مسمومیت و به ویژه مسمومیت کودکان یکی از شایعترین مراجعات به اورژانسهاست.هر روزه تعداد زیادی از کودکان به واسطه سهلانگاری و بیدقتی والدین، دچار مسمومیت شده و راهی بیمارستان میگردند.این مسمومیتها میتواند علل گوناگونی داشته باشد. از مهمترین علل مسمومیت در کودکان مسمومیت غذایی، دارویی و مسمومیت با مایعاتی مثل شویندهها یا مواد هیدروکربنی است...
اکثر مسمومیتها در سنین 2 تا 3 سالگی کودک که سن تجربه مواد پیرامون با دهان است رخ میدهد. به طور کلی از زمانی که کودک نوپا میشود و به راه میافتد، مسوولیت مراقبت از او سنگینتر میشود. کودکان در این سنین، علاوه بر مسمومیت ممکن است به دلیل تجربه دهانی، هر مادهای که در اطرافشان وجود دارد را به دهان ببرند و در نتیجه ی این کار، دچار خفگی ناشی از گیر کردن آن ها در مجرای تنفسی شوند.
علت شیوع مسمومیت در این سن، علاوه بر حس کنجکاوی کودک میتواند ناشی از عدم نگهداری مناسب داروها و مواد شوینده و شیمیایی در خانه باشد.
مسمومیت چگونه اتفاق میافتد؟
مسمومیت در کودکان عمدتا به وسیله داروها که به عل سهل انگاری و بی دقتی والدین در دسترس کودک قرار میگیرند، یا به وسیله مواد شیمیایی مثل نفت، جوهر نمک، سفیدکنندهها و انواع مواد شوینده ایجاد میشود.
به طور کلی هر ماده شیمیایی که برای کودک جذابیت داشته باشد و کنجکاوی و توجه او را جلب کند، میتواند برایش خطرناک باشد و باعث مسمومیت شود.
علائم مسمومیت در کودک
گاهی ممکن است پدر یا مادر، کودک را در حال بازی کردن با دارو پیدا کنند. چنانچه والدین، کودک را در این حال پیدا کردند و شک داشتند که آیا دارو خورده است یا نه، نباید منتظر بروز علائم مسمومیت در کودک شوند، زیرا در ساعات اولیه ی مصرف دارو ممکن است هیچ علائمی در کودک بروز نکند.
گاهی دیده شده که بیعلامتی در کودک باعث عدم مراجعه ی به موقع بیمار به مراکز درمانی می شود و وقتی علائم اصلی پس از چند ساعت ظاهر میشوند، یا دیگر کار از کار گذشته یا به دلیل همین سهلانگاری و عدم آگاهی باید منتظر عواقبی باشیم که شاید غیرقابل جبران باشد.
بنابراین والدین به محض دیدن یا حتی مشکوک شدن به مصرف دارو یا مواد شیمیایی مثل جوهر نمک ، نفت و بنزین و ... توسط کودک، باید هر چه سریعتر به اورژانس مراجعه کنند و نباید منتظر بروز علائم مسمومیت در کودک باشند، یا این که حتیالامکان با یک مرکز پزشکی یا اورژانس یا مراکز پیش اورژانسی مثل 115 تماس بگیرند و موضوع را برای آنها توضیح دهند و از آنها در ارتباط با این حادثه مشاوره بگیرند و در صورت لزوم به آن مرکز مراجعه کنند.
به یاد داشته باشید اساس برخورد با مسمومیتها درمان به موقع آن است.
بیشتر موارد مسمومیت با دارو، مسمومیت با داروهای آرامبخش است ، زیرا در اغلب خانوادهها قرصهای آرامبخش و ضدافسردگی به وفور پیدا میشود. به دنبال مصرف این داروها ، علائمی مثل خوابآلودگی در کودک ظاهر میشود. البته این علائم پس از چند ساعت بروز میکنند. در این حالت والدین به پزشک مراجعه می کنند که دیگر دیر خواهد بود.
بنابراین والدین به محض دیدن یا مشکوک شدن به مصرف داروها، چنانچه کودک در سنی است که میتواند حرف بزند، از او سوال کنند که آیا دارو خورده و چه تعدادی خورده و البته لازم به ذکر است والدین باید در کمال خونسردی و با آرامش از کودک سوال کنند تا کودک به دلیل ترس یا نگرانی به آنها دروغ نگوید. اگر هم کودک در سنی است که نمیتواند حرف بزند یا توضیح دهد، حتما لازم است به بیمارستان مراجعه کنند تا پزشک به آنها این اطمینان را بدهد که کودکشان دارویی مصرف نکرده است.
هنگام مراجعه به مرکز درمانی، والدین باید دارویی را که حدس میزنند کودکشان مصرف کرده، همراه خود ببرند. این موضوع به روند درمان کمک زیادی میکند.
در مواقعی که هنوز علائم مصرف دارو در کودک ظاهر نشده، پزشک به والدین توصیه میکند کودک را تحت نظر بگیرند و چنانچه کودک علائم خاصی را (که البته برای هر دارو علائم اختصاصی است) از خود نشان داد حتما مجددا به اورژانس مراجعه کنند.
سمومی که علائم حادتر ایجاد میکنند
علائم مسمومیت در کودکان با مصرف مایعاتی مثل بنزین و نفت بسیار حادتر از داروهاست و علائم آن تاخیری نبوده و خیلی زود بروز می کند، مثلا بنزین به دلیل پایین بودن نقطه تبخیر آن، بعد از مصرف سریعا شروع به تبخیر میکند و همچنین به دلیل طعم بد آن، کودک حتما شکایت میکند و بیقرار میشود
یا در مورد مواد شویندهای مثل جوهرنمک یا سفیدکنندهها، بلافاصله کودک بعد از مصرف به دلیل سوزش و همچنین عدم توانایی فرو بردن بزاق دهان و خروج بزاق از دهان، ناآرام و بیقرار میشود. بنابراین والدین خیلی سریع متوجه مصرف این مواد شیمیایی خواهند شد.
خوددرمانی اکیدا ممنوع
باور اشتباهی که در بین مردم وجود دارد این است که فکر میکنند چنانچه فردی دارویی را مصرف کرد و دچار مسمومیت شد، باید وی را وادار به استفراغ کنند. این کار کاملا از نظر علمی اشتباه و در واقع یک باور غلط است. اما اگر کودک یا فردی که با مصرف دارو مسموم شده، خود به خود استفراغ کرد، نه تنها مشکلی ایجاد نمیکند، بلکه خیلی هم به روند درمان کمک میکند، چون باعث جذب کمتر دارو می شود.
در گذشته داروهایی وجود داشت که در چنین مواردی به بیمار می دادند تا استفراغ کند، ولی اکنون این کار از نظر جوامع بینالمللی رد شده است و چنین درمانی دیگر در مراکز درمانی انجام نمیشود. چنانچه یک ساعت از مصرف دارو گذشته باشد، دارو از معده خارج و وارد روده میشود. بنابراین شستشوی معده و استفراغ بیفایده خواهد بود.
در چنین شرایطی پزشک به بیمار دارویی به نام "ذغال فعال" میخوراند که این دارو با مواد سمی ترکیب میشود و از جذب این مواد سمی توسط بدن جلوگیری کرده و از این طریق آنها را از بدن دفع میکند.
چنانچه کودک بر اثر مصرف مایعاتی مثل نفت و بنزین دچار مسمومیت شود، استفراغ خود به خودی یا تحریک به استفراغ خیلی خطرناک خواهد بود، چراکه با استفراغ ممکن است مقداری از بخارات یا ماده شیمیایی وارد سیستم تنفسی شود که همین امر باعث سوختگی دستگاه تنفس خواهد شد. از آنجا که سوختگی دستگاه تنفس به خصوص در کودکان بسیار خطرناک است و عواقب سویی را در پی دارد، پزشکان در چنین مواردی هیچ گونه دارویی یا حتی ذغال فعال به فرد مسموم نمیدهند و تنها کاری که انجام می دهند، کنترل علائم تنفسی فرد است.
توصیه هایی برای پیشگیری از مسمومیت
1 ـ کودکان، به خصوص کودکانی که تازه راه میافتند، بیشتر در معرض خطر مسمومیت قرار دارند. پس باید آن ها را همیشه تحت نظر داشت، زیرا آنها خیلی سریع عمل میکنند و لحظهای غفلت ممکن است باعث مسمومیتشان شود.
2 ـ داروها را در مقابل چشم کودکان مصرف نکنید. داروها به دلیل رنگهای زیبا برای کودک جذابیت دارد و ممکن است بخواهد از شما تقلید کند و دارو را دور از چشم شما مصرف کند.
3 ـ به کودکان خود آموزشهای لازم را در ارتباط با خطرات داروها و دیگر مواد شیمیایی موجود در منزل بدهید.
4 ـ داروهای تاریخ گذشته را دور بریزید. همچنین آنها را در جایی دور از دسترس کودکان نگهدار کنید.
منبع: نگاهک
دوازده اسطوره دربارهی کار کودک
نویسنده: سوسن بهار
تعریف کودک: بر طبق کنوانسیون حقوق کودکان، به کلیهی افراد زیر هجده سال، کودک اطلاق میشود.
کار کودک:
مبنای این تعریف بر گزارش "یونیسف" در سال 1997، که یکی از پایهایترین و در واقع، اولین گزارش معتبر و مکتوب دربارهی کار کودکان در دهههای اخیر است (The State of the World Children) و من در همان سال آن را از انگلیسی به فارسی ترجمه کردم، متکی است، که مبتنی بر چهار اسطوره است. در این بحث البته، من تبیین خاص خودم را به صورت دوازده اسطوره دربارهی کار کودک، که چهارتای آن را یونیسف میگوید، شش تای آن را ما در "گلوبال مارش" توضیح دادهایم، و دو تای آن هم درافزوده ی خودم است، تقدیم حضورتان میکنم.
در تبیین یونیسف، کار کودک از کار مخرب و زیانبخش، تا کاری که سبب رشد و تقویت جسمی و فکری او می شود و به تحصیل و تفریحاش هم ضرری نمیرساند را شامل میشود. "یونیسف" میگوید: "بین این دو قطب متضاد، یک فضای کاری وسیع خاکستری وجود دارد، که لزوماً استثمار کودک نیست."
در تبیین یونیسف، کار کودک این طور توضیح داده میشود:
، کار تمام وقت در سنین پایین؛
، ساعات طولانی کار در روز؛
، کار همراه با هیجان و فشار غیر قابل تحمل فیزیکی، اجتماعی و روانی؛
، زندگی و کار خیابانی؛
، حقوق ناکافی و غیر متناسب با کار؛
، کاری که مانع از تحصیل میشود؛
، و کاری که به ارزش وجودی و شخصیتی کودک لطمه میزند، مانند: بردگی مزدی و استثمار جنسی.
