کودک یار

معرفی بهترین ها برای کودکان

کودک یار

معرفی بهترین ها برای کودکان

100 سال رویکرد رفتارگرا در آموزش و پرورش ایران

 مدارس ایران

 100 سال رویکرد رفتارگرا در آموزش و پرورش ایران؛ لکه‌گیری‌های نظام آموزشی جزیی است

به گفته مدیرکل چاپ و توزیع کتاب‌های درسی آموزش و پرورش برخی کتاب‌های درسی در سه مقطع ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان جدیدالتالیف هستند. وزارت آموزش در تلاش است تغییراتی را در سیستم آموزشی ایجاد کند اما برخی کارشناسان عقیده دارند این تلاش‌ها لکه‌گیری‌هایی جزیی است که تغییرات اساسی را موجب نمی‌شود چراکه نظام آموزش و پرورش همچون سال‌های سال پیش یک نظام تک‌رویکردی است و بر رویکرد رفتارگرایی که میراث دهه‌های گذشته است اصرار دارد.  

رفتارگرا بودن نظام آموزشی را می‌توان با مروری بر کتاب «رویکردهای آموزشی در کار با کودکان خردسال» فهمید، این رویکرد هم مثل همه رویکردهای دیگر آموزشی ویژگی‌هایی دارد که برای کسانی که در نظام آموزشی کشور آموزش دیده‌اند آشناست: برنامه‌های درسی از پیش تعیین‌ شده است و در قالب کتاب‌های مشخص از طرف کارشناسان تعیین می‌شود، تفاوت‌های فردی جایگاهی ندارد و اصل مهمی در جریان آموزش نیست (به تفاوت‌های فرهنگی، قومی، مذهبی و اجتماعی توجهی نمی‌شود)، خواسته‌ها و علایق دانش‌آموزان و کودکان تعیین‌کننده جریان و روند آموزش نیست، معلمان بر اساس امتحانات دانسته‌های کودکان را ارزیابی می‌کنند، کودکانی که نتوانند نمره مطلوبی در امتحان بگیرند باید آن درس یا آن سطح را تکرار کنند تا وارد سطح بعدی شوند، از آنجا که جامعه آموزشی قرار نیست به سطحی از آموزش عمومی و فراگیر دست یابد، محتوای آموزشی برای هر گروه سنی یکسان است و دیگر اینکه شاگرد اول شدن امتیاز ویژه‌یی در سیستم دارد. این همان رویکرد ثابتی است که دانش‌آموزان دیروز و امروز، معلمان و مسوولان نظام آموزشی بر اساس آن درس خوانده‌اند. رویکردی که بوده و هست.

تاثیر‌پذیری از آموزش و پرورش امریکا
«در دهه 40 خورشیدی با به وجود آوردن ارتباط نزدیک‌تر با امریکا، آموزش و پرورش ایران نیز گرایش بیشتری به نظام آموزش و پرورش امریکا پیدا کرد. سفرهای متعدد آموزشی کارشناسان آموزش و پرورش در دهه‌های 40 و 50 موجب شد تا بسیاری از الگوهای رایج آموزشی این کشور وارد سیستم آموزش و پرورش ایران شود. اما در این دوران فقط انتقال یافته‌ها و دستاوردهای آن جامعه مطرح بود و اینکه چگونه می‌توان با انتقال دانش به جایگاه مطلوب رسید. 

این نگرش کلی موجب شد تمام کارشناسانی که در حوزه آموزش و پرورش کار می‌کردند فقط در زمینه محتوا و روش‌های آموزش انتقال دانش متمرکز شوند.» با اینکه در دهه‌های بعد صاحبنظران حوزه آموزش دستاوردهای تازه‌یی به دست آوردند و رویکردهای دیگری را به دنیا معرفی کردند، نظام آموزش و پرورش ایران همچنان به رویکرد رفتارگرا وفادار مانده است و گویا تلاشی هم برای شنیدن ضعف‌های رویکرد رفتارگرا و رویکردهای تازه آموزشی مورد استفاده در دنیا ندارد.  

ناصر یوسفی، نویسنده کتاب «رویکردهای آموزشی» در گفت‌وگو با «اعتماد» می‌گوید: «در سال 84 موسسه پژوهشی کودکان دنیا سمیناری با عنوان رفتارگرایی برگزار کرد و از کارشناسان حوزه آموزش و پرورش و وزارتخانه دعوت کرد که تعدادی از تئوریسین‌های مدافع این سیستم را برای شرکت در سمینار معرفی کنند اما آنها اعلام کردند نظام آموزشی کشور ما رفتارگرا نیست، در حالی که ما در این سیستم یک کتاب درسی واحد را برای هر گروه سنی تعریف کرده‌ایم. سیستم امتیاز‌بندی، نخبه‌گرایی و برنامه از پیش تعیین‌شده و همه فاکتورهای رویکرد رفتارگرا را داریم. 

اگر رویکرد نظام آموزشی ما رفتارگرا نیست، پس چیست؟ برخی معتقدند این نظام شناخت‌گرا است اما برای اثبات شناخت‌گرا بودن هم تاکنون کسی دلایلی را ارایه نکرده است. متاسفانه در نظام آموزش و پرورش نظریه‌پردازی نداریم که این مسائل را توضیح دهد.  

البته باید بگویم که ما در آموزش و پرورش کارشناس و مسوولان خوبی داریم که می‌خواهند آموزش و پرورش را متحول کنند اما کسی پاسخگوی سیستم موجود نیست و کسی از آن دفاع نکرده یا آن را رد نمی‌کند. اصلا مشکل بزرگ آموزش و پرورش این است که در خلأ نظریه‌پردازان، سیستم غالب به راه خود ادامه می‌دهد. این ماجرا هم ربطی به قبل و بعد از انقلاب ندارد. ماجرای کهنه‌یی است و صد سال است که از آن رنج می‌کشیم. در 50 سال گذشته اتفاق‌های دیگری در روند آموزش دنیا افتاده و حرف‌‌های تازه‌یی زده شده است اما بنیان آموزش و پرورش در ایران تغییری نکرده و حتی همان سیستم رفتارگرا هم تبدیل به یک سیستم رفتارگرای نامنظم، بی‌برنامه‌ و مخرب شده است. کاش هنوز همان سیستم رفتارگرای علمی را داشتیم! اما اکنون با به هم ریختن سیستم و متزلزل شدن مبانی و ابزار، یک سیستم بی‌سر و پیکر به وجود آمده است. نظام آموزش و پرورش در حال حاضر بشدت این سیستم رفتارگرایی را سخت، سنگین و غیرانعطاف‌ می‌کند تا جایی که بچه‌ها به هیچ چیز جز کتاب‌های درسی فکر نکنند.» به گفته این کارشناس این سیستم رفتارگرای نامنظم، دانش‌آموزان را تبدیل به آدم‌های متظاهر می‌کند که به خاطر خوشایند دیگران رفتار می‌کنند.  

او در پاسخ به این سوال «اعتماد» که کدام کشورها تنها از رویکرد رفتارگرا بهره می‌برند، می‌گوید: «در حال حاضر حتی کشورهای افغانستان و ترکیه نیز این سیستم را تنها سیستم رایج در کشور خود قرار نداده‌اند.» وزارت آموزش و پرورش گاه در مقاطعی دست به تغییراتی در شیوه، روش و ترکیب آموزش می‌زند.
آیا این تغییرات در تغییر رویکردها موثر بوده است؟ یوسفی در پاسخ به این سوال می‌گوید: «تا زمانی که رویکرد را تغییر ندهیم ابزارها کاری برای ما انجام نمی‌دهند. در دهه 60 طرح کاد به سیستم آموزشی اضافه شد که طرح بدی نبود و دانش‌آموز یک روز در هفته فن و حرفه‌یی می‌آموخت اما در همین طرح هم به شیوه رفتارگراها نمره می‌دادند. درس مهارت‌های زندگی هم‌اکنون نمره دارد یعنی به درجه دوست‌یابی نمره می‌دهند. تا زمانی که آموزش و پرورش رسما رویکرد خود را تغییر ندهد تغییر کتاب و برنامه‌های آموزشی بی‌فایده است.»  

به گفته او در حال حاضر در کشور امریکا هم رویکرد رفتارگرایی مورد استفاده است اما تنها سیستم موجود در کشور نیست بلکه همه رویکردهای آموزشی در نظام آموزشی کشور وجود دارد و هر کدام در مدارس خاصی مورد استفاده قرار می‌گیرد: «در یک نظام متمدن و قوی همه رویکردهای آموزشی وجود دارد تا فرصت انتخاب برای خانواده‌ها فراهم باشد. اگر تنها نظام انسان‌گرا حاکم باشد همان قدر غم‌انگیز است که تنها نظام موجود رفتارگرا باشد. در میان همه کشورها تنها ایران است که فقط از یک الگو استفاده می‌کند و آن الگو هم رفتارگرایی است.»
یوسفی می‌گوید: «سابقه نمره دادن در دنیا 80 سال است اما هیچ موردی از دادن نمره در تاریخ ایران وجود ندارد و حتی در دوران بوعلی نیز رایج نبوده است. بلای نمره دادن از صد سال پیش در دنیا باب شده است و اکنون به رفتار، احساس و درس مشاهده هم نمره اختصاص می‌دهند. این شیوه رویکرد رفتارگراست».
 

