سازمان های غیردولتی فعال در حوزه کودکان می گوید: «سال ها تنها الگوی حاکم در نظام آموزشی الگوی رفتار نگرها بود. در این شیوه، آموزش از پیش تدوین شده است و باید به نتیجه از قبل تعیین شده رسید و اگر بچه ها نرسند از سیستم حذف می شوند.»
    
    وی با اشاره به تاریخچه ظهور مدارس نوین می افزاید: «در سال 1930 میلادی با روان شناسی گستال، انسان گرا و تحولی نگر، دیدگاه های دیگری مطرح شد و جنبش هایی به عنوان مدارس نوین آغاز شد. در ایران از دوره مشروطه تاکنون تنها نظام رسمی آموزش و پرورش، الگوی رفتارنگر بوده است.
    
    در این نظام یک مجموعه کتاب درسی برای تمام دانش آموزان تعیین می شود و برنامه ریزان بدون توجه به تفاوت های قومی و فرهنگی محتوا را تدوین می کنند. مؤسسه پژوهشی کودکان دنیا با محوریت نظام آزاد و کودک محور در مقابل الگوهای از پیش تعیین شده، کار خود را آغاز کرد.»
    
    یوسفی، روانشناسی انسان گرا را زیربنای تفکر الگوی مشارکتی می داند و می گوید: «در این سیستم انسان سالم اهمیت دارد نه انسانی که اطلاعات دارد. در حال حاضر جهان با حجمی از متخصص بی تفاوت روبه روست در حالی که انسان سالم، انسانی است که بدن، روان و ارتباط های سالم دارد و آموزش در این سیستم، فراهم کردن فرصت هایی برای جست وجو، کشف، درک و شناخت مفاهیم، موقعیت ها و ارتباط هاست. روند آموزش مهم است نه نتیجه.»
    
    وی می افزاید: «هر نتیجه سرآغاز حرکت های بعدی برای یادگیری است و چرخه رشد همه جانبه (شامل رشد عاطفی، هنری، اجتماعی، جسمی و ...) مطرح است. در سیستم مشارکتی هیچ کس به تنهایی نمی تواند تعیین کند که بچه ها چه چیزهایی را باید بخوانند. در این سیستم کودکان، معلمان و والدین هر کدام در تعیین محتوا نقش دارند. «آن ها اصول دستیابی به اطلاعات را می آموزند.»
    
    بیان خود و خواسته ها، تجریه و تحلیل موقعیت ها و تجربه ها، حل مساله و اجرای پروژه (بچه ها عمل گرا تربیت شوند) ساختار مدرسه مشارکتی را تشکیل می دهد.
    
    به گفته یوسفی اولین مدرسه مشارکتی در سال 1945 در ایتالیا آغاز به کار کرد و اکنون در کشورهای اسکاندیناوی مرسوم است. در این سیستم بچه ها در طول سه دوره آموزش های لازم را می بینند: در دوره اول (پنج سال ) به معرفی تمامی حوزه های دانش بشری پرداخته می شود، دوره پنج ساله دوم کشف استعدادهای عمومی و استعدادهای ویژه را در برمی گیرد ودوره سوم که دو سال به طول می انجامد به آموزش تخصصی برای پرداختن به استعدادهای ویژه اختصاص دارد.
    
 در پنج سال اول دانش آموزان براساس گروه های سنی تفکیک نمی شوند.
    
هیچ نوع جداسازی از جنبه زبان، جنسیت قوم و ملیت هم به وجود نمی آید و در آموزش از الگوی زندگی معمولی استفاده می شود.
    
یوسفی درباره شیوه ارزیابی در این مدارس می گوید: «دانش آموزان در طول سال ارزشیابی می شوند و به این منظور از گروه های داخل سیستم و خارج سیستم کمک می گیرند.
    
والدین، جامعه محلی، مراکز علمی و فرهنگی و حتی خود کودکان در ارزشیابی دخالت دارند.
    
دراین سیستم بچه ها با نمره ارزیابی نمی شوند. از سال دوم نیز ارزشیابی از طریق بررسی کارآیی پروژه هایی که انجام داده اند مشخص می شود.»
    
 در سیستم مدارس مشارکتی پیش بینی می شود کودکان انسان های مثبت، خوش بین، مؤثر برای زندگی خود و دیگران و جامعه بشری، افرادی با مهارت و توانایی در حوزها ی مختلف رشد و دانش بشری، شاد و رضایتمند و معتقد به نظام جمعی و مشارکتی می شوند.
    
مسوول مدرسه مشارکتی درباره مدارس ایران می گوید: «اکنون زمان استفاده از یک الگوی ثابت در سیستم آموزش و پرورش گذشته است و بچه ها و خانواده ها باید حق انتخاب داشته باشند، بومی کردن این شیوه ها در ایران (که ضعف های خاص خودش را دارد) باید از جایی شروع شود. امیدواریم این طرح را به سیستم رسمی آموزش و پرورش ارایه دهیم.
    
 اعتمادی، مربی مدرسه مشارکتی درباره شیوه آموزش در این مدرسه می گوید: «این مدرسه فرصت جست وجو و یادگیری را فراهم می کند، نشانه ها اولین پل ما و بچه ها هستند و ما را هدایت می کند تا به مفهوم عمیق تری پی ببریم. در علوم اجتماعی درباره شهروندی صحبت می کنیم و آشنایی با امکانات شهری. با همکاری بچه ها قوانینی را تدوین می کنیم که البته قابل تغییر خواهد بود. درجغرافیا، بچه ها با محیط زندگی خود آشنا می شوند و کشف موقعیت و شناخت امکانات آن.»
    
 وی می افزاید: «شناخت دیگران نکته دیگری است که به آن اهمیت بسیاری می دهیم. بیان احساس و فرصت برای بروز آن. شناخت ارزش های مبتنی بر فرهنگ صلح، تجربه و به کارگیری آن در زندگی، بازی و جنبش و حرکت، دیگر مقوله هایی است که به آن می پردازیم.»
    
 این مربی تاکید می کند: «آنچه که امروز در بین دانش آموزان می بینم، فضای آزاد و بدون هراس در بین دانش آموزان است، فضای بدون رقابت و حسادت و سرشار از همکاری و تلاش برای درک یکدیگر، احترام به خود و دیگران و بشریت، در این مدرسه نمره 20 نداشتیم و بچه ها خودشان انتخاب کردند که در کلاس شرکت کنند و امروز بچه ای را نداریم که به کلاس نیامده و کار را شروع نکرده باشد.» 

