کودک یار

معرفی بهترین ها برای کودکان

کودک یار

معرفی بهترین ها برای کودکان

توانمندسازی کودکان و نوجوانان آسیب دیده از زلزله

رضوان مقدم


سالانه هزاران زلزله توسط دستگاه های لرزه نگار ثبت می شوند. برخی آنقدر خفیف هستند که فقط به وسیله دستگاه ثبت می شوند و برخی موجب بروز خسارت های جانی و مالی فراوان می شوند. کشور ما به دلیل موقعیت خاص جغرافیایی از مناطق زلزله خیز جهان به شمار می آید. لذا پرداختن به مسائلی که در کاهش خسرات ناشی از زلزله می تواند ثمر بخش باشد از ضروریات است. عوامل آسیب زا پس از وقوع زلزله دو دسته اند:

اثرات اولیه زلزله مثل از دست دادن عزیزان، صدمات جسمی و خرابی ساختمان ها و...
اثرات ثانویه زلزله شامل:
1.عوامل تنش زای روانی فیزیکی: مانند ناله و شیون مردم ،صداهای ترسناک و... 
2. عومل خبری تنش زا: مانند چه بر سر خانواده ام آمده؟ ترس از این که چه خواهد شد. 
3. عوامل اجتماعی تنش زا: که بازماندگان ناگهان پی می برند خانه و مدرسه و دوستان خود را از دست داده اند 
4. عوامل هیجانی تنش زا: اضطراب و ترس از صدمه دیدن دوباره خود و اطرافیان
مشاهدات و تحقیقات نشان داده اند که پس از وقوع زلزله معمولا افسردگی و به دنبال آن خودکشی، بازماندگان زلزله را تهدید می کند. بنابراین علاوه بر حمایت های مادی، افراد بازمانده از زلزله به شدت نیاز به حمایت های روانی دارند. در این میان بیشترین آسیب های روانی متوجه زنان و کودکان است. در مواقع بحران ضروری است اقداماتی که انجام می شود به صورتی پایدار و موثر باشد و با حرکت های اصولی و دقیق، استفاده از توانایی ها و تخصص ها می توان به روند عادی شدن زندگی باز ماندگان سرعت بخشید.

استفاده از شیوه های درست می تواند منشاء تغییر وضعیت بازماندگان و به ویژه از لحاظ روانی باشد تا آسیب های روانی و عاطفی آن ها را به حداقل برساند.
در این زمینه می توان از نتایج تحقیقات و تجربیات قبلی استفاده کرد و با افراد و گروه هایی که تجربه جضور و کار در مناطق زلزله زده را داشته اند مشورت کرد و دست به ابتکارات جامعی زد.

چرا کودکان و نوجوانان نیازمند مراقبت های ویژه اند؟

آسیب هایی که در شرایط بحران مانند جنگ، سیل، زلزله و طوفان بر کودکان و نوجوانان وارد می شود به مراتب سنگین تر و دردناک تر است. اگر بپذیریم که کودکان بیش از سایرین آسیب پذیرند و به تناسب سن، میزان رشد و نیازهای روحی شان به توجه ویژه نیاز دارند و نیز به دلیل وابستگی روانی، عاطفی و مادی به والدین در شرایط عادی نیاز به مراقبت بیشتری دارند به همان نسبت در شرایط بحرانی نیز نیازمند توجه ویژه هستند. به همین دلیل استفاده از روش ها و برنامه های ویژه و شیوه هایی برای کودکان به گونه ای که بتوانند از رشد سالمی برخوردار شوند ضروریست. در پی وقوع زلزله بحران های روحی، روانی، عاطفی و جسمی ناشی از ضایعه فقدان غالب کودکان و نوجوانان را تهدید می کند و چنانچه به موقع مورد توجه قرار نگیرند چه بسا هرگز نتوانند به زندگی عادی بازگردند. اقداماتی که انجام می گیرد باید تا خروج افراد آسیب دیده از مرحله بحران و آمادگی پذیرش شرایط موجود و ورود به زندگی عادی ادامه یابد.

کمک هایی که ارائه می شود می تواند گامی در جهت پر کردن خلاء ناشی از مرگ عزیزان شان باشد. برخی بر این باورند که تنها بزرگسالن به سوگ می نشینند، اما سوگ فرایندی طبیعی و ضروری که بیشتر افراد در طول زندگی خود آن را تجربه می کنند. اصطلاح «سوگ»، احساس ها و رفتارهایی است که در نتیجه فقدان پدید می آید. در کودکان و نوجوانان ضایعه فقدان بیشتر منجر به «سوگ پوشیده» می شود. در سوگ پوشیده افراد نشانه ها و رفتارهایی را تجربه می کنند که سبب بروز مشکلاتی برای آن ها می شود، اما برایشان مشخص نیست که این واکنش ها ناشی از ضایعه فقدان است. در این مورد وردن (1995) مطرح می کند که برای کمک به بازماندگان و دور کردن آنان از یاس و ناامیدی چهار هدف ویژه را باید دنبال کرد.
روبرو کردن بازمانده با این واقعیت که فردی که مرده است دیگر باز نخواهد گشت. 
کمک به بازمانده برای رفع آثار آشکار و نهان فقدان 
کمک برای غلبه بر موانع سازگاری پس از فقدان 
کمک به بازماندگان به طوری که بتوانند به زندگی موثر خود در جهان ادامه داده، روابط جدید مناسبی با اطرافیان برقرار کنند.[1]