قفسه‌های خالی از کتاب غیردرسی 

در حال حاضر آموزش و پرورش مسوولیت مهدکودک‌ها و پیش‌دبستانی‌ها را بر عهده گرفته است. واگذاری مهد کودک‌ها که پیش از این زیرنظر سازمان بهزیستی فعالیت می‌کردند از سال گذشته بحث‌های زیادی را در فضای آموزشی کشور به وجود آورده است. از سوی دیگر وزارت آموزش و پرورش بیش از 95درصد بودجه را صرف پرداخت حقوق کارکنان می‌کند و کمتر از 5درصد را باید خرج ایجاد تغییر یا پژوهش کند.  

یوسفی با اشاره به محدود بودن پژوهش‌ها در آموزش و پرورش درباره فعالیت سازمان بهزیستی می‌گوید: «درست است که پوشش فعالیت سازمان بهزیستی کم بود ولی حضورش در نظام آموزشی باعث ایجاد تنوع شده بود. واگذاری مهدکودک و پیش‌‌دبستانی به آموزش و پرورش باعث یکدست‌تر شدن آموزش در کشور می‌شود. در یک سیستم رفتارگرا برای یک نسل در یک دوره تاریخی تعیین می‌شود که چه بخوانند و چه بدانند.  

اما چگونه می‌شود کسی به خود این جرات را بدهد که برای یک نسل تصمیم بگیرد و جزییات را هم پیش‌بینی کند و خرد جمعی، فرهنگ‌ها و خرده فرهنگ‌ها، دانش و ارتباط‌های گسترده دانش‌آموزان با دنیای بیرون را نادیده بگیرد. مثلا وزارتخانه تصمیم بگیرد همه بچه‌های هشت ساله درباره گیاهان دولپه‌یی بخوانند. در حالی که باید منابع در اختیار مدارس قرار بگیرد، کتابخانه‌ها تجهیز شوند و فرهنگ کتابخوانی در مدارس تقویت شود.» او ادامه می‌دهد: «اگر آموزش و پرورش بخشی از هزینه‌های تولید و چاپ کتاب درسی را صرف خرید کتاب‌های موجود در بازار کتاب کودک کند به مراتب منابع بیشتری نصیب نظام آموزشی و دانش‌آموزان خواهد شد.»

لکه‌گیری‌های جزیی
وزارت آموزش و پرورش در سال‌های اخیر همواره بر ایجاد تحول بنیادین در نظام آموزش و پرورش تاکید کرده است. تدوین سند ملی آموزش نیز دیگر فعالیت وزارتخانه و شورای عالی آموزش و پرورش است که مسوولان همواره نوید داده‌اند با تدوین آن بسیاری از مشکلات آموزش و پرورش از بین خواهد رفت اما یوسفی، نویسنده کتاب «رویکردهای آموزشی» معتقد است تغییرات انجام‌شده در آموزش و پرورش در 20ساله اخیر بیشتر لکه‌گیری‌های جزیی بوده است که تغییرات اساسی را به دنبال نخواهد داشت. 

 از سوی دیگر وزارت آموزش و پرورش با وجود وظایف متعدد و خطیری که بر عهده دارد از برگزاری کنکور دانشگاه‌ها هم استقبال می‌کند. یوسفی در این باره می‌گوید: «آموزش و پرورش در یک دوره‌یی با کنکور مخالف بود و به همین دلیل دوره پیش‌دانشگاهی را ایجاد کرد. در مدارس تست زدن و شیوه برنامه‌ریزی برای کنکور درس داده می‌شود اما آیا این هدف یک وزارتخانه است؟ پس اصل زندگی و مهارت‌های زندگی و شهروندی چه می‌شود؟ در آموزش عالی هم اوضاع بهتر از این نیست. او ادامه می‌دهد: «من پیش‌نویس سند ملی آموزش را دیده‌ام و معتقدم تا زمانی که تنها از یک سیستم تک‌رویکردی استفاده می‌کنیم هیچ اتفاقی رخ نمی‌دهد.»

هستی‌نگری حذف شد
یکی از فصل‌های کتاب رویکردهای آموزشی به معرفی رویکرد هستی‌گرا اختصاص داشته است. اما این فصل از کتاب در مرحله کسب مجوز حذف شد. طراحان این رویکرد معتقدند تمام نظام‌های آموزشی و رویکردهای مختلف موجود در جهت حفظ منافع سرمایه‌داری فعالیت می‌کنند و همین باعث شده در دنیا بیش از تربیت کادر بهداشتی و معلم، سرباز و نیروی نظامی تربیت شود. آنان عقیده دارند همین نظام‌های آموزشی باعث به وجود آمدن جنگ‌ها شد‌ه‌اند. 

منبع: روزنامه اعتماد

آزمایش علمی: کوه آتشفشان در خانه

 آتشفشان خانگی

صابر توحیدی

آیا دوست دارید در آشپزخانه خودتان یک کوه آتشفشان کوچولو درست کنید؟ نترسید، این یک کوه آتشفشان واقعی نیست. این آزمایش به نسبت بی‌خطر است و گازهای تولید شده نیز کم و بیش غیرسمی هستند و فقط سی دقیقه طول می‌کشد. 


نخست مخروط آتش فشان را بسازیم. 6 فنجان آرد ، 2فنجان نمک4 ، قاشق سوپخوری روغن غذا خوری و 2 فنجان آب را مخلوط کنید. مخلوط بدست آمده باید یکنواخت و محکم باشد (در صورت نیاز می‌توانید آب بیشتری اضافه کنید). بطری پلاستیکی را در ظرف مورد نظر به‌طور ایستاده قرار دهید و خمیر تهیه شده را در اطراف آن به شکل یک کوه آتشفشان فرم دهید. البته توجه داشته باشید که آن را به طور کامل نپوشانید، قسمت دهانه آن را برای اضافه کردن بقیه مواد خالی نگه دارید. قسمت بیشتر بطری را با آب گرم پر کنید و مقدار کمی از رنگ قرمز غذارا به آن اضافه کنید. شش قطره پودر لباسشویی به محتویات بطری اضافه کنید. دو قاشق سوپخوری جوش شیرین به بطری اضافه کنید. به آرامی سرکه را به بطری اضافه کنید. مراقب باشید زمان فوران کوه آتش فشان رسیده است. 


گدازه‌هایی با رنگ قرمز ملایم در نتیجه واکنش بین جوش شیرین و سرکه تولید خواهد شد. در این واکنش مانند آتشفشان حقیقی ، دی‌اکسید کربن هم تولید خواهد شد. بدلیل تولید گاز کربن دی‌اکسید در بطری پلاستیکی فشاری ایجاد می‌شودو (به‌علت حضور پودر لباسشویی ) حبابهایی از آتشفشان خارج خواهد شد که چهره زیبایی به آزمایش می‌دهد. اگر چند قطره رنگ زرد هم به آن اضافه کنید، گدازه‌های خارج شده رنگ زیباتر و طبیعی‌تری پیدا خواهند کرد. 

منبع:آموزش علوم تجربی

آنچه باید والدین و آموزگاران درباره ی کلاس اولی ها بدانند

کلاس اولی ها

 عباس جهانگیریان  

ضرورت تأمین امنیت روانی کلاس اولی ها

کودک شش هفت ساله چه ویژگی هایی دارد؟ در دنیای ذهنی او چه می گذرد؟ او دنیای پیرامون خود را چگونه تفسیر می کند؟ به عنوان آموزگار، ناظم، مدیر و سیاستگذار آموزشی، چقدر او را می شناسیم، و با او چگونه می خواهیم در محیط مدرسه و کلاس برخورد کنیم؟ ... و حال برای او که قرار است چند روز دیگر پا به مدرسه بگذارد چه برنامه ای داریم؟

این معصوم مشتاق متوهم، قرار است برای اولین بار از آغوش گرم و صمیمی خانواده، جدا شود و پا به جهانی ناشناخته و غریب به نام مدرسه بگذارد، جایی که در آن، از حضور مهربان پدر، مادر، مادربزرگ، پدر بزرگ، خواهر و برادر خبری نیست و ممکن است بغض غریبگی، دلتنگی و اضطراب، او را در این فضای ناآشنا به تنگ آورد.
بسیاری از این کودکان (اگر تهران و چند شهر بزرگ را ملاک قرار ندهیم) از پله تجربه های جمعی مانند مهد کودک، کودکستان، و پیش دبستان ها، عبور نکرده اند و اگر هم گذر کرده باشند، حضوری متعهد، مسئولانه و مکلف به انجام مشق و درس، نداشته اند، موضوعی که یکی از عوامل مهم دلهره و اضطراب آنهاست.
تصویر ذهنی او از مدرسه چیست؟ آدم های آن شبیه به چه کسانی هستند؟ پدر، مادر، دایی، عمو، مادر بزرگ مهربان ... یا بر پایه ی پیش داوری های منفی او، آدم هایی بد اخلاق، اخمو و ترسناک متصور می شوند؟ بدترین نوع ورود به این سرزمین وهم، این است که بی هیچ پیش زمینه مثبتی قدم به آن بگذارند.
ما خود چگونه در هفت سالگی پا به مدرسه گذاشتیم؟ از آن روز، چه تصوری در ذهن و خاطره خود داریم؟ آن روز بر ما چه گذشت؟ با ما چگونه رفتار کردند؟ این خاطره ها هرچه باشد، خوب یا بد، تا پایان عمر با ما همراه است، چرا که اولین تجربه ی اجتماعی ماست (پس از خانواده) و بخشی از شخصیت و روان ما را می سازد. از این منظر، بدترین خاطره های عمرم را از کلاس اول به یاد دارم و این خاطره های  بد، چه بخواهم و چه نخواهم، همچون محتویات یک کیسه زباله، بر شانه ی روحم حمل می شود و با همه کوشش و اراده ام، هرگز نتوانستم این کیسه را برای همیشه بر زمین بگذارم. روان شناسی هفت سالگی یا روان شناسی سازگاری با سال اول مدرسه، به چرایی این ناتوانی و ماندگاری خاطره های بد، پاسخ داده است. یک روز ناگوار و تلخ که هنوز وقتی به یاد می آورم قفسه سینه ام تنگ می شود. و چیزی شبیه به یک گلوله پارچه ای خشک و آغشته به خاک و خاکستر، راه گلویم را می بندد. لحظه هایی ناب که می توانست شیرین و خوش و دوست داشتنی باشد، روزهایی که می توانست و می تواند در تأمین سلامت روانی یک عمر انسان، تأثیر گذار و تعیین کننده باشد.  