منبع: روزنامه سرمایه

آنچه باید والدین و آموزگاران درباره ی کلاس اولی ها بدانند

کلاس اولی ها

 عباس جهانگیریان  

ضرورت تأمین امنیت روانی کلاس اولی ها

کودک شش هفت ساله چه ویژگی هایی دارد؟ در دنیای ذهنی او چه می گذرد؟ او دنیای پیرامون خود را چگونه تفسیر می کند؟ به عنوان آموزگار، ناظم، مدیر و سیاستگذار آموزشی، چقدر او را می شناسیم، و با او چگونه می خواهیم در محیط مدرسه و کلاس برخورد کنیم؟ ... و حال برای او که قرار است چند روز دیگر پا به مدرسه بگذارد چه برنامه ای داریم؟

این معصوم مشتاق متوهم، قرار است برای اولین بار از آغوش گرم و صمیمی خانواده، جدا شود و پا به جهانی ناشناخته و غریب به نام مدرسه بگذارد، جایی که در آن، از حضور مهربان پدر، مادر، مادربزرگ، پدر بزرگ، خواهر و برادر خبری نیست و ممکن است بغض غریبگی، دلتنگی و اضطراب، او را در این فضای ناآشنا به تنگ آورد.
بسیاری از این کودکان (اگر تهران و چند شهر بزرگ را ملاک قرار ندهیم) از پله تجربه های جمعی مانند مهد کودک، کودکستان، و پیش دبستان ها، عبور نکرده اند و اگر هم گذر کرده باشند، حضوری متعهد، مسئولانه و مکلف به انجام مشق و درس، نداشته اند، موضوعی که یکی از عوامل مهم دلهره و اضطراب آنهاست.
تصویر ذهنی او از مدرسه چیست؟ آدم های آن شبیه به چه کسانی هستند؟ پدر، مادر، دایی، عمو، مادر بزرگ مهربان ... یا بر پایه ی پیش داوری های منفی او، آدم هایی بد اخلاق، اخمو و ترسناک متصور می شوند؟ بدترین نوع ورود به این سرزمین وهم، این است که بی هیچ پیش زمینه مثبتی قدم به آن بگذارند.
ما خود چگونه در هفت سالگی پا به مدرسه گذاشتیم؟ از آن روز، چه تصوری در ذهن و خاطره خود داریم؟ آن روز بر ما چه گذشت؟ با ما چگونه رفتار کردند؟ این خاطره ها هرچه باشد، خوب یا بد، تا پایان عمر با ما همراه است، چرا که اولین تجربه ی اجتماعی ماست (پس از خانواده) و بخشی از شخصیت و روان ما را می سازد. از این منظر، بدترین خاطره های عمرم را از کلاس اول به یاد دارم و این خاطره های  بد، چه بخواهم و چه نخواهم، همچون محتویات یک کیسه زباله، بر شانه ی روحم حمل می شود و با همه کوشش و اراده ام، هرگز نتوانستم این کیسه را برای همیشه بر زمین بگذارم. روان شناسی هفت سالگی یا روان شناسی سازگاری با سال اول مدرسه، به چرایی این ناتوانی و ماندگاری خاطره های بد، پاسخ داده است. یک روز ناگوار و تلخ که هنوز وقتی به یاد می آورم قفسه سینه ام تنگ می شود. و چیزی شبیه به یک گلوله پارچه ای خشک و آغشته به خاک و خاکستر، راه گلویم را می بندد. لحظه هایی ناب که می توانست شیرین و خوش و دوست داشتنی باشد، روزهایی که می توانست و می تواند در تأمین سلامت روانی یک عمر انسان، تأثیر گذار و تعیین کننده باشد.  


برای این که لحظه های تکرار نشدنی این پایه تحصیلی انسان ساز، برای همه ی هفت ساله های امروز و معماران جامعه ی فردا به درستی و شایستگی سپری شود، وزارت آموزش و پرورش برای تغییر وضعیت موجود باید بی درنگ برای تغییر کیفی سه حوزه ی ۱- محیط و  فضای آموزشی ۲- نظام آموزشی ۳- برنامه ریزی آموزشی دست  به کار شود. 

 

محیط و فضای آموزشی

۱ – نزدیک بودن فاصله خانه و مدرسه  

برخی از پدر و مادرها به دلایل گوناگون، از جمله نام، شهرت، و گاه امکانات آموزشی بهتر یک مدرسه، فاصله خانه تا محل تحصیل فرزندشان را بسیار طولانی می کنند؛ به حدی که دانش آموز مجبور می شود، از سرویس های رفت و آمد استفاده کند. این گونه رفت و آمدها، بخصوص در شهرهای بزرگ ، به دلیل آلودگی های صوتی و تنفسی و ترافیک سنگین و حوادث و عوارض ناشی از آن، زیانش بسیار بیشتر از سودش است. کودک، وقتی در محله و محدوده ی زندگی خود به مدرسه برود، در کنار هم کلاسی هایی می نشیند که بسیارشان آشنا و همسایه او هستند و این پیوندهای همجواری و خویشاوندی، می تواند گسترش روابط عاطفی را نیز در پی داشته باشد. این چتر عاطفی، او را در فضای امن تری قرار می دهد. روان شناسان و جا معه شناسان، بر توسعه ی فرهنگ و همگرایی و محله گرایی (لوکالیزم) در جامعه ماشین زده و آشفته مدرن، تاکید فراوان دارند.
۲- وسعت زمین، بنا و امکانات  

وسعت زمین، بنا و امکان های آموزشی، ورزشی، فرهنگی و هنری نقش زیادی در رشد خلاقیت و سلامت جسمی و روانی دانش آموزان دارد بسیاری از مدارس ما فاقد ضوابط و استانداردهای پذیرفته شده ی بین المللی است.
فقدان این امکان ها، محیط های آموزشی را کسل کننده و کودک را آسیب پذیر می کند. اگر قرار باشد کودک از آپارتمان کوچک به نام خانه به یک آپارتمان بزرگتری به نام مدرسه برود، ستمی است که می تواند خسارت های روحی، روانی و آموزش جبران ناپذیری بر او در پی داشته باشد. آموزش و پرورش وظیفه دارد واحدهای آموزشی را موظف به ایجاد چنین فضاهایی بکند و درصدور مجوز تأسیس و فعالیت واحدهای آموزشی، رعایت حداقل استانداردها را در نظر بگیرد. آموزش و پرورش نباید به واحدهای آموزشی فاقد حیاط و فضای نامناسب، اجازه فعالیت بدهد. مسئولیت هرگونه خسارت روحی و روانی به دانش آموزان بی دفاع، به عهده ی این وزارت  است.
۳- رعایت آزادی های فردی
اجازه بدهیم دانش آموزان دختر، دست کم در پایه اول ابتدایی، در استفاده از روسری، آزادی عمل داشته باشند، بخصوص اگر آن ها بتوانند در فضاهای آفتابگیر مدرسه، دقایقی را زیر آفتاب بگذرانند  و بازی کنند، که این عمل، هم برای جذب و ساخت ویتامین D و جلوگیری از بیماری های استخوانی و مفصلی در آنان (که بسیار هم شایع است) مفید است و هم در ایجاد تنوع رنگ و زیبایی محیط که از نیازهای روحی این دوره سنی است. اسلام، سن تکلیف به حجاب را ۹ سالگی تعیین کرده، بهتر است تفسیرها و سلیقه های شخصی خودمان را به کوکان هفت ساله تحمیل نکنیم که این تحمیل چه بسا باعث تأثیرات منفی نسبت به این باور مذهبی در مناطق گرمسیری در گرمای بهار می شود. اصولاً هرگونه محدودیت و سلب آزادی، می تواند عرصه را بر این موجود کم حوصله و شکننده، تنگ کند و از علاقه او به مدرسه بکاهد.
اگر قرار بود دخترها از هفت سالگی در حجاب روند  یا به تعبیر برخی سخت گیران و متعصبان، به پیشباز حجاب بروند یا به آن عادت کنند، بی تردید، پیامبر اسلام به این امر آگاهی داشت و در این صورت ۷ سالگی را سرآغاز تکلیف به شرع و پوشش موی سر قرار می داد. 