از چه شیوه هایی برای کمک به بازماندگان می توان بهره گرفت؟

در مواقع بحران به کار بردن شیوه عملی مناسب، استفاده از نتایج تحقیقات، تجربیات و مشاهدات می تواند به کاهش شدت آسیب و «پی.تی.اس.دی»[2]، موثر واقع شود. وجود تیم هایی از مددکاران و روانشناسان که به صورت گروهی و منسجم فعالیت کنند، مشاوره های فردی و گروهی، حمایت های روانی و عاطفی، استفاده از شیوه های عملی و علمی مانند بازی درمانی، هنر درمانی[3] (از جمله موسیقی درمانی، تئاتر درمانی، نقاشی درمانی) می تواند بسیار کارساز باشد. به گفته الینور اولمن[4] "هنر درمانی شامل طیفی از کاربردهای درمانی است که از هنرهای دیداری تشکیل شده است. در یک سوی این طیف هنر به عنوان ابزاری از ارتباط غیر کلامی مورد تـأکید قرار دارد. زیرا آثار هنری علاوه بر امکان تداعی و تفسیر به درک و حل مشکلات هیجانی کمک می کنند. در سوی دیگر این طیف، درمان از خود فرآیند هنری آغاز می شود. سودمندی این فن، بستگی دارد به اینکه اثر هنری خاصی در طول زمان چه نیرویی برای حل تعارضات درون مرزی و تعارضات بین فردی و جامعه از خود نشان داده است. پایه و اساس کار هنر درمانگر، در تمامی اشکال آن توضیح و تشریح هنرهای دیداری به عنوان پلی بین تجربیات درونی و بیرونی فرد می باشد.»[5]

انجمن هنردرمانی آمریکا، هنر درمانی را چنین تعریف می کند: "استفاده درمانی از عمل تولید هنر، در رابطه تخصصی، توسط افرادی که بیماری، ضربه های روحی یا نشیب های زندگی را تجربه می کنند و همچنین توسط افرادی که در جستجوی پیشرفت شخصی می باشند. افراد می توانند از طریق خلق هنر و انعکاس در مخلوق هنری و پروسه های تولید آن، آگاهی از خود و دیگران را افزایش داده، با ناراحتی ها، استرس ها و ضربه های روحی خود مواجه شده، توانایی های شناختی کسب کرده و از لذات خلق هنر بهره برند. تولید هنری، نمایشگر شخصیت هنرمند و همچنین منعکس کننده پیشرفت توانایی ها، علایق، دغدغه ها و مشکلات اوست."
«اشترن»[6] روانشناس فرانسوی برای اولین بار نقاشی را به عنوان یک روش درمانی به کار برد. او معتقد بود نقاشی به عنوان وسیله ای برای روان درمانی، بویژه در درمان کودکان ناسازگار مضطرب و ناتوان ذهنی مناسب است. کودکان می توانند بوسیله ی بازی نمادین، حوادث و تجارب مهم را بازسازی کنند و به این ترتیب آن را درک کنند.
"در مورد انگیزه های نقاشی کردن، یکی از جنبه های مهم نظریه ی روانکاوی این است که بیان امیال و احساسات ناخودآگاه، حتی به صورتی پوشیده در یک نقاشی، دریچه ی اطمینانی است که امکان تخلیه بی زبان احساسات را فراهم می سازد؛ احساساتی که در غیر این صورت "ذخیره می شود" و احتمالاً خطرناک خواهند بود. اندیشه روانکاوی مبنی بر آن که نقاشی می تواند امکان پالایش (تصعید) عواطف سرکوب شده را فراهم سازد، به نظریه بازپیدایی[7] شباهت دارد که بازی را فراهم آورنده فرصتی برای بیان بی زبان تکانه های غریزی می داند. این اندیشه بخشی از مبنای منطقی هنر درمانی را تشکیل می دهد[8]."
کارل یونگ معتقد بود هنر وسیله ای است پویا جهت درمان بیماران روانی. او تصورات و رؤیاهای خود را ترسیم می کرد و این روش را به بیمارانش نیز توصیه می نمود.