برای این که لحظه های تکرار نشدنی این پایه تحصیلی انسان ساز، برای همه ی هفت ساله های امروز و معماران جامعه ی فردا به درستی و شایستگی سپری شود، وزارت آموزش و پرورش برای تغییر وضعیت موجود باید بی درنگ برای تغییر کیفی سه حوزه ی ۱- محیط و  فضای آموزشی ۲- نظام آموزشی ۳- برنامه ریزی آموزشی دست  به کار شود. 

 

محیط و فضای آموزشی

۱ – نزدیک بودن فاصله خانه و مدرسه  

برخی از پدر و مادرها به دلایل گوناگون، از جمله نام، شهرت، و گاه امکانات آموزشی بهتر یک مدرسه، فاصله خانه تا محل تحصیل فرزندشان را بسیار طولانی می کنند؛ به حدی که دانش آموز مجبور می شود، از سرویس های رفت و آمد استفاده کند. این گونه رفت و آمدها، بخصوص در شهرهای بزرگ ، به دلیل آلودگی های صوتی و تنفسی و ترافیک سنگین و حوادث و عوارض ناشی از آن، زیانش بسیار بیشتر از سودش است. کودک، وقتی در محله و محدوده ی زندگی خود به مدرسه برود، در کنار هم کلاسی هایی می نشیند که بسیارشان آشنا و همسایه او هستند و این پیوندهای همجواری و خویشاوندی، می تواند گسترش روابط عاطفی را نیز در پی داشته باشد. این چتر عاطفی، او را در فضای امن تری قرار می دهد. روان شناسان و جا معه شناسان، بر توسعه ی فرهنگ و همگرایی و محله گرایی (لوکالیزم) در جامعه ماشین زده و آشفته مدرن، تاکید فراوان دارند.
۲- وسعت زمین، بنا و امکانات  

وسعت زمین، بنا و امکان های آموزشی، ورزشی، فرهنگی و هنری نقش زیادی در رشد خلاقیت و سلامت جسمی و روانی دانش آموزان دارد بسیاری از مدارس ما فاقد ضوابط و استانداردهای پذیرفته شده ی بین المللی است.
فقدان این امکان ها، محیط های آموزشی را کسل کننده و کودک را آسیب پذیر می کند. اگر قرار باشد کودک از آپارتمان کوچک به نام خانه به یک آپارتمان بزرگتری به نام مدرسه برود، ستمی است که می تواند خسارت های روحی، روانی و آموزش جبران ناپذیری بر او در پی داشته باشد. آموزش و پرورش وظیفه دارد واحدهای آموزشی را موظف به ایجاد چنین فضاهایی بکند و درصدور مجوز تأسیس و فعالیت واحدهای آموزشی، رعایت حداقل استانداردها را در نظر بگیرد. آموزش و پرورش نباید به واحدهای آموزشی فاقد حیاط و فضای نامناسب، اجازه فعالیت بدهد. مسئولیت هرگونه خسارت روحی و روانی به دانش آموزان بی دفاع، به عهده ی این وزارت  است.
۳- رعایت آزادی های فردی
اجازه بدهیم دانش آموزان دختر، دست کم در پایه اول ابتدایی، در استفاده از روسری، آزادی عمل داشته باشند، بخصوص اگر آن ها بتوانند در فضاهای آفتابگیر مدرسه، دقایقی را زیر آفتاب بگذرانند  و بازی کنند، که این عمل، هم برای جذب و ساخت ویتامین D و جلوگیری از بیماری های استخوانی و مفصلی در آنان (که بسیار هم شایع است) مفید است و هم در ایجاد تنوع رنگ و زیبایی محیط که از نیازهای روحی این دوره سنی است. اسلام، سن تکلیف به حجاب را ۹ سالگی تعیین کرده، بهتر است تفسیرها و سلیقه های شخصی خودمان را به کوکان هفت ساله تحمیل نکنیم که این تحمیل چه بسا باعث تأثیرات منفی نسبت به این باور مذهبی در مناطق گرمسیری در گرمای بهار می شود. اصولاً هرگونه محدودیت و سلب آزادی، می تواند عرصه را بر این موجود کم حوصله و شکننده، تنگ کند و از علاقه او به مدرسه بکاهد.
اگر قرار بود دخترها از هفت سالگی در حجاب روند  یا به تعبیر برخی سخت گیران و متعصبان، به پیشباز حجاب بروند یا به آن عادت کنند، بی تردید، پیامبر اسلام به این امر آگاهی داشت و در این صورت ۷ سالگی را سرآغاز تکلیف به شرع و پوشش موی سر قرار می داد. 


۴- ایجاد تعلق خاطر به مدرسه و اجزاء آن و پرورش حس خویشاوندی
ایجاد دلبستگی و تلعق خاطر به مدرسه، هم کلاسی ها، آموزگاران و دیگر کارکنان مدرسه، نقشی بسیار، در آرامش روحی و روانی کودک، در روزهای آغازین و به طور کلی پایه اول تحصیلی دوره ی ابتدایی دارد. این تعلق خاطر را، پیش از مدرسه، خانواده باید ایجاد کند. کودک باید محلی را که قرار است به مدت پنج سال در آن زندگی کند به عنوان خانه دوم خود بپذیرد و به همه ی اجزایش علاقه مند شود و خاطره هایی خوب از آن در ذهن خود، ذخیره کند.
پیش از آغاز سال تحصیلی، بزرگترها بهتر است خاطره های خوب خود را از مدرسه برای کودکان بازگویند. بازگو کردن خاطره های بد آنان را ناخواسته دچار پیش داوری منفی نسبت به مکانی می کند که قرار است خانه دوم آن ها باشد.
جشن شکوفه ها، که چند سالی است برگزار می شود، اگر به درستی و با مدیری مناسب و در سرتاسر ایران، شهر و روستا، بدون تبعیض برگزار شود، می تواند در کاهش تنش های روحی و روانی و کمرنگ کردن پیش داوری های منفی موثر باشد. اجرای تئاتر، موسیقی و قصه گویی در محل مدرسه، در جشن شکوفه ها، می تواند گام اول در تقویت حس همگرایی باشد. زیرا در  اولین ماه سال تحصیلی کلاس اولی ها، باید بیش از هر چیز  به نیازهای عاطفی و روحی بچه ها پاسخ داده شود.
برای دور کردن حس غریبگی، بچه ها می توانند در فرصت های طراحی شده، با همکلاسی های آینده خود، قبل از بازگشایی مدرسه، آشنایی و دوستی برقرار کنند. در روستاها و شهرهای خیلی کوچک، این آشنایی و شناخت، به طور طبیعی وجود دارد، اما در شهرهای بزرگ، کمتر چنین روابطی شکل می گیرد. تمهیدهایی از این دست، هم توسط خانواده می تواند انجام بگیرد، هم مدرسه، که البته این کوشش های آگاهانه، به کمی حوصله نیاز دارد که ما این روزها کمتر در بزرگترها شاهد آن هستیم.
یک اردوی یک روزه، به همراه خانواده و معلم، می تواند این هم خویشی را به وجود بیاورد. زیرا تولید حس خویشاوندی، زمینه ساز همزیستی بهتر در واحدهای اجتماعی است.
اگر مدرسه از فضاهای ورزشی مناسب برخوردار است، بد نیست دانش آموزان پایه اول، یک هفت قبل از بازگشایی، یکی دوبار در این مکان ها در کنار هم بازی کنند. و اگر هم از امکانات ورزشی برخوردار نیستند، بازی های نمایشی هم می تواند فرصتی برای آنان فراهم کند. تا طعم مشارکت و فعالیت جمعی را در کنار هم تجربه کنند.  

