سالها قبل در یکی از واحدهای اجرایی انجمن حمایت از حقوق کودکان در جنوب شهر تهران بعضی مواقع شاهد درگیری دو گروه از کودکان بودیم. گروهی به دیگری لقب «افغانی» میداد و گروه دیگر هم آن یکی را «غربتی» میخواند. گویا هر دو گروه دریافته بودند که جایگاه اجتماعی که در جامعه برایشان رقم خورده پایینتر از همسالان ایرانیشان است. کودکان به اصطلاح «غربتی» که همان کولیها هستند و با اینکه سالهای سال از سکونت اجدادشان در ایران میگذرد، گویا نتوانستهاند با فرهنگ ایرانی خودشان را وفق دهند، جامعه هم همواره آنان را پس زده است، جمعیت زیادی از کودکان خیابانی را تشکیل میدهند که اسپند دود میکنند یا فال میفروشند و اغلب به صورت خانوادگی در خیابانها فعال هستند، جمعیتشان کنترل شده نبوده و با سرعت رو به افزایش است، بهرهمندی آنان از حداقلهای امکانات آموزشی، رفاهی، درمانی و... به نسبت سایر کودکان ناچیز است، که البته بحث کودکان کولی به فرصت دیگری موکول میشود. در مقابل، کودکان افغان هم سرنوشتی مشابه کولیها داشتهاند؛ جنگ، مهاجرت والدین و فقر عواملی بودهاند که این کودکان را ناخواسته در چرخه رنج و تلاش زودهنگام قرار دادهاند، فرصتهای آموزش و تحصیل به دلایل بسیار زیادی برایشان محدود بوده است و هدفمندی یارانهها در ایران و گرانی و تورم حاصله در سالهای اخیر بر فقر و ناتوانی خانوادههای آنان افزوده است که باز هم شانههای نحیف این کودکان بالاجبار فشار مضاعفی را برای تامین بخشی از معاش خانواده تحمل میکند، طوری که بسیاری از مهاجران «قانونی» که مجوز تحصیل در مدارس ایرانی را هم دارند توانایی پرداخت مبلغ «50 هزار تومان» مقرر شده توسط آموزش و پرورش را ندارند.
پیماننامه جهانی حقوق کودک که کشور ما در سال 73 آن را پذیرفته است، بر لزوم بهرهمندی همه کودکان از امکانات بهداشتی و درمانی و آموزشی برابر بدون در نظر گرفتن ملیت تاکید داشته و در این میان ماده 22 پیماننامه جهانی حقوق کودک نیز حمایت از کودکان مهاجر را به دولتهای عضو یادآور میشود: «کشورهای عضو اقدامات لازم را به عمل خواهند آورد تا تضمین شود کودکی که متقاضی پناهندگی است یا طبق قوانین و مقررات بینالمللی یا داخلی پناهنده محسوب میشود، اعم از اینکه همراه والدین خود یا شخص دیگری باشد یا همراه نداشته باشد، از حمایت مناسب و مساعدت بشردوستانه در برخورداری از حقوق مندرج قابل اعمال در این پیماننامه و در سایر اسناد بینالمللی مربوط به حقوق بشر یا بشردوستانه که کشورهای عضو به آنها ملحق شدهاند، بهرهمند خواهد شد.»
محروم شدن کودکان مهاجر از تحصیل باعث سوق دادن آنان به سمت اشتغال اجباری نیز میشود، یعنی این کودکان علاوه بر تحمل رنج و درد حاصل از غربت، و رنج محرومیت از کسب دانایی، فشار سومی را تحمل میکنند که آثار زیانبارش، جسم و روح این کودکان را میآزارد. کودکانی که بعضا هم سختترین نوع اشتغال در بین کودکان نصیب آنها شده است. هموطنان ما در شرایط بحرانی جنگ و با آنکه جیرهبندی سوخت و مواد غذایی را تجربه میکردند، با سخاوت و مهربانی پذیرای مهاجران بسیاری بودهاند، در این میان و با گذر زمان فرزندان زیادی از این مهاجران «در خاک ایران» متولد شدهاند و اگر منصفانه به قضاوت بنشینیم شاید سهم بیشتری از امکانات مختلف رفاهی وآموزشی از آنان دریغ شده است. اگرچه طی سالهای گذشته برخی از این کودکان از امکانات آموزشی و تحصیل بهرهمند شدهاند اما هنوز هم بسیاری از آنان چشم به در مدارس ایرانی دوختهاند تا شاید پذیرای بیقید و شرط آنان شود، کودکانی که – نه به میل خود- قربانی جنگ و آوارگی در کشور خود شدهاند.
در حال حاضر یک شکاف عظیم فرهنگی بین شهروندان ایرانی و مهاجران ساکن ایران ایجاد شده است و افزایش آسیبهای اجتماعی و خشونت بعضا منجر به جرم و جنایت در بین مهاجران میتواند حاصل این شکاف باشد، نادیده گرفتن مهاجران، استفاده از آنان صرفا به عنوان نیروی ارزان کار در بخشهای مشقتبارکارگری مانند حفاری با دست، بنایی و... و عدم درک حضور آنان به عنوان شهروندان عادی میتواند عواقب خطرناکی برای امنیت شهروندان داشته باشد، این در حالی است که در کشوری مثل سوئد یک موسسه پژوهشی مستقل روی یک سفارش گرانقیمت پژوهشی دولت سوئد با این مضمون کار میکند: «برای اینکه مهاجران و پناهندگان ساکن در کشور، سوئد را مانند وطن اصلی خود دوست بدارند چه باید کرد؟»شاید اگر طی این سالها به آموزش کودکان مهاجر به عنوان یک «ضرورت» پرداخته میشد و اگر در بازگشت به وطن با توشه خرد و دانش آمیخته به فرهنگ و تمدن کهن ایرانی که از کشور میزبان اندوختهاند وارد کشور خود میشدند، میتوانستند به ارتقای فرهنگی هموطنان خود کمکهای شایانی بکنند، انسانهایی که سایه جهل حاصل از جنگ و بیخانمانی و فقر سالهاست بر آسمان کشورشان گسترده است و تنها «آگاهی جوانان و نوجوانان» آموزشدیده میتوانست راه خوشبختی و سعادت را به این انسانهای نگونبخت و خسته از جنگ و بلایای آن بنمایاند.
افسردگی یکی از مشکلات روحی متداول است که افراد را در هر سن، نژاد، گروه و دسته و در هر سطح از رفاه مالی میتواند درگیر کند.
از بین هر 33 کودک، یکی ممکن است دچار این عارضه گردد. این بیماری در بین نوجوانان بیشتر دیده میشود و از هر 8 نوجوان، یکی مبتلا به این مشکل است.
پس به عنوان والدین یا کسانی که وظیفه مراقبت از کودکان را برعهده میگیریم، لازم است که در مورد افسردگی بیشتر بدانیم تا متوجه شویم چگونه به کودکی که مبتلا به آن است، کمک کنیم.
افسردگی تنها به معنای احساس غم و اندوه یا احساس بد نیست و فقط به مفهوم ناامیدی نمیباشد. این احساسات در میان کودکان، خصوصا در سنین نوجوانی، احساسات رایجی هستند، حتی وقتی که ناامیدی و ناراحتی باعث عصبانیت یا غم در فرد میشود، این احساسات منفی معمولا با گذشت زمان کاهش مییابند.
اما در حالت افسردگی، این احساسات برای مدت طولانیتری (مثلا هفتهها، ماهها و یا حتی سالها) ادامه مییابد و فعالیتهای طبیعی فرد را دچار اختلال میکند.
افسردگی درجات و انواع مختلفی دارد که همه انواع آن میتواند کودکان و نوجوانان را تحت تاثیر قرار دهد.
دلایل افسردگی
معمولا افسردگی ناشی از یک اتفاق خاص نیست یا به یک دلیل ویژه رخ نمیدهد؛ بلکه معمولا نتیجه چندین فاکتور است که این عوامل در افراد متفاوت است.افسردگی میتواند ناشی از کاهش سطح مواد شیمیاییای در مغز باشد که سیگنالها را از میان سیستم عصبی عبور میدهند. کاهش این مواد توانایی فرد را برای احساس خوب داشتن محدود میکند.