سابقه ی هنردرمانی به گذشته های دور می رسد. چنانچه در قبایل ابتدایی برای درمان بیماران روانی از رقص و نمایش استفاده می کردند. سپس هنردرمانی به صورت علمی مورد توجه روانکاوان و روانشناسان قرار گرفت. اما روانشناسی هنر به شکل امروزی خود را می توان به زیگموند فروید[9] نسبت داد. او دریافت که آثار هنری زمینه ی مناسبی برای بررسی های عمیق روانشناختی هستند.
نقش پراهمیت فعالیت های خلاقه و هنری و تأثیر آن در بازسازی و رشد شخصیت انسان در کتاب نمایش درمانی و روانپزشکی[10] چنین بیان شده است:
"هنگامی که ناراحت هستیم فعالیت های خلاقه می تواند ما را از حال خود بیرون آورد و وضع روحی مان را تغییر دهد. مداوا (درمان) از دید پزشکی محض (مبتنی بر تندرستی) نیز عبارت از ایجاد تغییر می باشد. یعنی تغییر علائم بیماری در جهت سلامت، خلاقیت می تواند در افراد سالم تغییرات عاطفی ایجاد نماید. بنابراین تغییر افرادی با اختلالات عاطفی به تجربه ی اصلی خلاقه می تواند به عنوان درمان محسوب شود. مداوای اختلالات عاطفی شامل تغییر عواطف و گرایش ها در جهت بهبود می باشد. فعالیت خلاقه به عبارت دیگر نمایش تغییری در این جهت ایجاد می کند."[11]
البته در اینجا منظور این نیست که به بازماندگان به صورت بیمار نگاه شود. بلکه باید به عنوان افرادی که دچار آسیب روحی، روانی و عاطفی شده اند، مورد توجه قرار گیرند. یکی از شیوه هایی که جهت کمک به کودکان می توان از آن بهره گرفت بازی درمانی است. اگرچه در کودکان بازی جنبه ی لذت و سرگرمی دارد، اما در فعالیت های آموزشی و درمانی می توان از آن استفاده نمود. "بازی درمانی" به عنوان یکی از شیوه های درمان اختلالات عاطفی و روانی و ناسازگاریهای رفتاری شناخته شده است.

"بازی به معنی تلاش و فعالیت لذتبخش و خوشایند و تفریح است. کودکان از طریق بازی احساسات و رؤیاهای خود را بروز می دهند."[12]
کودکان از طریق بازی ترس هایشان را ظاهر می کنند. دنیای درون و اسرار و مشکلاتشان را بروز می دهند. با استفاده از بازی های نمادین می توان کودک را از محدودیت های محیطی رها ساخت و با آنها ارتباط برقرار کرد. به نظر «اکسالین»[13] بازی درمانی وسیله ای برای تشخیص مشکلات است و مشاور یا مربی می تواند با مشاهده رفتار کودک ضمن بازی با اسباب بازیها به آنچه که در درونش می گذرد پی ببرد.
"فعالیت های هنری و خلاقه علاوه بر تأثیر در شناخت ویژگی ها و تشخیص بیماری کمک مؤثری در آزادسازی هیجانات و درمان فشارهای عاطفی به شمار می رود."[14]
"کودک از طریق نقاشی سخن می گوید و به بیان افکار، عقاید و عواطف خویش می پردازد. نیازها، تمایلات، مشکلات و محدودیتهای زندگی خود را بازگو می نماید. از این رو از طریق نقاشی کودکان نیز می توان در تشخیص چگونگی رشد ذهنی، عقلانی و عاطفی استفاده نمود. با بهره گیری از این گونه فعالیت های هنری می توان در بهداشت روانی، تعدیل و درمان مشکلات روانی- عاطفی و جهت رشد خلاقیت، کارایی، اعتماد به نفس و در دیگر جنبه های آموزشی- تربیتی اقدامات مؤثری به عمل آورد."[15]
بازی های گروهی نیز باعث کاهش سطح اضطراب و نگرانی کودک می شود. فرد آسیب دیده در جمع درمی یابد که تنها او نیست که دچار مشکل شده بلکه دیگران هم وضعیتی مشابه او دارند. کودکان نه تنها از طریق بازی لذت می برند بلکه احساسات و عقاید خود را نیز بروز می دهند. گاهی برای کاهش فشار روحی و تحمل موقعیتی که در آن قرار دارند با خود سخن می گویند و خود را دلداری می دهند. از طریق بازی درمانی می توان به کودکان کمک کرد تا نسبت به رفتار خود آگاه شوند و توانایی برقراری ارتباط مناسب با دیگران را بدست آورند. قرار گرفتن آنها در محیط صمیمی و آرام باعث کاهش اضطراب و ترس آنها می شود. در واقعه زلزله بم برخی مناطق این امکان را داشتند که از داوطلبان آموزش دیده و متخصص بهره مند شوند.

 مشاهدات انجام شده توسط اینجانب حاکی از آن بود که کودکانی که از امکاناتی چون بازی درمانی، موسیقی درمانی (استفاده از موسیقی شاد) و قصه خوانی بهره برده بودند به مراتب اجتماعی تر و سرزنده تر از کودکانی بودند که از این امکان بی بهره مانده بودند. از طریق بازی می توان محیطی برای کودک فراهم آورد تا در آن خود به تجربه و کشف بپردازد و در جهت رشد و خلاقیت حرکت کند. با استفاده از نقاشی و قصه گویی، احساسات، افکار، آرزوها، نیازها و تعارضات درونی می توانند خود را آشکار نمایند.
"در کودکان افسرده و نگران، نقاشی در مراحل اولیه درمان اهمیت زیادی دارد و می توان آن را تا آخر درمان نیز ادامه داد. ترسیمات اولیه ممکن است تکراری بوده و منظوری را بیان نکند. ولی به تدریج که کودک در مصاحبه آرامش بیشتری پیدا می کند، در ترسیمات خود مطالبی را بیان می کند و در حقیقت این یک روش برون فکنی است و کودک را باید تشویق نمود که راجع به چیزی که کشیده صحبت کند."[16]
ضمن فعالیت های هنری کودکان می توانند مهارت های مقابله با اضطراب و استرس را کسب کنند. قرار گرفتن آنها در جمع یکی از بهترین و مؤثرترین راه های مبارزه با ترس و نگرانی است. افرادی که داوطلبانه برای کمک در محل حضور می یابند نقش بسیار مهمی در این زمینه دارند. از این طریق می توان به کودکان کمک نمود تا واقعیت های سخت و تلخ پیش آمده را پذیرفته و بیاموزند که چگونه با شرایط جدید خود را سازش دهند. در حالت کلی توجه به این نکته بسیار ضروری است که افراد آسیب دیده را به عنوان افرادی محتاج نگاه نکنیم. چرا که مناعت خود را از دست می دهند. به جای آنها فکر نکنیم و تصمیم نگیریم بلکه کمک ها باید در جهتی باشد که روحیات آنها بازسازی شود و ایجاد انگیزه و ایجاد حس نیاز به موفقیت کند. فرض کنیم ما نقش عصا را برای کسی که آسیب دیده بازی می کنیم و کمک می کنیم تا فرد روی پای خود ایستاده و توانمند شود و با کسب مهارتهای سازشی و پذیرش واقعیت به زندگی عادی خود بازگردد.
در این نوشته تأکید اصلی بر این مسئله است که شیوه های علمی برای التیام آلام آسیب دیدگان مطرح شود و ضمن انجام یک بررسی کوتاه زمینه ای برای انجام تحقیقات علمی جهت یاری رسانی و مداخله مفید و موثر فراهم آمده و به تبادل تجربیات پرداخته شود.