 

۵- نیاز واقعی به دستشویی یا مفری برای غلبه فشارهای روحی
شاید طرح این موضوع برای کسانی که با فضاهای آموزش و نیازهای جسمی و روحی کودکان شش هفت ساله آشنایی کافی ندارند، کمی مضحک و ابتدایی به نظر برسد، ولی واقعیتی است انکار ناپذیر که در مدارس ما، یکی از عوامل مهم اضطراب در اولی ها، سرویس های بهداشتی و جوانب مربوط به آن است.
بچه ها به دلیل اضطراب های ناشناخته ای که دارند. روزهای اول نیاز بیشتری به دستشویی و سرویس بهداشتی از خودشان نشان می دهند که گرچه ممکن است نیازهای واقعی نباشد، اما مفری است برای تخلیه فشارهای روحی و ضمن این که ممکن است واقعاً هم دچار تکرر ادرار بشوند. کمبود با ناکافی بودن تعداد سرویس های بهداشتی نسبت به دانش آموزان یک مدرسه و ازدحام ناشی از آن در زنگ تفریح، می تواند تنش های درونی، او را شدت بخشد. لذا آموزگاران پایه اول باید به این نکته توجه کافی نشان دهند و وضعیت مناسب را برای این گروه از کودکان فراهم کنند.
دانش آموزان سال اول با اجزا و واحدهای درونی مدرسه، آشنایی ندارد و همین نبود آگاهی به ساختمان، آدم ها و دیگر اجزای مدرسه، ممکن است بر حس غربت و غریبگی او بیفزاید. پس می توان با استفاده از یک شخصیت عروسکی و با زبانی صمیمی و مهربان، به عنوان راهنما بچه ها را با کلاس و مدرسه ای که قرار است ساعت هایی از روز خود را در آن زندگی کند، آشنا کنیم. آشنایی با محل سرویس های بهداشتی، آبخوری، دفتر، مکان های ورزشی، کتابخانه و آزمایشگاه (انشاء الله اگر وجود داشته باشد) باید پیش از آغاز سال تحصیلی انجام بگیرد. 

 

نظام آموزشی

۱ – از آنجا که بخش قابل توجهی از ساختار روانی و شخصیت فردی و اجتماعی انسان، در کلاس اول ابتدایی شکل می گیرد. باید در انتخاب آموزگاران پایه اول، حساسیت و دقت بیشتری به خرج داده شود و حتا بهتر است این حساسیت ها و ویژگی ها قانونمند شود. در شرایط کنونی در بسیاری از مدارس ما، معلم کلاس اول با نظر و سلیقه مدیر انتخاب می شود و مکمن است آموزگار منتخب این پایه تحصیلی، خود هیچ اراده ای در تعیین پایه تدریس خود نداشته باشد.
در بسیاری از کشورهای توسعه یافته پایه ی اول ابتدایی از جایگاه ویژه ای برخوردار است. در این کشورها، اداره کلاس اول فقط به کسانی سپرده می شود که در دانشسراها تربیت معلم تحصیل کرده باشند و گرایش تحصیلی آن ها، تدریس در پایه اول ابتدایی باشد.
در آموزش و پرورش ما، در یکی دو دهه ی گذشته، متأسفانه نقش این دانشسراها در تربیت آموزگاران متخصص بسیار کمرنگ شده است و بیشتر آموزگاران پایه اول، نه تحصیل و تخصصی در تدریس کلاس اول دارند و نه از تجربه کافی برای تدریس در این پایه تحصیلی برخوردارند. بدا به حال دانش آموز، اگر آموزگار او در این پایه تحصیلی آدمی کم حوصله، کم تجربه، و فاقد مهارت باشد.
روان شناسی هفت سالگی بر این باور است که آموزگار پایه اول باید صبور، با گذشت، مهربان، با تجربه، جستجوگر و فروتن باشد و از خود رفتاری نامدبرانه به نمایش نگذارد. او باید با روان شناسی، خصوصیات فردی و نیازهای شاگردان خود آشنایی کافی داشته باشد.  


۲- آموزگار پایه اول ابتدایی باید برای هر یک از شاگردان خود به طور جدی پرونده ای از روحیات، رفتارها، خانواده ها و ویژگی های فردی او داشته باشد و بر اساس این ویژگی ها، ارتباطات عاطفی و آموزشی اش را با او تنظیم کند. این پرونده ها نباید در دسترس دانش آموز و هر آن کس که محروم نیست قرار گیرد.
انتقال این پرونده ها به معلم کلاس دوم می تواند به او نیز در تنظیم روابطش با دانش آموز کمک کند. شرکت در بازی ها، بخصوص، بازی های نمایشی با شاگردان نقش زیادی در کوتاه کردن فاصله میان او و شاگردان دارد. بسنده کردن صرف به آموزش رسمی ممکن است فرصت کافی برای بروز خلاقیت های بالقوه دانش آموزان را فراهم نکند. از این روی تحقیق و مطالعات فردی آموزگار می تواند دریچه چشم اندازهای جدیدی را در فرا روی او بگشاید.  


۳- معلم کلاس اول حتماً باید از میان خانم های آموزگار انتخاب شود. از آنجا که دور شدن از مادر، یکی از عوامل اضطراب کودک است، خانم آموزگار می تواند جایگزین مناسبی برای مدرسه باشد. 

  

برنامه ریزی آموزشی

۱ – برای جلوگیری از اعمال و تحمیل سلیقه های بازدارنده، بهتر است وزارت آموزش و پرورش با دعوت از متخصصان کارآزموده، روانشناسان کودک، نویسندگان، هنرمندان و صاحب نظران، بخصوص آموزگارانی که به ابتکار، تخصص، دانش و تجربه های جدیدی در امر آموزش اولی ها، دست یافته اند کمیته ای با هدف برنامه ریزی در دو حوزه آموزش و پرورش اولی ها تشکیل و به صورت ضوابطی مدون، در اختیار دبستان ها قرار دهند. 


۲ – اولی ها بهتر است سال تحصیلی را با زندگی شروع کنند و از هرگونه شعار مرگ بر ... خودداری کنند. فعالیت های سیاسی ، مورد تایید روان شناسی هفت سالگی نیست و از آن جا که در مقاله جداگانه ای به این موضوع پرداخته ام. از تکرار آن در این نوشته می گذرم. 


۳- اجباری کردن تشکیل و ساخت کتابخانه و سالن نمایشگاه سازمان عمران مدارس، باید به صورت یک اصل در ساخت وسازها مورد توجه قرار گیرد. در مدارسی که فاقد کتابخانه است، برای تشکیل کتابخانه اقدام شود و آنانی که کتابخانه دارند. برای تجهیز آن با نهادهای تخصصی کتاب کودک مانند انجمن نویسندگان کودک و نوجوان، شورای کتاب کودک، خانه کتابدار کودک و نوجوان، و نهادهای مشابه مشورت کنند تا کتابخانه مدرسه با کتاب های نامناسب و به دور از ذائقه کودکان پر نشود.
گاه یک کتاب بد یا نامناسب این گروه سنی، ممکن است کودک را برای همیشه از کتاب و کتابخوانی دور کند و همچنین ممکن است مطالبی در کتاب آمده باشد که مطالعه آن به روان کودک آسیب برساند. تهیه کتاب برای کتابخانه های مخصوص کودکان، یک کار تخصصی است و هر نیروی مازادی در مدرسه یا اداره نمی تواند به عنوان مسئول کتابخانه در خدمت گرفته شود.  


۴- برنامه ریزی های آموزشی، طوری باید طراحی و تدوین شود که به جای رقابت که منشاء حسادت، تنگ نظری و بغض و کینه میان بچه ها می شود، محبت به یکدیگر و همدلی، جوانمردی، گذشت و غمخواری تقویت شود. تئاتر و قصه از قابلیت بالایی در گسترش و ترویج خصایل انسانی برخوردار است.  


۵- آن چه در آموزش و پرورش خلاق، به کودکان، آموزش داده می شود، بیشتر آموزش مهارت های زندگی است و آماده کردن دانش آموز به عنوان شهروند موفق و بخصوص کارآمد و موثر در خانه و اجتماع است.  


۶- در برنامه ریزی های درسی و آموزشی، به نقش آموزش و کاربردهای هنر مانند تئاتر، موسیقی، سینما و قصه و هنرهای دستی باید اهمیت و بها داده شود. کارشناسان تعلیم و تربیت بر این باورندکه اگر آموزش با بازی همراه شود، استقلال مفاهیم آموزشی آسان تر می شود.
"ژان پیاژه" معتقد است، هر کودکی این قدرت را دارد که مفاهیم آموزشی را به حافظه عمیق خود ببرد و ماندگار کند. "آلبرت انیشتین" به مردی که از او می خواهد در تربیت فرزندش یاری اش کند تا او نیز ریاضی دان بزرگی شود، می گوید : «اگر می خواهی او ریاضی دان بزرگی شود برایش قصه بگو» مرد حیرت می کند. انیشتین می گوید زیرا داستان قدرت تجسم ، تصور و خیال را گسترش می دهد و ذهن او را برای ریاضی آماده می کند.  


۷- توسعه فرهنگ شهروندی، حمل و نقل و ترافیک، مسائل زیست محیطی، میراث فرهنگی، چه از طریق کتاب های درسی و چه آثار کمک آموزشی و شفاهی، دانش آموز را برای مشارکت در بنای جامعه ای سالم آماده می کند. 

منبع: کتابک

ده چیز که سبب نگرانی بچه‌ها از رفتن به مدرسه می‌شود

ترس از مدرسه

ترجمه: مرجان مهدی پور

همه ی ما این انتظار را داریم که کودکان مان با رسیدن نخستین روز مدرسه هیجان زده و کمی مضطرب باشند. اولین گام برای غلبه بر ترس ها آگاهی یافتن از آن هاست. در این جا به ده موردی که سبب اضطراب کودکان هنگام ورود به مدرسه می شود، اشاره می کنیم:

 

موقعیت جدید: چه قرار باشد که فرزندتان وارد پایه جدیدی شود و چه پا به مدرسه ی جدیدی بگذارد، طبیعی است که از روبه رو شدن با این موقعیت جدید احساس نگرانی کند. با او درباره ی این که نخستین روز مدرسه اش چگونه خواهد بود صحبت کنید. به باور یک روان شناس، "وقتی کودکان می فهمند که چه موقعیتی در انتظارشان است کمتر دچار نگرانی می شوند". به کودک خود خاطرنشان کنید که همه ی بچه ها روز اول مدرسه کمی مضطرب اند و به او زمان بدهید تا خودشان را با موقعیت جدید سازگار کند. به او این وعده را بدهید که به زودی همه چیز عادی می شود و احساس راحتی می کند. اگر برای تان ممکن است برنامه های خود را طوری تنظیم کنید که در چند روز اول بیشتر در کنار فرزند خود باشید، به ویژه درست پس از برگشتنش از مدرسه.

