همزمان با فرونشستن شعله های جنگ جهانی دوم، لوریس مالاگاتسی، آموزگاریک مدرسه راهنمایی در ناحیه رجو امیلیا در ایتالیا بود. نام او بیش از هر چیز با رویکرد آموزشی ردجو امیلیو برای کودکان پیش دبستانی پیوند خورده است.
مالاگاتسی در سال ۱۹۲۰ در استان رجو املیا به دنیا آمد و در دانشگاه به فراگیری علم آموزش و پرورش و روان شناسی پرداخت. با پایان یافتن جنگ و هنگامی که جهان دلتنگ صلح و سازندگی بود، مالاگاتسی همراه با همشهریان خود که کودکان خردسال داشتند نیاز شدیدی به یک روش آموزشی مناسب برای کودکان پیش دبستانی احساس میکردند. روشی که در آن به شخصیت و نظر کودکان اهمیت داده شود و رابطهای دو سویه بین آموزگار و کودکان برقرار باشد.
پس از آزادی ایتالیا از زندان فاشیسم در سال ۱۹۴۶، آموزگار جوان با کمک پدر و مادران روستاهای ناحیه رجو امیلیا سامانه ای برای آموزش کودکان پیش از دبستان ترتیب داد. آن ها بر این باور بودند که در سالهای آغازین زندگی است که کودک هویت و شخصیت خود را برای همه عمر پایه گذاری میکند. این باور به پایه گذاری رویکردی انجامید که آموزش به کودک را برپایه احترام، مسئولیت پذیری و مشارکت و از طریق کاوش و پویش به پیش میبرد. در این رویکرد، کودک، پدر و مادر و محیط مهمترین نقش را در آموزش بر دوش دارند.
اساس روش مالاگاتسی را میتوان در مفهوم این عبارت او جست: "صد زبان کودکی". او باور داشت که کودکان برای بیان و آموختن از صد زبان کمک می گیرند. بر این اساس کودکان بر اساس علاقه خود موضوعی را برای کاوش برمیگزینند و با به کار بردن حواس خود به کشف رابطهها میپردازند و درک و دریافت شان را با هر زبانی که میخواهند از نقاشی گرفته تا پیکر تراشی، نوشتن یا بازی کردن بیان میکنند. ارتباط و همکاری کودکان با یکدیگر برای حل مسئله و نزدیکی تنگاتنگ با طبیعت و بهره بردن از محیط برای آموزش از ویژگیهای این رویکرد به شمار میرود. محیط آموزش در رویکرد رجو امیلیا با طبیعت پوند خورده است. ساختمان آموزشگاه از نور طبیعی روشنایی میگیرد و گیاهان و آیینه ها همه جا به چشم میخورند و کارهای دستی کودکان بر روی دیوارها و زمین خودنمایی میکنند.
مالاگاتسی در سال ۱۹۸۰ مرکز ملی خردسالان (National Early Years Center) را در رجو امیلیا بنیاد گذاشت تارویکرد آموزشی کودک محور خود را ترویج کند. او سپس سفری به اروپا و آمریکا را آغاز کرد و با برپایی نمایشگاه "صد زبان کودکی" – نام دیگر آن "اگر چشم به آن سوی دیوار بیافتد" بود- موفق شد رویکرد آموزشی خود را در ورای مرزهای جغرافیایی ایتالیا ترویج کند.
اندیشه مالاگاتسی از اندیشمندانی چون پیاژه، جان دیویی و برونر تاثیر گرفته بود. خود او روش آموزشی اش را به رد و بدل کردن یک توپ بین آموزگار و کودک تشبیه کرده است که در آن هیچ یک از دو سوی بازی بر طرف دیگر برتری ندارد و آن ها با مشارکت یکدیگر بازی را به پیش می برند.
مالاگاتسی به پاس کوششهایش در آموزش کودکان پیش دبستان، در سال ۱۹۹۲ جایزه "دراسیل لگو" (Ygdrasil-Lego) از کشور دانمارک و جایزه "کل" (Kohl) از آمریکا را در سال ۱۹۹۳3 دریافت کرد. او سرانجام در سال ۱۹۹۴ در خانه اش در ردجو امیلیا در گذشت.
رویکرد آموزش کودک محور مالاگاتسی در دنیا به نام رویکرد رجو امیلیا یا Reggio Emilia Approach مشهور است.