در همین نگاه اول میبینیم، که "یونیسف" کار کودک را به نوعی اجتناب ناپذیر میانگارد. و در نتیجه، خواهان تبدیل آن به انواع بیخطرتر و راحتتر است. مثلاً اگر ساعات کار طولانی نباشد؛ اگر هم راه با هیجان نباشد؛ اگر حقوق کافی و متناسب با کار داشته باشد؛ و اگر کار مانع از تحصیل کودک نشود؛ اما آیا کودک، اساساً، باید کار کند؟!
لازم به توضیح است، که اولاً آشنایی با مقولهی کار کودک در سطح جهان و همچنین گسترش ابعاد آن، از زمان انتشار این گزارش تاکنون ، یک سیر تاریخی را پیموده است، چنان که دیگر حتی یونیسف هم نمیتواند خواهان حقوق کافی و متناسب برای کودک کارگر باشد، بلکه امروزه نفس مقولهی کار کودک و ممنوعیت آن مدنظر است.
توضیح دیگر این که، بنا به مادهی 138 سازمان جهانی کار، (ILO) ممنوعیت کار برای کودک تا سن پانزده سالگی تعیین شده است. بنا به همین کنوانسیون، کودک از سن چهارده سالگی میتواند هفتهای دوازده ساعت کار سفید، که کار شیفتی نباشد، کار شبانه نباشد و... ، را انجام بدهد. اما به یمن تلاش سرمایهداری در تبلیغ تئوری "نسبیت فرهنگی"، این حداقل سن برای اشتغال به کار برای کودکان در کشورهای غیر پیشرفته یا کشورهای "جهان سوم"، به دوازده سالگی تقلیل یافته است.
با توجه به درکی که امروزه در جنبش لغو کار کودک از مقولهی کار کودک داریم، اجازه میخواهم "کار کودک" را اینطور تعریف کنم: هر نوع فعالیتی، که به جبر امرار معاش کودک و خانوادهی او به کودک تحمیل میشود، "کار" است و ما میباید خواهان لغو آن باشیم. حتی کاری که مانع از تحصیل کودک هم نشود، "کار" است و جسم کودک را خسته و پژمرده میکند؛ چرا که او باید هم به درسش برسد و هم به کار بپردازد.
وجود تعاریفی که حقیقت کار کودک را توضیح نمیدهد، در اثر سمپاتی به تئوری "نسبیت فرهنگی" است، که البته نامرئی است و به قول گفتنی باید در لابلای سطور خوانده شود. ما در طی سالهای اخیر در جنبش لغو کار کودک شاهد تعاریفی از این دست زیاد بودهایم. خانم "ویربه که یورگنسن"، مسوول "سازمان نجات کودک" در نروژ، با توجه به واقعیت کار کودک در کشورهای در حال رشد، در سال 1997، خواهان حق بیمه و استخدام رسمی کارگران کوچک ده سال به بالا شده بود. ظاهر قضیه، انسانی و ضروری مینمود. اما نتیجهی این عمل، تقلیل سن کودکی، توقف رشد کودک، باز نهادن دست بهرهکشان برای به کارگیری بیشتر "و این بار قانونی" کودک، و نهایتاً الزام به کار کودک بود.
همهی ما میدانیم، که قوانین در جامعهی بشری نه کافی هستند و نه ضمانت اجرایی دارند، اما با این همه نفس وجود قوانین، در خود، بیانگر ارزشهای اجتماعی و طبیعتاً حاصل سالها کار و مبارزهی طبقات محروم و آزادی خواهان جامعه میباشند. و تصویب قوانینی که کار کودک از ده سالگی را مجاز میشمرد، هر چند که ظاهری انسان دوستانه داشته باشد، اما یک پست رفت و بازستانی دستآوردهای جامعهی بشری در این رابطه است.
انواع کار کودک:
”The State of the World Children” انواع کار کودک را چنین بیان میکند: کار کودک را میشود به شاخههای اصلی: کار خانگی، کار بردگی، کار در مزارع و کارخانهها، کار در خیابان، تنفروشی، و کاری که در خانوادهها به ویژه بر دختران تحمیل می¬شود، تقسیم کرد.
من با این تعریف، اصولاً مخالفتی جز این که در آن برای سرپوش گذاشتن بر واقعیات جامعهی سرمایهداری، به کار خانگی کودکان به عنوان اولین کار اشاره میشود، ندارم. در دنیایی زندگی میکنیم، که در حدود 250 میلیون بردهی قرض سه تا چهاردهساله وجود دارند. و کار کودکان در کارخانهها و کارگاههای کوچک هم وسیع است و هم بعدی جهانی دارد، که بعداً به آن میپردازم. نکتهی دیگر هم این که، در این تبیین خود تعریف کار خانگی نیز باید تغییر کند؛ چرا که امروزه بسیاری از کارهای قطعهکاری، سریدوزی، پرس آلومینیم، دارهای قالیبافی، پیچ و مهرهسازی و... به محیط خانه کشانده شدهاند و زنان و کودکان، ضمن رسیدن به سایر کارهای روزمرهی خانه، به این کارها هم میپردازند.
به گزارش "یونیسف"، و به عنوان نمونه، در مجارستان 34 درصد کودکان زیر چهارده سال به کارهای خانگی، یعنی خدمتکاری، مشغولند. به نظر "یونیسف"، کار بردگی بیشتر در جنوب آسیا وجود دارد: بردگانی که بیشتر از هشت یا نه سال ندارند. بنا به گزارشات "یونیسف"، کودکان برده در هندوستان در کارخانههای سیگارسازی و کاغذ آن، قالیبافی، صفحه و دیسکتسازی، کبریت و فشفشهسازی، ابریشمبافی، و تراش الماس و... مشغول به کارند. کارخانههای "میزانپور" و "بابدوهی" و "آسانی" واقع در ایالت "اوترا پراداش" هندوستان، که در آنها کودکان به ناچار تا بیست ساعت در روز کار میکنند، تنها یک نمونه از بردگی کودکان هستند.
"آفتاب آمد دلیل آفتاب!"، در همین قدم اول ادعای کار خانگی به کنار رفت.
در اینجا باید بر این نکته نیز تأکید کنم، که کودکان کارگر در اینگونه کارخانهها از سنین دو و سه سالگی مشغول به کارند و نه از هشت و نه سالگی. و ادامه دهم، که کار کودک و عرصههای آن امروزه از ساختن ابزارهای جراحی گرفته تا دوختن کفش "نایک" و "ری بوک" در چین، گُل یاسمن چینی برای تولید عطر در مصر و سایر کشورها، توردوزی لباسهای زیر "تریومف" و لباسهای زیر زنانه در فیلیپین، قهوهی برزیل، نیشکر و قهوهی مکزیک، جاده سازی، صنعت الکتریسته، و دباغی در ایتالیا، کشتیرانی و ماهیگیری و چرمسازی در انگلیس و کامبوج و فرانسه و آلمان و... قالیبافی، توپ فوتبالسازی در کشورهایی مثل ایران، هند و پاکستان و بنگلادش، تا کار سرفی و پادویی و خیابانی در تمامی کشورهای جهان، وجود دارد.
عرصههای کار کودک چنان متنوع و تعداد کودکان کارگر چنان زیاد است، که یونیسف در سال 1997، تنها در عرصهی کار سخت و پر مشقت، با احتساب کار کودکان در حمل آب آشامیدنی برای خانهها در آفریقا، تعداد کودکان کارگر در سراسر جهان را 400 میلیون نفر تخمین زده است.
یونیسف در این گزارش خود همچنین اسطورههای کار کودک را افشا میکند و به چهار اسطورهی خود در این رابطه میپردازد. گزارش این طور شروع میکند: "ویتور دوازده ساله در حین کار ساختمانی دچار برقگرفتگی شد و همراه پدرش جان سپرد. علت مرگ ویتور، شوک الکتریکی برق فشار قوی بود، که کابل آن را به هنگام مخلوط کردن سمنت میبایستی به طور اجتناب ناپذیر در دست میگرفت. ویتور میتوانست یکی از چند میلیون کودکی باشد، که در یکی از کشورهای غیر پیشرفته به کار سخت و پر مشقت میپردازند. ولی اینطور نیست، او در پرتقال به دنیا آمده بود و به همراه پدرش در یک بنگاه ساختمانی کار میکرد." همین گزارش اضافه میکند: "دربارهی بردگی و کار کودکان، اسطورههایی وجود دارند که باید افشا شوند."
اسطورهی اول:
"کار کودک فقط در کشورهای جهان سوم یا غیر پیشرفته وجود دارد."
یونیسف میگوید: "در آمریکا، در تحقیقاتی که در سال 1990 صورت گرفت، روشن شد اغلب کودکان مکزیکی و آمریکای لاتینی که در نیویورک زندگی میکنند، در مزارع سمپاشی شدهی پنبه مشغول کار هستند و بسیاری از آنها خود مستقیماً مورد سمپاشی قرار گرفتهاند. در ایتالیا، فقط نیممیلیون کودک در کشاورزی، چرمسازی و نساجی به بیگاری مشغول هستند. و در انگلیس، از هر پنج سانحهای که در حین انجام کار منجر به مرگ شده است، یک مورد مربوط به کودکان کارگر بوده است."
در مورد توضیح این اسطوره، باید این نکته را اضافه کنم که اگر تکیه بر وسعت و عمومیت و جهانی بودن کار کودک، به دلیل خواست لغو فوری آن صورت گیرد، امری به جا و شایسته است؛ اما اگر تکیه بر وسعت و عمومیت و جهانی بودن کار کودک، حکم قضا و قدری که گویا غیر قابل تغییر است و چون شتری است که جلوی در همهی خانهها میخوابد را پیدا میکند، آنگاه نه تنها باید آن را مورد نقد جدی قرار داد، بلکه باید نقش سرمایهداری در استثمار مضاعف کودکان کشورهای غیر پیشرفته را که در مجموع کار ساختن بیشترین و پرفروشترین تولیدات را انجام میدهند، مصرانه خاطر نشان ساخت.
تا همین چندی پیش، در حدود 98 درصد کل توپ فوتبال و تنیس جهان را کودکان چهار تا پانزده سالهی پاکستانی میساختند. و اکنون به یمن جنبش لغو کار کودک در پاکستان، این تولیدات از طریق جایگزینی کار بزرگسالان با کودکان صورت میگیرد. اما در کشورهای هند و بنگلادش و آفریقا، که بخشی از این تولیدات به آنها انتقال پیدا نموده است، در کارخانههای "نایکی" و "ری بوک"، کودکان هفده ساعت در روز کار میکنند و حقوقی معادل چهارده کرون سوئد در ماه میگیرند.