------------------ 
پانوشت ها:
[1] مظاهری منیر –جعفری زاده حسین ، بروشور ،کارگاه توانمند سازی در بازسازی روحی و روانی باز ماندگان حوادث طبیعی
[2]
PDSD: Posttraumatic Stress Disorder
[3]
Art Therapy 
[4]
Elinor Ulman
[5] احمد اعتمادی ،مصطفی تبریزی ، آشنایی با 39 فن روان درمانی ، تهرا ن ،1376 انتشارات فرا روان
[6]
Stern, 1942
[7] براساس این نظریه، رشد هر فرد نشان دهنده‌ی روند پیشرفت تکاملی کل نوع بشر است. به همین علت است که بازی‌ها در هر مقطعی از زندگی شخص، تداعی کننده‌ی وقایعی از تاریخ انسان‌ها هستند، مثل: شکار، تیر اندازی، مخفی کردن و جستجو کردن، تعقیب‌و‌گریز و...به عبارت دیگر بازی، بازپیدایی مراحل مختلف زندگی نوع بشر است. کودک در بازی ویژگی‌های رفتاری اجدادش را در مقیاس محدودی تکرار می‌کند. نقش بازی در زندگی انسان ها، تضعیف کردن و اصلاح مهارت‌های گذشته‌ای است که برای مرحله‌ی حاضر از تاریخ زندگی بشر مناسب نیستند. 
[8] توماس کلین، مترجم عباس مخبر، مقدمه ای بر روانشناسی نقاشی کودکان، تهران انتشارات طرح نو، 1380 ، ص 83
[9]
Sigmind Freud
[10]
Dramatherapie and Psychiatry
[11]
Dorthy M.Langley & Gorone.Langley.Dramatherapy and Psychiatry. Great Britian.1983.p11
[12] فنون و روش های مشاوره عبدالله ابادی ، چاپ چهار دهم ،انتشارات ترمه 1383
[13]
Axline, 1969
[14] علی میرزا بیگی ، نقش هنر در آموزش و پرورش و بهداشت روانی کودکان ، تهران انتشارات مدرسه ،1376، ص 34 
[15] منبع پیشین ص 35
[16] هادی سلیمی اشکوری ، تازه های روانپزشکی کودکان و نوجوانان، انتشارات چهر ، تهران 1355 ،ص 330 
منابع : 
1. میرزابیگی، علی. نقش هنر در آموزش و پرورش و بهداشت روانی کودکان. تهران. انتشارات مدرسه. 1376
2. ریچی هنریک، ترجمه ی اعتمادی، احمد و تبریزی، مصطفی. 39 فن روان درمانی. تهران. انتشارات فراروان. 1376
3. گلین توماس، آنجل. ام. جی. سیلک. ترجمه ی مخبر، عباس. تهران. مقدمه ای بر روانشناسی نقاشی کودکان. تهران. انتشارات طرح نو. 1380
4. سلیمی اشکوری، هادی. تازه های روانپزشکی کودکان و نوجوانان. انتشارات چهر. تهران. 1355
5.مظاهری، منیر- جعفری زاده، حسین. بروشور سوگ: کارگاه توانمند سازی در بازسازی روحی و روانی بازماندگان حوادث طبیعی

منابع لاتین: 
-
Dorthy M .Langley & Gorone .Langley .Dramatherapy and Psychiatry. Great Britian .1983.p11.
-
Worden, J.W. (1996). Children & “grief: When a parent dies”. New York: Guilford.p13-16