 

شکست: ممکن است نگرانی فرزندتان از این باشد که تکالیفش در مدرسه بیش از حد سخت باشد به طوری که از پس انجام آن برنیاید، یا سؤالی پرسیده شود که جواب درست آن را نداند. این آگاهی را به کودک خود بدهید که هر کسی ممکن است اشتباه کند و همزمان تلاش او را تحسین کنید.

 

ترس از تجربه: بسیاری از کودکان از این که موقعیت های جدید را تجربه کنند می ترسند. آن ها پیشاپیش دچار نگرانی می شوند و وقتی زمان تجربه ی موقعیت فرا می رسد نمی توانند درست عمل کنند. یک راه یاری رساندن به چنین کودکی آن است که در هنگام درس خواندن به او کمک کنید تا احساس آمادگی کند. به او گوشزد کنید که اطلاعاتش خوب است و شما مطمئن هستید که به خوبی از پس کارش بر می آید.

 

ترس از جمع: کودکان از جا کردن خود در جمع، دوست پیدا کردن، قضاوت دیگران، مسخره شدن و طرد شدن نگران اند. فرزند خود را تشویق کنید که به جای کنار کشیدن خود از جمع، وارد آن شود و برایش از راه های مختلف دوست یابی صحبت کنید. بر اساس نظر انجمن ملی روان شناسان مدرسه (NASP) اگر به کودکان خود مهارت های اجتماعی، روش های حل مسئله، و رفع درگیری را بیاموزیم، سلامت روانی آن ها را تقویت کرده ایم.

 

نمره: بعضی از بچه ها از این نگران اند که مبادا بهترین نمره را در ریاضی نگیرند، شاگرد اول نشوند یا معدل شان از حد معینی کمتر شود. به فرزند خود یادآوری کنید که از آن ها توقع ندارید که بهترین باشند.

 

تنش: بعضی بچه ها وقتی که حس می کنند که محیط مدرسه شان نابسامان است یا در کلاس درس شان شرایطی غیرمنصفانه حاکم است، دچار اضطراب می شوند. کارشناسان بر این باورند که اگر والدین در موقعیت های پرتنش به یاری فرزندان شان بشتابند تا با هم راه چاره ای پیدا کنند، به این روش به آن ها می آموزند که چگونه در چنین مواقعی با مشکل خود برخوردی سازنده داشته باشند.

 

شرکت در گروه: اگر فرزندتان دوست دارد که عضو گروه سرود باشد، در تئاتر مدرسه نقشی بگیرد یا در تیم ورزشی مدرسه بازی کند، به هر حال، اهمیت دارد که به او بگویید قرار نیست که همه همیشه موفق باشند. اگر در یک مورد موفق نشد همیشه فرصت های دیگری هم در انتظار اوست و می تواند در فعالیت دیگری شرکت کند. در تمرین هایش کنارش باشید: همراهش دیالوگ های تئاتر یا اشعار سرودش را تمرین کنید و یاری اش کنید تا بتواند در فعالیتی که انتخاب کرده مهارت بیابد.

 

فشار همسالان: بچه ها دوست دارند که خود را در جمع جا کنند، و ممکن است انتظاراتی که همکلاسی هایشان از آن ها دارند باعث نگرانی آن ها شود. آن ها را تشویق کنید که درباره ی نگرانی های شان برای تان صحبت کنند. گاهی بازگو کردن ترس ها برای شان سودمند است. به حرف های آن ها گوش بدهید اما در برابر این وسوسه که بخواهید به طور مستقیم مسئله ی فرزندتان را حل کنید مقاومت کنید– به جای این کار، به همراه او به موضوع پیش آمده فکر کنید و با هم به دنبال راه حل بگردید. به کمک کودکان حل مسئله کنید و نه به جای آن ها. کودکان با ایفای نقشی فعال در حل مسائل، می آموزند که چگونه خودشان به طور مستقل به حل مسائل خود بپردازند.

 

ترس از قلدرها: بچه های ما از این که بچه های دیگر به گونه ای آن ها را آزار بدهند نگران اند و این احساس می تواند برایشان بسیار عذاب آور باشد. نگرانی آن ها را جدی بگیرید. به آن ها توضیح بدهید که قلدرهای مدرسه وقتی می بینند که بچه های دیگر از آن ها می ترسند بیشتر احساس قدرت می کنند. با آن ها صحبت کنید که چه طور می شود بدون نشان دادن واکنشی که دلخواه فرد زورگوست، اوضاع را بهتر کرد. به فرزند خود یاد بدهید که چگونه تحریک های تمسخرآمیز فرد زورگو را نادیده بگیرد، راه خود را برود و در صورت نیاز از یک بزرگ تر کمک بخواهد.

 

اوضاع خانه: به باور کارشناسان، گاهی ترس کودکان از مدرسه ربطی به خود مدرسه ندارد. ممکن است بچه ها احساس کنند که در نبود آن ها، یکی از والدینشان در خانه به دلیل افسردگی یا تنش، به آن ها نیاز دارد. اگر چنین باشد راه حل این مشکل در پرداختن به مشکلات خانواده است.

اگر ترس کودک در طول سال تحصیلی ادامه یابد، باید حتماً موضوع را به اطلاع معلم او رساند. در بسیاری از مدارس یک مشاور، مددکار اجتماعی، یا روان شناس مدرسه حاضر است تا با کودکان صحبت کند و آن ها را در غلبه بر ترس هایشان یاری رساند. همچنین گاهی گروه های مشاوره ای د ر مدارس فعال اند که به نیازهای کودکان رسیدگی می کنند. 

منبع: کتابک

مهد کودک ها و نقش های فراموش شده

مهد کودک

 گزارش خبرنگار اجتماعی ایرنا، این اهمیت و تاثیرپذیری باعث می شود که نگاه به مهدهای کودک تغییر کند و برنامه های آموزشی و تربیتی آن با وسواس بیشتری مورد توجه قرار گیرد.
در مهدکودک، خردسالان با فراگیری نقاشی، شعر، سرود، بازی و ... با رویدادها و محیط اطراف خود آشنا می شوند اما همه کارکردهای مهدهای کودک نمی تواند به این کلاس ها ختم شود.
نونهالان در مهدهای کودک می توانند با کسب انواع مهارت های اجتماعی و زندگی برای زندگی آینده آماده شوند اما گمان می رود اکنون برخی مهدها از این اصل مهم فاصله گرفته اند.
این مراکز چنانچه برنامه آموزشی و تربیتی مناسبی برای کودکان ارایه کند نقش اساسی و مهم در تربیت کودکان خواهد داشت و می تواند محیطی امن و عاری از هر انحرافی برای تربیت آنان فراهم سازد.
بنابراین برای به ثمر نشستن این نهال ها و رشدِ درست آنان باید محیطی امن و عاری از هر انحرافی برای تربیت شان فراهم ساخت.  


به باور برخی کارشناسان، تأثیرپذیری کودکان در مهد به مراتب بیشتر از خانه و خانواده است. اگر مربیان، افرادی آموزش دیده، کارآمد و متخصص در زمینه تربیت کودکان باشند خواهند توانست به بهترین شکل ممکن کودکان را تربیت کنند.
بسیاری از کودکان با رشد روزافزون شمار مادران شاغل، بیش از نیمی از روز خود را در مهدها سپری می کنند و رفتارها، ارزش ها و الگوهای بسیاری را از این مکان ها کسب می کنند، حال این مربیان و مسوولان مهدها هستند که باید ضمن عنایت به وظیفه خطیر تعلیم و تربیت و بهره گیری از شیوه های مثبت و کارآمد، در ساختن نسل آتی کمر همت ببندند.
به اعتقاد کارشناسان، وظیفه مهم این مراکز آشنا کردن کودکان با هنجارها، ارزش های جامعه و آموختن رفتار اجتماعی و نیز آشکار کردن استعدادهای نهفته در آنان است، به طوری که در آینده با ورود به مراکز آموزشی و هنری، این استعدادها هر چه بیشتر بارور شود.  


در این مراکز کودک رفتارهای مورد پذیرش در جامعه را می آموزد. کودکانی که دوران کودکی را در مهد می گذرانند بهتر و راحت تر می توانند با محیط اطراف خود ارتباط برقرار کنند و در ارتباطات اجتماعی خود کمتر به مشکل برخورد می کنند و نسبت به دیگر کودکان به مراتب، جامعه پذیرتر هستند.
بسیاری از والدین بر این باورند که پدر و مادر باید به طور مطلق مسوولیت تربیت کودکان خود را برعهده بگیرند ولی روانشناسان معتقدند خانواده ها می تواند بخشی از تربیت کودکان را به مراکزی مانند مهد کودک ها بسپارند.
یک روانشناس در باره این مراکز می گوید: مهدهای کودک به عنوان نخستین پل میان خانه و جامعه بوده هرچند کانون خانواده به کودکان مجال رشد را می دهد اما برای ورود به جامعه، بچه ها نیازمند تجربه های گسترده تری هستند.  