البته در این میان، عوامل ژنتیکی نیز میتواند موثر باشد و مثلا در فردی که یکی از اعضای نزدیک خانواده او دچار این عارضه است، احتمال بیشتری برای ابتلا به این بیماری وجود دارد.
اتفاقات مختلفی در زندگی مثل مرگ عزیزان، طلاق والدین، نقل مکان به جایی جدید یا هر اتفاق دیگری از این دست میتواند نشانههایی از افسردگی را به همراه آورد. استرس نیز میتواند یکی از فاکتورها باشد و ازآنجا که سالهای نوجوانی، زمانی برای سردرگمیهای احساسی و اجتماعی است، مواردی که میتواند برای هر کسی مشکلزا باشد، میتواند برای یک نوجوان نوعی فاجعه تلقی شود، البته افسردگی میتواند از عوارض جانبی داروهای خاص نیز باشد.
تشخیص افسردگی
کودکانی که دچار افسردگی هستند، احساسات خود را با ناامیدی از همه چیز عنوان میکنند یا میگویند که هیچ چیز ارزش تلاش ندارد. آنها صادقانه معتقدند انسانهای خوبی نیستند و دنیا مکان پرپیچ و خمی است که آنها توان انجام هیچ کاری را در این دنیا ندارند.اما برای یک تشخیص صحیح درخصوص میزان افسردگی باید بررسیهای دقیق کلینیکی انجام شود و این کار نیز حتما باید توسط متخصص مربوطه صورت گیرد.
در صورتی که بیش از 2 هفته 5 علامت یا بیشتر از علائم زیر را در فرزندتان مشاهده کردید، حتما به پزشک مربوطه مراجعه کنید تا اقدامات تشخیصی لازم صورت گیرد:
ـ ناراحت بودن بدون هیچ دلیلی
ـ کمبود انرژی، احساس ناتوانی در انجام کارهای ساده
ـ عدم لذت بردن از آنچه سابقا باعث شادی کودک میشد.
ـ عدم علاقه به گذراندن وقت با فامیل و دوستان
ـ احساس عصبانیت (این احساس خصوصا در بین کودکان و نوجوانان مرسوم است)
ـ عدم تمرکز
ـ کاهش یا افزایش چشمگیر وزن و کماشتهایی یا پرخوری بیش از حد
ـ تغییرات عمده در عادات خواب مثل بیخوابی
ـ احساس درد بدون داشتن مشکل فیزیکی
ـ بیتوجهی به این که در آینده چه روی خواهد داد
ـ فکر و خیال مداوم در مورد مرگ یا خودکشی
اگر تصور میکنید که فرزندتان نشانههای افسردگی را دارد باید حتما اقدام موثری انجام دهید. با فرزندتان و با پزشک معالج او یا کسانی که فرزندتان را بخوبی میشناسند، صحبت کنید. بسیاری از والدین، این موضوع را نادیده میگیرند زیرا ترجیح میدهند مشکلات خانوادگی خود را به صورت خصوصی حل و فصل کنند.مدتهای طولانی، این باور رایج بود که کودکان دچار افسردگی نمیشوند و نوجوانان نیز تنها دچار دورهای از استرس میشوند. اما اکنون این موضوع ثابت شده کودکان نیز دچار افسردگی میشوند و باید با دقت با این مساله روبهرو شد و آن را جدی گرفت و در جهت حل آن کوشید.
والدین، اغلب خود را مسوول مسائل مربوط به فرزندانشان میدانند، اما آنها عامل افسردگی فرزندانشان نیستند. به هر حال جدایی والدین، بیماری، مرگ و مسائلی از این دست میتواند موجب مشکلات کوتاه مدت در کودکان شود و حتی در برخی موارد موجب افسردگیهای طولانی مدت شود. این بدین معناست که اگر خانواده شما دچار مساله استرسآوری شده است، با یک روانشناس یا یک متخصص در این مورد صحبت کنید تا در طی این دوره اضطرابآور، به شما و فرزندتان کمک کندو بسیار مهم است که به فرزند خود یادآوری کنید که همواره در کنار او هستید و وی را حمایت میکنید. این موضوع را بارها و بارها به کودک خود خاطرنشان کنید. کودکانی که دچار افسردگی هستند، به شنیدن این جمله بسیار احتیاجدارند.
به خاطر داشته باشید، کودکان افسرده به خاطر این که تجربیاتشان ناشی از افسردگی است، دنیا را بسیار منفی میبینند. آنها طوری رفتار میکنند که گویی نیازی به کمک ندارند.اما اگر به عنوان والدین، به وجود چنین عارضهای در فرزند خود مشکوک شدید، باید بدانید که خوشبختانه متخصصان میتوانند به شما کمک کنند. افسردگی در 80 درصد افراد با موفقیت درمان میشود. اما در صورت عدم درمان، احتمال خودکشی فرد بسیار زیاد خواهد بود.افسردگی میتواند با درمانهای ویژه، دارو یا ترکیبی از هر دو بهبود یابد. روانشناسان بر روی دلایل افسردگی، تمرکز کرده و سعی میکنند افکار منفی فرد را تغییر دهند و راههایی بیابند تا شخص احساس بهتری را تجربه کند.
اگر با مورد مشکوکی درخصوص فرزندتان مواجه شدید، ابتدا با پزشک او مشورت کنید. او احتمالا یکسری آزمایش روی فرزندتان انجام میدهد تا از عدم وجود بیماری فیزیکی مطمئن شود و سپس شما را به یک روانپزشک معرفی خواهد کرد. در این حالت فرزند شما باید نسبت به شخص درمانگر احساس خوبی داشته باشد، در غیر این صورت آن فرد را سریعا عوض کنید.
در طی مراحل درمان سعی کنید همواره یار و یاور فرزند خود باشید و دراین راه به او کمک کرده و محیط امنی را برایش مهیا سازید.
والدین چه کار میتوانند انجام دهند؟
بیشتر والدین هنگام افسردگی فرزندشان، احساس گناه میکنند؛ زیرا تصور میکنند که نتوانستهاند کودک خود را شاد کنند. آنها فکر میکنند فرزندشان به خاطر کاری که آنها انجام دادهاند یا به خاطر کوتاهی در کاری که باید انجام میدادند، دچار افسردگی شده است؛ اما بدانید این موضوع صحت ندارد. اگر احساس گناه یا عصبانیت میکنید، حتما به فکر مشاوره با یک متخصص برای خودتان باشید. این کار میتواند کمک خوبی به شما و فرزندتان باشد.
روشهای دیگری که میتواند به شما کمک کند عبارتند از:
ـ مطمئن شوید که فرزندتان تمامی داروهای تجویز شده توسط پزشک را مصرف میکند و از غذاهای سالم تغذیه میکند.
ـ مطمئن شوید که فرزندتان فعال باشد. فعالیتهای فیزیکی به کاهش افسردگی کمک میکند.
ـ مرتب به فرزندتان یادآوری کنید که در کنار او هستید و به او عشق میورزید و آمادگی شنیدن حرفهای او را دارید. شاید فرزندتان بسختی این مطالب را باور کند؛ اما مهم آن است که شما این سخنان را به زبان آورید.
ـ شرایط موجود را بپذیرید و به خاطر آن با فرزندتان درگیر نشوید. ناتوانی در بلند شدن از رختخواب و انجام ندادن تکالیف را توسط او به حساب تنبلی نگذارید و بدانید که او انگیزه و انرژی لازم برای این کارها را ندارد. به هر حال شما در چنین شرایطی نیز میتوانید فرزندتان را تشویق کنید و کاری کنید که تلاش بیشتری از خود نشان دهد.
ـ اگر فرزندتان از آسیب زدن به خود حرف میزند، حتما موضوع را با پزشک در میان بگذارید.