منابع اینترنت 
http://www.mainlinehealth.org
http://www_baat_org-art_therapy.htm

 منبع: انجمن حمایت از کودکان و نوجوانان

سال ششم دبستان و برخی نگرانی‌ها

مهدی بهلولی


سال ششم دبستان، ده‌عنوان درسی دارد: ریاضی، علوم، قرآن، دینی، فارسی، مطالعات اجتماعی،تفکر و پژوهش،کار و فناوری،هنر و تربیت بدنی. در چهار تا از این درس‌ها هم،یعنی تفکر و پژوهش،کار و فناوری،هنر و تربیت بدنی برای آموزگاران کتاب راهنمای آموزش نوشته شده است. از چندی پیش نیز، در سراسر کشور، دوره‌ای یک ماهه برای آمادگی آموزگاران سال ششم دبستان گذاشته شده که هم اکنون برخی از این دوره‌ها به پایان رسیده و برخی نیز همچنان ادامه دارند. بر پایه سخن شماری از آموزگارانی که در این دوره‌ها شرکت نموده‌اند، همچنین در سنجش برخی کتاب‌های سال ششم با اول راهنمایی گذشته، نمی‌توان پیش‌بینی مثبتی از دستاوردهای آینده سال ششم داشت- دست کم تا شرایط بر‌همین‌گونه که هم‌اکنون هست، باشد.

در میان این درس ها،از دید من سه درس با مشکل روبرو خواهند شد : ریاضی، تفکر و پژوهش و کار و فناوری. نخست از ریاضی آغاز کنیم. ریاضی سال ششم،در هشت فصل و 161 صفحه نوشته شده که در سنجش با ریاضی اول راهنمایی 38 صفحه کمتر دارد،اما درون مایه هم پوشان این دو کتاب،بسیار زیاد است، افزون بر این که برخی از مطالب ریاضی ششم- مانند دستگاه محورهای مختصات- به‌ریاضی سال دوم راهنمایی برمی گردد (گرچه کیفیت و سطح آنچه که در ریاضی ششم آمده است،چندان بالا نیست). اما حتی با اندک بررسی و نگاهی گذرا به درون مایه کتاب، نمایان می‌شود که آموزگار این درس- مانند آموزگار ریاضی سال اول راهنمایی- باید در رشته ریاضی درس خوانده و دست‌کم، از مدرک کاردانی ریاضی برخوردار باشند. بدون این که بخواهم دانش‌آموزگاران دبستان را کم ارزیابی کنم، از دید من به عنوان یک آموزگار ریاضی، درس ریاضی سال ششم،از مفاهیم، مساله‌ها و درون مایه‌ای برخوردار است که آموزش درست و علمی آن را برای بسیاری از آموزگاران دبستان، سخت و دشوار- اگر نگوییم ناشدنی- می‌سازد.

چند روز پیش،با یکی از همین آموزگارانی سخن می‌گفتم که در دوره‌های آمادگی یک ماهه،شرکت کرده بود. او نیز بر این باور بود که بسیاری از آموزگاران دبستان کنونی ما،توانایی آموزش درست و علمی این کتاب را ندارند و در شگفت بود که چرا در دوره فشرده یک ماهه ی آمادگی آموزگاران سال ششم،برای درس ریاضی،تنها دو‌روز درنظر گرفته شده،در حالی که برای درس‌های فارسی،مطالعات اجتماعی، دینی، قرآن، هرکدام چهار روز. از برخی ناهماهنگی‌های میان روش‌های آموزش ریاضی‌سال پنجم و سال ششم نیز گلایه داشت،و خودش را نمونه می‌آورد که چون بیست سال پیش، با دیپلم علوم انسانی،به استخدام آموزش و پرورش درآمده است،اکنون چگونه می‌تواند چنین مفاهیم تخصصی ریاضی را آن هم با روش‌های نوین، آموزش دهد.

گفتنی است که هنگامی که سخن از ضعف آموزش ریاضی در ایران به میان می‌آید،بسیاری از کارشناسان و دست‌اندرکاران ریاضی،یکی از ریشه‌های آن را،آموزش نادرست مفاهیم ریاضی در دبستان‌ها می‌دانند- من خود این سخن را بارها در کلاس‌های ضمن خدمت شنیده‌ام. اکنون به راستی،کارگزاران فرادست این برنامه،چه پاسخی به این مساله دارند که چرا باید ریاضی سال ششم دبستان- که آکنده از مفاهیم ارزنده و پایه ای ریاضی هستند- را،آموزگاران دبستان درس دهند؟ باز هم بگویم که من آهنگ آن ندارم که همه آموزگاران دبستان را به یک چوب برانم و دانش آموزشی و پرورشی همکارانم را ناچیز نشان دهم، اما احساس می‌کنم که با این کار،آموزش ریاضی در ایران، آسیب خواهد خورد- به ویژه اگر هرچه زودتر، راهکار درستی اندیشیده نشود.

چند سال پیش، یکی از آموزگاران پایه‌ سوم دبستان، ازمن می‌پرسید که در فرمول‌های مساحت و محیط دایره، شعاع ضرب در شعاع را داریم و دو برابر شعاع را و این دوکه یکی هستند! و راست این است که به نزد برخی از آموزگاران دبستان ما، که به ویژه در رشته‌های علوم انسانی درس خوانده‌اند، برخی از مفاهیم ریاضی،خوب آموخته و درونی نشده و این همان سخن و درد دل بسیاری از بزرگان ریاضی ایران است که ما در آموزش ریاضی، ضعف داریم چراکه ریاضی از دبستان درست آموزش داده نمی‌شود. و باز پرسش این پس چرا به جای این که آموزش ریاضی دبستان را تخصصی کنیم پایه‌های بالاتر را هم ناتخصصی آموزش بدهیم!؟