اسطورهی دوم: یونیسف، ممنوعیت کار کودک را در گرو ریشهکن ساختن فقر نمیداند و میگوید: "فقر را نمیتوان ریشهکن کرد، اما کار کودک را میتوان ممنوع ساخت." به همین خاطر است، که یونیسف نجات 50 میلیون کودک از کار را با هزینه کردن 2 درصد از بودجهی سالیانهی نظامی در جهان برای تحصیل کودکان ممکن میداند.
طبیعی است، که سعادتمندی و رفاه نهایی بشر به دگرگونی بنیادین نظام سرمایهداری بستگی دارد و فقری که به جامعهی بشری تحمیل میشود، برای رسیدن به آن دگرگونی، میباید از بین برود و برای ریشهکن ساختن آن نیز از همین امروز باید قدم برداشت. لازم به توضیح است، که در بررسی اسطورههای کار کودک که از جانب جنبش لغو کار کودک صورت گرفته است، و "یونیسف" هم بعضاً آنها را به عاریت گرفته است، راهحلهای مشخصتر و عملیتری برای این مسأله ارایه شده است.
اسطورهی سوم: "کار اکثریت کودکان در جهان سوم، در کارخانههای صادراتی صورت میگیرد."
همینجا باید بگویم، که این نهتنها اسطوره نیست، بلکه واقعیتی است که در متن گلوبالیزاسیون عمق بیشتری هم پیدا کرده است. از شیر "نستله" تا "اچ. اند. ام."، "نایکی"، "ری بوک"، "تریومف"، ابزارهای پزشکی اتاق عملهای کشورهای غربی، توپهای فوتبال، قهوه و نیشکر، چیدن گل برای تهیهی عطر در کشورهای هند، پاکستان، فیلیپین، کامبوج، چین و... گرفته تا هر چه که مارک ساخته شده در تایوان را بر خود دارد، نشان دهندهی این واقعیت بیتردید هستند. در حالیکه یونیسف ادعا دارد، فقط 5 درصد کودکان به کار در کارخانههای فراملیتی و صادراتی مشغولند.
واقعیت آن است که با جهانی شدن سرمایه، اساساً، کار در کارخانهها برای مصرف خودی دیگر معنا ندارد. اصرار بر این مسأله که کار کودکان جهان سوم، کار خانگی است و از سنت ناشی میشود، که از طرف نهادهای بینالمللی و همچنین دولتهای این کشورها صورت میگیرد، به دلیل وجود همان تئوری شوم "نسبیت فرهنگی" است، که همانطور که قبلاً نیز اشاره کردم، از طرف سازمان جهانی کار و یونیسف هم مورد استفاده قرار میگیرد.
اسطورهی چهارم: یونیسف، اسطورهی چهارم را "بایکوت اجناس" مینامد و میگوید: "این فقط شامل بخش صادراتی میشود، که فقط 5 درصد کار کودک را در بر میگیرد و شامل 95 درصد دیگر نمیشود. و از طرف دیگر، "بایکوت اجناس" ساخته شده توسط کار کودک، اساساً وقتی مطرح میشود که خود "کار کودک" بدواً به رسمیت شناخته شود."
این جا باید بگویم، که اولاً: بایکوت سمبلیک و پرنسیپال اجناس و کالاهای معینی، یک نوع ارزش فرهنگی را در خود مستتر دارد. ثانیاً: آن درصد مورد اشاره، بسیار بیشتر از 5 درصد است. و کتمان میزان واقعی آن، خود نشانهی پاشنهی آشیل برخورد "یونیسف" و نهادهای مشابه به کار کودک است. ثالثاً: یکی از وجوه به رسمیت شناختن کار کودک، و تلاش برای لغو آن، میتواند بایکوت اجناس ساخته شده توسط او باشد.
اسطورهی پنجم: این اسطوره، که من آن را اضافه میکنم، مبتنی بر کم اهمیت جلوه دادن کار کودکان کشورهای به اصطلاح "جهان سوم" یا غیر پیشرفته در تراستها و شرکتهای چند ملیتی توسط نهادهایی مانند "یونیسف" است.
شاید برای بعضی از دوستان، اسم بردن از امپریالیسم، نامربوط به نظر آید و یا حداقل نامأنوس. اما به طور واقعی در جهان سرمایهداری امروز، و در حالیکه حتی بعضی از جریانات مارکسیستی یا جریاناتی که خودشان را سوسیالیست میدانند، بحثهایی از این قبیل که در جهان معاصر با پیدایش مثلاً کارتهای اعتباری و جایگزین شدن کار انسان با ماشین، کار یدی با کار فکری عوض گردیده است، نقش پول کمرنگتر شده است، و تعاریف جدیدی لازم است؛ جهانی بودن رابطهی سرمایهداری را فراموش میکنند و از خاطر میبرند، که اگر در جایی از این کرهی خاکی، کردیت کارت اعتباری جای پول را گرفته است، اما در جای دیگر همین کرهی خاکی به خاطر سکهای پول، انسانی از گرسنگی میمیرد و یا به قتل میرسد، استفاده از واژهی امپریالیسم لازم است. از این میگذرم، که سرمایه و بهره کشی از انسان یک رابطهی اجتماعی است. و در درجهی اول، مهم نفس استثمار است. میخواهد یدی باشد یا فکری.
آنچه را که در اینجا میخواهم به آن اشاره کنم، این مسأله است که سرمایهداری جهانی در عصر گلوبالیزاسیون، یا به تعبیری بربریت مدرن، سعی و تلاش دارد تمامی این کشورها را به حیاط خلوت خود تبدیل نموده و با رویای امپراطوری سرمایه، در ذهن امثال بوش، کشورگشایی کند. هر چند که، به طور واقع، این کشورگشایی و استثمار مضاعف سالهاست وجود داشته است و حرف یا واقعیت جدیدی نیست. آنچه که آن را متمایز میکند، به ویژه بعد از به اصطلاح "نظم نوین جهانی"، بازگشت به عقب و تحمیل یک سیر قهقرایی به طبقهی کارگر و باز پس گرفتن دستآوردهای سیاسی و اجتماعی و حقوقی این طبقه در سطح جهانی است، که مستقیماً بر روی استانداردهای زندگی کل جامعهی بشری تأثیر گذاشته است.
نگاه کنید به شیوع مجدد بیماری سل، تجارت کودکان و برده فروشی، پایین رفتن سطح دست مزدها و کم شدن مزایای اجتماعی، حتی در کشورهای دارای سیستم رفاه. به طور واقع با انتقال کارخانهها و استفاده از نیروی کار ارزان یا مجانی، در قیاس با دستمزد کارگران متشکل در اتحادیههای کارگری در کشورهای غربی و استانداردهای زندگی در اینگونه کشورها، بدیل شدن کار کودکان با اشتغال بزرگسالان دیگر به یک واقعیت غیر قابل انکار بدل شده است. و با اینهمه، "یونیسف" میگوید: "فقط 5 درصد کار کودکان در این کشورها به کارخانههای صادراتی مربوط است" و به این ترتیب، استثمار کودکان در این عرصهها را اسطوره میخواند! اما همین بس که کارخانهی توپ فوتبال و تنیس "ساگا" در پاکستان به تنهایی 85 درصد توپ تنیس و فوتبال جهان را تولید میکند و تا همین چند سال پیش، بیش از 70 درصد نیروی کار این کارخانه را کودکان چهار تا شانزده ساله تشکیل میدادند. به یمن وجود جنبش لغو کار کودک و "جبههی رهایی بخش کودکان از کار بردگی" در پاکستان، کار کودکان در این کارخانه با کار والدین جایگزین شد و با استقرار مهد کودک و شیرخوارگاه در محل کار، مادران هم توانستند به کار بازگردند. البته اکنون این کار به کشورهای هم جوار پاکستان منتقل شده است. توردوزی لباس زیرهای مارک "تریومف" در فیلیپین، "نایکی" و "ری بوک" در چین، قهوه در برزیل، نی شکر و قهوه در مکزیک، تنباکو در آفریقا، ساختن ابزارهای مدرن و ظریف جراحی برای اتاق عمل در کشورهای غربی در دخمههای غیر قابل سکونت و بدون داشتن وسایل ایمنی در بنگلادش و کشورهای مشابه و... فقط نمونههایی از کار کودکان کارگر در اینگونه کشورها برای صادرات است.
به گفتهی سازمان جهانی کار، ارزانترین قیچیهایی که توسط کودکان چهار تا چهاردهساله در این دخمهها تولید میشود، در کشورهای غربی پنجاه دلار قیمت دارد. حال آن که حقوق بعضاً یک سالهی این کودکان حتی به مرز پنجاه دلار هم نمیرسد. این فقط نمونهای از عدم صحت مدعای نهادهای نام برده است. با اضافه کردن تولید مواد اولیه برای کارخانههای معتبر عطرسازی، مبلسازی و... میتوان تصویر واقعیتری به دست آورد. تازه از صنعت سکس و بازار پورنوگرافی و تجارت کودکان و سود هنگفتی که نصیب صاحبان سرمایه از این طریق میگردد، در این بحث میگذرم. فقط همین نکته بس، که تجارت دختر بچههای نهساله در دوبی و همسرنوشتان آنان در سایر کشورها در صنعت سکس و پورنوگرافی کودکان، سود هنگفتی را نصیب صاحبان این صنعت و کارخانههای فیلمسازی میکند. به راستی که مدافعان این نظام نکبتی باید کلاههایشان را بالاتر بگذارند.
بنابراین، اسطورهی پنجم را من اینطور بیان میکنم: این که کار کودکان در کارخانههای صادراتی درصد ناچیزی را شامل میشود، واقعیت ندارد!
* * *
حالا به شش اسطورهی مطرح شده از جانب "جنبش لغو کار کودک" و "دفاع از حق کودکی" ("رژه جهانی علیه کار کودک" یا "گلوبال مارش") میرسیم. ما در "جنبش لغو کار کودک"، تبیینها و اسطورههایمان از مقولهی کار کودک ر، تحت عنوان "از استثمار تا تحصیل"، این گونه تعریف کردهایم:
کار کودک چیست؟
کار کودک به کلیهی کارهایی گفته میشود، که از نظر روحی، جسمی، اجتماعی، و اخلاقی برای کودکان خطرناک بوده و بیرحمانهاند. نه همهی کارها چون بعضی کارها آساناند و کودکان، در زمانهای کوتاه و تعیین شدهای، برای کسب مهارت به آنها میپردازند. به هر تقدیر، اگر کاری مانع تحصیل شود و جلوی رشد و تواناییهای کودک را بگیرد، کار کودک نامیده میشود.