منبع: آموزک
هوشنگ مرادی کرمانی در شهریور ماه ۱۳۲۳ در روستای سیرج کرمان زاده شد. زندگی اش بدون پدر و مادر و در تنگدستی و سختی گذشت. از ۸ سالگی به کارهای مختلف پرداخت. دوره ی دبستان را در زادگاهش و دوره ی دبیرستان را در کرمان گذراند.
سپس به تهران آمد و به تحصیل در دانشکده ی هنرهای دراماتیک پرداخت. همزمان، از رشته ی ترجمه ی زبان انگلیسی دانش آموخته شد. نویسندگی را از سال ۱۳۳۹ با همکاری با رادیو کرمان آغاز کرد. در سال ۱۳۴۷، نخستین داستانش با عنوان «کوچه ما خوشبخت ها» که طنز آمیز بود، در مجله ی «خوشه» منتشر شد. اولین مجموعه داستان مرادی کرمانی با عنوان «معصومه» و کتاب «من غزال ترسیده ای هستم» در سال ۱۳۴۹-۱۳۵۰ به چاپ رسید.
در سال ۱۳۵۳ «قصه های مجید» را آفرید که بازتاب زندگی خود نویسنده بود.
در سال ۱۳۶۰، به خاطر داستان "بچه های قالیبافخانه" از سوی شورای کتاب کودک لوح تقدیر دریافت کرد. این کتاب سرگذشت کودکان قالیباف کرمان است که از روی ناچاری و به سبب تنگدستی خانواده، زندگی خود را با بافتن قالی در پشت دارها می گذراندند. خود او درباره ی این کتاب می گوید: "برای نوشتن این داستان، ماه ها به کرمان رفتم و در کنار بافندگان قالی نشستم تا احساس آن ها را به خوبی درک کنم". مرادی کرمانی در سال ۱۹۹۲ میلادی از طرف شورای کتاب کودک ایران نامزد دریافت جایزه ی هانس کریستین آندرسن شد و به سبب پرداختن به زندگی کودکان محروم از سوی داوران تشویق شد. او همچنین عنوان نویسنده ی برگزیده ی کشور کاستاریکا – جایزه ی مارتینی نویسنده و قهرمان ملی آمریکای لاتین را در سال ۱۹۹۵ میلادی از آن خود کرد. نام او در شمار چهره های ماندگار ثبت شده است و در سال های ۲۰۰۷ و ۲۰۰۸ از سوی شورای کتاب کودک به سبب «قلم روان و تواناییهای منحصر بهفرد» نامزد دریافت جایزه آسترید لیندگرن بوده است.
کاربرد ضرب المثل ها، واژگان محلی و پرداختن به آداب و رسوم محلی، از ویژگی های آثار مرادی کرمانی است.
از آثار او می توان به این ها اشاره کرد: نخل، چکمه، داستان آن حفره، مشت بر پوست، تنور، مهمان مامان، مربای شیرین، لبخند انار، مثل ماه شب چهارده، نه تر و نه خشک، شما که غریبه نیستید، نازبالش و فیلم نامه های کاکلی، تیک تاک، کیسه برنج و نمایشنامه های کبوتر توی کوزه، پهلوان و جراح، ماموریت. "هوشنگ دوم" گفت و گوی کریم فیضی با اوست که از سوی انتشارات اطلاعات منتشر شده است.
داستان های او به زبان های گوناگون از جمله فرانسوی، انگلیسی، عربی، ترکی استانبولی، هندی و ... ترجمه شده اند و از روی برخی از آن ها همچون حفره، چکمه، مهمان مامان و مثل ماه شب چهارده فیلم سینمایی و سریال تلویزیونی ساخته شده است.
منبع: کتابک
من یار مهربانم
دانا و خوشبیانم
گویم سخن فراوان
با آنکه بیزبانم
پندت دهم فراوان
من یار پند دانم
من دوستی هنرمند
با سود و بیزیانم
از من مباش غافل
من یار مهربانم
عباس یمینیشریف را خیلیها با همین شعر بسیار مشهور «من یار مهربانم» میشناسند. شاعری که میتوان او را از نخستین شاعران و نویسندگان کودک و نوجوان در ایران دانست.امروز 28 آذرماه، بیستودومین سالگرد درگذشت این فعال حوزهی ادبیات کودک و نوجوان است.