اما درس دیگری که به گمان من، آسیب جدی خواهد دید،درس نوین و ارزنده تفکر و پژوهش است که امسال با یک ساعت در هفته،به درس‌های کلاس ششم وارد شده است. پیشینه این درس به موضوع آموزش فلسفه برای کودکان برمی‌گردد که متیو‌لیپمن، فیلسوف آمریکایی، بنیاد گذارده است. در کلاس این درس، نخست داستانی خوانده می‌شود و یا فیلمی آموزشی نشان داده می‌شود، سپس دانش‌آموزان به گفت و گو درباره آن می‌پردازند و نکته‌های اخلاقی و آموزشی و رفتار شخصیت‌های آن را، به بحث می‌گذارند. در‌بیشتر نوشته‌های آشنایی با فلسفه برای کودکان، سخت بر‌نقش آموزگار، به‌عنوان شخصی آگاه، بردبار، اندیشه ورز، پافشاری شده است. آموزگار این کلاس، باید بتواند به شایستگی، بحث‌های کلاسی را به پیش ببرد و از القای دیدگاه‌های خود بپرهیزد. در گفت و گوها باید اختلاف‌های فرهنگی، اجتماعی، دینی دانش‌آموزان پذیرفته شود و تلاشی برای یک دست کردن آنها انجام نگیرد. شمار دانش‌آموزان و تجهیزات آموزشی نیز باید فراخور بحث گروهی باشد و دانش‌آموزان بایستی بیشتر بر گرد آموزگار حلقه بزنند و البته بسیاری شرایط دیگر. اما اکنون پرسش این است که چگونه آموزگاران دبستان ما، در یک روز از یک دوره یک ماهه، که به آشنایی با این درس اختصاص داده شده است، می‌توانند فلسفه ورزی را بیاموزند و بیاموزانند؟

من خبر دارم که در برخی از این دوره‌های یک ماهه، که رونوشت اینترنتی برخی کتاب‌ها- البته با هزینه خود آموزگاران- تهیه شده است، سراسر، این کتاب و به ویژه راهنمای آموزش آن،به دست آموزگاران نرسیده است! گرچه اگر هم رسیده باشد پروژه فلسفی- آموزشی پیچیده فلسفه برای کودکان را به این آسانی‌ها نمی‌توان آموخت و به کار بست. پیش‌بینی من این است که فلسفه ورزی کودکان ما،به درسی با پاسخ‌ها و پرسش‌های از پیش تعیین شده خواهد انجامید.

اما درس سوم، که به هیچ‌رو شرایط درست پیاده کردن آن نیست،کار و فناوری است که هم به سایت رایانه نیاز دارد و آموزگار آشنا به کامپیوتر و هم کارگاه - برای نمونه برای کار با چوب - ‌می‌خواهد و آموزگار فنی. بگذریم از این که هم اکنون با افزودن کلاس ششم به دبستان‌های پنج کلاسه ما، جور کردن خود کلاس ششم، دردسری شده است تا چه رسد به‌ کارگاه و سایت رایانه. از‌این‌رو می‌توان گفت که درس کار و فناوری، در بسیاری از دبستان ها، به احتمال زیاد، تنها در کلاس‌های درس و به‌صورت شفاهی گفته خواهد شد و از هدف‌های بنیادین‌اش بازخواهد ماند.

هموطن، ما هم ایرانی هستیم

هموطن، ما هم ایرانی هستیم

ما بلوچ ها نفس کشیدن در های و هوی بادهای 120 روزه را دوست داریم

سعید پورمند


عصر پنجشنبه هفته گذشته مراسم جشنی در شهریار و شهر اندیشه بر پا شد. در آن مراسم افرادی چون خان بی بی، جان بی بی، خدانظر، ماه پری، ملک ناز و شاه سلطان که از هموطنان بلوچی هستند گرد هم جمع شده بودند تا بگویند هنر ما فقط زباله گردی، دستفروشی، باربری و... نیست بلکه ما می توانیم به وسیله نواختن سازهای محلی مان و ساختن صنایع دستی متعدد عشق و احترام را به قلب ها هدیه کنیم. این جشن با دیگر جشن ها و مراسم ؟متفاوت می نمود و از آن به خوبی عشق به هویت منعکس می شد. در آن مراسم تنها راه اثبات برای ایرانی بودنِ هنرمندان توسل به موسیقی و لباس های محلی بود و هیچ سجل و سندی به جز عشق و صفا که ایرانی بودن را ثابت کند وجود نداشت. در آن جشن نوای سرنا و تنبک و قیچک در فضا پراکنده شد تا بلکه باور شود آنانی که در چهارراه های ازدحام سرمایه و در فشردگی بوق و جیغ و ترافیک، نغمه غربت و نوای ایرانی سر می دهند ایرانی هستند تا باور شود که اگر نوای انسانی از هر انسان دیگری چون یک غربت نشین پاکستانی نیز برخاست باید شتابان منزلت انسانی را تکریم کرد، نه اینکه هراسان به فکر بیرون کردن میهمان از خانه بود.