افسردگی میتواند برای کودک شما ترسناک و عصبانیکننده باشد، حتی برای شما و دیگر اعضای خانواده، اما با درمان بموقع و کمک شما، فرزندتان احساس بهتری را تجربه خواهد کرد و از سالهای نوجوانی و جوانی خود لذت خواهد برد.
منبع:پورتال جامع مهدکودک و خانواده
از دهم مرداد هفته جهانی تغذیه با شیر مادر آغاز می شود و در بیش از ١٧٠ کشور طرفداران تغذیه با شیر مادر این هفته را جشن خواهند گرفت. شعار امسال هفته ی جهانی تغذیه با شیر مادر "با من حرف بزن! تغذیه با شیر مادر – یک تجربه ی سه وجهی" است.
این شعار بر فراتر رفتن از مرزها و مشارکت دادن و بسیج کردن گروه هایی مانند نوجوانان که به طور سنتی در این زمینه مشارکت ندارند تمرکز دارد و بر ارتباطات در سطح های متفاوت و بین بخش های گوناگون پافشاری می کند.
هنگامی که سخن از پشتیبانی از تغذیه با شیر مادر به میان می آید، تنها به دو جه زمان (از دوره ی بارداری تا گرفتن نوزاد از شیر مادر) و مکان (خانه، جامعه، سیستم مراقبت های بهدشتی و ...) توجه می شود. اما هیچ یک از این دو وجه بدون وجه سوم یعنی ارتباطات چندان موثر نخواهد بود. ارتباطات بخش ضروری پشتیبانی، حفاظت و ترویج تغذیه با شیر مادر است و به پایدار شدن تجربه ها کمک می کند.
این بعد سوم شامل ارتباط بین نسل ها، بخش ها، فرهنگ ها و جنسیت هاست و همه را به سهیم کردن دانش و تجربه درباره ی تغذیه با شیر مادر تشویق می کند. این شعار از همه دعوت می کند که با همدیگر درباره ی اهمیت تغذیه با شیر مادر نه تنها از جنبه ی بالا بردن سلامت جامعه بلکه از جنبه ی حقوق زنان، پیشرفت های اجتماعی و محیط زیست گفت و گو کنیم.
امسال اتحاد جهانی برای اقدام برای تغذیه با شیر مادر، WABA، با توجه به این که سال ٢٠١٠ – ٢٠١١ از سوی سازمان ملل سال بین المللی جوانان نامیده شده است، یک گروه ویژه از نوجوانان را نیز در این زمینه فعال کرده است. همچنین یک گردهمایی اینترنتی را با نام "Feed The Future" برای نوجوانان راه اندازی کرده است و از آن ها خواسته است که با پیوستن به این گردهمایی از تغذیه با شیر مادر پشتیبانی کنند.
تاریخچه هفته جهانیتغذیه با شیر مادر
هر سال از ۱ تا ۷ آگوست (۱۰ تا ۱۶ مرداد)، در سالگرد تصویب «اعلامیه جهانی اینوچنتی» درباره تغذیه با شیر مادر، در کشورهای مختلف جهان، به نام هفته جهانی تغذیه با شیر مادر گرامی داشته می شود.
در سال ۱۹۹۰ سیاست گذاران یونیسف (UNICEF) و سازمان جهانی بهداشت (WHO)، دو نهاد کودکان و سلامت سازمان ملل متحد، با همکاری دو کشور آمریکا و سوئد، از ۷ تا ۱۰ مرداد جلسه ایی را در محلی به نام سپدال دگلی اینوچنتی (Spedale degli innocent) ایتالیا تشکیل دادند تا برای تغذیه کودک با شیر مادر اصول و استانداردهای جهانی تنظیم کنند.
نتیجه این گردهمایی صدور اعلامیه ایی بود که به نام محل برگزاری این گردهمایی، به «اعلامیه اینوچنتی» مشهور شده است. این اعلامیه از دولت های کشور های جهان خواسته است که به هدف ها و برنامه های این اعلامیه توجه کنند.
«به سان یک چشم انداز جهانی، برای سلامت و تغذیه مادر و کودک، هر کودک باید دست کم بین ۴ تا ۶ ماه نخست زندگی اش از شیر مادر تغذیه کند و پس از آن نیز همراه با شیر مادر از مواد غذایی مناسب تغذیه شود. بر این اساس هر زن نیز باید توانایی شیر دادن به کودک خود را داشته باشد.»
این جمله چشم انداز اعلامیه جهانی اینوچنتی را بیان می کند و برای رسیدن به آن، چند راهکار و هدف در نظرگرفته شده است. به این ترتیب هر بیمارستان و زایشگاه در کشورهایی که به این اعلامیه پایبند هستند به مرکزی برای ترویج شیردهی به نوزاد و پرداختن به سلامت مادر در این دوران تبدیل می شوند. دولت ها نیز در این زمینه قانون ها و مراکز تصمیم گیری مناسبی ایجاد می کنند و به قرارداد بین المللی خرید و فروش جایگزین شیر مادر و نیازمندی های آن، برای در دسترس قرار دادن جایگزین های سالم و مفید برای شیر مادر پایبند می شوند. در این اعلامیه از دولت ها خواسته شده برای مادرانی که بیرون از خانه کار می کنند نیز شرایط مناسب برای شیردهی به کودک شان فراهم کنند.
آگاه کردن مادران جوان از شیوه درست شیر دهی به کودک نیز در این اعلامیه با اهمیت دانسته شده زیرا بسیاری از مادران جوان نمی دانند که چگونه می توانند به کودکشان شیر دهند و این ناآگاهی ترس را در وجود آن ها برمی انگیزد و باعث می شود از شیر دادن به کودک صرف نظر کنند.
کشور هایی که با این اعلامیه و قانون های آن همکاری می کنند پیشرفت خوبی در سلامتی مادران و نوزادان داشته اند. برای نمونه در کوبا از زمان پایبندی به اعلامیه اینوچنتی، میزان تغذیه با شیر مادر از شش سال پیش سه برابر شده است. در چین نیز از سال ۱۹۹۲ تاکنون شیردهی به نوزاد از ۱۰ درصد به ۴۸ درصد رسیده است. به همین ترتیب ابتلا به بیماری در نوزادان و مادران نیز در کشورهای عضو کمتر شده است.
برابر آماری که یونیسف در بیانیه امسال خود درباره تغذیه با شیر مادر آورده، هم اکنون میزان جهانی تغذیه با شیر مادر نزدیک به ۳۸% است و تلاش بیشتری نیاز است تا کشورها به اهمیت تغذیه با شیر مادر پی برده و برای آن برنامه ریزی کنند.
با این حال، تهیه کنندگان این اعلامیه امیدوارند هر کشور با توجه به نیاز های داخلی خود امکان شیردهی و تغذیه کودک از شیر مادر را فراهم کند. زیرا آن ها بر این باورند که شیر مادر بهترین و مهم ترین ماده غذایی است که رشد مناسب جسمی و ذهنی کودک را به دنبال می آورد ودر سلامتی مادران نیز نقش مهمی دارد. به این ترتیب می توان پایه های یک خانواده سالم و صمیمی و در نتیجه یک جامعه پویا و جهانی با ساکنان سالم و شاداب را پایه گذاری کرد.
هفته جهانی تغذیه با شیر مادر، بر مادران و کودکان گرامی باد!