عباس یمینیشریف اول خرداد ۱۲۹۸ در محلهی پامنار تهران به دنیا آمد. در پنج سالگی به همراه خانوادهی خود در باغی واقع در دربند که آن زمان دهکدهی کوهستانی کوچک و آرامی بود، اقامت کرد و از همان زمان برای تحصیل وارد مکتبخانه شد.در محیط مکتبخانه، تنها آهنگ کلمات و جملات که در قرائت متنهای سنگین و آموزش درسهای مختلف به کار گرفته میشد، شور و شوقی در او برمیانگیخت و توجه او را به خود جلب میکرد. اهمیتی که او به وزن و آهنگ در شعر کودکان میداد از داشتن چنین توجهی در کودکی برخاسته بود.
او نخستین شعر خود را زمانی که در کلاس سوم ابتدایی تحصیل میکرد سرود که مورد تشویق معلمش هم قرار گرفت. البته زمانی به طور جدی سرودن برای کودکان را آغاز کرد که در دانشسرای مقدماتی آموزگاری با ادبیات کودکان دیگر کشورها آشنا شد. او در آنجا به تعدادی کتابهای خارجی برای کودکان دست یافت و برای نخستین بار در مقابل چشمان خود کتابهایی با تصاویر زیبا و موضوعات جالب و ساده برای کودکان یافت. از آن پس او به تهیهی کتابهایی برای کودکان ایران پرداخت و این کار را با ترجمهی یک کتاب انگلیسی و سرودن شعرهای برایی کودکان آغاز کرد.
یکی از نخستین سرودههای این شاعر برای کودکان، در سال ۱۳۲۱ در روزنامهی نونهالان چاپ شد. یک سال بعد با برنده شدن در نخستین مسابقهی شعر برای کودکان به عنوان شاعر کودکان شناخته شد و از سال ۱۳۲۴ سرودههایش به کتابهای درسی دورهی دبستان راه یافت.یمینیشریف در همان سال مجلهی «بازی کودکان» را منتشر کرد که توانست به سبب زبان و محتوای مناسب با کودکان ارتباط برقرار کند.شاعر «باغ دوستی» در سال 1335 با همکاری جعفر بدیعی نخستین شمارهی مجلهی «کیهان بچهها» را منتشر کرد و تا سال 1358 سردبیر این نشریه بود.این شاعر غیر از نوشتن برای کودکان و نوجوانان، فعالیتهای دیگری نیز داشت. از آن جمله میتوان به بنیانگذاری جایزهی ادبی عباس یمینیشریف برای تشویق نویسندگان و تصویرگران ایرانی، نگارش کتاب اول ابتدایی، کتاب اول و دوم برای بزرگسالان نوآموز، کتابهای آموزشی برای پدران و مادران و مقالههای آموزشی و اجتماعی در روزنامهی کیهان آن زمان اشاره کرد.
شعرها و داستانهای عباس یمینیشریف برای کودکان و نوجوانان بهصورت کتابهای متعدد به چاپ رسیده است. نخستین کتاب شعر او به نام «آواز فرشتگان» در سال ۱۳۲۵ به چاپ رسید.
«گربههای شیپورزن»، «دو کدخدا»، «بازی با الفبا»، «آوای نوگلان»، «در میان ابرها»، «گلهای گوناگون»، «آه ایران عزیز»، «فارسی، زبان ایران» و «خانهی بابا علی» از دیگر کتابهای او برای کودکان است.
آنچه در شعرهای این شاعر بیش از همه به چشم میخورد، ایران، کودکان و طبیعت است. مهر به ایران همواره و در همهی لحظات زندگی با این شاعر و نویسنده همراه بود.او که برای معالجه به آمریکا سفر کرده بود، هنگامی که مرگ خود را نزدیک دید، قصد بازگشت به کشور را کرد. در پاسخ به اصرار اطرافیان برای ماندن در آمریکا و استفاده از امکانات آنجا برای معالجه گفت: من فرزند آن آب و خاکم. باید در کوهپایههای البرز، در خاک ری دفن شوم.و چنین هم شد. او در بیستو هشتم آذر ماه سال 1368 چشم از جهان فروبست اما شعرهایش در حافظهی همهی کودکان ایرانی ثبت شد.
او در آخرین دو بیتی که در روزهای واپسین زندگی برای حک بر سنگ مزار خود سرود، گفت:
من نغمهسرای کودکانم
شادست ز مهرشان روانم
عباس یمینى شریفم
گیرید ز کودکان نشانم
ایبنا نوجوان
روز 13 شهریورماه مصادف با تولد هزار و 38 سالگی ابوریحان بیرونی دانشمند ایرانی است که به دلیل خدماتی که به علوم نجوم و ریاضیات کرده است به عنوان یکی از برجسته ترین بزرگان جامعه جهانی علم شناخته می شود.