'اکرم سرلک ' در خصوص انتخاب مهدها می گوید: والدین به ویژه مادران باید در انتخاب مهد فرزند خود دقت خاصی داشته باشند و هر چند ملاک اصلی را در انتخاب مهد تامین نیازهای روحی، جسمی و آموزشی کودکان بدانند، اما باید از مدیران مهدهای کودک رعایت استانداردهای تعیین شده توسط دستگاه های ذی صلاح را هم خواستار باشند.
این روانشناس می گوید: آنچه که موجب می شود والدین در انتخاب مهد دست به گزینش بزنند در وهله نخست میزان شهریه و در مراتب پایین تر، نزدیکی به محل کار یا خانه است.
سرلک می افزاید: معمولا والدین خانواده هایی که کودکان خود را به مهد می سپارند شاغل هستند و کمتر خانواده ای است که مادر خانواده خانه دار باشد و فرزند خود را به مهد بفرستد، البته با به وجود آمدن مشکلات اجتماعی و خانوادگی، شمار کودکان در مهدها افزایش یافته و این مراکز مورد استقبال مردم قرار گرفته اند.
این روان شناس با تاکید بر این که کودکان تا پایان سن دو سالگی باید در محیط خانواده پرورش یابند، می افزاید: بهترین زمان برای فرستادن بچه ها به مهدکودک، سه سالگی است زیرا تا 2 سالگی باید در کنار پدر و مادر باشند و به امنیت روانی برسند و وابستگی های عاطفی در آن ها شکل بگیرد.

کیفیت خدمات مهدهای کودک
مادر یکی از فرزندان می گوید: دربرخی مهدها در ازای 30 کودک یک مربی وجود دارد که نتایج مطلوب و مثبتی ندارد و موجب بروز ناهنجاری در کودکان می شود که با واکنش والدین هم روبه رو می شود.
رضایی از جمله این پیامدهای منفی و جبران ناپذیر را که در نتیجه غیراستاندارد بودن برخی مهدها بوجود می آید، می گوید: فقر حرکتی، عدم آموزش کافی، ایجاد حس حسادت و خشونت در کودکان، خواب اجباری و نامناسب بودن تغذیه موجب لطمات جسمی و روحی در کودکان می شود که به مرور زمان آشکار می شود.
وی همچنین می افزاید: بهترین راه برای مقابله با این مشکل، شناسایی مهدهای استاندارد، دیدار والدین از محل و نیز آگاهی از نوع تغذیه و برنامه آموزشی این مراکز است.
رضایی همچنین تحصیلات مربیان و برقراری رابطه دوستانه با کودکان را از دیگر ویژگی مهدها برشمرد.  


مادر دیگری می گوید: پذیرش بچه ها در مهدهای کودک متناسب با فضای موجود آن نیست به گونه ای که در اتاق هایی که فضای چندانی ندارد، تعداد زیادی کودک پذیرفته می شوند.
اصغرزاده می افزاید: با توجه به این که بچه ها در سنین رشد و نمو هستند و فعالیت آن ها زیاد است، کلاس هایی که هم اکنون در برخی از مهدهای کودک وجود دارد، برای آنها مناسب نیست.
مدیر یک مهدکودک دیگر نیز درباره اعتراض برخی از والدین درباره فضای مهدهای کودک می گوید: مهدکودک باید از نظر فضا با اصول آموزش و پرورش مطابقت داشته باشد اما به دلیل این که همه مهدهای کودک در منازل مسکونی است، ممکن است تا حدی این موضوع رعایت نشود.
وی عقیده دارد در کنار آموزش باید به امر تفریح بچه ها نیز به خوبی پرداخته شود تا احساس نکنند که از بازی دور مانده اند و نوعی دلزدگی برای آن ها ایجاد شود.  


معاونت امور اجتماعی و پیشگیری از آسیب های سازمان بهزیستی  در گفت وگو با خبرنگار اجتماعی ایرنا گفت: بهزیستی در سال های اخیر با برگزاری جشنواره‌های قرآنی، فرهنگی، توسعه ترویج قرآن، آموزش‌های علمی و آموزش قرآنی برای 10 هزار مربی سعی کرده است تا فضای معنویت و قرآن را در مهدهای کودک تثبیت کند.
'علی محمد زنگانه ' افزود: امسال نیز ایجاد پایگاه الکترونیکی فعالیت‌های قرآنی کودکان زیر 7 سال، راه اندازی تلفن گویای داستان های قرآنی، حضور یک مربی قرآن در هر مهد کودک و انتشار نشریه قرآن کودک در دستور کار این سازمان قرار دارد.
وی اظهارداشت: بیش از 14 هزار و 500 مهد کودک در مدت 30 سال فعالیت بهزیستی به کودکان خدمات ارائه می کنند.  

منبع : ایرنا

همه چیز برای کتاب نخواندن مهیاست

سرانه پایین مطالعه در ایران

دکتر عباس حری

در رسانه ها می بینیم ، می شنویم ، یا می خوانیم که مردم ما «کم خوان»اند ، رغبتی به مطالعه ندارند ، هر ایرانی در سال ، فلان قدر دقیقه کتاب می خواند و داوری های متنوع و فراوان دیگر. گویی مردم عناصر مجردی هستند که می توان درباره آنها بدون توجه به عوامل محیطی سخن گفت. آنها هستند که می خوانند یا نمی خوانند ، آنها را باید به باد ملامت گرفت ، و از لاکتابی آنها باید گلایه کرد. این کار البته مصلحت اندیشانه تر هم هست. 


توپ را در زمین حریف بینداز و همه مسوولیت ها را هم متوجه او کن هر گاه نورافکن را به طرف مقابل بیفکنیم ، طبعا خودمان در تاریکی و به دور از ارزشیابی ها و داوری ها مصون خواهیم ماند. حال بیاییم به همین مردم که ملامت می کشند و خوشند و رنجیدن را کافری می دانند ، بیندیشیم. 


آیا اگر از همین مردم حرکتی مشاهده کنیم که حاکی از بی هدفی است سرزنششان نمی کنیم؟ مردم حق دارند که کار بدون دلیل و عمل بدون هدف انجام ندهند. وقتی از کسی می پرسی «آیا کتاب می خوانی؟» و در جواب می گوید که «چرا باید بخوانم؟» منطقی ترین و استوارترین پاسخ را داده است. واقعا چرا باید بخوانند؟ هدفدار کردن «خواندن» است که می تواند انگیزه روی آوری به مطالعه را فراهم کند. کانون این انگیزش ها کجاست؟ اشاره ای به برخی از شاخص ترین این کانون ها خالی از فایده نیست. 


خانواده نخستین کانونی است که می تواند انگیزه های خواندن را در فرزندان فراهم کند. پدری که ناگزیر است وقتی فرزندش هنوز در خواب است از خانه خارج شود و وقتی هم در دیر وقت شب به خواب رفته است به خانه برگردد و مادر که باید به تدبیر خانه بیندیشد و هم مرد و هم زن خانه باشد، چه مجالی برایشان می ماند که خود چیزی بخوانند یا فرزند خود را به خواندن ترغیب کنند. وقتی در همه زندگی ات باید فکر نان باشی ، کتاب ، آب خواهد بود و کتاب خواندن آب در هاون کوبیدن. 


همین فرزند ، فرزندان دیگران را هم در خیابان و معبر و گذر و تلویزیون می بیند ، با همه وسایل رفاه و خانواده ای مرفه ، و به قول یکی از ارکان دولت ، با اتومبیل 300 میلیونی.
انصاف را ، آیا خواهد اندیشید که آن فرد از کتابخوانی به این مواهب دست یافته است؟ لطفا نگویید اندرون از طعام خالی دار / تا در آن نور معرفت بینی. 


چند شب پیش ، در همین تلویزیون ، در محله ای که آب و نفتشان قاطی شده بود ، جوانی در مقابل دوربین با خشم می گفت ، ما از ابتدایی ترین امکانات زندگی محرومیم ، آمده اند برای ما کتابخانه تاسیس کرده اند! کانون خانواده هسته اصلی گرایش ها ، نگرشها و بسیاری از جریان هایی است که بعدها منش و نگرش فرزندان را شکل می دهد. هرگاه شرایط برای انگیزش به مطالعه فراهم نباشد، سخنان اندرزگونه رسانه ای عمر بسیار کوتاهی در ذهن ها خواهد داشت.
محیط آموزشی خود نقلی دیگر دارد. دانش آموز مجبور به اطاعت از یک حکومت محلی (مدرسه) با مانیفستی به نام کتاب درسی است. گوش کن ، درست را بخوان ، این قدر سوال اضافی نکن.
اگر دانش آموز حرف شنوی باشی و کتاب درسی را از آغاز تا پایان به ذهن بسپاری ، فرد موفقی خواهی بود. به این ترتیب ، نه نیاز به کتاب جانبی خواهد بود و نه کتابخانه. 


در نظام آموزشی درسنامه محور ، این بیان را هم در مدرسه می شنوید و هم در خانه که «درست را خوانده ای که داری کتاب می خوانی؟» این بیان حاکی از تلقی مستمر و ماندگار ما از درس است.
درس یعنی کتاب درسی یا تکالیف درسی و کتاب «دیگر» یعنی زایده ای که در خوشبینانه ترین شکل ، تنها ابزاری فراغتی است که طبعا با سایر ابزارهای فراغتی پرجاذبه تر هم توان رقابت ندارد. رها شدن نظام آموزشی از «تک متن» است که گستره دانش و بینش دانش آموزان را وسعت می بخشد و نهادینه شدن آن در مدرسه با ایجاد کتابخانه همراه است. 