منبع: کتابک
سواد علمی زبان نامأنوس و پیچیده متخصصان شاخه های مختلف دانش نیست، بلکه در جامع ترین اصول علمی و دانش عمومی ریشه دارد. در جوامع امروزی که با کشفیات علمی و تغییرات انقلاب گونه فناوری های نوین گره خورده اند، بدون رأی دهنده و نماینده آگاه و صاحب سواد علمی، برخی از اساسی ترین اهداف یک جامعه مردم سالار تحقق نمی یابند
ما در عصری زندگی می کنیم که هر روز و هر لحظه کشفیات علمی تازه ای صورت می گیرند و فناوری های نوین چهره جهان پیرامونمان را دگرگون می کنند. کافی است فقط به روزنامه مورد علاقه خود مراجعه کنید. دیروز، امروز یا فردا، شما با عناوینی درباره گرم شدن کل جهان، کلون سازی (شبیه سازی)، فسیل های کشف شده در شهاب سنگ ها یا غذاهای حاصل از گیاهان تغییر ژنتیکی یافته، روبه رو می شوید. مواد نامانوس با محیط زیست، پیشرفت های پزشکی، DNA در عرصه قضاوت و داوری های جدید از موضوعاتی هستند که به طور مستقیم بر زندگی ما تأثیر می گذارند. شما به عنوان یک مصرف کننده، یک تاجر و یک شهروند، اگر می خواهید در جوامع نوین امروزی فعالانه مشارکت داشته و تأثیرگذار باشید، باید دیدگاه های خود را درباره این موضوعات و دیگر موضوعاتی که ریشه علمی دارند، مشخص و منسجم سازید.
موضوعات علمی و مرتبط با فناوری های نوین، بیش از گذشته در سخنرانی های ملی دیده می شود؛ بحث و گفت وگو پیرامون آسیب هایی که به لایه ازون وارد شده، باران اسیدی، تهدیدهای اقتصادی تغییرات آب و هوا و گونه های مهاجم از جمله آنها هستند. درک این گونه بحث و گفت وگوها، به اندازه خواندن آنها اهمیت دارد.
همه شهروندان باید سواد علمی داشته باشند تا بتوانند جهان پیرامونشان را به خوبی درک کنند و با آگاهی کامل تصمیم بگیرند. از این رو، همه دانشمندان و آموزشگران علوم باید به ایجاد شرایطی کمک کنند که همه ما دانش پایه ای لازم برای زندگی موفقیت آمیز در جهان در حال تغییر امروز و فردا را به دست آوریم. اما سواد علمی چیست؟ چه اهمیتی دارد؟ و چگونه می توان همه شهروندان را صاحب سواد علمی کرد؟
سواد علمی چیست؟
- سواد علمی مجموعه ای از مفاهیم، تاریخ و اندیشه هایی است که به ما کمک می کند موضوعات علمی زمانمان را درک کنیم.
- سواد علمی زبان نامأنوس، تخصصی و سرشار از اصطلاحات پیچیده متخصصان شاخه های مختلف دانش نیست. کسی از شما نمی خواهد برای درک اهمیت پیشرفت های پزشکی، داروهای جدیدی بسازید یا برای درک نقش ایستگاه فضایی در اکتشافات فضایی، مدار آن را در فضا محاسبه کنید.
- سواد علمی در جامع ترین اصول علمی و دانش عمومی ریشه دارد. یک شهروند دارای سواد علمی، از واژگان و حقایقی آگاه است که برای درک مفهوم اخبار روزانه ضروری اند.
- اگر شما موضوعات علمی مجلات و روزنامه ها را خوب درک می کنید (اگر شما مقالات مرتبط با مهندسی یا سوراخ های لایه ازون را به همان راحتی مقالات ورزشی، سیاسی یا هنری می فهمید) شما سواد علمی دارید.
بدون شک، این تعریف از سواد علمی، همه را راضی نمی کند. برخی از دانشگاهیان عقیده دارند که آموزش علوم باید دانشجویان را با دشواری های ریاضیات و دایره واژگان پیچیده ای آشنا کند. آنان بر این باورند که همه باید مزه واقعی علم را آن گونه که هست، تجربه کنند. اما من معتقدم آنانی که اصرار دارند همه باید در سطحی عمیق از علوم آگاهی داشته باشند، دو جنبه مهم، اما مجزای دانش علمی را با هم اشتباه می گیرند. کار علمی انجام دادن با استفاده از علم تفاوت دارد و سواد علمی با این دومی سروکار دارد.
مطالعه عمیق در یک زمینه بخصوص از علم، همیشه باعث آفرینش فردی باسواد علمی نمی شود. در حقیقت، گاهی با دانشمندانی روبه رو می شویم که خارج از محدوده فعالیت های تخصصی خودشان از موضوعات علمی آگاهی ندارند. زمانی من از بیست و چهار فیزیکدان و زمین شناس خواستم تفاوت بین DNA و RNA (یعنی یکی از پایه ای ترین مفاهیم در زیست شناسی مولکولی) را بیان کنند. تنها سه نفر از آنان توانستند به پرسش من پاسخ دهند و آنان کسانی بودند که این آگاهی در زمینه کاری آنان مفید بود. به احتمال زیاد، اگر از زیست شناسان می خواستم تفاوت بین نیمه هادی و ابرهادی را توضیح دهند، به نتیجه مشابهی دست می یافتم. بنابراین، برخی از دانشمندان خارج از تخصص خودشان مانند هر شخص دیگری از موضوعات علمی آگاهی ندارند و به واقع فاقد سواد علمی هستند.
برای این که بفهمیم سواد علمی به واقع چیست، شاید بهتر باشد بدانیم که چه چیزی سواد علمی نیست. سواد علمی اغلب با سواد تکنولوژیک اشتباه گرفته می شود. سواد تکنولوژیک یعنی توانایی استفاده از دستگاه هایی مانند کامپیوتر و ضبط و پخش ویدیویی که برای بسیاری از حرفه های جوامع امروزی ضروری است، اما با تعریفی که ارائه کردیم، از سواد علمی مجزا می شود. خلاصه، سواد علمی درکی وسیع از مفاهیم پایه ای علوم است. وسعت این مساله تا کجاست؟
بررسی ها نشان می دهد که حتی در جوامع پیشرفته درصد قابل ملاحظه ای از مردم(حتی کسانی که تحصیلات دانشگاهی دارند)، فاقد سطح علمی کافی هستند.
- در پژوهشی که در دانشگاه هاروارد انجام شد، مشخص گردید که کمتر از ده درصد کارشناسان ارشد می توانند توضیح دهند چرا هوا در تابستان، از زمستان گرمتر است.
- در پژوهش دیگری که در دانشگاه جرج ماسون انجام شد، بیش از پنجاه درصد دانشجویان کارشناس ارشد نتوانستند فرق بین اتم و مولکول را به درستی تعیین کنند.
به نظر من چنین نتایجی دور از انتظار نیستند و نباید آنها را استثنا قلمداد کرد. در واقع، ما در اغلب دانشگاه ها با دانشجویانی روبه رو هستیم که از درک بسیاری از مقالات مهمی که در روزنامه ها منتشر می شوند، عاجزند.
این مسأله به دانشگاه ها محدود نمی شود. ما در دبیرستان ها و مدرسه ها نیز با چنین مشکلی روبه رو هستیم. بر اساس پژوهشی که در آمریکا انجام شده است، کمتر از هفت درصد بزرگسالان، بیست و دو درصد دانشجویان و بیست و شش درصد استادان دانشگاه دارای سواد علمی هستند. بنابراین، می توان نتیجه گرفت حجم عده ای از شهروندان قرن بیست و یکم، توانایی های علمی لازم برای زندگی در این قرن را ندارند؛ قرنی که با کشفیات علمی و تغییرات انقلاب گونه فناوری های نوین گره خورده است.
چرا سواد علمی اهمیت دارد؟
چرا باید نگران این باشیم که شهروندانمان سواد علمی دارند یا نه؟ چرا باید به فکر درک و فهم خودتان از علم باشید؟ سه دلیل مختلف ممکن است شما را متقاعد کند که چرا سواد علمی مهم است:
۱) از نظر کشور داری. همه ما با مسائل عمومی روبه رو هستیم که بحث پیرامون آنها به زمینه علمی نیاز دارد و بنابراین همه ما تا حدودی باید سواد علمی داشته باشیم. دولت های دموکرات که از آموزش علوم حمایت می کنند، حامی پژوهش های علوم پایه اند، منابع طبیعی را به خوبی اداره می کنند و از محیط زیست حفاظت می کنند، تنها به کمک شهروندان دارای سواد علمی قوام می یابند. بدون رأی دهنده آگاه ( و نماینده آگاه و صاحب سواد علمی) برخی از اساسی ترین اهداف یک جامعه مردم سالار تحقق نمی یابند.