وقتی کار کودک فقط به کار کودکانی که به کار میپردازند، اطلاق میشود، باید یادآور شد که کار کودک یک مسألهی شخصی نیست، بلکه یک سیستم اجتماعی است که تولید و بازتولید میشود. و به وضعیت اجتماعی، اقتصادی و سیستم بهرهکشی جامعه مربوط است. کودکانی که در این سیکل شوربختی گرفتار میشوند، از حق طبیعی و پایهایشان برای تحصیل و یک زندگی طبیعی محروم میگردند.
هماکنون حدود 250 میلیون کودک کارگر در جهان وجود دارند، که به انواع کارهای سخت و پر مخاطره مشغولند؛ یعنی یک کودک از هر شش کودک در جهان.
سختترین نوع کار کودک
این قسم کار بر دو نوع است:
، کودکان در کارخانههای خطرناک کار میکنند، برای مثال در کارخانههایی که مواد خطرناک شیمیایی تولید میکنند. 171 میلیون کودک در اینگونه کارخانهها در سطح جهان مشغول به کارند.
، کار در سایر عرصههای خطرناک. این نوع کار که بلادرنگ باید لغو شود، شامل کارهایی مانند سربازگیری اجباری، تجارت جنسی کودکان، استفاده از کودکان در صنعت سکس و کار بردگی میباشد.
در مجموع، 179 میلیون کودک به کارهای سخت و پر مخاطره در سطح جهان مشغولند؛ یعنی یک کودک از هر هشت کودک در جهان.
هفت اسطورهی دیگر
اسطورهی اول: "کودکان باید کار کنند، چون فقر وجود دارد."
این مسأله که کودکان بخشاً مجبورند به خاطر فقر خانوادههای خود کار کنند، مسألهی چنان مهمی در نفس وجود مقولهی کار کودک نیست، بلکه گرد و خاک پاشیدن بر یک فاکت واقعی است، که کمتر اسمی از آن برده میشود. و این فاکت چیزی نیست، جز همان شخصی نبودن مقولهی کار کودک و وجود یک رابطهی اجتماعی و اقتصادی ناظر بر آن. معمولاً پدیدهی فقر به عنوان یک توجیه برای کار کودک به کار میرود. آن هم در حالیکه همزمان میلیونها کودک در عرصههای کار پر مخاطره برای "آنها"، سرمایهداران و صاحبکاران، به کار گرفته میشوند. این، در واقع، مانند همان افسانهای است که میگوید: کار کودک، تا ریشه کن کردن فقر نمیتواند از بین برود.
اما وقتی که فقر به عنوان عامل کار کودک برجسته میشود، روی فاکتورهای دیگر را در این رابطه میپوشاند. یک فاکتور واقعی که کمتر از آن اسمی برده میشود، آن است که فقر در اثر به کار کشیدن کودکان به وجود میآید. وقتی که کودکان شروع به کار میکنند، بیسواد میمانند، آموزش نمیبینند، از مهارتهای لازم برخوردار نمیشوند، و سطح زندگی آنان هیچگاه از آن چیزی که هست، فراتر نمیرود. برعکس، فقیرتر میشوند و سلامتیشان هم به خطر میافتد. کار کودک اساساً دستمزد بسیار ناچیزی دارد و در دراز مدت به پایین بردن معیشت خانواده و تنگدستی بیشتر آن میانجامد. کارگران بزرگتر که قربانی بیکارسازیها میشوند، در صورتی که کودکانشان به کار گرفته نشوند، از شانس بیشتری برای حفظ کارشان برخوردار خواهند شد. مسأله بدین شکل است: کار کودک، بیکارسازی کارگران بزرگتر، و پایین رفتن سطح معیشت خانوادهها، فقر را تولید و بازتولید میکند و این دایرهی استثمار و فقر همچنان به چرخش خود ادامه میدهد.
اسطورهی دوم:
"ما به دستهای کودکان برای شکل دادن به ساختار اقتصادی خانوادهها نیاز داریم."
از لحظهای که بحث لغو کار کودک مطرح شد، عدهای شروع به تکرار این مطلب کردند که با لغو کار کودک، چه به سر خانوادههای فقیری میآید که تنها نانآورشان را از دست میدهند؟! بله، ممکن است بعضی خانوادهها برای مدت کوتاهی حتی دچار وضعیت بدتری هم بشوند؛ اما در دراز مدت، لغو کار کودک به نفع تمامی خانواده هاست.
جدا از این، توقف و لغو کار کودک در آن جاهایی که عملی شده است، آنچنان هم وضعیت خانوادهها را دست خوش تغییر نکرده است؛ چون این کار، اساساً، درآمد چندانی ندارد.
اغلب کودکان کارگر از خانوادههایی میآیند، که یا والدین آنها بیکارند و یا به کارهای کمدرآمد و نیمه وقت مشغول هستند. کودکان به کار گرفته میشوند، چون نیروی کار ارزانتریاند. بنابراین، این خانوادهها نیستند که به کار کودکان نیاز دارند، بلکه استثمارگران هستند که با بیکار ساختن والدین از نیروی کار ارزان کودکان آنها سود میجویند.
اسطورهی سوم:
"کودکان برای انجام بعضی از کارها مناسبتر هستند."
این اسطوره سالهاست، که به عنوان عُذری در بهکارگیری و استثمار کودکان بیان شده است: "انگشتان ظریف کودکان به آنها امکان میدهد، که گرههای ظریفتری در قالی بزنند؛ ابزارهای ظریف را بهتر در دست بگیرند؛ و ..." اما علم پزشکی ثابت نموده است، که دید جانبی انسان تا شانزده سالگی کامل نمیشود. و بنابراین، کودکان نیروی کار ماهرتری برای اینگونه کارها نیستند. یک تحقیق در هندوستان نیز به طریق علمی نشان داده است، که کودکان فرشهای بهتری از بزرگترها نمیبافند، به ویژه در رابطه با طرحهای پیچیدهتر.
اسطورهی چهارم:
"کار کودک برای رشد کشورهای غیر پیشرفته ضروری است."
تاریخ نشان داده است در دنیایی که علم و تکنولوژی تا این حد رو به پیش است، به کارگیری کار کودکان و سودجویی از آنان در کشورهای غیر پیشرفته، به فقر مردم این کشورها همچنان میافزاید؛ چرا که با به کار گرفته شدن کودکان، و بازماندن آنان از تحصیل و آموزش، بخش قابل توجهی از مردم جامعه بیسواد میشوند و از رشد علمی و آموزش تکنولوژی عقب میمانند. اما تحصیل کودکان، و لغو کار آنها، به رشد علمی و آموزش تکنولوژی در جامعه میافزاید و بیرون آمدن این گونه کشورها از دایرهی فقر را تضمین میکند. تحصیل، قلب تکامل است و تا زمانی که کودکان کار میکنند و از حق طبیعیشان برای تحصیل محروم میمانند، عقبافتادگی جامعه ادامه و وسعت مییابد.
اسطورهی پنجم:
"کار کودکان برای کسب دانش و کارآیی بیشتر آنها مفید است."
میلیونها کودک کارگر، توان جسمی و روحیشان را در طول روزهای کار از دست میدهند و رشد طبیعیشان متوقف میشود. مدرسه و تحصیل به کودکان فقط مهارت شغلی برای آینده را نمیآموزد، و نباید هم بیاموزد، که از طریق کار کردن کودکان، در واقع، ترک تحصیل آنان این امر جبران شود. مدرسه و تحصیل میتواند و میباید علم و دانش را، حقوق انسانی را، به کودکان بیاموزد و پتانسیل و آمادگی لازم برای زندگی اجتماعی را در آنان به وجود آورد.
یک تحقیق علمی نشان داده است، کسانی که به عوض درس خواندن از سنین کودکی به کار پرداختهاند، نه تنها از آنانی که در سنین بلوغ کامل به کار پرداخته و مدرسه را تمام کردهاند، موفقتر و پردرآمدتر نیستند، بلکه به مراتب بیشتر از آنان در معرض فقر و بیکاری قرار دارند.
اسطورهی ششم
"کار کودکان باید به رسیمت شناخته شود."
این بحث از طرف پارهای افراد و ظاهراً به منظور بیمه کردن کودکان کار و تضمین حقوق آنان مطرح شده است و از همان آغاز نیز مخالفت بینالمللی را برانگیخته است.
حقوق کودکان دادنی نیست، بلکه با خود آنان بهطور طبیعی به دنیا میآید. و جامعهی بشری قانوناً موظف است از کودکان حمایت و آنها را بیمه کند، آن هم بدون در نظر گرفتن پیشینه و وضعیت اجتماعی، بیولوژیکی و اقتصادی آنها.
حق کودکان برای کار به معنی برخورداری از حق بیمه، نکتهی دیگری به حقوق کودک اضافه نمیکند، بلکه یک حق طبیعی و بسیار مهم را از آنان میگیرد: حق تحصیل و آموزش را. و متقابلاً به استثمار کودکان جنبهی قانونی میدهد، سن کودکی را پایین میبرد، و نهایتاً مانع رشد کودکان میشود. در حالی که تحصیل رایگان با کیفیت بالا و حق بازی و آموزش، بهترین بیمهی کودکان برای جلوگیری از استثمار و کشیده شدن آنها به کار پرمخاطره است. جدا از این، اشتغال به کارهای بیمخاطره و سبک برای جوانان، که به آنها مهارت لازم را میدهد و جنبهی عملی درسهای تئوریک را در بر دارد، از حقوق پایهای آنان بوده و هست.
"تحصیل برای همهی کودکان، همین الان!" کلیدی برای پایان دادن به کار کودک است. 104 میلیون کودک در سن تحصیل، خارج از دایرهی تحصیل قرار دارند. تحصیل رایگان، اجباری و با کیفیت بالا، تنها کلید حل مشکل به کارگیری کودکان است. تمامی کودکان جدا از جنسیت، ملیت، نژاد، مذهب، شهروند بودن یا نبودن در محل سکونت خود، باید از تحصیلات ابتدایی و متوسطهی رایگان، اجباری و با کیفیت بالا برخوردار شوند.
اسطورهی هفتم:
این اسطوره را من میگویم: "برای رهایی کودکان از کار، نظامهای اجتماعی باید دگرگون شوند." به نظر من، این مسأله که در ذات نظام سرمایه داری جز شوربختی انسان چیزی نهفته نیست و اساساً تا آنجا که به این نظام برمیگردد، هیچ حق انسانییی نه تنها طبیعی نیست، بلکه برای به دست آوردن آن باید از هفت خوانهای بیشماری گذشت، یک واقعیت غیر قابل انکار است؛ اما نکته همین جاست. ما میتوانیم و میباید با شرکت در جنبشهای جاری و ارتقای کمی و کیفی آنها، حقمان را به آنها تحمیل کنیم و جاده را برای دگرگونی بنیادین، تا بینهایت آرمانگرایی، صاف و آسفالته کنیم. ما میتوانیم و میباید به آنها بگوییم، که در مقابل نظام ستم و استثمارتان ایستادهایم، که نمیگذاریم خون فرزندانمان را به شیشه کنید و این جهان را واژگونه ناشدنی بنمایانید. خرج دو روز ارتش شما، برای باسواد کردن کودکان ما کافی است. این را ما میخواهیم شدنی بنماییم. ما میتوانیم و میباید به آنها بگوییم، و وادارشان کنیم، که بیش از این بر گردههای نحیف کودکانمان فشار نیاورید. جهان ما به یُمن کارهایی که از دست طبقهی ما برآمده و میآید، آن قدر ثروت دارد که به کار کودکان ما نیاز نداشته باشد.