۴- ایجاد تعلق خاطر به مدرسه و اجزاء آن و پرورش حس خویشاوندی
ایجاد دلبستگی و تلعق خاطر به مدرسه، هم کلاسی ها، آموزگاران و دیگر کارکنان مدرسه، نقشی بسیار، در آرامش روحی و روانی کودک، در روزهای آغازین و به طور کلی پایه اول تحصیلی دوره ی ابتدایی دارد. این تعلق خاطر را، پیش از مدرسه، خانواده باید ایجاد کند. کودک باید محلی را که قرار است به مدت پنج سال در آن زندگی کند به عنوان خانه دوم خود بپذیرد و به همه ی اجزایش علاقه مند شود و خاطره هایی خوب از آن در ذهن خود، ذخیره کند.
پیش از آغاز سال تحصیلی، بزرگترها بهتر است خاطره های خوب خود را از مدرسه برای کودکان بازگویند. بازگو کردن خاطره های بد آنان را ناخواسته دچار پیش داوری منفی نسبت به مکانی می کند که قرار است خانه دوم آن ها باشد.
جشن شکوفه ها، که چند سالی است برگزار می شود، اگر به درستی و با مدیری مناسب و در سرتاسر ایران، شهر و روستا، بدون تبعیض برگزار شود، می تواند در کاهش تنش های روحی و روانی و کمرنگ کردن پیش داوری های منفی موثر باشد. اجرای تئاتر، موسیقی و قصه گویی در محل مدرسه، در جشن شکوفه ها، می تواند گام اول در تقویت حس همگرایی باشد. زیرا در  اولین ماه سال تحصیلی کلاس اولی ها، باید بیش از هر چیز  به نیازهای عاطفی و روحی بچه ها پاسخ داده شود.
برای دور کردن حس غریبگی، بچه ها می توانند در فرصت های طراحی شده، با همکلاسی های آینده خود، قبل از بازگشایی مدرسه، آشنایی و دوستی برقرار کنند. در روستاها و شهرهای خیلی کوچک، این آشنایی و شناخت، به طور طبیعی وجود دارد، اما در شهرهای بزرگ، کمتر چنین روابطی شکل می گیرد. تمهیدهایی از این دست، هم توسط خانواده می تواند انجام بگیرد، هم مدرسه، که البته این کوشش های آگاهانه، به کمی حوصله نیاز دارد که ما این روزها کمتر در بزرگترها شاهد آن هستیم.
یک اردوی یک روزه، به همراه خانواده و معلم، می تواند این هم خویشی را به وجود بیاورد. زیرا تولید حس خویشاوندی، زمینه ساز همزیستی بهتر در واحدهای اجتماعی است.
اگر مدرسه از فضاهای ورزشی مناسب برخوردار است، بد نیست دانش آموزان پایه اول، یک هفت قبل از بازگشایی، یکی دوبار در این مکان ها در کنار هم بازی کنند. و اگر هم از امکانات ورزشی برخوردار نیستند، بازی های نمایشی هم می تواند فرصتی برای آنان فراهم کند. تا طعم مشارکت و فعالیت جمعی را در کنار هم تجربه کنند.  

 

۵- نیاز واقعی به دستشویی یا مفری برای غلبه فشارهای روحی
شاید طرح این موضوع برای کسانی که با فضاهای آموزش و نیازهای جسمی و روحی کودکان شش هفت ساله آشنایی کافی ندارند، کمی مضحک و ابتدایی به نظر برسد، ولی واقعیتی است انکار ناپذیر که در مدارس ما، یکی از عوامل مهم اضطراب در اولی ها، سرویس های بهداشتی و جوانب مربوط به آن است.
بچه ها به دلیل اضطراب های ناشناخته ای که دارند. روزهای اول نیاز بیشتری به دستشویی و سرویس بهداشتی از خودشان نشان می دهند که گرچه ممکن است نیازهای واقعی نباشد، اما مفری است برای تخلیه فشارهای روحی و ضمن این که ممکن است واقعاً هم دچار تکرر ادرار بشوند. کمبود با ناکافی بودن تعداد سرویس های بهداشتی نسبت به دانش آموزان یک مدرسه و ازدحام ناشی از آن در زنگ تفریح، می تواند تنش های درونی، او را شدت بخشد. لذا آموزگاران پایه اول باید به این نکته توجه کافی نشان دهند و وضعیت مناسب را برای این گروه از کودکان فراهم کنند.
دانش آموزان سال اول با اجزا و واحدهای درونی مدرسه، آشنایی ندارد و همین نبود آگاهی به ساختمان، آدم ها و دیگر اجزای مدرسه، ممکن است بر حس غربت و غریبگی او بیفزاید. پس می توان با استفاده از یک شخصیت عروسکی و با زبانی صمیمی و مهربان، به عنوان راهنما بچه ها را با کلاس و مدرسه ای که قرار است ساعت هایی از روز خود را در آن زندگی کند، آشنا کنیم. آشنایی با محل سرویس های بهداشتی، آبخوری، دفتر، مکان های ورزشی، کتابخانه و آزمایشگاه (انشاء الله اگر وجود داشته باشد) باید پیش از آغاز سال تحصیلی انجام بگیرد. 

 

نظام آموزشی

۱ – از آنجا که بخش قابل توجهی از ساختار روانی و شخصیت فردی و اجتماعی انسان، در کلاس اول ابتدایی شکل می گیرد. باید در انتخاب آموزگاران پایه اول، حساسیت و دقت بیشتری به خرج داده شود و حتا بهتر است این حساسیت ها و ویژگی ها قانونمند شود. در شرایط کنونی در بسیاری از مدارس ما، معلم کلاس اول با نظر و سلیقه مدیر انتخاب می شود و مکمن است آموزگار منتخب این پایه تحصیلی، خود هیچ اراده ای در تعیین پایه تدریس خود نداشته باشد.
در بسیاری از کشورهای توسعه یافته پایه ی اول ابتدایی از جایگاه ویژه ای برخوردار است. در این کشورها، اداره کلاس اول فقط به کسانی سپرده می شود که در دانشسراها تربیت معلم تحصیل کرده باشند و گرایش تحصیلی آن ها، تدریس در پایه اول ابتدایی باشد.
در آموزش و پرورش ما، در یکی دو دهه ی گذشته، متأسفانه نقش این دانشسراها در تربیت آموزگاران متخصص بسیار کمرنگ شده است و بیشتر آموزگاران پایه اول، نه تحصیل و تخصصی در تدریس کلاس اول دارند و نه از تجربه کافی برای تدریس در این پایه تحصیلی برخوردارند. بدا به حال دانش آموز، اگر آموزگار او در این پایه تحصیلی آدمی کم حوصله، کم تجربه، و فاقد مهارت باشد.
روان شناسی هفت سالگی بر این باور است که آموزگار پایه اول باید صبور، با گذشت، مهربان، با تجربه، جستجوگر و فروتن باشد و از خود رفتاری نامدبرانه به نمایش نگذارد. او باید با روان شناسی، خصوصیات فردی و نیازهای شاگردان خود آشنایی کافی داشته باشد.  


۲- آموزگار پایه اول ابتدایی باید برای هر یک از شاگردان خود به طور جدی پرونده ای از روحیات، رفتارها، خانواده ها و ویژگی های فردی او داشته باشد و بر اساس این ویژگی ها، ارتباطات عاطفی و آموزشی اش را با او تنظیم کند. این پرونده ها نباید در دسترس دانش آموز و هر آن کس که محروم نیست قرار گیرد.
انتقال این پرونده ها به معلم کلاس دوم می تواند به او نیز در تنظیم روابطش با دانش آموز کمک کند. شرکت در بازی ها، بخصوص، بازی های نمایشی با شاگردان نقش زیادی در کوتاه کردن فاصله میان او و شاگردان دارد. بسنده کردن صرف به آموزش رسمی ممکن است فرصت کافی برای بروز خلاقیت های بالقوه دانش آموزان را فراهم نکند. از این روی تحقیق و مطالعات فردی آموزگار می تواند دریچه چشم اندازهای جدیدی را در فرا روی او بگشاید.  