۲) از نظر زیباشناختی. جهان ما بر طبق چند قانون طبیعی و فراگیر عمل می کند. هر کاری که شما انجام می دهید، هر چیزی که شما از لحظه خواب بیدار شدن در صبح تا لحظه به خواب رفتن در نیمه شب تجربه می کنید، بر طبق این قوانین طبیعی رخ می دهد. بینش علمی ما از جهان، بی نهایت زیبا و باشکوه است و عالی ترین دستاوردهای تمدن بشری را به روشنی نشان می دهد. شما با درک وحدت بین ظرف پر از آبی که روی گاز در حال جوشش است و جابه جایی آهسته قاره ها، وحدت بین رنگ های مسحور کننده بال یک پروانه و رفتار ذرات بنیادی ماده، هم از لحاظ فکری و هم از لحاظ زیباشناختی ارضا می شوید. فردی که سواد علمی دارد، درست مانند کسی است که نمی تواند بخوابد و در دنیای دیگری زندگی می کند که بدون شک زیباتر و پربارتر است.
۳) انسجام فکری. جوامع امروزی به نحو تنگاتنگی با کشفیات علمی گره خورده اند، به نحوی که در اغلب موارد آنها در طرح ریزی مشرب فکری یک دوران نقش کلیدی ایفا می کنند. برای مثال، مفهوم کوپرنیکی گردش سیارات به دور خورشید، نقش مهمی در زدودن تفکرات قرون وسطایی داشت. همین طور چارلز داروین با کشف سازوکار انتخاب طبیعی، راه ساده تری برای درک طبیعت فراهم ساخت. بنابراین، پیشرفت های علم ارکان جامعه را متحول می کنند. پس بدون سواد علمی چگونه می توان رشته های عمیقی را درک کرد که حیات فکری جامعه را انسجام می بخشند؟
چه باید کرد؟
مسأله را مطرح کردیم و اکنون به راه حل می پردازیم. شما و خانواده تان چگونه می توانید صاحب سواد علمی شوید؟ خوشبختانه، آموزشگران علوم طبیعی دهه گذشته به راه حل های کارآمدی دست پیدا کرده اند.
۱) آموزش مقدماتی. آموزش علوم در مدارس باید با رویکرد کاوشگری تدریس شود. یعنی به جای آن که دانش آموزان را با انبوهی از اطلاعات روبه رو کنیم، آنها را در موقعیتی قرار دهیم که برای یک مسأله و تحقیق پیرامون آن ترغیب بشوند. از این رو، لازم است معلمان در رویکرد آموزش خود تجدید نظر کنند و بر مسئولان است که شرایط را برای آموزش آنان در این زمینه مهیا سازند.
۲) آموزش دانشگاهی. اصلاحات باید به دانشگاه ها نیز کشیده شود. آموزش علوم به روش تلفیقی تا سطوح خاصی از آموزش دانشگاهی ضروری به نظر می رسد. دانشجویان باید بدانند آگاهی از دانسته های سایر شاخه های علوم برای پیشرفت علمی و نیز زندگی بهتر در جهان مصبوغ از علم ضروری است.
۳) آموزش عمومی. نوشتن کتاب های علمی که برای عموم مردم قابل فهم باشند، چه از سوی دانشمندان و چه از سوی اصحاب مطبوعات، باید رونق بیشتری گیرد. برنامه های تلویزیونی و رادیویی، باید ضمن معرفی تازه ترین دستاوردهای علمی پیرامون پیامدهای اجتماعی آنها نیز اطلاع رسانی کنند. صفحات اینترنت مکان مناسبی برای دنبال کردن این هدف است. روزنامه ها و مجلات عمومی که صفحه علمی دارند، باید در انتخاب موضوعات و نحوه بیان آنها دقت بیشتری مبذول دارند.
اگر به اهمیت سواد علمی پی برده باشیم، برای کسب و اشاعه آن تلاش می کنیم، به این ترتیب، توپ در زمین ما خواهد بود و به زودی مزه پیروزی نهایی را می چشیم.
منبع
Why Should You Be Scientifically Literate? By Robert M. Hazen
An ActionBioscience.org original article
به نقل از جزیره دانش
دکتر مهدی تهرانی دوست در گفت وگو با خبرنگار بهداشت و درمان ایسنا منطقه علوم پزشکی تهران، اظهار داشت: اسباب بازیها وسایلی هستند برای تقویت ارتباط کودک با محیط اطراف و بازی کردن کودکان با این وسایل نوعی ارتباط غیر کلامی است که کودک با اطرافیان و محیط برقراری میکند.
وی با بیان اینکه کودکان در هر سنی میتوانند از اسباب بازیها برای رشد و تکامل خود و ارتباط با دیگران استفاده کنند، ادامه داد: به خصوص در کودکانی که هنوز تکلم پیدا نکردهاند اینگونه ارتباطات معنای بیشتری پیدا میکند.
این فوق تخصص روانپزشکی کودک با اشاره به این که همواره مشاهده میشود که کودکان با اسباب بازیهای خود ارتباط برقرار میکنند و با آنها صحبت میکنند و به نحوی با اسباب بازی خود رفتاری میکنند که انگار یک موجود زنده است، بیان کرد: ارتباط کودکان با اسباب بازی خود جزیی از شرایط رشدی کودکان و بازیهای تخیلی کودکان به حساب میآید و معمولا کودک باید این سیر را در رشد خود داشته باشد در صورتی که کودکی در این زمینه ضعیف عمل کند به عنوان مشکل تلقی میشود.
این عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران با بیان اینکه با رشد کودک نوع اسباب بازیها و ارتباط وی با آنها نیز تغییر میکند، گفت: علاوه بر اینکه اسباب بازیها جنبه تقویت ارتباطی را در کودکان دارند بنابراین در تقویت رشد شناختی کودک نیز نقش دارند به نوعی که برخی از اسباب بازیها ذهن کودک را برای پیدا کردن راه حل برای مسائل و مشکلات فعال می کند.
دکتر تهرانی دوست افزود: امروزه به تعداد اسباب بازیهایی که بر رشد شناختی کودک تاثیر مثبت دارد افزوده شده و کمک میکند کودک شناخت خود را از محیط پیرامون خود تقویت کند به خصوص اسباب بازیهایی که به نوعی کوچک شده وسایل واقعی هستند در هر مرحلهای از رشد کودکان کمک کننده خواهند بود و میتوانند ارتباط و رشد شناختی کودکان را تقویت کنند.
این فوق تخصص روانپزشکی کودک با اشاره به اینکه یک اسباب بازی خوب باید متناسب با شرایط رشد از نظر سنی و عقلی باشد تا کودک بتواند با آن ارتباط برقرار کند، گفت: مسلما کودکان موفق به استفاده و ارتباط یافتن با اسباب بازیهای پیچیدهای که متناسب با سن آنها نیست نمی شوند.
دکتر تهرانی دوست با بیان اینکه اسباب بازیها باید از سلامت کامل برخوردار و امنیت لازم را داشته باشند و با در نظر گرفتن سلامت جسمی و روحی انتخاب شوند، تصریح کرد: خطرناک بودن اسباب بازیها تا حد زیادی بستگی به شرایط سنی کودک دارد.
وی ادامه داد: برخی از اسباب بازیها برای کودکانی که سن کمی دارند خطرناک هستند در حالی که برای کودکانی در سنین بالاتر مناسب است و هیچ خطری را در پی ندارد به طور مثال در سنین دو یا سه سالگی که کودکان علاقه به بردن اشیا به دهان دارند خرید اسباب بازیهای که از اشیاء و قطعات ریز تشکیل میشوند برای آنها خطرناک است.
این عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران از دیگر اسباب بازیهایی که ممکن است برای کودکان خطرآفرین باشد به اسباب بازیهایی با اجزای تیز و برنده و اسباب بازیهای شیشهای اشاره کرد و گفت: وجود احتمال شکسته شدن در اسباب بازیهای شیشهای میتواند استفاده از این اسباب بازیها برای کودکان خطرآفرین باشد.