آنها میخواهند نه تنها از نظر اقتصادی، بلکه به لحاظ فرهنگی نیز به ما حقنه کنند، که همین است و بس! اما من میگویم: گُل همین جاست، همین جا برقص. رقص کودکانه و شاد ما میباید به آنها بگوید: نه! بس نیست و همین نیز نباید باشد! ما این را نمیخواهیم، حقمان را میخواهیم و حق ما زمینهساز رهایی ماست؛ چرا که حقمان با خودمان به دنیا میآید و علم به این، یک دستآورد جنبش انسانی ماست؛ دستآوردی که بشریت شریف، جدا از هر خواست گاه تحمیل شده بر آن، به صراحت از آن دفاع میکند. بنابراین، همانطور که تاریخ نشان داده است، ما میتوانیم حرفمان را، حداقلهایمان را، به کرسی بنشانیم. موظفیم این کار را بکنیم؛ چرا که این، یکی از سکوهای پرش ما برای دگرگونی نهایی این نظام نکبتی است؛ چرا که برحقترین و عاطفیترین آنهاست.
جنبش جوان لغو کار کودک با قدمهای کوچک، ولی مطمئن خویش این را نشان داده است. به آن بپیوندید.
انسان موجود ظریف و پیچیده ای است.تربیت او کار ساده ای نیست در یک قطعه چوب و سنگ به آسانی می توان تغییر و تحولی بوجود آورد،زیرا جا مدات از خود اراده ای نداشته مقاومتی نمی نمایند،ولی انسان چون دارای شخصیت و اراده است در برابر هر دگرگونی ایستادگی می نماید بعبارت دیگر هما نند چوب و سنگ نیست که خود را در بست در اختیار دیگران بگذارد.از این گذشته،انسان احتیا جات گونا گونی دارد،مربیان می بایستی تمام نیاز مندیهای جسمی و عا طفی و فکری کودکان را در نظر بگیرند تا روش های تر بییتی ،سود مند واقع گردد، والا سهل انگاری در یکی از خواسته های مشروع آنان نتیجه تر بیتی را ،خنثی خوا هد ساخت.
چرا کودکان می پرسند ؟
از آغاز کودکی حس کنجکاوی شدیدی کودکان را تحریک میکند که از هر چیزی سر در بیاورند ،آنان پیش از آن که به حرف زدن آشنا گشته و راه رفتن را بیا موزند ، با لمس کردن اشیاء و خراب کردن آنها می خواهند از آنها اطلاع پیدا کنند ،وآنها را بشنا سند .کودکان وقتی به سن سه و چهار سالگی می رسند به جای لمس کردن و خراب نمودن ،این اطلاع و آشنایی را به وسیله ی پرسشهای گوناگون انجام می دهند ،لذا در این دوره کلمات (چرا و چطور) زیاد از زبان آنها شنیده می شود. این پرسشها از مو ضوعات بسیار ساده و کم اهمیت شروع شده ، بتدریج به سئوالات پیچیده منتهی می گردد،مثلاً بسیاری از کودکان می پرسند ستاره چیست ؟خدا کجا است ؟ چرا خداوند دیده نمی شود ؟... عطش شناسایی و درک نه تنها در طبقه ی کودکان وجود داردبلکه این تجسس فکری از مختصات انسان بوده در هر دوره و زمانی انسان ها می کوشند از هر چیزی سر در آورده ، مجهولات خود را کاهش دهند و به دانستنی های واقعی خود بیفزایند ، بسیاری از تمایلات انسان دوره ای و فصلی است ،یعنی در موقعی شروع و در زمانی پایان می یابد ، مثلاً بازی کودکان آغاز و انجامی دارد ولی حس کنجکاوی و درک انسان پایانی ندارد ، وتازه هر چه علم و دانش بشری فراوان تر می گردد ، ابهام و سئوال انسان ها نیز تو سعه بیشتری می یابد .
غذای فکری کودکان
همانطور که کودکان از نظر جسمی نیازمند مواد غذائی می باشند،از لحاظ روحی نیز به غذای فکری احتیاج دارند و این نیاز مندی به وسیله ی پرسشهای کودکانه آنان ابزار می گردد.بنا برین سوالات آنان را نمی توان بی اهمییت تلقی کرد،چه این پرسشها از یک نیاز طبیعی سر چشمه گرفته زمینه آشنایی آنان را با محیط زندگی و جهان فراهم میسازد.دانشمندان معتقدند که کنجکاوی کودکان بی هدف نمی باشد،بلکه براساس امکا نات طبیعی،حس کنجکاوی زمینه، شناسی آنا نرا فراهم می سازد. روی این اصل ، یکی از اساسی ترین پایه های تر بیت، بر محورپاسخ های صحیح کودکان قرار داده شده است . پدران ومادران با بررسی این سئوالات به روحیات آنها پی برده ،بهتر خواهند توانست فرزندان خویش را پرورش دهند .
شخصیت کودک در گذشته
شخصیت فکری کودکان درگذشته کمتر موردتوجه بزرگترها قرار می گرفت ،زیرا نوعاً عقیده بر این بود که آنان از نظر فکری ناتوان ونارسا هستند ، لذا سئوالات اطفال را بچگانه تلقی کرده سر سری می گرفتند . برخی از پدران بجای جواب مساعد میگفتند : بعدها که بزرگ شدی خواهی فهمید ، عده دیگر که بر اثر اصرار کودکان مجبور بودند جوابی بدهند ،پاسخ هایی می دادند که برای کودکان قابل درک وفهم نبود ،زیرا با میزان فهم ودرک کودکان انطباق نداشت ،ودر مواردی هم بجای اینکه مشکل را حل نماید بر ابهام و اشکال آنان می افزودند .
تعلیم و تربیت نوین
دانشمندان تربیت ،امروزه کودک را یک انسان تلقی می کنند ، و برای دوران کودکی اهمیتی فراوان قائل می باشند و معتقدند که شخصیت آینده کودکان ارتباط مستقیمی با نحوه تعلیم وتربیت دوره کودکی وکیفیت ارتباط پدران ومادران باآنها ، و محیط تربیتی شان دارد . به سئوالا ت کودکان اهمیت فراوان می دهند و سرسری گرفتن و یا پاسخ های غیر صحیح دادن را ، عامل رکود و جمود فکری کودکان قلمداد می نمایند .
زبان کودکی :
کودک ازآغاز تولدغذای مخصوصی دارد،بتدریج که جسمش رشد میکند غذایش نیز از نظر کم و کیف تغییر می کند ،روی این اصل پاسخ سوالات کودکان نیز می بایستی با ظرفیت فکری آنان مناسبتی داشته باشد.وبعبارت دیکر پدران و مادران در موقعی که می خواهند به سوالات آنان جواب دهند توجه داشته باشند که کودکان در چه شرایطی قرار دارند و زبان آنان چگونه است به جای آنکه با زبان متعارف و معمولی با آنهاسخن بگویید ،بکو شند به همان زبان کودکی با آنان صحبت نمایند تا برایشان قابل درک باشد. دانشمندان معتقدند ،کودک در سن مخصوصی با استدلال و منطق آشنا میگردد،بنابراین ،پیش از آنکه کودکان به این سن برسند بایدد رحدودفهم و بینش آنان با آنهابحث و گفتگو کرد .بعدها که کودک رشد بیشتری پیدا کرد می تواند با دلیل و منطق ،مشکلات را برای آنها توجیه نمود .
زیانهای جبران ناپذیر :
اولین زیان جواب ندادن ،تحریک حس کنجکاوی کودکان خواهد بود ،و ممکن است پاسخ سوالات خود را از راه دیگری بدست آورند که به ضررو زیان آنان تمام شود ،ازاین گذشته کودکی که به سوال او بی توجهی شود ،حس اعتماد ش لطمه دیده دچار حساسیت می شود و از پرسش کردن در مراحل بعدی نیز خودداری خواهد کرد و به همین میزان از پرورش فکری باز خواهد ماند . برعکس کودکی که به سوالاتش اهمیت داده شده وبازبانی کودکانه جوابهائی برایش تهیه شود به فکر خود اعتماد پیدا کرده ،به شخصیت فکری خودمومن و معتقدخواهد شد ،ودر دوران جوانی نیز از پرسشهاو اظهار نظرهادچار شرمندگی کاذب نشده ،مشکلاتش را حل خواهد کرد .
پرسشهای کودکان رمزی است :
سوالاتی که کودکان می نمایند دارای دو جنبه متمایز می باشداول آنکه مجهولی دارند و می خواهند ازآن اطلاع بیابند،دوم اینکه این سوال با زندگی کودکانه آنان ارتباط دارد ،و به عبارت دیگر ،اوضاع و احوال کودکی است که آنان را به سوال کردن وادارمی سازد ،چه کودک ،جریانی را می بیندویا می شنود و یا کاری را انجام می دهد سپس سوال میکند ،بنابراین پاسخ دهندگان باید توجه داشته باشند که پیدایش این سوالات ،ارتباط مستقیمی با رفتار و زندگی کودکان با دیگران دارد. یکی از دانشمندان می گوید :پیش از هر چیز باید توجه داشت که کودک کمتر صاف و طبیعی صحبت می کند ،اغلب بصورت رمز حرف میزند پس نباید سوالاتش را ظاهری تلقی کرد،بلکه با زندگی اوو رفتارش ارتباط مستقیم دارد و پاسخهای سرنوشت او را تعیین می نماید . بنابراین بکوشیم به سوالات آنان اهمیت داده با مهر و محبت و زبان کودکی با آنان سخن گفته ،پرسش هایشان راباپاسخ های صحیح پاسخ بدهیم .
منبع: روان شناسی کودک
10 بازی برای ایجاد خلاقیت در کودک 1 ساله شما
زمان بازی با کودکتان فقط زمان بازی و سرگرمی نیست، بلکه زمان آموزش درسهای زندگی به کودکتان هم میباشد.تازهترین تحقیقات حاکی از آن است که خلق و خو و عادات انسان از دوران جنینی و 2 سال اول زندگی وی ناشی میشود و این نکته اهمیت آموزش و روش صحیح تربیت در سنین ابتدایی تولد کودک را نمایان میسازد.در این مقاله ما بازیهایی را به شما پیشنهاد میدهیم که علاوه بر سرگرم کردن کودکتان آموزشهایی را در جهت ایجاد خلاقیت و تقویت هوش و افزایش سطح هوشیاری کودک دلبند شما فراهم میآورد.