به گزارش خبرنگار مهر، برپایه اطلاعات مندرج در دانشنامه بریتانیکا، "ابوریحان بیرونی"، ریاضیدان، مورخ، فیزیکدان، منجم، شاعر، داروساز، فیلسوف، انسان شناس و جغرافیدان پارسی 1038 سال قبل در چنین روزی یعنی در 4 سپتامبر 973 میلادی در خوارزم متولد شد و به همین علت امروز 13 شهریورماه در ایران با عنوان روز بزرگداشت بیرونی نامگذاری شده است.
وی که به زبانهای فارسی، عربی، سانسکریت و یونانی تسلط کامل داشت و با زبانهای سریانی و لاتین نیز آشنا بود زیر نظر "ابو نصر منصور" در علوم ریاضی و نجوم تحصیل کرد. ابوریحان بیرونی درحالی که تنها 17 سال داشت توانست عرض جغرافیایی "کاث" منطقه ای در خوارزم را برپایه حداکثر ارتفاع ظاهری از خورشید محاسبه کند.
وی در 22 سالگی مطالعات مختلفی انجام داد که از جمله آنها می توان به تحقیق درباره فنون نقشه کشی اشاره کرد. تا قبل از رسیدن به سن 27 سالگی، بیرونی کتابی نوشت و در آن به شرح تحقیقات گذشته خود شامل کار بر روی اسطرلاب، سیستم اعشاری، هیئت، طالع بینی و تاریخ پرداخت. وی توانست با بهبود بخشیدن رقم 6 میلیون و 314 هزار و 5 کیلومتری شعاع زمین که در 230 قبل از میلاد توسط دانشمند یونای "اراتوستنس" اندازه گیری شده بود این شعاع را 6 میلیون و 339 هزار و 6 کیلومتر محاسبه کند.
بیرونی شش قرن قبل از کوپرنیک و گالیله در تحقیقات خود به وضوح به چرخش زمین به دور خورشید اشاره کرده است و اگر گالیله توانست فازهای حرکت سیاره زهره را محاسبه کند بیرونی به محاسبه فازهای ماه پرداخت.
سیارکی به نام دانشمند ایرانی
در 8 آگوست 1986 دو ستاره شناس به نامهای "اریک الست" و "ویولتا ایوانوا" در رصدخانه ملی بلغارستان سیارکی به نام 1986 PN4 را کشف کردند. اما این سیارک به پاس خدماتی که بیرونی، دانشمند پارسی به دنیای نجوم و ریاضیات ارائه کرده است با عنوان 9936 Al-Biruni نامگذاری شد. "البیرونی 9936" سیارکی است که هر 5.39 سال یکبار به دور خورشید می چرخد.
دانشگاه البیرونی در هند
طرح پیشنهاد تاسیس دانشگاه البیرونی در بزرگداشت این دانشمند عالیقدر توسط شورای مدیریت "انجمن علوم نجوم مسلمان" (MAAS) هند در سال 2006 تصویب شد.
این دانشگاه از چهار دانشکده، سه لابراتوار تحقیقاتی و یک مرکز علمی تشکیل شده است که عبارتند از:
دانشکده علوم کاربردی و علوم محض
دانشکده فنی و مهندسی
دانشکده مدیریت و فناوری اطلاعات
دانشکده زبان و علوم اجتماعی
لابراتوار تحقیقاتی مواد
لابراتوار تحقیقاتی فوتونیک
لابراتوار تحقیقاتی بیوشیمی
مرکز علوم جوی و محیطی
دانشگاه البیرونی در افغانستان
دانشگاه البیرونی در استان "کاپیسا" در افغانستان نیز قرار دارد. این دانشکده رشته های کشاورزی، مهندسی، مطالعات اسلامی، حقوق، پزشکی و ادبیات را ارائه می دهد.
منبع: خبرگزاری مهر
ماریا مونتسوری"، پزشک، فیلسوف، آموزگار و انسان دوستی اهل ایتالیا بود. او در سال ۱۸۷۰ در آنکونای ایتالیا به دنیا آمد و پس از گذراندن ۸۲ سال سرشار از نوآوری و کوشش برای بهتر شدن زندگی انسان ها در سال ۱۹۵۲ در هلند درگذشت.