    
    ما هم ایرانی هستیم
    در ابتدای برگزاری این جشن و وقتی که تصاویری از مردان، زنان و کودکان بی خانمان و چادر نشین پخش شد فضای سالن مغموم بود اما وقتی «آقا محمود» که یکی از همان غربت نشینان بلوچی است و همکار هنرمند دیگرش به همراه ساز و دهل شان روی سن رفتند شادی و شور همه جا را فراگرفته بود. در همان هنگام، برخی از اذهان جست وجوگر به دنبال یافتن هویت هنرمندانی چنین خوش ذوق بودند. شاید بهترین راه نگاهی مجمل به دعوتنامه ارسالی برای حضور در این جشن بود. وقتی دعوتنامه ها گشوده شد، چشم ها چنین خواندند: «به نام دوست - میشن گیارانن واجهش گوون نیی/ من وتشزانن تاجگش مان نیی - «گوسپندان با هیاهو در می رسند بی شبان همراه، می دانم، با پستان های بی شیر»- ما زادگاهمان را دوست داریم و نفس کشیدن در های و هوی بادهای 120 روزه را. ما، دام و صحرا و کشت و کار را دوست داریم. و ساز و سرنا را در شادمانی پیوند دختران سیاه گیسو با مهربانی پینه ؟دست های پسران سرشار از آرزو. دل هایمان می زند، برای پر کشیدن و نشستن بر بام تفتان. ما زیستن محترم را دوست می داریم. روزها و ماها و سال ها می گذرد، از آن دمی که دیوار بزرگی از بتون، جریان هیرمند اسطوره یی را سد کرد. رودهایمان خشکید. کشت مان بی رونق شد. دل هایمان تلف شدند. و ما همچنان زیستن محترم را دوست می داریم. و پایبندی به آیین مان. راه مان. رسم مان. سهم مان از مفهوم زندگی. در چهارراه های ازدحام سرمایه، رسم مان را سر می دهیم. و نغمه ؟غربت مان را در فشردگی بوق و جیغ و ترافیک. می ایستیم تا دمی ترمز کنید، شتاب ماشین هایتان را وقتی بی خبر، پیش به سوی فراموشی ماست. قلب های پاکتان را دوست می داریم. از این همه تنگ حوصلگی سرمایه، به سادگی خودمان فرا می خوانیم تان: ای نگاه های مهربان! سازهایمان را برای خوشامد شما می نوازیم. به جشن ما بیایید: هموطنان! آری هموطنان، آخر ما هم ایرانی هستیم. با احترام: خان بی بی، خدانظر، ماه پری، خدارحم، گلی، حلیمه، خدابخش، پدر بابکف سی بی، برفی، بگم، ملک ناز...»
    
    توانایی های بالقوه مهاجرین را دریابیم

    زهره صیادی یکی از برپاکنندگان جشن و دست اندرکاران یاری رسانی به هموطنان بلوچی حاشیه نشین رودخانه موسوم به هفت جوب و همین طور آوارگان پاکستانی است. او خود یاری رسان بودنش را آنچنان که باید قبول ندارد بلکه می گوید که خود نیز از این مهاجران غربت نشین، بزرگ ترین هدیه ها را دریافت می دارد. صیادی درباره چگونگی شناخت خود از این مهاجران و غربت نشینان بلوچی اظهار می دارد: «از وقتی که من و همکارانم چادرهای مستقر در کنار رودخانه های شهر را دیده بودیم همواره این فکر که ساکنان این چادرها چگونه روز و شب را در آن چادرها سپری می کنند و اینکه چگونه می شود که کودکانی در تاریکی شب ها و در سرما و گرما در خیابان ظاهر می شوند و برای امرار معاش تلاش می کنند؟ همین موضوعات ما را بر آن می داشت تا به سمت آنها جذب شویم تا شاید بتوانیم اقدامی هرچند کوچک را برای آنها انجام دهیم.» این فعال اجتماعی در ادامه می گوید: «واقعا برای ما باارزش بود وقتی می دیدم که این نازنینان با وضعیت بغرنجی که دارند حفظ اولویت و لباس های محلی شان را هرگز از یاد نبرده اند.» صیادی اضافه می کند: «به همین ترتیب و آرام آرام با آنها ارتباط برقرار شد و این بزرگواران نیز ما را در بین خودشان پذیرفتند. وقتی وارد حریم شان شدیم دیدیم که توانایی های آنها بیشتر از تصورات ما است و مهم تر از آن متوجه شدیم که این بچه ها اصالتاً ایرانی هستند ولی همواره به اشتباه به عنوان غیرایرانی محسوب می شوند و توسط وزارت کشور، نیروی انتظامی و شهرداری از سطح شهر جمع آوری می شوند. سپس حتی به مرزهای کشور نیز فرستاده می شوند . گاهی اوقات نیز آنها را به اجبار از مرز رد می کنند و به کشورهایی همچون پاکستان و افغانستان می فرستند.» 