۳- معلم کلاس اول حتماً باید از میان خانم های آموزگار انتخاب شود. از آنجا که دور شدن از مادر، یکی از عوامل اضطراب کودک است، خانم آموزگار می تواند جایگزین مناسبی برای مدرسه باشد. 

  

برنامه ریزی آموزشی

۱ – برای جلوگیری از اعمال و تحمیل سلیقه های بازدارنده، بهتر است وزارت آموزش و پرورش با دعوت از متخصصان کارآزموده، روانشناسان کودک، نویسندگان، هنرمندان و صاحب نظران، بخصوص آموزگارانی که به ابتکار، تخصص، دانش و تجربه های جدیدی در امر آموزش اولی ها، دست یافته اند کمیته ای با هدف برنامه ریزی در دو حوزه آموزش و پرورش اولی ها تشکیل و به صورت ضوابطی مدون، در اختیار دبستان ها قرار دهند. 


۲ – اولی ها بهتر است سال تحصیلی را با زندگی شروع کنند و از هرگونه شعار مرگ بر ... خودداری کنند. فعالیت های سیاسی ، مورد تایید روان شناسی هفت سالگی نیست و از آن جا که در مقاله جداگانه ای به این موضوع پرداخته ام. از تکرار آن در این نوشته می گذرم. 


۳- اجباری کردن تشکیل و ساخت کتابخانه و سالن نمایشگاه سازمان عمران مدارس، باید به صورت یک اصل در ساخت وسازها مورد توجه قرار گیرد. در مدارسی که فاقد کتابخانه است، برای تشکیل کتابخانه اقدام شود و آنانی که کتابخانه دارند. برای تجهیز آن با نهادهای تخصصی کتاب کودک مانند انجمن نویسندگان کودک و نوجوان، شورای کتاب کودک، خانه کتابدار کودک و نوجوان، و نهادهای مشابه مشورت کنند تا کتابخانه مدرسه با کتاب های نامناسب و به دور از ذائقه کودکان پر نشود.
گاه یک کتاب بد یا نامناسب این گروه سنی، ممکن است کودک را برای همیشه از کتاب و کتابخوانی دور کند و همچنین ممکن است مطالبی در کتاب آمده باشد که مطالعه آن به روان کودک آسیب برساند. تهیه کتاب برای کتابخانه های مخصوص کودکان، یک کار تخصصی است و هر نیروی مازادی در مدرسه یا اداره نمی تواند به عنوان مسئول کتابخانه در خدمت گرفته شود.  


۴- برنامه ریزی های آموزشی، طوری باید طراحی و تدوین شود که به جای رقابت که منشاء حسادت، تنگ نظری و بغض و کینه میان بچه ها می شود، محبت به یکدیگر و همدلی، جوانمردی، گذشت و غمخواری تقویت شود. تئاتر و قصه از قابلیت بالایی در گسترش و ترویج خصایل انسانی برخوردار است.  


۵- آن چه در آموزش و پرورش خلاق، به کودکان، آموزش داده می شود، بیشتر آموزش مهارت های زندگی است و آماده کردن دانش آموز به عنوان شهروند موفق و بخصوص کارآمد و موثر در خانه و اجتماع است.  


۶- در برنامه ریزی های درسی و آموزشی، به نقش آموزش و کاربردهای هنر مانند تئاتر، موسیقی، سینما و قصه و هنرهای دستی باید اهمیت و بها داده شود. کارشناسان تعلیم و تربیت بر این باورندکه اگر آموزش با بازی همراه شود، استقلال مفاهیم آموزشی آسان تر می شود.
"ژان پیاژه" معتقد است، هر کودکی این قدرت را دارد که مفاهیم آموزشی را به حافظه عمیق خود ببرد و ماندگار کند. "آلبرت انیشتین" به مردی که از او می خواهد در تربیت فرزندش یاری اش کند تا او نیز ریاضی دان بزرگی شود، می گوید : «اگر می خواهی او ریاضی دان بزرگی شود برایش قصه بگو» مرد حیرت می کند. انیشتین می گوید زیرا داستان قدرت تجسم ، تصور و خیال را گسترش می دهد و ذهن او را برای ریاضی آماده می کند.  


۷- توسعه فرهنگ شهروندی، حمل و نقل و ترافیک، مسائل زیست محیطی، میراث فرهنگی، چه از طریق کتاب های درسی و چه آثار کمک آموزشی و شفاهی، دانش آموز را برای مشارکت در بنای جامعه ای سالم آماده می کند. 

منبع: کتابک

ده چیز که سبب نگرانی بچه‌ها از رفتن به مدرسه می‌شود

ترس از مدرسه

ترجمه: مرجان مهدی پور

همه ی ما این انتظار را داریم که کودکان مان با رسیدن نخستین روز مدرسه هیجان زده و کمی مضطرب باشند. اولین گام برای غلبه بر ترس ها آگاهی یافتن از آن هاست. در این جا به ده موردی که سبب اضطراب کودکان هنگام ورود به مدرسه می شود، اشاره می کنیم:

 

موقعیت جدید: چه قرار باشد که فرزندتان وارد پایه جدیدی شود و چه پا به مدرسه ی جدیدی بگذارد، طبیعی است که از روبه رو شدن با این موقعیت جدید احساس نگرانی کند. با او درباره ی این که نخستین روز مدرسه اش چگونه خواهد بود صحبت کنید. به باور یک روان شناس، "وقتی کودکان می فهمند که چه موقعیتی در انتظارشان است کمتر دچار نگرانی می شوند". به کودک خود خاطرنشان کنید که همه ی بچه ها روز اول مدرسه کمی مضطرب اند و به او زمان بدهید تا خودشان را با موقعیت جدید سازگار کند. به او این وعده را بدهید که به زودی همه چیز عادی می شود و احساس راحتی می کند. اگر برای تان ممکن است برنامه های خود را طوری تنظیم کنید که در چند روز اول بیشتر در کنار فرزند خود باشید، به ویژه درست پس از برگشتنش از مدرسه.

 

شکست: ممکن است نگرانی فرزندتان از این باشد که تکالیفش در مدرسه بیش از حد سخت باشد به طوری که از پس انجام آن برنیاید، یا سؤالی پرسیده شود که جواب درست آن را نداند. این آگاهی را به کودک خود بدهید که هر کسی ممکن است اشتباه کند و همزمان تلاش او را تحسین کنید.

 

ترس از تجربه: بسیاری از کودکان از این که موقعیت های جدید را تجربه کنند می ترسند. آن ها پیشاپیش دچار نگرانی می شوند و وقتی زمان تجربه ی موقعیت فرا می رسد نمی توانند درست عمل کنند. یک راه یاری رساندن به چنین کودکی آن است که در هنگام درس خواندن به او کمک کنید تا احساس آمادگی کند. به او گوشزد کنید که اطلاعاتش خوب است و شما مطمئن هستید که به خوبی از پس کارش بر می آید.

 

ترس از جمع: کودکان از جا کردن خود در جمع، دوست پیدا کردن، قضاوت دیگران، مسخره شدن و طرد شدن نگران اند. فرزند خود را تشویق کنید که به جای کنار کشیدن خود از جمع، وارد آن شود و برایش از راه های مختلف دوست یابی صحبت کنید. بر اساس نظر انجمن ملی روان شناسان مدرسه (NASP) اگر به کودکان خود مهارت های اجتماعی، روش های حل مسئله، و رفع درگیری را بیاموزیم، سلامت روانی آن ها را تقویت کرده ایم.

