علی اکبر اسماعیل پور
در طی سال 90 هر چند انتقاد های زیادی به عملکرد وزارت خانه آموزش و پرورش در خصوص اصرار بر تغییر ساختار آموزش و پرورش به سیستم معروف 6.3.3 ، اخذ مجوز تام الاختیاری پیش دبستانی های کشور و نگرانی مداوم خانواده ها به دلیل بلاتکلیفی بین مهد های کودک و مدارس ، تغییر محتوی کتب درسی و... مطرح بوده است اما نکته اساسی تر و مهمتر که در این نوشته سعی در پرداختن به آن است ، « بی تفاوتی » وزیر و معاونین وی در تامین امنیت جانی دانش آموزان تحت پوشش است .هر چند در طی سالهای گذشته بسیاری از خانواده ها همواره نگران ایمنی فرزاندان خود در مداس نا ایمن از نظر وسائل گرمایشی بوده اند ، وبسیاری از کودکان و نوجوانان در آتش سوزی های مختلف در سال های گذشته جان عزیز خود را فدا کرده اند .
با اعزام دانش آموزان رده های مختلف تحصیلی به مناطق جنگی در طی سال گذشته ، نگرانی دیگری بر دغدغه های خانواده ها افزوده شده است که همانا سفر نا ایمن و تهدید جان فرزندانشان است . صدور سه پیام تسلیت فقط در طی یک ماه گذشته از سوی وزیر آموزش و پرورش برای خانواده های جان باختگان سفرهای مرگبار ، نشان از مشکل در سفر کودکان و نوجوانان به مناطق عملیاتی جنوب دارد .
کم توجهی وزیر و همراهان وی آنجا آشکارتر می شود که پس از هر حادثه ای بلافاصله مسئولین این وزارتخانه طی مصاحبه ای اعلام می کنند که : " خانواده های جان باختگان شکایتی نداشته اند " که پس از آن شخص وزیر گویا تکلیف خود را فقط " نوشتن پیام تسلیت " می داند و بس .
با فرض پذیرش این مدعا که خانواده ها از خون فرزند عزیز خود گذشتند ( که دلایل این امرهم باید واکاوی و بعد قضاوت شود ) مدعی العموم هم وارد عمل نشده است .
اصرار بر اعزام دانش آموزان دختر و پسر به مناطق عملیاتی همچنان مبهم بوده و این در حالی است که برابر ماده 29 پیمان نامه جهانی حقوق کودک کشورهای عضو اتفاق نظر دارند که آموزش کودک باید در راستای اهداف زیر باشد:
الف) رشد شخصیت، استعدادها و تواناییهای جسمی و ذهنی کودک تا حد امکان؛
ب) افزایش احترام به حقوق بشر و آزادیهای اساسی و اصول مندرج در منشور سازمان ملل متحد؛
پ) افزایش احترام به والدین کودک، هویت فرهنگی، زبان و ارزشهای کودک، به ارزشهای ملی کشوری که کودک در آن زندگی میکند و موطن اصلی او و به تمدنهای متفاوت با تمدنی که او بدان تعلق دارد؛
ت) آمادهسازی کودک برای یک زندگی مسئولانه در جامعهای آزاد و با روحیهی تفاهم، صلح، مدارا، مساوات بین زن و مرد، و دوستی میان همهی مردمان، گروههای قومی، ملی و مذهبی و افرادی که منشاء بومی دارند؛
تهدید مکرر سلامتی دانش آموزان در محیط های آموزشی ، مغایر با تماهی اهداف و استراتژی و سند تحول بنیادین آموزش و پرورش کشور است . تامین امنیت جانی و روانی کودکان و نوجوانان و ایجاد فضایی امن و شاداب برای حد اقل یک سوم از زمان زندگی کودکان و نوجوانان وظیفه بدون قید و شرط وزیر آموزش و پرورش است که هر گونه غفلت و سهل انگاری در انجام این وظیفه جرمی نابخشودنی است که حتی با ارسال صرف پیام های همدردی وزیر کم رنگ نخواهد شد .