این فوق تخصص روانپزشکی کودک اظهار داشت: با وجود این که کودکان زمینه اولیه برای گرایش به اسباب بازیهای خاص را دارند ولی درعین حال محیط بخش مهمی است که این گرایشها را تقویت یا تضعیف میکند بنابراین والدین باید توجه داشته باشند که اسباب بازیهایی متناسب با جنسیت کودک انتخاب کنند.
دکتر تهرانی دوست گفت: با تغییر جامعه اسباب بازیها نیز تغییر میکنند و برخی اسباب بازیها جنبه آموزشی پیدا کردهاند و با این هدف طراحی میشوند که درعین حال که جنبه سرگرمی دارند زمینه آموزش و رشد کودکان را نیز تقویت کنند.
وی با اشاره به افزایش بازیهای رایانهای تصریح کرد: این بازیها به نوع خود شرایطی را برای تقویت رشد بچهها فراهم میکند اما با توجه به این که این بازیها جذابیت بیشتری برای کودکان دارد نباید اجازه داد که این مسئله کودکان را محدود کند و آنها را از دیگر بازیها به خصوص بازیهای دسته جمعی که به رشد ارتباطی کودکان کمک میکند محروم نماید.
این فوق تخصص روانپزشکی کودک با بیان اینکه والدین نباید کودکان را از بازی با خاک، گل، آب و ماسه منع کنند، اظهار داشت: بخش از تاثیر بازیها کمک به رشد خلاقیت در کودکان است و در صورتی که والدین بتوانند محیطی را برای کودک فراهم کنند که خود از لوازمی که در اختیار دارد چیزی را خلق کند تاثیر زیادی در ایجاد خلاقیت و نوآوری کودک خواهند داشت.
وی با اشاره به اینکه استفاده از گل، خمیر بازی و ماسه مواد اولیهای هستند که میتواند به پرورش خلاقیت در کودکان کمک کند، افزود: به راحتی میتوان شرایط این نوع بازیها را در داخل منزل برای کودکان ایجاد کرد.
دکتر تهرانی دوست گفت: کودکان به طور معمول باید بتوانند با اسباب بازیهای خود به نحو موثری ارتباط پیدا کنند ولی مواردی وجود دارد که بچهها از نظر رشدی به خصوص رشد ارتباطی مشکل دارند که این در درجه اول خودش را در ارتباط برقرار کردن با اسباب بازیها نشان میدهد و در صورتی که والدین متوجه چنین مشکلی در فرزند خود بشوند باید با یک کارشناس در این زمینه مشورت کنند تا بررسیهای جامعتر صورت گیرد.
منبع: ایسنا به نقل از انجمن حمایت از حقوق کودکان
دکتر فریبا عربگل
رعایت نکات زیر می تواند به والدین کمک کند تا ورود فرزند جدید را آسان تر مدیریت کنند
-
بسیاری از اوقات والدین فکر می کنند تولد کودک جدید ممکن است مسائل و مشکلات قبلی آنها را حل کند ، مسائلی چون اختلافات زناشویی بین والدین ، بدرفتاری و مشکلات جسمانی و رفتاری فرزند اول و .... برخی نیز عقیده دارند داشتن خواهر یا برادر باعث میشود فرزند شان مشکلات رفتاری خود را کنار بگذارد و عاقلانه تر رفتار کند در حالیکه مطمئناً در چنین شرایطی تنشی بر تنش های قبلی اضافه می شود . والدین باید در نظر بگیرند آیا می توانند علاوه بر مشکلات قبلی، مسائل مربوط به یک نوزاد را نیز مدیریت کنند یا خیر.
-
بسیاری از حساسیت ها و رقابت های فرزند اول ممکن است ریشه در سرشت و ذات او داشته باشد . کودکانی هستنند که مضطرب تر ، حساس تر و زودرنج تر هستند و توجه و حمایت وا لدین را به تمامی می خواهند. اینها تولد فرزند جدید را به عنوان حادثه ای تلخ در زندگی خود می بینند زیرا توجه می کنند که به ناگاه تمام علاقه و توجه والدین معطوف ف رزند جدید شده است . در این موارد اگر والدین نتوانند برای اضطراب کودک خود چاره ای بیندیشند و محبت و علاقه خود را به طور مناسبی میان هر دو فرزند تقسیم نکنند ، دچار مشکل می شوند.
-
والدین باید در تمامی مراحل حاملگی مانند خرید لوازم برای فرزند جدید و آماده کردن شرایط منزل برای ورود او، فرزند خود را مشارکت دهند و نظر او را بخواهند . هرگاه پدر و مادر متوجه می شوند که فرزند اول احساس ناراحتی ، اندوه و حسادت و .. می کند نباید بلافاصله احساس او را محکوم بکنند بلکه لازم است به او بگویند متوجه هستند که او چه احساسی دارد . آنها باید تأکید کنند که دوستش دارند و تولد فرزند جدید از محبت آنها نسبت به او کم نمی کند . مادر می تواند هنگام رفتن به مطب پزشک و انجام معاینه از کودک بخواهد او را همراهی کند و صدای قلب جنین را گوش دهد ، روی شکم مادر دست بگذارد و جنین را لمس کند و راجع به احساسش صحبت کند.
-
برخی از والدین مدام اصرار دارندکه وقتی با مخالفت ها، اعتراض ها و حسادت فرزند اول مواجه می شوند این گفته ها را تکرار کنند «ما تو را د وست داریم، او را (فرزند جدید را ) اصلاً دوست نداریم، هیچ کس جای تو را برای ما نمی گیرد، او ضعیف است، ناتوان است و...» : اینها دروغ های واضح و آشکاری ا ست که احساس کودک را نسبت به این تولد بدتر می کند.
-
به او بگویید «وهر دوی شما برای من عزیزید، ولی چون سارا (فرزند دوم) کوچک و ناتوان است، نیاز به مراقبت بیشتری دارد، شاید تو هم بتوانی به من کمک کنی ....»
-
اگر وابستگی فرزندتان به شما زیاد است و هر پدیده ای که منجر به جدایی شما از او می شود برایش با تنش و اضطراب همراه است ، سعی کنید قبل از حاملگی و زایمان دوم شرایطی را فراهم کنید که سطح وابستگی و اضطراب او پایین بیاید و استقلال بیشتری پیدا کند. به طور مثال اگر او نزد شما می خوابد ماه ها قبل از تولد فرزند جدید برای جدا خوابیدن وی برنامه ریزی کنید تا به ناگهان با بحران جدا خوابیدن از شما مواجه نشود.
-
اوقات خود را طوری تقسیم کنید که به تمامی صرف فرزند دوم نشود و اوقات خوش و سرگرم کننده ای را به فرزند اول اختصاص دهید تا احساس نکند همه لذت هایی را که با شما داشته به یکباره از دست داده است و موجودی که عامل این همه از دست دادن و ناکامی است خواهر یا برادر تازه واردش می باشد . در زمان هایی فرزند دوم خود را به کسی بسپارید تا از او مراقب کند و در این زمان ها،ساعتی را به تنهایی با فرزند اول خود سپری کنید. .والدین باید زمانی تصمیم به تولد فرزند جدید بگیرند که خود ر ا آماده این کار می بینند، زمان هایی که بنا به دلا یلی خانواده د رگیر فشارهایی چون نقل مکان، مهاجرت، تغییر شغل و مشکلات مالی شده برای تولد فرزند جدید مناسب نیست . زیر ا تولد فرزند گرچه اتفاقی مثبت و با شکوه در زندگی به شمار می آید خود به نوعی با تنش همراه است . اتفاق های مثبت نیز برای افراد تنش به همراه می آورند.
گروه اجتماعی: مدیرکل دفتر امور شبه خانواده سازمان بهزیستی کشور اعلام کرد: با توافق سازمان بهزیستی و قوه قضاییه «اصلاح قانون فرزند خواندگی» نهایی شده و برای تصویب به مجلس ارایه می شود.