 

نمره: بعضی از بچه ها از این نگران اند که مبادا بهترین نمره را در ریاضی نگیرند، شاگرد اول نشوند یا معدل شان از حد معینی کمتر شود. به فرزند خود یادآوری کنید که از آن ها توقع ندارید که بهترین باشند.

 

تنش: بعضی بچه ها وقتی که حس می کنند که محیط مدرسه شان نابسامان است یا در کلاس درس شان شرایطی غیرمنصفانه حاکم است، دچار اضطراب می شوند. کارشناسان بر این باورند که اگر والدین در موقعیت های پرتنش به یاری فرزندان شان بشتابند تا با هم راه چاره ای پیدا کنند، به این روش به آن ها می آموزند که چگونه در چنین مواقعی با مشکل خود برخوردی سازنده داشته باشند.

 

شرکت در گروه: اگر فرزندتان دوست دارد که عضو گروه سرود باشد، در تئاتر مدرسه نقشی بگیرد یا در تیم ورزشی مدرسه بازی کند، به هر حال، اهمیت دارد که به او بگویید قرار نیست که همه همیشه موفق باشند. اگر در یک مورد موفق نشد همیشه فرصت های دیگری هم در انتظار اوست و می تواند در فعالیت دیگری شرکت کند. در تمرین هایش کنارش باشید: همراهش دیالوگ های تئاتر یا اشعار سرودش را تمرین کنید و یاری اش کنید تا بتواند در فعالیتی که انتخاب کرده مهارت بیابد.

 

فشار همسالان: بچه ها دوست دارند که خود را در جمع جا کنند، و ممکن است انتظاراتی که همکلاسی هایشان از آن ها دارند باعث نگرانی آن ها شود. آن ها را تشویق کنید که درباره ی نگرانی های شان برای تان صحبت کنند. گاهی بازگو کردن ترس ها برای شان سودمند است. به حرف های آن ها گوش بدهید اما در برابر این وسوسه که بخواهید به طور مستقیم مسئله ی فرزندتان را حل کنید مقاومت کنید– به جای این کار، به همراه او به موضوع پیش آمده فکر کنید و با هم به دنبال راه حل بگردید. به کمک کودکان حل مسئله کنید و نه به جای آن ها. کودکان با ایفای نقشی فعال در حل مسائل، می آموزند که چگونه خودشان به طور مستقل به حل مسائل خود بپردازند.

 

ترس از قلدرها: بچه های ما از این که بچه های دیگر به گونه ای آن ها را آزار بدهند نگران اند و این احساس می تواند برایشان بسیار عذاب آور باشد. نگرانی آن ها را جدی بگیرید. به آن ها توضیح بدهید که قلدرهای مدرسه وقتی می بینند که بچه های دیگر از آن ها می ترسند بیشتر احساس قدرت می کنند. با آن ها صحبت کنید که چه طور می شود بدون نشان دادن واکنشی که دلخواه فرد زورگوست، اوضاع را بهتر کرد. به فرزند خود یاد بدهید که چگونه تحریک های تمسخرآمیز فرد زورگو را نادیده بگیرد، راه خود را برود و در صورت نیاز از یک بزرگ تر کمک بخواهد.

 

اوضاع خانه: به باور کارشناسان، گاهی ترس کودکان از مدرسه ربطی به خود مدرسه ندارد. ممکن است بچه ها احساس کنند که در نبود آن ها، یکی از والدینشان در خانه به دلیل افسردگی یا تنش، به آن ها نیاز دارد. اگر چنین باشد راه حل این مشکل در پرداختن به مشکلات خانواده است.

اگر ترس کودک در طول سال تحصیلی ادامه یابد، باید حتماً موضوع را به اطلاع معلم او رساند. در بسیاری از مدارس یک مشاور، مددکار اجتماعی، یا روان شناس مدرسه حاضر است تا با کودکان صحبت کند و آن ها را در غلبه بر ترس هایشان یاری رساند. همچنین گاهی گروه های مشاوره ای د ر مدارس فعال اند که به نیازهای کودکان رسیدگی می کنند. 

منبع: کتابک

مهد کودک ها و نقش های فراموش شده

مهد کودک

 گزارش خبرنگار اجتماعی ایرنا، این اهمیت و تاثیرپذیری باعث می شود که نگاه به مهدهای کودک تغییر کند و برنامه های آموزشی و تربیتی آن با وسواس بیشتری مورد توجه قرار گیرد.
در مهدکودک، خردسالان با فراگیری نقاشی، شعر، سرود، بازی و ... با رویدادها و محیط اطراف خود آشنا می شوند اما همه کارکردهای مهدهای کودک نمی تواند به این کلاس ها ختم شود.
نونهالان در مهدهای کودک می توانند با کسب انواع مهارت های اجتماعی و زندگی برای زندگی آینده آماده شوند اما گمان می رود اکنون برخی مهدها از این اصل مهم فاصله گرفته اند.
این مراکز چنانچه برنامه آموزشی و تربیتی مناسبی برای کودکان ارایه کند نقش اساسی و مهم در تربیت کودکان خواهد داشت و می تواند محیطی امن و عاری از هر انحرافی برای تربیت آنان فراهم سازد.
بنابراین برای به ثمر نشستن این نهال ها و رشدِ درست آنان باید محیطی امن و عاری از هر انحرافی برای تربیت شان فراهم ساخت.  


به باور برخی کارشناسان، تأثیرپذیری کودکان در مهد به مراتب بیشتر از خانه و خانواده است. اگر مربیان، افرادی آموزش دیده، کارآمد و متخصص در زمینه تربیت کودکان باشند خواهند توانست به بهترین شکل ممکن کودکان را تربیت کنند.
بسیاری از کودکان با رشد روزافزون شمار مادران شاغل، بیش از نیمی از روز خود را در مهدها سپری می کنند و رفتارها، ارزش ها و الگوهای بسیاری را از این مکان ها کسب می کنند، حال این مربیان و مسوولان مهدها هستند که باید ضمن عنایت به وظیفه خطیر تعلیم و تربیت و بهره گیری از شیوه های مثبت و کارآمد، در ساختن نسل آتی کمر همت ببندند.
به اعتقاد کارشناسان، وظیفه مهم این مراکز آشنا کردن کودکان با هنجارها، ارزش های جامعه و آموختن رفتار اجتماعی و نیز آشکار کردن استعدادهای نهفته در آنان است، به طوری که در آینده با ورود به مراکز آموزشی و هنری، این استعدادها هر چه بیشتر بارور شود.  


در این مراکز کودک رفتارهای مورد پذیرش در جامعه را می آموزد. کودکانی که دوران کودکی را در مهد می گذرانند بهتر و راحت تر می توانند با محیط اطراف خود ارتباط برقرار کنند و در ارتباطات اجتماعی خود کمتر به مشکل برخورد می کنند و نسبت به دیگر کودکان به مراتب، جامعه پذیرتر هستند.
بسیاری از والدین بر این باورند که پدر و مادر باید به طور مطلق مسوولیت تربیت کودکان خود را برعهده بگیرند ولی روانشناسان معتقدند خانواده ها می تواند بخشی از تربیت کودکان را به مراکزی مانند مهد کودک ها بسپارند.
یک روانشناس در باره این مراکز می گوید: مهدهای کودک به عنوان نخستین پل میان خانه و جامعه بوده هرچند کانون خانواده به کودکان مجال رشد را می دهد اما برای ورود به جامعه، بچه ها نیازمند تجربه های گسترده تری هستند.  