ماریا نخستین پزشک زن ایتالیا بود و پس از پایان تحصیل به عضویت کلینیک روانشناسی دانشگاه ساپینزای رم درآمد. اما او با الگوها و قانون های کهن و به ظاهر غیر قابل تغییر زمانه سر سازش نداشت و آن ها را به چالش کشید. ماریای جوان، می خواست آن "موجودات کوچک غیرعادی" را آموزش دهد. کودکانی که تا آن زمان به خاطر نیازهای ویژه شان غیرقابل آموزش و پرورش به شمار می رفتند و هیچ کس برای پروراندن آن ها خود را دچار زحمت نمی کرد. اما، ماریا مونتسوری، در یک کنگره آموزشی که در سال ۱۸۹۶ در شهر تورینوی ایتالیا برگزار شد، اعلام کرد که می خواهد به این کودکان رها شده آموزش دهد. سخنان مونتسوری، وزیر آموزش ایتالیا را به این موضوع علاقه مند کرد و به این ترتیب ماریا مدیر یک موسسه آموزش کودکان عقب مانده ذهنی شد. پس از پایان یک دوره آموزش، از شاگردان ۸ ساله ماریا در این موسسه آزمون خواندن و نوشتن گرفته شد. آزمونی مشابه آن چه برای کودکان سالم برگزار می شود. نتیجه، همه را میخکوب کرد. دانش آموزان عقب مانده ذهنی، توانستند امتیازی بالاتر از میزان متوسط به دست آورند، یعنی عملکردی بهتر از دانش آموزان سالم. به این ترتیب، این فکر در ماریا به وجود آمد که اگر توانایی ذهنی بچه های عقب مانده ذهنی تا این حد بالاست پس توانایی بچه های سالم چه قدر می تواند بالا باشد؟
موفقیت مونتسوری در آموزش به کودکان عقب مانده ذهنی، باعث شد تا او در سال ۱۹۰۶، یک "خانه کودک" در یکی از فقیر ترین محله های رم بنیاد نهد و در آن جا محیطی مناسب و آرامش بخش برای کودکان به وجود آورد تا هر یک بر اساس توانایی خود رشد کنند و مهارت هایی را به دست آورند.
روشی که او به کار برد عبارت بود از فراهم کردن ابزارهایی از زندگی واقعی و طبیعی با پیچیدگی ساختاری متفاوت که در اختیار بچه ها قرار می گرفت تا توجه آن ها را جلب کند و کودک هنگام کار با این ابزارها، مهارت های خود را بیشتر کند و به تدریج به ابزارهای پیچیده تری که در اطراف خود می بیند توجه کند. به این ترتیب، کودک، خود می آموزد و نقش آموزگار تنها راهنمایی است و فراهم کردن لوازم و محیط مناسب برای آموختن. ویژگی محیط و ابزارهای روش مونتسوری درگیر کردن کودک با شرایط طبیعی محیط زندگی است. هنگامی که کودک برای انجام کارهای دشوارتر آماده شد، آموزگار او را به درگیر شدن با مفهوم یا ابزاری پیچیده تر راهنمایی می کند. اگر یک مثلث را در نظر بگیریم سه ضلع آن، کودک،محیط و آموزگار یا پدر و مادر خواهند بود.
این روش تازه که به جای آموزش از بالا و به کار گیری حافظه کودکان، به توانایی، علاقه و انتخاب و شخصیت منحصر به فرد هر کودک احترام می گذاشت، موفقیت بسیار زیادی را در آموزش کودکان و نوجوانان به همراه داشت. مونتسوری می کوشید تا توانایی های پنهان و بالقوه انسان را شکوفا کند. کودک در زمان آموزش با روش مونتسوری در شرایطی قرار می گیرد که خود را توانا تر از هم شاگردی ها و آموزگارش می بیند و به همین دلیل تلاش می کند پاسخ پرسش هایش را خود بیابد. به تدریج روش مونتسوری در جهان گسترش یافت و مدرسه های زیادی در جهان به نام مونتسوری و با به کار بردن روش آموزشی او، فعالیت کردند و شاگردان و پیروان مونتسوری، برای ترویج این روش آموزشی به کشورهای مختلف جهان سفر کردند.