دکتر نبی الله عشقی ثانی افزود: براساس قانون فعلی فرزند خواندگی، امکان واگذاری حضانت به غیر برای کودکان دارای والدین فاقد صلاحیت لازم، وجود ندارد و این کودکان مجبور به زندگی دایم در مراکز شبانه روزی بهزیستی هستند که در قانون پیشنهادی فرزند خواندگی ،این امکان فراهم شده است.
وی تصریح کرد: همچنین در شرایط کنونی کودکان با داشتن جد پدری حتی اگر وی توانایی و یا تمایل نگهداری نوه خود را نداشته باشد نمی توانند به فرزندخواندگی سپرده شوند که پیشنهاد اصلاح این مورد نیز ارایه شده است.
به گفته عشقی ثانی همچنین این امکان برای کودکانی که پدر رهایشان کرده است نیز فراهم شده است.
به گزارش ایسنا، وی با اشاره به حجم زیاد خانواده های متقاضی پذیرفتن فرزند خواندگی خاطرنشان کرد: هم اکنون حدود ۳ برابر کودکان دارای شرایط واگذاری، خانواده های متقاضی پذیرش فرزند خواندگی داریم. البته نگرانی ما از بابت کودکانی است که به دلیل محدودیت های قانونی، از کانون گرم خانواده محروم می شوند.
مدیرکل دفتر امور شبه خانواده بهزیستی با اشاره به این که در اغلب کشورها شرایط سلب صلاحیت نگهداری فرزند از خانواده و به تبع آن واگذاری حضانت به خانواده متقاضی بسیار سهل تر از کشور ماست، به ایسنا گفت: در قانون جدید پیشنهاد شده که امکان واگذاری حضانت به زنان مجرد نیز فراهم شود.
عشقی ثانی با اشاره به این که از ۱۵ هزار کودک تحت پوشش سازمان بهزیستی، ۷ هزار و ۵۰۰ کودک و نوجوان در مراکز خانه کودک و نوجوانان (شبه خانواده) در سراسر کشور نگهداری می شوند، به ایسنا گفت: این تعداد از کودکان که ۲۰ درصد آنان زیر ۶ سال، ۳۳ درصد بین ۶ تا ۱۲ ، ۳۶ درصد بین ۱۲ تا ۱۸ سال و مابقی بالای ۱۸ سال سن دارند، در ۳۸۰ مرکز سراسر کشور نگهداری می شوند که از این تعداد ۲۱۹ مرکز غیردولتی و ۱۶۱ مرکز دولتی است.
وی به خبرگزاری دانشجویان ایران گفت: والدین ۲۰ درصد کودکان این مراکز صلاحیت نگهداری آنان را نداشته اند، ۱۵ درصد کودکان فاقد پدر و مادر، ۱۵ درصد کودکان رهاشده و همین میزان نیز فرزندان طلاق هستند و مابقی به دلایل دیگر از قبیل بیماری صعب العلاج والدین در این مراکز نگهداری می شوند.
عشقی ثانی تاکید کرد: هزینه نگهداری ماهیانه کودکان و نوجوانان در مراکز شبه خانواده حدود ۲ میلیون و ۵۰۰ هزار ریال است که صرف حقوق کارمندان، اجاره ساختمان، تعمیرات، هزینه غذا و پوشاک و دانشگاه آنان شده و پیش بینی می شود که این مبلغ در سال آینده به ۳ میلیون ریال افزایش یابد.
منبع : همشهری آنلاین
شکوه تقدیسیان
اشاره: انشا، درس مظلومی است که تاکنون به درستی مورد توجه واقع نشده و در برنامه های درسی مغفول مانده است. با تشکیل انجمن معلمان انشا در سال گذشته که به همت روزنامه همشهری (نشریات همشهری محله) و با برگزاری همایش «موضوع انشا: زندگی» سامان یافت، به نظر می رسد توجه به درس انشا، با برنامه تر از پیش پی گرفته شود. صفحه فرهنگ و آموزش همشهری، آمادگی خود را برای انتشار دیدگاه های علمی و عملی درباره جایگاه درس انشا در نظام برنامه ریزی درسی کشورمان اعلام می دارد. آن چه در پی می آید مقاله ای است که توسط یکی از فرهنگیان باسابقه و سردبیر مجله رشد نوآموز (ویژه دانش آموزان کلاس های دوم و سوم دبستان) در مورد انشا نوشته شده است. وی درس انشا را با زمینه های کار فعلی خود و چالش های موجود در ادبیات کودکان و نوجوانان بررسی کرده است.
وقتی به جایگاه ادبیات فارسی در مدرسه فکر می کنم، به نظرم می آید که درسی مهجورتر و مظلوم تر از درس انشا نبوده است. زنگ انشا به راحتی جایگزین می پذیرد، جابه جا می شود و شاید هم از لیست درسهای پرارزش حذف می شود، تا جای خودش را به درسی بدهد که بیشتر مورد توجه مسئولان و خانواده هاست. این روند، سال ها ادامه داشته و شاید هنوز هم ادامه داشته باشد.
یادم می آید، در دوران دانش آموزی، حجم کار انشانویسی من بسیار زیاد بود. مجبور بودم در هفته جور دوستانم را هم بکشم و تکالیف انشای آنان را انجام دهم. انشا نوشتن برای تعداد زیادی از دوستان مشکل بود. از درس انشا خیلی استقبال نمی کردند. بسیار دیده ام که بعضی از دانش آموزان حتی در خواندن متن انشا هم مشکل دارند. تمرین های تکراری و پر حجم، احتمالا فرصت مهارت های زبانی را از دانش آموزان سلب می کند و البته مدرسه هم انتظار بیشتری ندارد!
در قدیم، انشایی که می نوشتیم، باید حتما مقدمه و مؤخره داشت (البته واضح و مبرهن است) معلم به ما می گفت: مقدمه را این طور بنویسید، بعد به اصل مطلب بپردازید و در آخر انشا هم نتیجه گیری کنید و پند و اندرز بدهید (از انشای بدون نتیجه گیری، نمره کم می شد). این جریانی است که در سطح بسیاری از کلاس های درس هنوز هم اجرا می شود. حتی اگر ده ها سال از آن گذشته باشد.
وقتی که من مادر و حتی مادربزرگ شدم، باز هم نویسنده انشای فرزندانم بودم. اما در دوران سی سال معلمی خود، به بچه ها برای انشا نوشتن، آزادی عمل می دادم و چارچوبی تعیین نمی کردم. حتی اگر خارج از شیوه های متداول جمله سازی و انشا بود.
به گمان من، احتمالا ضعف انشانویسی کثیری از بچه ها، از آنجا ناشی می شود، که در برنامه ریزیها و روش های آموزش به تغییرات رشد کودک، چندان توجهی نمی شود. در چارچوب مرزبندی شده زبان آموزی که البته لازم و ضروریست، برای درس انشا، برنامه مستقل و خاصی که جدا از مهارت های اولیه زبانی باشد منظور نشده است. بچه ها در کلاس انشا، به موازات نوشتن جمله های درست و منطقی، به انگیزش درونی برای نشان دادن، عواطف و احساس از طریق نوشتن نیاز دارند. در حالی که نوستالژی فرهنگی انشانویسی، به معلمان اجازه نوآوری نمی دهد و البته که این روش، با ادبیات مدرن امروزی ناهمگون است.