'اکرم سرلک ' در خصوص انتخاب مهدها می گوید: والدین به ویژه مادران باید در انتخاب مهد فرزند خود دقت خاصی داشته باشند و هر چند ملاک اصلی را در انتخاب مهد تامین نیازهای روحی، جسمی و آموزشی کودکان بدانند، اما باید از مدیران مهدهای کودک رعایت استانداردهای تعیین شده توسط دستگاه های ذی صلاح را هم خواستار باشند.
این روانشناس می گوید: آنچه که موجب می شود والدین در انتخاب مهد دست به گزینش بزنند در وهله نخست میزان شهریه و در مراتب پایین تر، نزدیکی به محل کار یا خانه است.
سرلک می افزاید: معمولا والدین خانواده هایی که کودکان خود را به مهد می سپارند شاغل هستند و کمتر خانواده ای است که مادر خانواده خانه دار باشد و فرزند خود را به مهد بفرستد، البته با به وجود آمدن مشکلات اجتماعی و خانوادگی، شمار کودکان در مهدها افزایش یافته و این مراکز مورد استقبال مردم قرار گرفته اند.
این روان شناس با تاکید بر این که کودکان تا پایان سن دو سالگی باید در محیط خانواده پرورش یابند، می افزاید: بهترین زمان برای فرستادن بچه ها به مهدکودک، سه سالگی است زیرا تا 2 سالگی باید در کنار پدر و مادر باشند و به امنیت روانی برسند و وابستگی های عاطفی در آن ها شکل بگیرد.

کیفیت خدمات مهدهای کودک
مادر یکی از فرزندان می گوید: دربرخی مهدها در ازای 30 کودک یک مربی وجود دارد که نتایج مطلوب و مثبتی ندارد و موجب بروز ناهنجاری در کودکان می شود که با واکنش والدین هم روبه رو می شود.
رضایی از جمله این پیامدهای منفی و جبران ناپذیر را که در نتیجه غیراستاندارد بودن برخی مهدها بوجود می آید، می گوید: فقر حرکتی، عدم آموزش کافی، ایجاد حس حسادت و خشونت در کودکان، خواب اجباری و نامناسب بودن تغذیه موجب لطمات جسمی و روحی در کودکان می شود که به مرور زمان آشکار می شود.
وی همچنین می افزاید: بهترین راه برای مقابله با این مشکل، شناسایی مهدهای استاندارد، دیدار والدین از محل و نیز آگاهی از نوع تغذیه و برنامه آموزشی این مراکز است.
رضایی همچنین تحصیلات مربیان و برقراری رابطه دوستانه با کودکان را از دیگر ویژگی مهدها برشمرد.  


مادر دیگری می گوید: پذیرش بچه ها در مهدهای کودک متناسب با فضای موجود آن نیست به گونه ای که در اتاق هایی که فضای چندانی ندارد، تعداد زیادی کودک پذیرفته می شوند.
اصغرزاده می افزاید: با توجه به این که بچه ها در سنین رشد و نمو هستند و فعالیت آن ها زیاد است، کلاس هایی که هم اکنون در برخی از مهدهای کودک وجود دارد، برای آنها مناسب نیست.
مدیر یک مهدکودک دیگر نیز درباره اعتراض برخی از والدین درباره فضای مهدهای کودک می گوید: مهدکودک باید از نظر فضا با اصول آموزش و پرورش مطابقت داشته باشد اما به دلیل این که همه مهدهای کودک در منازل مسکونی است، ممکن است تا حدی این موضوع رعایت نشود.
وی عقیده دارد در کنار آموزش باید به امر تفریح بچه ها نیز به خوبی پرداخته شود تا احساس نکنند که از بازی دور مانده اند و نوعی دلزدگی برای آن ها ایجاد شود.  


معاونت امور اجتماعی و پیشگیری از آسیب های سازمان بهزیستی  در گفت وگو با خبرنگار اجتماعی ایرنا گفت: بهزیستی در سال های اخیر با برگزاری جشنواره‌های قرآنی، فرهنگی، توسعه ترویج قرآن، آموزش‌های علمی و آموزش قرآنی برای 10 هزار مربی سعی کرده است تا فضای معنویت و قرآن را در مهدهای کودک تثبیت کند.
'علی محمد زنگانه ' افزود: امسال نیز ایجاد پایگاه الکترونیکی فعالیت‌های قرآنی کودکان زیر 7 سال، راه اندازی تلفن گویای داستان های قرآنی، حضور یک مربی قرآن در هر مهد کودک و انتشار نشریه قرآن کودک در دستور کار این سازمان قرار دارد.
وی اظهارداشت: بیش از 14 هزار و 500 مهد کودک در مدت 30 سال فعالیت بهزیستی به کودکان خدمات ارائه می کنند.  

منبع : ایرنا

دو حق فراموش شده معلمان

 معلم مدرسه

 دکتر علی رووف

در نظام تأمین و تربیت نیروی انسانی وزارت آموزش و پرورش نکته‌ی ظریفی وجود دارد که کم‌تر از هر مطلب دیگری به آن پرداخته شده است. نکته‌ی ظریف در عبارت بالا این است که، وقتی از آن سخن گفته می‌شود، یا هنگامی که عبارت به رشته‌ی تحریر درمی‌آید، یک واژه‌ی بنیادی، مهم و سرنوشت‌ساز، از پایان آن حذف شده است. این واژه کلمه‌ی ماهر است که تنها در اندک مواردی در گفتارها و نوشتارهای حاشیه‌ای شنیده یا دیده می‌شود. به سخن آشکارتر، اصل عبارت باید چنین باشد: تأمین و تربیت نیروی انسانی ماهر برای آموزش و پرورش.

به طور یقین در سایر سازمان‌ها و اداره‌ها، چه دولتی چه آزاد، چنین بی‌توجهی و بی‌مهری صورت نمی‌گیرد. آن‌ها در بیش‌تر موارد تأمین یا تربیت نیروی انسانی مورد نیاز خود را با عنوان‌ها و لقب‌های متفاوتی معرفی می‌کنند؛ به طوری که هر یک از این عنوان‌ها و لقب‌ها، معنی و مفهوم مهارت یا حرفه‌ای بودن را از درون به بیرون می‌فرستد و ماهیت و اصالت خود را نشان می‌دهند. عنوان‌هایی مانند: پزشک (طبیب)، مهندس، تکنسین، استادکار، بهیار،‌ متخصص، خلبان، راننده، فوق تخصص،‌پرستار، تراشکار، و ده‌ها لقب‌های حرفه‌ای دیگر.

جالب این که هرگاه نیروهایی به اشتباه، یا با ترفند و بهانه، وارد دستگاه یا نظامی بشوند، نه تنها به شدت و با تعصب حرفه‌ای، از فعالیت آن نیروهای غیرحرفه‌ای جلوگیری می‌شود، بلکه آن‌ها را مورد بازخواست یا تنبیه و تعزیر هم قرار می‌دهند و یا بی‌درنگ و بی‌واهمه، آن‌ها را به مقام‌های انتظامی، انضباطی و یا دستگاه‌های دادگستری تحویل می‌دهند.