موسیلینی، رهبر حکومت فاشیستی ایتالیا در آن زمان، ماریا مونتسوری را به خاطر مخالفت با فرستادن کودکان به جنگ و مخالفت با سیاست های دولت، از کشور تبعید کرد و به این ترتیب گذران سال های دور از وطن برای مونتسوری آغاز شد. او چند سالی را در اسپانیا و هلند زندگی کرد. هنگامی که در هلند زندگی می کرد، "انجمن عرفان" هند از او دعوت کرد تا برای ترویج روش آموزشی اش به این کشور سفر کند. او پذیرفت و اقامتش در سرزمین هفتاد و دو ملت، به خاطر شعله کشیدن جنگ جهانی دوم، ده سال به طول انجامید. مونتسوری در هند، برتهیه شش بسته آموزشی مونتسوری برای هند سرپرستی کرد. این بسته های آموزشی، پایه های استواری را برای روش مونتسوری در هندوستان به وجود آورد.
مونتسوری پس از پایان جنگ، سال های مانده از عمر پر بارش را در هلند سپری کرد، جایی که هم اکنون میزبان "انجمن بین المللی مونتسوری" (AMI) است.
ماریا مونتسوری، در سال ۱۹۵۲ در هلند درگذشت. زندگی او سراسر در راه تلاش برای بهبود شرایط رشد و آموزش کودکان سپری شد. او در کنار توجه به آموزش خلاق کودکان، برای حقوق زنان و اصلاحات اجتماعی هم کوشید. او به مدت ۴۰سال به گوشه و کنار جهان سفر کرد و با سخنرانی، نوشتن کتاب و برپایی برنامه های آموزشی، به گسترش آموزش خلاق برای کودکان جهان کوشش کرد.
روش مونتسوری، امروزه یکی از مهم ترین روش های آموزش خلاق برای کودکان در جهان است و مدرسه های بسیاری در سراسر جهان به نام و با روش او فعالیت می کنند.
"روش مونتسوری"، "ذهن گیرا"، "رازهای کودکی"، "کشف کودک" از آثار منتشر شده ماریا مونتسوری هستند.
منبع:آموزش خلاق کودک محور
مهسا رضایی
منوچهر احترامی سال 1320 در شرق تهران به دنیا آمد. پدرش کارمند وزارت دارایی بود و مادرش روحانیزاده. به گفته خود وی، پیشینه سکونت اجداد پدری و مادری او در تهران دست کم تا قرن نهم هجری میرسد. او از کودکی هوش، استعداد، حافظه و ذوق ادبی خاصی داشت اما بسیار بازیگوش بود به نحوی که به گفته خودش نمره اخلاق کلاس چهارم ابتداییاش 3 شد؛ اما در عین حال همیشه شاگرد اول بود.
در تمام کارهای منوچهر رگههایی از فکاهی هم وجود داشت.
او در سال 1337 نخستین کار فکاهیاش را برای مجله توفیق فرستاد. این سال، نخستین سال فعالیت دور سوم روزنامه فکاهی توفیق با مدیریت برادران (حسن، حسین و عباس) توفیق بود که تا سال 1350 ادامه یافت و بهترین دوران عمر این نشریه دیرپا محسوب میشود. بعدها با سرودن اشعاری چون «حسنی نگو یه دسته گل» و «گربه من ناز نازیه» بر روی بسیاری از کودکان دهه 60 تاثیر گذاشت.برخی از مشهورترین نامهای مستعار منوچهر احترامی در آن دوران که تا به امروز ماندهاند «م. پسرخاله» و «الف. اینکاره» بود. او بلافاصله پس از اخذ دیپلم و به راحتی در رشته حقوق قضایی دانشگاه تهران پذیرفته شد و در کنار کار در توفیق، نوشتن، مطالعه و ورزش؛ به تحصیل در این رشته پرداخت. پس از اخذ لیسانس به سربازی رفت و پس از آن به استخدام مرکز آمار ایران درآمد.شعار معروف «حسنی» که «حسنی نگو یه دسته گل» و «حسنی ما یه بره داشت» و نیز «دزده و مرغ فلفلی» از جمله مشهورترین آثار او هستند که تا کنون میلیونها نسخه از آنان به فروش رفته است.
قصه «حسنی نگو یه دستهگل» را لابد همهتان شنیدهاید؛ این قصه را احترامی اوایل دهه شصت نوشته.
حدود 45 سال نوشتن و خواندن، ثمرهای آنقدر قوی داشته که «کیومرث صابری» ( گلآقا ) میگوید، به نثر و شعر او رشک میبرم؛ ابوالفضل زرویی نصرآباد، قصاید او را به قوت قصاید کلاسیک ایران میداند و طنزش را از بهترین و ماندگارترین نوشتهها. کتاب را هنوز دارند چاپ میکنند.