پیاژه با آزمایش های طبیعی و تجربی در مورد کودکان ۷ و ۸ ساله، نشان می دهد که «کودکان خردسال، در بیان روابط علی، ممکن است ضعیف باشند و به ندرت علت را به معلول ربط دهند، مثلا در داستانی که یک پری جادوگر، کودکان را به شکل قو درآورد؛ کودک می گفت: یک پری بود و این پری جادوگر بود. آنها خودشان را به صورت قو درمی آورند. توجه کنید که کودک رابطه علی اصلی را بیان نمی کند، که پری جادوگر باعث می شد تا کودکان به شکل قو درآیند. کودک صرفا دو رویداد را بدون ذکر رابطه آنها نام برد. جمله دوم هم گرایش آنان را به استفاده از ضمایر، بدون اشاره به مرجع ضمیر نشان می دهد که معلوم نیست منظور از آنها چه کسانی هستند.» (۱)
او همچنین عقیده دارد که کودک، واژه ها را در چارچوب یک نظام شخصی از معانی تفسیر می کند و البته، معنی مورد نظر کودک، لزوما مانند معنی مورد نظر فرد بزرگسال نیست. کودک زبان را مطابق ساختار ذهنی خود تغییر می دهد و تنها پس از یک فرآیند طولانی رشد به بلوغ فکری می رسد. بنابراین جمله ها و انشای کودک ممکن است، مطلوب مربی و معلم نباشد. ولی آن چیزیست که تراویده از ساخت ذهنی موجود اوست. توجه و درک این مهم به آزادی در نوشتن و بروز خلاقیت کودک کمک می کند. در واقع مجوز آزادی تفکر به او داده می شود. با پذیرش استثناها، تغییر در روش و فرآیند انشانویسی، نیاز به تأمل، تغییر رویه و تغییر نگرش برنامه ریزان دارد.
در کتاب های جدید بخوانیم- بنویسیم دوره ابتدایی، تقریبا اکثر تکنیک های زبان آموزی وجود دارد. بچه ها در شرایط معمولی پس از پایان هر کتاب، بایستی بتوانند از مفاهیم به کار رفته، به درستی استفاده کنند. اما انشا نویسی که بخش مهمی از ادبیات ما در دوره های ابتدایی و راهنمایی است، نیاز به پرورش سیال فکر و اندیشه دارد. بهتر است قالب های قراردادی شکسته شود تا دانش آموز، در کنار تمرین های زبان آموزی، به تخیلات و دیده های خود فرصت بروز دهد. تسامح معلم و مربی نسبت به خطاهای نوشتاری کودک که اکثرا از تفاوت های فردی و شناختی نشأت می گیرد، شوق نوشتن و فکر کردن را در کودک زنده نگه می دارد. عدم انعطاف معلم، بی تفاوت بودن نسبت به تخیل و ابداعات نوشتاری دانش آموز و حساس شدن به رعایت تمام دستورالعمل های زبانی، از علائم رکود انشانویسی و تقلیل انگیزه نوشتن و خلق کردن در کودکان و نوجوانان است.
در قدیم، یادگیری زبان و آشنایی با نوشتن و خواندن، بدون فعالیت های جنبی فعلی زبان آموزی کاری ساده و معمولی بود. آنان که به مکتب می رفتند، به همان شیوه مکتبی و آنان که به دبستان می رفتند با همان شیوه سنتی، اغلب شاگردان موفقی بودند و خط و انشایی خوش داشتند، اما گروه بی سوادان متعدد و سوادخواندن و نوشتن، امتیازی ویژه بود.
امروز می بینم رسانه های متعدد آموزشی و پرورشی، در خدمت آموزش و تربیت بچه ها هستند و می خواهند یادگیری را برایشان تسهیل کنند و بسا موفق هم می شوند. اما این احتمال هم هست که در فرآیند تعدد و تکثر که گاه با سوءتفاهم های شناختی نیز توأم است، کودک دچار تشتت در ساخت های ذهنی خود شود و یا این که آموخته های معلم محور را، رفیع و بی بدیل بداند. در چنین حالتی، او قدرت تخیل و استقلال اندیشه را از دست می دهد. نظام بسته آموزشی، او را در چرخه خود می گیرد. تا به حدی که کیفیت کنش او در حد کیفیت اندیشی تعیین شده می شود. نوشتن انشا که یکی از برنامه های آموزشی است، از بچه ها فرصت خلاقیت و انگیزه نوشتن را می گیرد و محملی می شود برای هماهنگی با برنامه های امتحانی و مدرسه ای.
در حال حاضر ما با کمی تعداد نویسنده و شاعر و منتقد آگاه در همه سطوح، خصوصا کودکان و نوجوانان روبه رو هستیم، اغلب کارها از ابتکار و نوآوری به دور است، تا به جایی که اجبارا ناخالص به جای خالص پذیرفته می شود و ما به انتظار خلق آثار بهتر می نشینیم. با دوستی در این زمینه صحبت می کردم، با من هم عقیده بود. در کشوری با سرمایه های غنی ادبی و فرهنگی، اعم از شعر و نثر، ما در این عرصه دچار وقفه هستیم. او نظرش کلی تر از من بود و می گفت علت را باید در بی علاقگی نوجوان به مطالعه دانست. هر قدر مشتری کتابخانه ها در مقاطع مختلف کم شود، سطح خلاقیت ادبی در نسل جوان تحلیل می رود. در بازاری که عرضه کم شود، شرایط پذیرش سهل و آسان می شود.
می خواستم از درس انشا و کیفیت نه چندان مطلوب آن در مدارس بنویسم، که به عرصه ادبیات کودکان و نوجوانان رسیدم، عرصه ای بی نهایت حساس و ارزشمند و قابل تحلیل و شایسته توجه.
شعرهای امروز کودکان، اگر شبیه شعرهای یمینی شریف و محمود کیانوش نباشد، باید سطحی بالاتر و جاذبه های قوی تر و قابلیت پذیرش بیشتری از سوی مخاطبین داشته باشد. بچه ها هنوز هم شعر انار رحماندوست را با شادی و لذت زمزمه می کنند. از خود می پرسم، بچه های امروز چند شعر می دانند؟ آیا اشعار کتابهایشان آن قدر جاذبه دارد که بخوانند و فراموش نکنند؟
داستان های کودکان و نوجوانان، در بداعت ایده و کلام و حفظ موازین جامعه، آیا رشد مطلوبی داشته است؟ با چالش درونی، به رخوت رضایت می رسم. ولی دوباره به دبستان و راهنمایی برمی گردم و به کاوش کیفیت انشانویسی در مدرسه می نشینم. اول خودم را محاکمه می کنم که در دوران معلمی و در موقعیت های مناسب، با درک ضعف ها و کمبودها، چه از جهت سیستم آموزشی انشا و چه از جهت توجه به انگیزه ها و رغبت های بچه ها، حداقل در محدوده اختیاری که داشتم، نتوانستم تحولی به وجود آورم. امروز در مواجهه با نیازی که به داستان های کودکانه داریم، فاصله ای حس می کنم که خلایی که نمی توان آن را با هر نوع نوشته ای، که گاه کلیشه ای و تقلیدی و گاه مغایر ارزش هاست پر کند. درس انشا یکی از شیرین ترین و پربارترین درس هاست که می تواند در شکوفایی استعداد و رشد کیفی سایر درس ها مؤثر باشد. اگر بر این اعتقاد باشیم که نوشتن تفکر کتبی انسان است و کسی که در این زمینه، از مهارت کافی برخوردار است، انسانی است منطقی و خوش فکر و خلاق؛ که نه تنها در مسیر اعتلای فکریست، که در تحول فکری اطرافیان خود هم تأثیرگذار است.
آدم های خوشفکر که توان نوشتن دارند، فکرهای خود را به نظم درمی آورند و تألیف می کنند. آدم های خوش فکر دیگر در راه های هنری و اجتماعی، خلاق و آفریننده هستند. اما فکرهای خوب و تازه، زمینه ظهور می خواهد و مدرسه، بسترساز افکار بدیع و رنگین است. ساختن این بستر، ابزار و مصالح مناسب می خواهد. با کمی تغییر در نگاه و درک شرایط جامعه امروز، می توان روی درس انشا سرمایه گذاری کرد و شاهد ارزش افزوده آن بود.
برای این تحول لازم است انشا نوشتن بچه ها را به طور مستقل جدی بگیریم و به موازات آموزش های زبانی، برای آن طرحی نو دراندازیم.
۱) رشد عقلانی کودک از نظر پیاژه، ص ،۱۵۰ ترجمه دکتر فریدون حقیقی و فریده شریفی.
منبع: همشهری آنلاین