بهترین، شناخته‌شده‌ترین نمونه را می‌توان از حرفه‌ی پزشکی و رشته‌های وابسته به آن به مثال گرفت. چون هر از گاه، در اخبار روز رسانه‌های همگانی می‌شنویم و یا می‌خوانیم، فردی دستگیر شده است که بدون داشتن دانش و مهارتی در زمینه‌ی پزشکی،‌ مبادرت به ایجاد " مطب" کرده و به مداوای بیماران بی‌گناه و از همه جا بی‌خبر پرداخته است. مرسوم‌ترین لقبی که به این فرد داده می‌شود، پزشک بدلی است؛ یعنی کسی که درس پزشکی نخوانده، اما به طبابت مشغول شده است.

حال اگر روزی روزگاری عنوان‌های دیگری مثل : خلبان بدلی، مهندس بدلی، استادکار بدلی،‌تکنسین بهداشت بدلی،‌دندان پزشک بدلی،‌معمار بدلی،‌ و بدلی‌های دیگر، در حرفه‌های پرتنوع دنیای صنعت، یا تجارت، و یا اقتصاد، به گوش برسد، نگران بروز چه روی‌دادهای فاجعه‌آمیزی خواهیم شد؟! اگر خلبان بدلی، پیشرفته‌ترین هواپیماهای شناخته‌ شده‌ی زمان را در اختیار بگیرد، به سادگی می‌توان سرنوشت محتوم سرنشینان آن هواپیما را پیش‌بینی کرد. و یا اگر مجهزترین و نوترین ابزارها و دستگاه‌های جدید پزشکی در اختیار یک ناطبیب قرار بگیرد، پایان مداوای بیمار نگون‌بخت را می‌توان حدس زد.

اکنون آیا نمی‌توان مسیر زندگی و سرنوشت نهایی دانش‌آموزانی را که در کنار معلم یا معلم‌های حرفه ناموخته و معلم نشده پیش‌بینی کرد؟! چرا نباید این حدس‌ها و پیش‌بینی‌ها را در مورد معلم‌هایی هم داشته باشیم که به آن‌ها گفته نشده، معلمی چه نوع شغل و حرفه‌ای است، ‌چه مهارت‌هایی نیاز دارد، چه آگاهی‌هایی باید داشته باشند، به چه مهارت‌های باید رسیده باشند، و چه کوشش‌هایی را باید به عمل آورده باشند تا بتوانند، " مجوز" به کلاس رفتن را دریافت کنند؟

نمایان‌ترین مسأله‌ای که در نظام تأمین و تربیت نیروی انسانی آموزش و پرورش وجود دارد این است که هنوز جایگاه آموزش پیش از خدمت و آموزش ضمن خدمت معلم‌ها به درستی روشن نشده و یا برای آن، تعریف قابل اعتنایی به دست نیامده است. به زبان روشن‌تر، هنوز گفته نشده یا فاش نگردیده است که در این نظام، هیچ آموزش ضمن خدمتی نمی‌تواند بدون گذر از آموزش پیش از خدمت معنی و مفهوم داشته باشد، چه رسد به این که قابل اجرا باشد!

اولین مفهوم آموزش‌های ضمن خدمت عبارت است از به روز کردن مهارت‌های پیشین و کسب اطلاعات نوتر و تازه‌تر برای رسیدن به توانمندی‌ها و کارآیی‌های بیش‌تر و تغییرهای حرفه‌ای‌ به روزتر که برکت پیشرفت‌های بی‌امان لحظه به لحظه‌ی زمان، ‌در زندگی به وجود می‌آیند. حال اگر یک حرفه‌مند،‌ در هر شغلی، به مهارت‌های پیشین و زیربنایی خود نرسیده باشد،‌ چگونه می‌تواند کارآیی‌ها و شایستگی‌های حرفه‌ای‌اش را نوتر و نوتر کند، ‌درجه‌ی احترام و علاقه‌اش را به حرفه‌ای که دارد بالا ببرد و به پایندگی و بالندگی حرفه‌مندتر شدن برسد؟

اگر پیشرفته‌ترین، به‌روزترین و مناسب‌ترین درس‌افزارها و ابزارهای یاددادن هم در اختیار معلم‌های بی‌گناهی که زیربنای حرفه‌ی خودشان را نمی‌شناسند، گذاشته شود، همان رخ خواهد دادکه برای خلبان بدلی، یا طبیب بدلی می‌افتد. این تمثیل را نباید بی‌حرمتی به معلم و حرفه‌ی مقدس و پاک‌نهاد معلمی دانست و یاانگشت اتهام را به "ارزش نگذاشتن" به این شغل مقدس، و نیز به حرفه‌مندان عزیز و گرامی آن، که امروز این حرفه را حرفه‌ی مادر نامیده‌اند، نشانه رفت. خوشبختانه، ما هرگز " معلم بدلی" نداشته‌ایم و نداریم. اما، معلم‌های " بی‌گناه" و " معصوم" حرفه‌ناموخته، کم نداریم!

صاحب این گفته خود از جوانی، حتی نوجوانی، معلم بوده است و پنجاه و یک سال، تاکنون، به این حرفه عشق ورزیده است و به زندگی معلمی و معلم‌وار تن داده است. هرگز هم رنگ ندامت یا پشیمانی به رخ نمالیده است، بلکه ‌از همان نخستین روز ورود به خدمت در این حرفه‌ی باشکوه و بالنده، ‌این مشکل بزرگ و ماندنی را حس کرده است. او هرگز نمی‌تواندآغازین سال معلمی خود را، در سن 19 سالگی، فراموش کند که روزی یکی از همکارانش در کلاس درس چهارم ابتدایی شیوه‌ی تازه‌ای برای تنبیه یا تخفیف کردن یک دانش‌آموز درس نخوان اختراع کرده بود. آن دانش‌آموز درس‌نخوان،‌ روستازاده‌ای دردمند بود که در خانواده ای پرجمعیت به دنیا‌ آمده بود؛ خانواده‌ای که روزگار سختی را با دست‌مزد چوپانی برادر بزرگ‌ترش گذران می‌کرد. او به التماس مادرش توانسته بود به مدرسه بیاید تا شاید بتواند، در آینده سرنوشت بهتری برای خود و خانواده‌اش رقم بزند.

آن روز، معلم به او که نتوانسته بود مشق شبش را بنویسد، دستور داد، جلوی دانش‌آموزان بایستد و دهانش را باز کند. سپس از دانش‌آموز زرنگ کلاس(درس‌خوان!) خواست تا او هم جلو بیاید و در دهان آن دانش‌آموز تنبل (!) تف بیندازد!! وقتی مدیر مدرسه از این اختراع مطلع شد، با خنده گفت: او همین است. اشکالی ندارد. خدمت‌گزار همین مدرسه بود. توانست از کلاس‌های شبانه‌ی همین مدرسه تصدیق ششم ابتدایی بگیرد. حالا ابلاغ معلمی گرفته است. زمان زیادی نگذشت که فهمیدیم خود مدیر هم همین راه را طی کرده است!