 


در چنین وضعیتی ، کتابخانه مددکار معلم و دانش آموز خواهد بود. چیزی که نبودن آن در مدرسه حس می شود. در معدود مدارسی که کتابخانه (ضعیف یا مناسب) دارند ، از حد محلی برای گذراندن اوقات فراغت (اوقاتی که در مدرسه هم وجود ندارد) فراتر نمی رود و هیچ انگیزه آموزشی برای مراجعه به آن نیست.
چنین محلی را در بیرون مدرسه هم می توان یافت : کتابخانه های کانون پرورش فکری. 


پس چنین کتابخانه یا شبه کتابخانه هایی در مدرسه هم چندان دوامی نمی آورند. یا فضای آن پس از مدتی ، به دلیل کمبود اتاق ، تبدیل به کلاس درس می شود یا در آن همیشه قفل است.
در ساعت کوتاه تنفس که باید خیلی ضرورت های زیستی هم در آن مدت تامین شود! پس از تعطیلی مدرسه هم که باید دانش آموزان هر چه سریعتر مدرسه را ترک کنند. به این ترتیب ، چگونه می توان از وجود کتابخانه در مدرسه سخن گفت. 


رسانه ها رسانایی خود را در جهاتی خاص سوق داده اند. بحثهای فرهنگی نیز گاه صبغه سیاسی می یابد. روی سخن آنها درباره کتاب و مطالعه هم بیشتر با کسانی است که خود اهل کتابند و اگر نقدی ، نظری ، سرگذشتنامه ای هم درخصوص کتاب و کتابخوانی می خوانند ، به منظور کسب اطلاع است نه برانگیخته شدن برای کتابخوانی. 


در نتیجه آنهایی که باید از طریق این گونه رسانه ها برانگیخته شوند ، تنها بخشی که از آن به سرعت می گذرند ، همانی است که به این گونه مسائل پرداخته است.
در رسانه فراگیری چون تلویزیون هم که می تواند به دلیل ماهیت تصویری اش اثرگذارتر باشد ، هر برنامه ای که به کتاب و اهل کتاب می پردازد ، چنان سرد و بی روح و بدون جاذبه عمل می کند که اعضای خانواده را وا می دارد تا به سمت برنامه ای دیگر میل کنند. کتاب و کتابخوانی در این رسانه با کهولت ، فرتوتی ، بی رمقی ، زبان نامفهوم برای همگان و دهها دافعه دیگر همراه است.
همین نمادها برای دلزده کردن مخاطبان از هر چه مطالعه و متعلقات آن است کافی است. 


پیوسته می خوانیم که مردم فلان کشور در اتوبوس و مترو کتاب می خوانند ، یعنی که انتظار دارند مردم ما هم چنین کنند. داوری انتزاعی یعنی همین ! آیا شرایط اجتماعی و محیطی ما هم مشابه فلان کشور است؟ مدت ها انتظار در صف اتوبوسی که به علت تراکم مسافر ، در هر ایستگاه تنها چند نفر می توانند سوار شوند و مترو که در رفت و برگشت های کاری تا گلوگاه انباشته از مسافر است ، چگونه انتظار داریم که مسافران کتاب به دست در نهایت آرامش ذهنی کتاب بخوانند. مسافر اتوبوس گاه حتی دستش به میله محافظ اتوبوس هم نمی رسد و فقط فشردگی جمعیت است که او را در حالت سرپا نگه می دارد. آیا سناریویی مسخره تر از این خواهد بود که کتابی را به دست مسافری بدهیم که بیشتر نقش ستون را تا پایان سفر ایفاء می کند و حتی تغییر جهت بدنش هم برای او دشوار است؟ کتابخانه های عمومی که قرار است از عوامل و انگیزه های موثر در کتابخوانی باشند ، نیاموخته اند که کتابخانه عمومی مغازه پوشاک نیست که منتظر بمانی مشتری وارد شود و جوابش را بدهی. 


کتابخانه عمومی باید به سمت جامعه حرکت کند ، برای خودش ارباب رجوع دست و پا کند ، به مدارس سر بزند ، در مجامع به شناساندن خدمات خود بپردازد. و اینها همه در صورتی است که وقتی به کتابخانه مراجعه شد، بتواند خواست های مراجعان را پاسخ دهد. کتابخانه های عمومی ، بجز معدودی آن هم در چند شهر بزرگ ، بسیار منفعلند. در بسیاری از شهرهای کوچک تر حتی مردم محلی نیز نشانی جایی به نام کتابخانه را نمی شناسد. مشتری عمده آنها دانش آموزان و کنکوری ها هستند که از فضای کتابخانه نه منابع کتابخانه به عنوان محلی آرام برای انجام تکالیف و مطالعه دروس خود استفاده می کنند. بسیاری از منابع مورد درخواست آن معدود اهل مطالعه هم در کتابخانه نیست و مسوولان کتابخانه ها هم تلاشی برای دستیابی به آن منابع از طریق امانت گرفتن از سایر کتابخانه ها نمی کنند. البته نظام کلان مدیریتی این کتابخانه ها هم چنین وظیفه ای برای آنها تعریف نکرده است. 


به این ترتیب ، مراجعان کتابخانه های عمومی که خود اندک هستند ، برخی درصدد مطالعه دروس خود هستند ، برخی دیگر آنچه را می خواهند نمی یابند ، تعداد اندکی علاقه مند می ماند که آن هم موجودی کتابخانه ها قادر نیست پاسخگوی آنها باشد. این گروه کسانی هستند که مشتری بالفعل کتابخانه اند. بالقوه ها که خیل عظیمی را تشکیل می دهند ، جذب پدیده های دیگری می شوند که جاذبه بیشتری دارند و در خوشبینانه ترین حالت ، تحقق هدف معین و روشنی را تضمین می کنند. وضعیت نشر کتاب ، خود شرب الیهود دیگری است. 


شعار «بچاپ و بفروش» (و به قول ظریفی «بچاپ و بچاپ») ، روز به روز پررنگ تر می شود. 2 گروه دست اندرکار چنین جریانی هستند یکی «ناشران» و دیگری «نشرکاران». ناشران برای نشر کتاب ملاکهایی دارند ، خوب و بد می کنند و برای خود رسالتی فرهنگی قائلند و نشرکاران آنهایی هستند که پول سرگردانی داشته اند و این عرصه را دارای منافعی یافته اند برایشان تفاوت نمی کرده در چه عرصه ای سرمایه گذاری کنند. این عرصه را برگزیده اند چون برخوردار از معافیت هایی است. 


عنصری به نام کاغذ را می توانند از طریق مجوز خود راحت تر و ارزان تر دریافت کنند. برای «نشرکاران» مهم نیست که کاغذ دریافتی خود را نوشته شده بفروشند یا نانوشته.
هرکدام سودش بیشتر باشد ترجیح دارد. کاغذهای نوشته شده هم تابع الگویی به نام سیاست نشر نیست.
هرچه مشتری داشته باشد حتی اگر «فال نخود» و «کف بینی» باشد باید چاپ کرد. دست اندرکاران نشر که زمانی جزو پیشروان و پیشگامان فرهنگی به حساب می آمدند، با پیدایش «نشرکاران» به دنباله روهای فرهنگی تغییر جهت داده اند. بازار آشفته نشر تولیداتی را عرضه می کند که مخاطب را از عرصه علم و فرهنگ دور می کند و آثار اصیل در این آشفته بازار در تنگنا قرار می گیرند و می رود که حضور شتابزده و ورود بی رویه «نشرکاران» ، میدان را بر «ناشران» تنگ کند. هرگاه درصددیم که تشنگی مطالعه را ایجاد کنیم و آن را افزایش و گسترش دهیم ، در مقابل باید به رفع تشنگی هم بیندیشیم. 


عرصه نشر چنین وظیفه ای دارد. اگر در این عرصه توفیق نیابیم ، صرف ایجاد تشنگی راه به فلاح نمی برد. اخیرا در 2 برنامه تلویزیونی در فاصله 2 روز درباره شمارگان کتاب سخن رفت.
در یک برنامه میانگین شمارگان کتاب 2000 و در دیگری بین 3000 تا 5000 اعلام شد. حال اگر خوشبینانه خبر دوم را بپذیریم و از این دو رقم میانگین ، میانگین بگیریم به متوسط 4000 می رسیم.
با کمال تاسف باید گفت که در شمارگان کتاب افت داشته ایم ، چون در زمانی که جمعیت کشور 25 میلیون نفر بود ، میانگین شمارگان کتابها 2000 بود ، اکنون که جمعیت به 70 میلیون رسیده است میانگین 4000 است.
یعنی شمارگان دو برابر شده و جمعیت 2.8 برابر یعنی اگر شرایط را هم طی این سالها از جهات مختلف ثابت فرض کنیم ، میانگین تیراژ باید 5600 نسخه می بود. بنابراین ، وضع نشر و کتابخوانی به عنوان 2 پدیده متعامل را باید تکان دهنده خواند. فرهنگ در جامعه ما با این که چندین نهاد این کلمه را در نامهای خود یدک می کشند، غریب افتاده است. 


سرگردانی در تعریف دامنه فرهنگ و تعیین و تحدید وظایف هر یک از نهادهای فرهنگی سبب شده است مسوولیت ها لوث شود. همین سرگردانی راه را برای برخی تقلیل ها از جمله تقلیل بودجه ها در طول یک سال مالی هموار کرده است و در کمبودهای مالی ، نخستین عرصه ای که زیر تیغ کاهش بودجه قرار می گیرد عرصه فرهنگ است. 