1.کجا رفت؟
یک توپ کوچک نرم انتخاب کنید، آن را در یک ظرف درپوش دار بگذارید. از بچه بپرسید توپ کجا رفت؟ او را تشویق کنید که در ظرف را باز کند و توپ بیرون بیفتد مثل جعبه هایی که دلقکی بیرون میپرد، بیرون افتادن توپ هم برای او جالب خواهد بود. این بازی راهی است که به کودک میآموزد که چیزهایی که او نمی بیند ممکن است وجود داشته باشد. این بازی، آموزش ثبات هدف است.
2.وسایل آشپزخانه:
ظرفهای پلاستیکی یا ظروف ماست و یا کاسه های نشکن برای این بازی مناسب میباشد. از این ظروف برای ایجاد یک برج استفاده کنید، به کودکتان کمک کنید که برج را بریزد، این فعالیت به او درس خواهد داد که نشانه گیری هدف را بیاموزد در حالی که ریزش و چیدن را هم یاد خواهد گرفت.
3. میتوانم صدا را بشنوم:
راه دیگر برای تقویت مفهوم ثبات هدف به وسیله مخفی کردن یک اسباب بازی صدادار زیر پتو و یا حوله است. ابتدا اسباب بازی را به طور جزئی با پتو بپوشانید سپس صدای اسباب بازی را در بیاورید و او را تشویق کنید که اسباب بازی را پیدا کند، دوباره اسباب بازی را پنهان کنید، البته این بار به صورت کامل، بازی را تکرار کنید، در صورت پیدا کردن اسباب بازی، کودکتان را تشویق کنید.
4.بازی آبی:زمان حمام را به زمان اکتشاف و بازی تبدیل کنید. قاشق های پلاستیکی و آب پاش و کاسه های پلاستیکی را در وان کودکتان بگذارید، او با آنها ریزش آب را خواهد دید و از آنها لذت خواهد برد. تفریح دیگری هم میتوان کرد، یک اسفنج را به کودکتان بدهید اسفنج را خیس کنید، او از فشار دادن اسفنج و ریزش آب لذت میبرد.
5.مامان خوابه!
نزدیک کودکتان بنشینید البته این کار بستگی به سن کودکتان دارد میتوانید او را بخوابانید. به او بگویی که قصد دارید که بخوابید و چشمهایتان را ببندید بعد از چند ثانیه چشمهایتان را باز کنید و مشتاقانه به او سلام کنید یا زمان را به او بگویید مثلاً صبح بخیر یا عصر بخیر که او زمانها را هم درک کند. دیدن چشمهای مامان که باز است و شنیدن صدای تبریکش معمولاً ایجاد خنده خواهد کرد بعد از چند دورِ، مکث خود را هنگام خواب بیشتر کنید احتمال هست که کودک حدود 6 ماهتان و یا بیشتر شروع به جیغ زدن کند و یا حتی به صورت شما ضربه بزند تا شما بیدار شوید!
6.بازی با برگها:
با کودکتان به بیرون از خانه بروید، تنوعی از برگها را برای او جمع کنید، به او اجازه بدهید آنها را بلند کند و با دستانش بازرسی کند، بدیهی است که با نظارت شما. برخی از برگها را چروک کنید تا او آنها را بازرسی کند و عمل چروک کردن را بیاموزد که این کار در برگهای خشک صدا هم خواهد داشت. با استفاده از یک برگ بزرگ بازی دالی موشه را با او انجام دهید.
7.بازی غلتکی:
کودکتان را روی زمین در مقابلتان بنشانید و یک ماشین اسباب بازی را روی زمین حرکت دهید او را تشویق کنید که بعد از شما این کار را انجام دهد سعی کنید که رفت و آمد ماشین را با او ادامه دهید. این کار جلو و عقب رفتن و چرخاندن و حرکت اجسام را به او یاد خواهد داد.
8.نقاشی:
این بازی کمی کثیف کاری است اما برای کودکتان بسیار جالب خواهد بود. کودک 8 تا 12 ماهتان را روی صندلیش یا روی زمین بنشانید. در مقابل او یک برگه و چندین غدای پوره ای رنگی که صاف شده است قرار دهید، او را تشویق کنید که با دستانش نقاشی کند، خواهید دید که او شاهکار خواهد ساخت. میتوانید غذاها را در صورت اجازه پزشک بافت دار تهیه کنید(به دلیل در دهان بردن کودک) که نقاشی او بافت دار باشد.
9.بافتهای متفاوت:چندین موضوع بافت دار را به کودک 10 تا 12 ماهتان بدهید، مثلاً یک تکه مقوا، روسری نرم، تکه های چمن و ماسه و ... حتماً تا انتهای بازی در کنار او باشید و مراقب باشید چیزی را در دهانش نگذارد. همراه هم همه چیز را بازرسی کنید، خواهید بفهمید که او از چه بافتی بیشتر خوشش خواهد آمد مخمل کبریتی یا پشم گوسفند؟
10.بازی با رنگها:
برای کودک 10 تا 12 ماهتان اسباب بازی های رنگی و یا وسایل آشپزخانه رنگی تهیه کنید و به او کمک کنید که اسباب بازیهای با رنگ مشابه را در کنار هم بگذارد. مثلاً سیب قرمز و ماشین قرمز و توپ قرمز باید در یک طرف باشد. در این بازی به او کمک میکنید که کم کم با رنگها آشنا شود.
امروزه در جامعه ما والدین نقش ویژه ای در آموزش فرزندان خود به عهده گرفته اند، این امر از یک سو به احساس مسئولیت و نگرانی آنها نسبت به آینده فرزندانشان مربوط می شود و از سوی دیگر ناشی از سهمی است که نظام آموزش کشور و مدارس به عهده آنها گذاشته اند. یکی از موارد رایج در آموزش و پرورش کشور کسب نمرات کم یا متوسط توسط دانش آموزان است. این نمرات لزوماً به معنای کم هوشی دانش آموزان نیست بلکه در موارد زیادی کودکان باهوش نیز با کسب نمرات کم یا متوسط خانواده خود را دچار تعارض و ناراحتی می کنند .
خانم دکتر «سیلویا ریم» به عنوان متخصص برجسته که از تجربیات وسیعی در زمینه چگونگی رفتار با کودکان باهوش و تیزهوش برخوردار است، در کتابی راهکارهای حل این معضل اساسی یعنی مقابله با عدم توفیق کودکان باهوش را ارائه کرده است. در این کتاب که با عنوان «وقتی که فرزندان باهوش نمره های کم می گیرند» با ترجمه ناهید آزادمنش توسط انتشارات صابرین به دست چاپ سپرده شده است، تأکید اصلی نویسنده بر «سندرم کم آموزی» است. «سندرم» در علم پزشکی به مجموعه ای از مشخصه ها و علل مختلف گفته می شود که در ایجاد و بروز یک اختلال نقش دارند و نمی توان به وضوح مشخص کرد که کدام یک از این مشخصه ها به صورت خاص و یا به صورت ترکیبی از آنها عامل ایجاد این اختلال هستند.
دکتر سیلویاریم در کتاب خود تأکید کرده است که کم آموزی در کودکان باهوش و تیزهوش علل بسیار زیاد و ناشناخته ای دارد که خود تنها به برخی از آنها پرداخته است. دکتر سیلویا ریم کتاب خود را برای دو گروه مشخص از مخاطبین یعنی معلمان و والدین به رشته تحریر درآورده و به تفصیل راهنمایی هایی برای هر دو گروه ارائه داده است. سندرم کم آموزشی مشکلی همه گیر است، این مشکل در هر خانه و کلاس وجود دارد و تنها با کمک والدین و معلمان حل می شود. عدم موفقیت ،مشکلی است که زندگی خانواده ها را آشفته می کند، بازدهی کلاس را به حداقل می رساند و انگیزه و احساس کنترل فردی را از کودک می گیرد. فعالیت های هر سال تحصیلی جدید، با سؤال ها، موفقیت ها، ناامیدی ها و مشارکت معلمان در راهنمایی دانش آموزان، آغاز می شود. معلمان می خواهند تمام دانش آموزان، خوب کار کنند و درس بخوانند.
آنها می دانند که بچه های زیادی نیز هستند که اشتیاق چندانی برای درس خواندن ندارند. آنها نمی دانند که این بچه های درس نخوان را چگونه به طرف موفقیت سوق دهند. در کتاب سیلویا ریم مدل سه وجهی برای کاهش و معکوس کردن روند کم آموزی دانش آموزان ارائه شده است. این مدل بر اساس مشکلات واقعی زندگی در خانه و مدرسه شکل گرفته است. اگر بعضی از طرح های مطرح شده حس نگرانی یا گناه را در شما ایجاد می کند، به خاطر بسپارید که حتی بهترین والدین جهان نیز ممکن است اشتباه کنند. همانطوری که مشغول بررسی روش هایی برای حل مشکلاتتان با بچه ها هستید، به کارهای خوب و درستی که تاکنون انجام داده اید فکر کنید.
کم آموزی تحصیلی چیست؟
به راستی چرا میلیونها کودکی که هیچ گونه ناتوانی جدی در یادگیری ندارند یا کودکان متوسط، بالای متوسط و یا حتی تیزهوشانی که مهارت های هوشی ویژه ای دارند، با بچه هایی که امر تحصیل ،در خانه آنها فضایی متفاوت و بسیار مهم دارد، نتوانسته اند به اندازه ظرفیت های خود عمل کرده و خود را نشان دهند؟
ظرفیت های واقعی این بچه ها گاهی برای معلمان و والدینشان بسیار روشن است، آنها ممکن است خیلی خلاق یا از هوش کلامی، ریاضی و یا استعداد بالای دیگری برخوردار باشند. ولی با وجود این نمی توانند در مدرسه به خوبی ایفای نقش کنند، بچه های باهوش کم آموز را همه جا می توان دید. آنها منابع آموزشی و تلاش های صبورانه بهترین معلمان را هدر می دهند و به طرزی استادانه، خانواده خود را با بحران روبه رو می سازند.آنها کم کم اعتماد به نفس و حس کنترل فردی خویش را از دست می دهند و والدین در هر جایی می توانند نشانه های کم آموزشی را تشخیص دهند.