شیوه‌ی اختراعی آن معلم چه تفاوتی می‌تواند با نسخه‌ی یک طبیب بدلی داشته باشد؟ همه می‌دانیم، اشتباه‌ها و ندانم‌کاری‌های معلم‌ها، یعنی طبیبان روح و روان، هزار هزار بار زهرآگین‌تر از داروهای عوضی ناطبیبان است. اگر چه مطب یک طبیب بدلی را قفل می‌زنند و او را به محاکمه هم می‌کشند، اما چرا جامعه‌ی آموزش و پرورش نباید به این بیندیشد که حق نداریم، معلمی را که یادش نداده‌ایم چگونه معلمی بکند،‌ به کلاس درس روانه کنیم؟ و اگر روزی روزگاری یکی از آن معلم‌ها وارد کلاس شد، چرا باید غرور و افتخار حرفه‌ای‌اش را لکه‌دار ببینیم؟

همه می‌دانیم که در نظام تأمین و تربیت نیروی انسانی کنونی ما،‌ نه تنها برای حرفه‌ای کردن کارگزاران یا کاربران غیرماهر، معلم‌های تربیت نشده یا غیر حرفه‌ای که با اصول اولیه‌ی حرفه‌ی خویش آشنا نشده‌اند، هیچ ترفند کارسازی به میدان آورده نمی‌شود، و هیچ وسواس و دلهره و عمدی به کار نمی‌آید، بلکه برای آن‌ها مجوز فعالیت، ‌بی‌درنگ هم صادر می‌شود. این راهکار با این تمهید غیرمنصفانه توجیه می‌شود که آن‌ها در خلال کار ‌و با شرکت در کلاس‌های کوتاه‌مدت، یا عنوان پرطمطراق "آموزش ضمن خدمت" که گه‌گاه در حین کار و عمل برای آن‌ها ترتیب داده خواهد شد، با اصول حرفه‌ای خویش آشنا خواهند شد و از عهده ی تدریس و یاددادن، در یک کلام معلم شدن، برخواهند آمد!

جای تعجب است که همواره در نوشته‌ها، کتاب‌ها، تحقیق‌ها و سایر مطالب موضوعی که نوشته و منتشر شده‌اند،‌ با خطا بودن این فرایند آشنا می‌شویم و در کلام و زبان نیز به آن اشاره‌های علمی معتبر و مستدل داریم. هنوز هیچ نغمه یا هیچ صدا و هیچ خبری از هیچ کس شنیده نشده، یا مطلبی دراین باره خوانده نشده است که یک معلم حرفه‌مند نشده، تربیت نشده، به مهارت نرسیده، در یکی از کلاس‌های درس کشف یا شناسایی شد. اگر روزی خبر کوتاهی در این مورد شنیده یا پخش شود، جزو داغ‌ترین و شگفت‌انگیزترین خبر روز، دهان به دهان می‌گردد. آن هم تنها وقتی است که خبر مربوط به معلمی باشدکه مرتکب تنبیه بدنی دانش‌آموزی شده و صدمه و جراحتی بر دست و پا پا چشم و گوش او وارد آورده است. خبری که به طور کامل عینی و قابل مشاهده بوده وبه احتمال زیاد شاکی خانوادگی داشته است. اما، تنبیه‌هایی که قابلیت عینی کم‌تری دارند،‌ یا آشکار نیستند، یعنی تنبیه‌های روحی و روانی دانش‌آموزان همواره نادیده باقی می‌مانند.

شگفت این که همواره در گفتارها و نوشته‌ها، انگشت اشاره‌مان به همه‌ی مسائل و جوانب علت‌های پیشرفت و توسعه‌ی کشورهای گوناگون نشانه می‌رود. یکی از این کشورها،‌ ژاپن است؛ همان کشوری که در بسیاری موارد، الگوی زبانی ماست و پیوسته در نوشته‌ها و مکتوبات آموزشی‌مان،‌ به شیوه‌ها و راهبردهای اجرایی و عملی آن‌ها اشاره‌های بلند و بالا می‌شود، یا پیرامون آن‌ها مقاله‌های عریض و طویل می‌نویسیم. اما فراموش می‌کنیم که این کشور یکی از جدی‌ترین کشورهایی است که در حرفه‌ای کردن معلم‌های خود سخت‌گیری توان‌فرسایی را اعمال می‌کند.

یکی از دشوارترین رشته‌های تحصیلی این کشور رشته‌ی تربیت معلم است. تأمین و تربیت نیروی ماهر برای کلاس‌های درس ژاپن یکی از جدی‌ترین، دشوارترین، ‌پرهیبت‌ترین و دسترس‌ناپذیرترین رشته‌های تحصیلی در دانشکده‌های آموزش عالی است که واحدهای درسی آن انواع معلم‌های متخصص را برای مقاطع گوناگون تحصیلی،‌ از پیش دبستان تا پیش از دانشگاه، ‌تربیت می‌کنند و تنها وقتی مطمئن شدند برای عرضه به بازار کار آمادگی کامل پیدا کرده‌اند، مجوز صادر می‌کنند.

تازه، این صحنه‌ی دوم این نمایشنامه‌ی پر ابهت است. صحنه‌ی اول آن، انتخاب داوطلب برای حرفه‌ی معلمی است که یکی از سخت‌ترین و پراهمیت‌ترین وظیفه‌ی مرکزهای تربیت معلم به شمار می‌رود، چون داوطلبان را از کانال‌های مختلف می‌گذرانند تا هر داوطلب استعداد و علاقه‌ی خود را نسبت به این حرفه ثابت کند و بتواند از عهده‌ی برنامه‌های طراحی شده برآید. دلیل این سخت‌گیری آن است که دیگر از زبان دانش‌اموزان شنیده نشود:" معلم‌ها رنگ خاکستری دارند یا ساعت درونی‌شان همیشه هنگام غروب را نشان می‌دهد".1

نکته‌ی دیگر این است که مفهوم کلی‌تر و جامع‌تر واژه‌ی ترکیبی "نیروی انسانی" در عبارت ناتمام یاد شده، اشاره‌ی مستقیم به "معلم‌ها" دارد. در حالی که نیروهای پیرامعلمی نیز وضعیت مشابهی با معلم‌ها دارند و بی‌گمان نیازمند و خواهان آموزش‌های مهارتی حرفه‌ی مربوط به خود هستند.

معلم‌های جامعه‌ی ما دو نیاز یا دو حق واقعی بیش‌تر ندارند. هرگاه این دو نیاز واقعی برآورده شوند، کشور ما بهترین، صادق‌ترین و سرافرازترین و کم‌توقع‌ترین معلم‌های جهان را خواهد داشت:

حق اول، برابری و هم‌سنگی مزایا و حقوق مادی آن‌ها در میدان سخت و دشوار زندگی، با سایر کارکنان در وزارت‌خانه‌ها و سازمان‌های دولتی، اگر نگوییم و غیردولتی. معلم‌ها فرزندان ناتنی جامعه نیستند که مدام چشم حسرت‌بارشان به سوی فرزندان دیگر جامعه خیره بماند.

حق دوم، ‌حرفه‌مند شدن در کار و انجام وظیفه‌های خطیری است که برعهده دارند. آن‌ها هم باید به مثابه‌ی سایر حرفه‌مندان، ‌راه‌ها و روش‌های کار و فعالیت خود را پیش از ورود به صحنه‌ی کار بیاموزند. پس از آن،‌ پیوسته مهارت‌های حرفه‌ای خود را هنگام خدمت نوتر، تازه‌تر و به‌روزتر کنند و به این باور برسند که دلسوزی‌ها و فداکاری‌های بی‌توقعشان، نوید پرورش نسل‌های کم سن و سالی را می‌دهد که در آینده، ‌بزرگسالان دانا، فرهیخته و موفقی خواهند بود و با افتخارهای بزرگ و چشمگیر، ‌در پهنه‌ی زندگی جلوه‌گر خواهند شد.

تنها با پرداخت این دو حق می‌توان معلم‌ها را به این باور رساند که آن‌ها تنها کارگزارانی هستند که شغل مادر را برعهده گرفته‌اند.

پی‌نوشت:

1. به نقل از یک پایگاه اینترنتی و از قول دختری که در نظرسنجی از دانش‌آموزان درباره‌ی معلمان خودش گفته است(تهران 1381).

  منبع: جزیره دانش