نام منوچهر احترامی برای علاقهمندان ادبیات کودک و طنز آشناست و گلآقاییها هم او را با مجموعه بچهها من هم بازی و جامعالحکایات و پیر ما گفت میشناسند، حالا بعد از گذشت دو سال از درگذشت او، تاسیس بنیاد منوچهر احترامی با هدف جمعآوری و انتشار آثار ایشان بهصورت یکپارچه، هنوز امکان پذیر نشده است.
نگاه استاد منوچهر احترامی در چشمهای زنی که در خانه پلاک 14 خیابان سوم نیروی هوایی است، لانه کرده. رد خطوط صورت استاد در گونههای خواهری که هنوز هم چشم هایش در داغ برادر به نم مینشیند. زنی که هنوزهم استاد را داداش صدا میزند.در هوای نمناک این خانه باید سراغ ده شلمرود را بگیریم. سراغ حسنی را که انگار بد جوری تک و تنها مانده بود.
خانه در تصرف نام و تصاویر استاد احترامی است. از فرش تابلویی با چهره او که آقای ضرغامی اهدا کرده تا عکسهای کوچک و بزرگی که گوشهاش نوشته شده توی ده شلمرود حسنی تک و تنها بود.
گودبرداری ساختمان کناری خانه احترامی ترکهای عمیقی را روی دیوارها به وجود آورده و به گفته شهین خانم اگر شهرداری همکاری نکند ممکن است به تخریب خانه بینجامد.
شهین خانم معلم ابتدایی بازنشستهای است که اشکهای جاری روی گونه هایش هنگام یاد آوری خاطرات برادر نشان میدهد که با نبودن استاد هنوز کنار نیامده. میگوید:«توی ارشاد هم گفتهام تا این خانه را به سرانجام نرسانم و اینجا را تبدیل به بنیاد احترامی نکنم حتی اگر بمیرم آرامش نخواهم داشت.»
حسنی خانه احترامی خواهری داردکه با وجود مشکلات پیشرو قصد کرده حسنی و خانهاش را از تنهایی بیرون بیاورد و تبدیل به جایی کند تا مخاطبان کوچک کتابهایش بتوانند لحظهای در همان هوایی تنفس کنند که او میکرده و جایی را که نشسته و شخصیت حسنی را خلق کرده ببینند.
«همه وسایل و لوازم شخصی ایشان را دسته بندی کردم و یاداشت برداشتهام که مثلا فلان کتابشان کدام سمت میز تحریر روی زمین قرار گرفته تا وقتی که قرار شد گوشهای از این خانه تبدیل به موزهکوچکی برای ایشان شود بتوانیم همه وسایل را مثل موقعی که حضور داشتند قرار دهیم و حس واقعیاش را منتقل کنیم.همه این کارها بستگی دارد به اینکه جواز بنیاد احترامی توسط وزارت ارشاد داده شود.جوازی که از دوسال پیش دنبال آن بودهایم اما هنوز موفق به گرفتن آن نشدهایم.»
خالق حسنی نگو یه دست گل در همین خیابان و در این خانه سالها دنبال شخصیت کتابهایش گشت و توی همین محله و خانه آنها را یافت. حالا نیروی هوایی،خیابان سوم، خیابان 3/35 چه نام غریبی است برای خیابانی که میتوانست به نام احترامی خوانده شود.تا هر کس که از آن میگذرد بداند که پا به ده شلمرود گذاشته است.
پورنگ فیروزفر خواهرزاده منوچهر احترامی است و همان کسی است که اسم مستعار پورنگ از نام او گرفته شده. پورنگ هم اکنون در خارج از کشور است اما هنوز هم نگران خانهبه جای مانده از داییاش است. دایی که او را داداش صدا میکرد.پورنگ فیروزفرمی گوید که با وجود اینکه مدارک و منابع لازم برای راهاندازی این بنیاد از همان سال درگذشت (بهمن87) به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تحویل داده شده است، هنوز پاسخی از سوی ارشاد دریافت نشده و این موضوع هنوز درگیر مسائل اداری است، قصد داریم منزل خود ایشان را برای این موضوع اختصاص دهیم، هنوز هیچکدام از وسایل ایشان تغییر نکرده و به همان صورت نگهداری شده، در واقع کنج خاطرهای از ایشان در منزل هنوز به جا مانده است امیدواریم که وزارت ارشاد با توجه به این مسئله، گام مثبتی در برای ارج نهادن به یاد و نام منوچهر احترامی و اهمیت دادن به ایجاد نهادهای فرهنگی در عرصه طنز و کار کودک و نوجوان، بردارد.