دکتر سیلویا ریم پس از تشریح مفصل ویژگیهای متفاوت و مختلف کودکان باهوش ولی کم آموز به والدین توصیه می کنند:
اول سعی کنید نوع کم آموزی را در کودکتان تشخیص دهید، سپس به اطراف و الگوهای مدرسه و خانه توجه کنید. ممکن است کم آموزی او در یکی از این دو مکان و یا هر دوی آنها شکل گرفته باشد. معمولاً شناسایی نوع عدم موفقیت کودک و الگوی خانه یا مدرسه او بسیار راحت تر از تغییر دادن آن است. پس صبور و با پشتکار باشید! کودکان کم آموز چگونه اند؟ کودکان کم آموز چند دسته اند. آنها گرچه واقعاً منحصر به فرد هستند، اما معمولاً در گروه مشخصی قرار می گیرند. کمال گرا، منفعل، مریض، دست و پاچلفتی و هالو، دربه در و بی جا و مکان، شوخ طبع، اجتماعی، هنرمند، دانشمند، فریبکار، خلاق، سرکش، بیش فعال، قلدر و گردن کلفت، از ویژگی های دانش آموزان کم آموز است که دکتر ریم توضیحات کاملی راجع به هر یک از آنها ارائه کرده است.
خطرات اولیه روانشناسان و مربیان تربیتی، درباره اصل ذاتی بودن و پرورش دادن هوش، میزان دخالت توارث و محیط در توان شناختی و ذهنِ، بحث های پایان ناپذیری دارند، در ادبیات علوم تربیتی و روانشناسی چیزی وجود ندارد که حاکی از ارثی بودن کم آموزی باشد. عادت به کم آموزی، ناخواسته بودن کودک، توجه بیش از حد، مشکلات زودهنگام نظیر بیماری کودک، ترتیب خاص قرار گیری برادران و خواهران در خانواده، اثر خویشاوندان و اطرافیان در تربیت فرزند، آسیب شناسی کودک تیزهوش، وابستگی یا سلطه جویی از خطرات اولیه بروز کم آموزی در کودکان تیزهوش است. برای مقابله با این خطرات والدین به عنوان الگوهایی موثر نقش اصلی را دارند. پدران و مادرانی که احساس خوبی نسبت به توانمندیهای خویش دارند الگوهای مثبتی برای کودکان خود هستند. اولین وظیفه شما این است که به اوقات و روش هایی که بچه ها از طریق آنها بیشتر شما را می بینند و از نزدیک شاهد رفتارهای شما هستند، بیشتر توجه کنید.
با کودکانتان درباره نقاط مثبت مشترک بین خود و آنها صحبت کنید تا امکان همانندسازی درست را افزایش دهید، بیشتر از مسائلی سخن بگویید که الگوی مثبت را در آنها ایجاد کند. بعدها وقتی که همانند افرادی موفق، هویت شخصی خود را تثبیت کردید می توانید جزئیات مشکل آفرین زندگی خود را نیز بازگو کنید. با انجام این کار ممکن است این احساس به شما دست دهد که نقش بازی می کنید ولی کوچولوهایی که بر آنها اثر می گذارید، فقط شما را وقتی که در پایگاه اصلی خود(خانه) هستید از نزدیک تماشا می کنند: کمتر سخنرانی کنید و تنها بخشی از نقاط مثبت را با آنها در میان بگذارید. کودکان باید منظم باشند. آنها به ساختار و عاداتی روزمره نیاز دارند تا بتوانند محدودیت های خود را درک کرده و حدود بین آنها را کشف کنند.
به نظر می رسد داشتن انعطاف، همراه با نظم بهتر از هر چیزی است. رابطه تربیت والدین و موفقیت کودکان داشتن الگو، مسئله ای بسیار حساس در تربیت موفقیت آمیز است، نه تنها والدین باید خودشان افرادی موفق باشند، بلکه باید در کودکانشان نیز با دیدی مثبت و واقع گرا در زمینه موفقیت، همراهی و مشارکت کنند. والدین باید از همسران خویش «تصویری موفق» بسازند، هردوی آنها باید به گرفتاری های مشترک زندگی توجه کنند، نباید مرتباً از عدم حضور همسرشان در خانه به دلیل گرفتاری های شغلیش شکایت کنند، حتی اگر نگران این مسئله هستند که کودکانشان از تربیتی که شریک زندگیشان نیز باید در آن مشارکت داشته باشد محروم شده اند.
اگر مادران بیرون از خانه کار نمی کنند، پدران باید درباره اهمیت کار همسران خویش در خانه، حساس و مثبت باشند، مشکل عادی مردان این است که از ارزش مشارکت های همسر خویش در خانه می کاهند. خطری که حرف های این نوع پدرها در خانواده دارد عبارتند از: بی ارزش کردن و فاقد قدرت جلوه دادن مادر. در دید بچه ها، این مادر است که دائماً عهده دار مسئولیت های اولیه زندگی است، از آنجا که پدر، قدرت مادر را از بین برده، او نیز برای راهنمایی بچه ها در درس و منضبط کردن آنها باید بی قدرت بودن خودرا بپذیرد. اگرچه پدر هرگز مستقیماً به فرزندانش نگفته است که از مادرشان اطاعت نکنند و حتی ممکن است درباره اطاعت کردن از مادرشان هم تا حدی قاطع باشد ولی مسلماً عدم اطاعت و بی احترامی کودکان نسبت به مادر را بدون توجه به اهمیت رابطه با همسرش شکل داده و ایجاد کرده است.
او نه تنها همسرش را بی ارزش کرده بلکه تمام کارهای او را بی اهمیت جلوه داده است. در واقع او مراقبت دلسوزانه توأم با محبت مادر از کودکان را بی ارزش کرده و از بین برده است. نگاه فرزندان به مادرشان، دست کم تا حدودی بر اساس تعاریف پدر و ارزشی است که او برای فضائل مادر قائل می شود. پسران، مادر سخت کوش خود را بی ارزش پنداشته و او را منکوب می کنند، اما خود به افرادی ناموفق تبدیل می شوند. نکته قابل توجه دیگر برای والدین این است که بدانند هر نوع کم دقتی بیش از اندازه کودکان ناشی از محیط های خانوادگی بوده که در آنها حداقل یکی از والدین دائماً امر و نهی می کرده و فرمان بله و نه یا بکن و نکن به کودک می داده است. شاید رفتار مشکل دار کودک پرانرژی، باعث می شود که والدین به او امر و نهی کنند، ولی در واقع همین امر و نهی هاست که تمرکز و توجه کودک را گرفته و در نتیجه او عادت می کند برای جلب توجه و محبت والدین خود، دائماً دست به کارهایی بزند که از نظر آنها مطلوب است.
این نوع بچه ها تقریباً به طور اتفاقی متوجه می شوند که رفتارهای مشکل آفرینشان محبتی را که در پی آن بوده اند، برای آنها فراهم می کنند. آنها هیچ مانعی مشخص برای قابل پذیرش نبودن نمی یابند. برای آنها نتایج خوب یا بد یکی شده و این نتایج به آنها اجازه می دهد که به طور آنی و بدون تفکر و با هدف جلب هر نوع توجه والدینشان، تلاش کنند. بدرفتاری و فریبکاری در بچه هایی که محصول امر و نهی و «بله» و «نه»های والدینشان هستند تا حدی فزونی می گیرد که برای خود و دیگران مشکلاتی ایجاد می کنند. این بچه ها در انجام رفتارهای توأم با بی مسئولیتی، افرادی متخصص، کاردان و موفقند و توجهی به نتایج منفی رفتارهای خود نمی کنند، مسئولیت های مالی و شغلی بزرگسالان، در نگاه اول نمی بایستی به سندرم کم آموزی کودکان ربطی داشته باشد، ولی نقش مهمی را در دادن پیام های مربوط به پذیرش مسئولیت در مدرسه دارد.
مدرسه، نظام و سازماندهی خاص دارد و اگر بچه ها به الگوی والدین خود بنگرند و طفره رفتن آنها را از کار و مسئولیتشان ببینند، سعی می کند نظام قانونمند مدرسه خود را در هم بشکنند. دکتر سیلویا ریم در بخش پایانی کتاب خود نحوه استفاده از مدل سه وجهی برای معکوس کردن سندرم کم آموزی بچه های تیزهوش را تشریح کرده است. این مدل برای کودکان سلطه طلب ناسازگار، کودکان سلطه طلب سازگار و کودکان وابسته سازگار و ناسازگار است.
مدلی سه وجهی، شامل شش مرحله است که از پنج مرحله اول آن می توان برای تمام بچه های ناموفق استفاده کرد، در مرحله ششم کودکان ناموفق را به سه دسته تقسیم می کنند. شما برای موفق شدن در اجرای این مدل،باید صبر و پشتکار داشته باشید. متوسط زمان معکوس کردن روند عدم موفقیت کودکان ناموفق، شش ماه بود. طول این مدت، به میزان حاد بودن مشکل، سن کودک و مهم تر از همه ثبات و پشتکار والدین و معلمان بستگی دارد. در مورد بچه های بسیار کوچک، این کار فقط چند ماه طول می کشد، اما دانش آموزان دبیرستانی حداقل به یک سال تحصیلی کامل نیاز دارند. انجام این فرآیند و برنامه در بچه های بزرگتر اغلب به خاطر فشار همسالان، کاری بسیار مشکل است.
نشریه گاردین در گزارشی شگفت انگیز لیستی از دانشمندان جهان را که به دلایل مختلف آزمایشهای ترسناک یا دردآوری را بر روی خود اجرا کرده بودند، منتشر کرده و از آنها به عنوان شجاع ترین و جان سخت ترین دانشمندان جهان یاد کرده است.
به گزارش خبرگزاری مهر، در نوامبر سال 1908، «هنری هد» از پزشکان بیمارستان لندن مقاله علمی را با عنوان «تجربه ای انسانی در زمینه عصبها» در نشریه Brain منتشر کرد و در آن احساسی را که در زمان قطع شدن عصبهای پیرامونی در انسان به وجود می آید را تشریح کرد؛ نکته درد آور در این مقاله این است که وی برای جمع آوری اطلاعات دست خود را جراحی کرده بود.
در دنیای علم، داستانهای مشابه زیادی وجود دارند و تنها افرادی که به خاطر کمبود داوطلب یا گزینه جایگزین خود را موضوع آزمایش هایشان قرار داده اند قهرمان این داستانها نیستند، زیرا موارد بسیاری وجود دارند که با وجود در اختیار داشتن گزینه های متعدد، افراد برای نمایش قدرت خود را در معرض آزمایشهای علمی وحشتناکی قرار داده اند.
نشریه گاردین در حال جمع آوری لیستی کامل از مقاوم ترین و شجاع ترین و گاه جان سخت ترین دانشمندان زن و مرد را منتشر کرده است. در این لیست نمونه هایی از دانشمندان متهور، قدرتمند و الهام بخش دیده می شوند اما در برخی از مواقع، آزمایشهای انجام شده پا را از مرز منطق و عقل فراتر گذاشته اند.