آن چه مسلم است وزارت آموزش و پرورش با مشکلات بی شماری رو به رو است . افزایش آسیب های اجتماعی در مدارس ، وضعیت معیشت معلمان و بازنشسته های این وزارت خانه ، میلیون ها کودک خارج از چرخه تحصیل ، کیفیت آموزش در مدارس دولتی و خصوصی ، رشد بی رویه و خارج از استاندارد مدارس خصوصی ، تغییرات پی در پی در ساختار آموزشی و محتوی کتب درسی و... تنها پاره ای از این مشکلات است که پرداختن به هر کدام از این موارد توان انسان های با تجربه و شایسته ای را می طلبد که فارغ از منازعات بی پایان ، به اعتلای دانایی و شکوفایی فرزندان این سرزمین بیاندیشند .
اصرار بر دامن زدن به حاشیه های غیر علمی و غیر تخصصی ای که اکنون به حاشیه های مرگبار و خطرناک برای فرزندان ما بدل شده اند بدون شک تلاش بر سرپوش نهادن به ناتوانی در حل مشکلات آموزش و پروش کشور است .
منبع: روزنامه آرمان به نقل از انجمن حمایت از حقوق کودکان
به نظر می رسد صحبت کردن از حفظ امنیت جان دانش آموزان در بازدید از مناطق جنگی به بی احترامی به مقدسات تعبیر می شود و از آن رو کسی در این باره حرف نمی زند گوئیا که جنگ چیز مبارکی بوده و مردم مظلوم ایران باید نسل ها در راه این اتفاق فرخنده و مبارک فدا شوند. تا جائی که به یاد می آورم هیچ برنامه رسانه ای نیست که به جنگ نپردازد سه دهه است که جنگ محور برنامه های تلویزیون، سینما و نقاشی های روی دیوار شهر و حتی نام خیابان ها ست آیا این برای آشنایی با دوران جنگ کافی نیست که باید کاروان های زیارتی کودکان به سمت مناطق جنگی نیز اعزام شوند؟ کاش این همه نیرو برای بردن بچه ها به دامان طبیعت و بازدید از موزه ها و آثار باستانی و ... هزینه می شد...
شاید اگر ده سال از شاد و با انگیزه ترین سالهای عمرم را به عنوان معلم در این سیستم معیوب سپرس نکرده و با این کاستیها آشنا نبودم می پنداشتم که بزرگنمایی می کنید.
عجیبتر از چیزهایی که نوشته اید وضعیت حاکم بر افکار حتی معلمانمان است. این کم و کاستیها و نابسامانیها چنان با وجودمان عجین شده و به آن خو گرفته ایم که نه تنها تلاش فردی برای حداقلها نمیکنیم بلکه اگر نجوایی از اعتراض می شنویم تعجب میکنیم که مگر چه شده؟!!!
می گویند:"هرچه بگندد نمکش می زنند
وای به حالی که بگندد نمک"
وقتی معلمین ناآگاهند و از حقوق اولیه خود و دانش آموزانشان اطلاعی ندارند (حتی نمیدانند فرد زیر 18 سال کودک است و کودک را فقط در قنداق می شناسند) آیا امیدی به تغییر هست؟!!!!
آیا امیدی به ارتقا سطح فکری فرهنگیان!!!!! هست؟
چیزی که جالب است اینکه در هفته گذشته یک اتوبوس مدرسه در سوئیس تصادف کرد و بیست شش کشته داشت که اکثرا دانشآموز بودند. در بلژیک روز عزای عمومی اعلام شد و اتحادیه اروپا پرچم هایش را به صورت نیمه افراشته در آورد. هیئت تحقیق توسط بلژیک و سوئیس برای بررسی مسئله تشکیل شد و دولت مسئولیت آنرا به عهده گرفت و .... این هم از ارزش جان دانش آموزان اروپائی در مقایسه با دانشآموزان ایرانی که در عرض یک ماه چند اتوبوس ددانش آموزی دچار سانحه شده اند و کشته و زخمی بر دست خانواده ها گذاشه اند و کک کسی هم نمی گزد. گوئیا جان آدمی ارزشی ندارد و تنها بهانه ای برای تبلیغات است و بس