به گفته صیادی یک از مهم ترین اهدافی که او و همکارانش به دنبال آن هستند، شناساندن این قشر به جامعه است تا از این طریق حقوق شهروندی این هموطنان نیز برایشان مهیا شود و در همین راستا یکی از مهم ترین اقداماتی که باید صورت عملی به خود بگیرد اخذ شناسنامه برای این هموطنان است تا حداقل کودکان آنها بتوانند به مدرسه بروند و برای احراز هویت ایرانی خود مشکلی نداشته باشند. وی بیان می کند: «بچه هایی که ما بیشتر با آنها ارتباط داریم در حاشیه شهرهایی مانند اندیشه، شهریار، سرآسیاب، فردیس و قدس زندگی می کنند. این هموطنان چادرنشین بیشتر در حاشیه رودخانه های خشک شده ساکن می شوند و در واقع در آنجا پناه می گیرند تا از دید ماموران مخفی بمانند.» این فعال اجتماعی مجددا تاکید می کند: «برای ما مهم است که افراد جامعه مان بدانند که اینها ایرانی هستند و حقوق برابری با ما دارند و حتی اگر غیرایرانی هم باشند نباید حقوق انسانی آنها را از یاد برد.»

    
    نسیان و فراموشی مسوولان!

    زهره صیادی خاطرنشان می سازد: «این بچه های چادرنشین قلب های بسیار رئوفی دارند تا آنجایی که با تمام فرودستی، کمک به برگزاری جشن و مراسم برگزاری موسیقی سنتی را از اولویت های خود قرار داده ؟بودند. همین چند روز پیش بود که دختربچه یی در چادر با پرداخت پنج هزار تومان پول به من گفت که: «زهره خانوم این را بگیر برای جشن است...» در صورتی که این کودک کارهای سختی مثل زباله گردی را برای به دست آوردن این پول ؟انجام داده بود.» وی در عین حال تاکید می کند: «اما متاسفانه در این خصوص حمایت خاصی را از سوی مسوولان محترم شاهد نبوده ایم ولی در این بین کانون حمایت از کودکان کار و خیابان که موسوم به «کانون کوشا» است و در شهر تهران مستقر است حمایت های حقوقی ما را بر عهده داشته است که جا دارد در همین جا از آنان قدردانی شود.»

نیما روحانی، یکی دیگر از فعالان عرصه یاری رسانی به جمعیت مهاجر بلوچی است. او نیز درباره کمک های مسوولان به این گروه یاری رسان که اعضای گروهش به صورت غیررسمی آن را «تیتالو» (نوازش کودکان به لهجه بلوچی) می نامند، تشریح می کند: «ما تابه حال از طرف دولت حمایتی نداشته ایم و در این راه فقط از حمایت های دوستان و افراد شخصی بهرمند شده ایم.»روحانی با اشاره به اینکه در حدود یک سال است با مهاجران بلوچی حاشیه نشین رودخانه هفت جوب آشنایی و ارتباط برقرار کرده است، می افزاید: «باید متذکر شوم که هدف ما از برپایی جشن ها و مراسم های اینچنینی جمع آوری اعتبار نیست بلکه برای ما مهم این است که ارگان های ذی ربط با این موضوع هرچه بیشتر حساسیت ها را دریابند و وقتی این عزیزان را در گوشه و کنار خیابان می بیند با شتاب به بازداشت آنها اقدام نکنند.» وی در ادامه توضیح می دهد: «این هموطنان مهاجر که بیشتر در اطراف کلانشهرهایی مانند تهران و کرج به حاشیه نشینی در کنار رودخانه ها و اماکن متروکه اقدام می کنند، در دیار خود صاحب زمین کشاورزی و شغل های مستقلی بوده اند که متاسفانه در جریان سدسازی در روخانه های مرزی در شرق کشورمان، چاه ها و قنوات آنها خشک شد و در نتیجه معضل بیکاری به وجود آمده باعث شد که این هموطنان به مرکز کشور مهاجرت کنند.» او با طرح پرسشی ادامه می دهد: «اما آیا اگر کسانی به نقطه یی دیگر از کشور خود مهاجرت کردند باید حقوق شهروندی آنان را نادیده انگاشت؟ همه ما می دانیم که اکثریت جمعت حاضر در شهرهایی همچون تهران و کرج مهاجر هستند و افراد بومی کمتر در بین آنها دیده می شود: آیا می توان حقوق این جمعیت میلیونی را نادیده گرفت؟» هر انسانی هویتی مشخص و ملموس را در درون خود حس می کند و این حس هویت و ارتباط داشتن مادی و معنوی به دیاری خاص آن زمان بیشتر متجسم و متجلی می شود که همان انسان در جایی غیر از زادگاه خود سکنی گزیده باشد. اما این مورد که انسان وقتی در کشور خود نیز زندگی کند و به نوعی احساس بی هویتی داشته باشد یا به اجبار برچسبی از بی هویتی را با خود به یدک بکشد، متفاوت و تعجب انگیز می نماید. آری به راستی تعجب انگیز است وقتی به واسطه احداث یک سد و قطع جریان رودخانه یی، کشت و کار کسانی در دیاری بی رونق شود و آن کسان اگر به نقطه یی دیگری از همان دیار مهاجرت کردند نه تنها هویتی وطنی برای آنها باقی نماند بلکه بیگانه نیز محسوب شوند.

    به گفته این فعال اجتماعی مهم ترین مولفه یی که در حال حاضر باید در رابطه با مهاجران اعمال شود و تحقق یابد، مولفه «حفظ کرامت انسانی» است. به واقع باشد که همگان در تحقق این مولفه حیاتی گام بردارند. پس: پیش به سوی حفظ کرامت انسانی.
    
     
 روزنامه اعتماد، شماره 2488 به تاریخ 18/6/91، صفحه 13 (جامعه)