نیروی انسانی نیز گرفتار چنین معضلی است. انتخاب ها و عزلها نه به دلیل قابلیت های فرهنگی و علمی که ناشی از ملاحظات دیگری است. 


کتاب ، کتابخوانی ، کتابخانه ، نشر و آنچه در این چارچوب قرار می گیرد ، بیشترین خسارت را از این جریان ها متحمل می شوند. در این میان دلخوشیم که سالی یک بار نمایشگاه کتاب برگزار می کنیم و سالی یک بار هفته ای به نام هفته کتاب داریم.
در این ایام پیوسته با آب و تاب سخن می گوییم و از قداست کتاب دم می زنیم. گویی که عزیز از دست رفته ای را گرامی می داریم. «هفتم» آن روانشاد که گذشت همه چیز فراموش می شود.
 

منبع: جزیره دانش

معرفی کتاب: 100 دانشمند ایران و اسلام- ویژه نوجوانان

کتاب 100 دانشمند ایران و اسلام

 نام کتاب: 100 دانشمند ایران و اسلام 

نویسنده: حسن سالاری 

ناشر: محراب قلم 

قیمت: 14000 تومان

نویسنده‌ی کتاب «100 دانشمند ایران و اسلام» از پایان نگارش این اثر خبر داد و گفت: این کتاب پژوهشی که مراحل پیش از چاپ را می‌گذراند، مخاطبان را با دستاوردهای دانشمندان ایرانی و پیشرفت‌های علم در طول 1000 سال آشنا می‌کند. 


  ایبنا: حسن سالاری پژوهشگر و نویسنده‌ی فعال حوزه‌ی نوجوان به خبرنگار ما گفت: تصویرگری چهره‌ی دانشمندان، نمایه‌‌سازی، توضیح واژ‌ه‌های کلیدی در واژه‌نامه، معرفی منابع، معرفی پایگاه‌های اینترنتی و ساخت راهنما برای کتاب آخرین کارهایی است که روی این اثر انجام شده و اکنون توسط انتشارات محراب قلم راهی چاپ‌خانه شده است. او با اشاره به این که این کتاب، با راهنمایی یونس کرامتی پژوهش‌گر برجسته‌ی تاریخ علم فراهم شده است، گفت: «من نگارش اثر را بر عهده داشتم و راهنمایی و نظارت بر درستی محتوای کتاب را یونس کرامتی انجام داده است.» او با اشاره به نکات جالبی که در نگارش این اثری پژوهشی به دست آورده است گفت: «نکات جالب بسیاری را در این پژوهش‌ها یافتم برای مثال بازتاب دستاوردهای علمی دانشمندان ایران در اروپا به‌ویژه ابن‌سینا شگفت‌انگیز است.» 


نویسنده و مترجم کتاب‌های علمی برای نوجوانان یادآور شد: این کتاب، مخاطب را با دستاوردهای علمی 100 دانشمند دوره‌ی اسلامی آشنا می‌کند که بیش‌تر آن‌ها ایرانی یا پرورش‌یافته در فرهنگ ایرانی هستند. او افزود: هر صفحه از کتاب به معرفی یکی از این دانشمندان می‌پردازد و فقط چند دانشمند برجسته در بیش از یک صفحه معرفی شده‌اند. این کتاب از پزشکی به نام ماسرجویه (درگذشت حدود سال 80 قمری) آغاز می‌شود و به ریاضی‌دانی به نام محمدباقر یزدی (درگذشته به سال 1047 قمری) پایان می‌یابد. سالاری با اشاره به این که دانشمندان به‌ترتیب دوره‌ی فعالیت خود در این کتاب معرفی شده‌اند، گفت: خوانندگان از مهم‌ترین پیشرفت‌های علمی از سده‌ی یکم تا سده‌ی یازدهم هجری قمری (حدود 1000 سال) آگاهی می‌یابند.  


نویسنده در معرفی دانشمندان به دستاوردهای علمی آنان بیش‌تر توجه داشته و کم‌تر به زندگی شخصی آن‌ها پرداخته‌ است. برای فهم بهتر برخی از دستاوردهای دانشمندان، تصویرها و نمودارهای امروزی در کنار تصوبر نسخه‌های خطی آمده است. تصویرگری چهره‌ی بسیاری از دانشمندان ایرانی برای افزودن بر زیبایی کتاب آمده است. همچنین، گاه‌شمار دانش پیشینیان از آغاز تمدن تا آغاز دوران نوین به کتاب افزوده شده است. سالاری با تاکید بر این که این اثر حاصل همکاری میان هنرمندان، پژوهش‌گران و نویسندگان است گفت: «تصویرگری این کتاب را بهنام خیامی انجام داده است. صفحه آرایی و رسامی با آرش صادقیان و مدیریت هنری با مجتبی احمدی بوده است.»
منبع: جزیره دانش

معرفی کتاب: آخرین گودال - رمان ویژه نوجوانان

نویسنده: لوییس سَکِر

مترجم: حسین ابراهیمی

چاپ اول: 1379

چاپ ششم: 1389 (1100 نسخه)

جوایز: ---برنده جایزه نیوبری 1999، برنده جایزه ادگار آلن پو 1999--- برنده جایزه «نشنال بوک» در ادبیات کودک و نوجوان--- بهترین کتاب سال به انتخاب «اسکول لایبراری جورنال»--- بهترین کتاب نوجوان به انتخاب انجمن کتابداران آمریکا--- بهترین کتاب سال به انتخاب «پابلیشرز ویکلی»--- برنده پرفروش‌ترین کتاب نوجوانان

کتاب سال جمهوری اسلامی ایران 1379--- برنده جایزه نیوبری در ترجمه 2001--- کتاب ویژه شورای کتاب کودک 1379--- کتاب برگزیده سلام بچه‌ها 1379--- برگزیده نخستین جشنواره کتاب برتر انجمن فرهنگی ناشران کتاب کودک و نوجوان در سال 1385

 رمان آخرین گودال

داستان روایت کننده زندگی نوجوانی کم‌رو و چاق به نام «استنلی» است که به خاطر جرمی که مرتکب نشده، محکوم می‌گردد تا به اردوگاه بازپروری نوجوانان «گرین لیک» برود. این اردوگاه در صحرایی کویری و لم‌یزرع در ایالت تگزاس واقع است. او تقصیر اصلی این اتفاق را بر گردن بداقبالی خود (که در خانوادۀ آنها مسئله‌یی ارثی و بازمانده از پدر پدربزرگش به نظر می‌رسد!) می‌اندازد.


در این اردوگاه پسران بزهکار را وادار می‌کنند تا در صحرا روزانه گودالهایی بی‌استفاده حفر کنند تا به قولی اصلاح شوند. او در آنجا ناچار است ضمن اینکه خستگی یکزور بیگاری طاقت‌فرسا، درد تاول‌های دست و گرمای سوزان تابستانی را تحمل کند، فراز و نشیب ارتباط با پسرانی را نیز به جان بخرد، که معمولا از تازه‌واردها با روی خوش پذیرایی نمی‌کنند....


روایت روان، گیرا و احساسی، توصیفات دقیق، ملموس و واقعی، رویدادهای مهیج و جذاب، و معماها و اتفاقات غافلگیر کننده، و البته ترجمه‌ای درخشان از حسین ابراهیمی تنها بعضی از عواملی هستند که خواننده را مجاب می‌کنند تا آنجایی که می‌تواند از زمین گذاشتن کتاب قبل از اتمامش خودداری نماید. مطالعه این کتاب را به تمام نوجوانان و بزرگسالانی نیز که به خواندن یک داستان خوشخوان، جذاب و تاثیر گذار علاقه‌مندند پیشنهاد می‌نمایم...


قسمت کوتاهی از داستان:

بیل در دستهای نرم و گوشتالوی استنلی سنگینی می‌کرد. او سعی می‌کرد بیل را توی زمین فرو کند، اما تیغه آن با صدای خشکی به زمین می‌خورد و بدون آنکه توی زمین فرو برود، به هوا می‌پرید. لرزشهای ناشی از برخورد تیغۀ بیل با زمین از دستۀ آن بالا می‌آمد، به مچهای استنلی می‌رسید و استخوان‌های او را می‌لرزاند.


هنوز هوا تاریک بود. تنها نوری که اطراف را روشن می‌کرد، نور ماه و ستارگان بود. استنلی هرگز این همه ستاره در آسمان ندیده بود. انگار تازه خوابش برده بود که آقای پن‌دنسکی داخل چادر شد و همه را بیدار کرد... صبحانه به آنان مقداری سریل ولرم داده بودند. اما آبمیوه‌ای که با سریل دادند خیلی خوب بود. سریل چندان هم بدمزه نبود منتها بوی تخت استنلی را می‌داد.


....توی دریاچه آن‌قدر گودال و تل خاک دیده می‌شد که استنلی را به یاد عکسهای سطح ماه می‌انداخت. آقای پن‌دنسکی گفته بود: «اگر چیز جالب یا غیر عادی‌ای پیدا کردی، باید آنرا یا به من گزارش کنی یا وقتی آقای عالیجناب با تانکر آب آمد، به او. اگر سرپرست اردوگاه از آنچه پیدا کردی خوشش آمد، بقیه روز را می‌توانی استراحت کنی.» 

منبع: سی کتاب