هنری هد: پزشک بیمارستان لندن که بازوی خود را به منظور کشف تغییر احساس در زمان قطع شدن اعصاب پیرامونی و رها کردن آنها برای بهبود پیدا کردن، بازوی خود را تحت عمل جراحی قرار داد.
گودرون فلوژر: خانم کوهنورد اطریشی که به منظور مطالعه بر روی گرگها همواره در تعقیب و ردیابی آنها بود. طی یکی از سفرها وی در حالی دیده شده بود که در نزدیکی گله ای از گرگها، برای نزدیک تر آوردن آنها بر روی زمین دراز کشیده بود و خود را طعمه قرار داده بود.
الیزی ویدوسون: بیوشیمیدان کالج امپریال لندن به همراه همکارش «رابرت مک کین» به منظور بررسی آثار محدود کردن کالری بر روی سلامت بدن، رژیم غذایی شدیدی را برای مدتی طولانی بر روی خود اجرا کرد. وی از نتیجه مطالعات خود توصیه های حیاتی را برای کمک به افرادی که در کمپهای نازی برای مدتی طولانی در گرسنگی شدید قرار داشته و دچار سو تغذیه شده بودند، به دولت بریتانیا عرضه کرد.
مایک استرود: دانشمند بریتانیایی در بیمارستان عمومی ساوت هامپتون که در زمینه مقاومت انسان و محیطهای دشوار تخصص دارد. وی در چندین سفر اکتشافی قطبی حضور داشته که طی یکی از این سفرها عمل نمونه برداری از بافت ماهیچه پای خود را بدون استفاده از مواد بی حس کننده انجام داد.
لئونید روگوزوف: پزشک روسی که در سال 1960 در ایستگاه تحقیقاتی شوروی مشغول به کار بود. وی در این دوره دریافت که مبتلا به پریتونیت شده و تصمیم گرفت آپاندیس خود را جراحی کند. خود-جراحی وی دو ساعت طول کشید و وی چهار شب پس از جراحی توانست فعالیتهای روزانه خود را از سر بگیرد.
سیسلی ویلیامز: یکی از اولین پزشکان زن بریتانیایی که در زمینه بیماری های کودکان تخصص داشت و رژیم غذایی غنی از پروتئینی را در حین فعالیت در آفریقا خلق کرد که جان بسیاری از انسانها را نجات داد. طی جنگ جهانی دوم و پس از سقوط مالایا وی دستگیر شده و در دو زندان مختلف در ژاپن اسیر شد، وی در این دوره نیز به فعالیتهای خود ادامه داد و با به خطر انداختن جان خود به درمان بیماران پرداخت.
جان استپ: جراح سابق نیروی هوایی آمریکا که به واسطه یک سری آزمایشهایی که به منظور شناسایی بالاترین سرعت و شتابی که انسان می تواند از آن جان سالم به در ببرد، به سریعترین مرد جهان مشهور شد. وی ماجراجویی های خود را با کمک وسیله نقلیه ای انجام می داد که به آن موتور جت وصل شده بود و نتیجه آزمایشهای وی استخوانهای شکسته، شبکیه چشم متلاشی شده و چندین آسیب بدنی جدی دیگر بود.
تیموتی لیری: روانشناس آمریکایی که ریچارد نیکسون را خطرناکترین مرد آمریکا می دانست و به این شهرت داشت که به بهانه انجام مطالعات علمی به شدت از داروهای روانگردان استفاده می کند.
آیزاک نیوتن: از مشهورترین دانشمند جهان که با آزمایش بر روی بدن خود هیچ مخالفتی نداشت، در یکی از موارد وی سوزنی را در کاسه چشم خود فرو برده و آن را به پشت کره چشمش فشرد تا انحنای آن را تغییر دهد. وی نتیجه این آزمایش را مشاهده چندین دایره سفید، سیاه و رنگی گزارش کرده است.
ادوارد هریسون: شیمی دانی که به ازای ابداع ماسک ضد گاز طی جنگ جهانی اول جان خود را از دست داد، ابداعی که جان هزاران نفر را در جنگ نجات داد. وی برای ابداع این ماسک خود را در اتاقکهای سر بسته در معرض گازهای سمی قرار می داد و در نهایت در سن 49 سالگی جان خود را از دست داد.
لارنس پاتریک: متخصص بیومکانیک آمریکایی که در اجرای آزمایشهای ساختگی تصادفهای انسانی تخصص داشت. وی که از محققان دانشگاه وین استیت به شمار می رفت به بهانه یافتن روشهای ایمنی در پی اطلاعاتی درباره حوادثی بود که انسان می توانست در برابر آنها دوام بیاورد. در یکی از آزمایشها قطعه فلزی 10 کیلوگرمی به سینه وی کوبیده شد تا اثرات مخرب کیسه های هوای درون خودروها مورد بررسی قرار گیرد. وی همچنین برای بررسی تاثیر شتاب و سرعت بالا بر بدن انسان بارها بر نقلیه های جت دار سوار شد. در آزمایشی دیگر برای درک دقیق مکانیزم خرد شدگی، وزنه ای سنگین بر روی گونه وی کوبیده شد.
آناتولی بوگروسکی: در 13 جولای 1978 این دانشمند روسی در قدرتمند ترین دستگاه شتابدهنده ذره ای شوروی سابق، دچار حادثه ای کوچک شد. به دلیل نقص در تجهیزات ایمنی یک پرتو پروتونی با سر وی برخورد کرد و وی نوری درخشانتر از هزاران خورشید را در برابر چشمانش مشاهده کرد. در حالی که پزشکان از وی قطع امید کرده بودند، وی به شکلی عجیب زنده ماند و جدا از حمله های گاه و بی گاهی که به او دست می دهد، گنجایش ذهنی وی دچار آسیب دیدگی نشد.
بری مارشال: پزشک استرالیایی که یک ظرف کشت باکتری مملو از باکتری «هلیوباکتر پیلوری» را نوشید تا ثابت کند این باکتری باعث زخم معده شدید می شود، البته در نهایت موفق شد به خاطر تلاشهای فراوانش جایزه نوبل را دریافت کند.
منبع: خبرگزاری مهر به نقل از وبلاگ آدمای گنده
ایرن: صندوق حمایت از کودکان سازمان ملل متحد در گزارشی اعلام کرد که خشکسالی و کمبود غذا تاثیرات مخربی را بر کودکان آفریقایی به ویژه شاخ آفریقا برجای میگذارد.
به گزارش (ایسنا)، دراین گزارش که در پایگاههای اطلاعرسانی سازمان ملل متحد هم آمده است، به این موضوع اشاره شده که یک ترکیب مرگبار از خشکسالی، درگیریهای داخلی و افزایش قیمت مواد غذایی که باعث کمبود غذا میشود میتواند بر کودکان ساکن شاخ آفریقا اثرات مخرب و جبران ناپذیری برجای بگذارد.
براساس این گزارش که کارشناسان صندوق حمایت از کودکان سازمان ملل متحد آن را منتشر کردهاست، میلیونها کودک و زن در معرض خطر مرگ و ابتلا به بیماریهای ناشی از این ترکیب مرگبار قرار دارند. به همین دلیل، آگاهی در مورد این موارد میتواند مانعی بر سر راه مرگ آنان شود.
به گزارش ایسنا، کودکان آسیبپذیرتر و کمتوانتر در مقابل خشکسالی و کمبود غذا جان خود را از دست میدهند. بیش از9 میلیون تن که دو میلیون را کودکان زیر پنج سال تشکیل میدهند به شدت در معرض سوءتغذیه و ابتلا به انواع بیماریها قرار دارند. متاسفانه طی شش دهه گذشته دولتهای کشورهای واقع در شاخ آفریقا هیچ برنامهای را برای مقابله با این روند در نظر نگرفتهاند، در حالیکه یونیسف و سایر نهادهای بینالمللی به شدت نسبت به این روند رو به رشد هشدار دادهاند، به طوری که نرخ سوءتغذیه جهانی در شمال کنیا هم اکنون 25 درصد و در ناحیه «تورکانا» در این کشور 4/37 درصد است. علاوه بر این، بسیاری از خانوادهها برای فرار از این وضعیت از نواحی مرزی عبور کرده تا خود را به «اتیوپی» برسانند.
به گزارش ایسنا، نمایندگان و فعالان صندوق حمایت از کودکان سازمان ملل متحد ـ یونیسف ـ به صورت مشخص از برنامههایی برای کمک به تغذیه سالم کودکان استفاده میکند و از نهادهای غیردولتی و سازمانهای جمعیتی نیز کمک میگیرد و امیدوار است تا دولتهای این کشورها برای بهبود شرایط کودکان فعالیت خود را بیشتر کنند.
- معماهای هوش iq360 (افزایش بهره هوشی)
سطح یک (Easy - Medium)
مجموعه کتابهای iq360 کتابهایی مهیج و چالش برانگیز است، هدف اصلی این مجموعه، تحریک و پرورش قوه تفکر، تعمق و اندیشه منطقی شماست؛ به علاوه می توانید با این مجموعه و در کنار خانواده و دوستان خود، لحظاتی بسیار شاد و لذت بخش را نیز تجربه کنید!
این کتاب شامل انوع معماها و پازلهای مختلف شامل معماهای حروف، اعداد، محاسبات منطقی و .... است که برای بالابردن استعداد و تحریک فکری فراهم آمده است. برای انجام تمرینات این کتاب به دانش خاصی نیاز نیست، همه آنها با مهارتهای عمومی ریاضیات و محاسبات عددی، مهارتهای کلامی و نوشتاری قابل حل هستند، و بعضی فقط نیازمند نگاه دقیق و موشکافانه اند.
بخاطر داشته باشید هیچکدام از تمرینات کتاب شامل حدس و گمان یا ریاضیات محض نمیشود، فقط منطق!
معماهای هوش iq360 (افزایش بهره هوشی)
سطح دو (Hard - Challenging)
برخی از آنچه در این مجموعه ها می یابید:
- آشنایی با مفاهیم اولیه هوش
- بررسی انواع نظریه های هوش
- بالغ بر 360 معما از انوع معماها و پازلهای مختلف شامل معماهای حروف، اعداد، محاسبات منطقی، معماهای جذاب چوب کبریت، قطعات گم شده، اشکال پنهان، انواع ماز، شمارش اشیاء (معماهای جذاب مکعبها)، سؤالات مرتبط با تفکر جانبی (سرعت در پاسخگویی) و ....
*** مناسب برای تمام سنین، از سطح ساده تا مشکل و چالش برانگیز
تالیف و اقتباس: رعنا کرمی - عمیم سیاح
انتشارات: روان سنجی
تلفن تماس انتشارات روانسنجی:
٦٦٩٢٧٣٢٣ - ٦٦٤٢٣٥٠٥ - ٦٦٩٢٢٢٦١ - ٦٦٥٦٤٨١٥
منبع: هوش افزا