علی رضا سحرخیز همکار قدیمی استاد احترامی در مرکز آمار ایران بوده و خودش هم تا چند سال دیگر باز نشسته میشود.می گوید که از او درس زندگی گرفته و معتقد است دانش او حتی در ادارهای مثل مرکز آمار هم که ممکن است به نظر بیاید چندان به هم ارتباطی نداشته باشند کارایی داشته است.
- من از ایشان درس زندگی میگرفتم.در موارد مختلف وقتی مشکلی پیش میآمد و من با عصبانیت در مورد کارهای انجام نشده ناراحت و دلخور و حرف میزدم ایشان با صحبت به من میفهماند که این موضوع آنقدر که من تصور میکنم مهم نیست ومن خودم را شاگرد ایشان میدانستم. خودش در جایی نوشته بود که در سالهای 24 و 25 در بحبوحه جنگ دوم جهانی که ایران در اشغال متفقین بود. روسها میخواستند ما را بدزدند. اگر موفق شده بودند ما هم اکنون به جای اینکه در منزل میرزاده مشغول خدمات فلورانس نایتینگلی باشیم یا بالا دست آقای پوتین بودیم یا لای دست مرحوم تروتسکس. در همان سالها 24 و 25 به مکتب رفتیم و تابستانهای گرم و طولانی زیر درخت کم سایه سنجد ملاباجیساعتها نشستیم و شیطانی کردیم.
برخی از آثار منوچهر احترامی:
منبع: تبیان
محمود کیانوش در سال 1313 در شهر مشهد متولد شد. پدر و مادرش بیسواد، اما هر دو بافرهنگ و پرهیزگار بودند، به ویژه پدررا، با توصیفی که کیانوش از او میکند ، باید از نمونههای نادر " بافرهنگان مکتب ندیده" به شمار آورد. او میگوید:
"پدرم سخت مذهبی و سخت پرهیزگار بود اما من درخشانترین صفتی که از او دارم، غرورش بود. با این که سواد نداشت، در عمرش هرگز در پای سند یا مدرکی انگشت نگذاشت. قلم را از دست طرف میگرفت و با غرور کسی که به افلاطون حکمت بیاموزد و به شیوهی نقاشان مینیاتورساز، اسمش را که "علی" بود، امضاء میکرد. او از فردوسی و خیام و مولوی و حافظ چنان حرف میزد که انگار از همسخنان و همسفرانش حرف میزند. همهی داستانهای شاهنامه را میدانست. از سعدی و حافظ و مولوی بیتها در حافظه داشت و آنها را به مناسبت در گفتارش میآورد. در توصیف و تصویر دیدهها و روایت شنیدهها و خیالبافتههایش زبانی بسیار روان داشت؛ آراسته به اصطلاحها و مثلها، و در شرح رویدادها و گزارش حال و فعل آدمها استاد بود، و من بعدها فهمیدم که در مکتب او شاگردی میکرده بودم و نمیدانستهام."
اما همین پدر، مخالف بود که پسرش به مدرسه برود و باور داشت که اگر محمود بخواهد عالم شود، باید به نجف برود، نه به مدرسه.1 اما محمود سرانجام با پادرمیانی مادر به مدرسه رفت و قدم در راهی نهاد که به پیدایش محمود کیانوش، چنان که امروزش میشناسیم یعنی نویسنده، شاعرو مترجم و بنیانگذار شعر کودک،منتهی شد. تقدیر چنان بود که پدر کیانوش از همان سالهای نوجوانی محمود، از مشهد به تهران هجرت کند و در این شهر، مقیم شود.
محمود در تهران به دبیرستان رفت و با همان مایه ادب و فرهنگ و انسانیت که از پدر آموخته بود، به تحصیل ادامه داد و بارور شد. در این دوره، از حسن تصادف، " در کلاس دوم دبیرستان، برای قرائت فارسی و انشا معلمی به کلاس ما فرستاده شد به نام مصطفی بیآزار که با ذهنی روشن و شناختی عمیق از ادبیات فارسی درس میداد و ما را با روح هر نوشتهای آشنا میکرد. اولین موضوع انشایی که به ما داد دربارهی ورزش بود و من برای این موضوع داستن کوتاهی نوشتم با عنوان هشت و سی پنج دقیقه . وقتی که آن را در کلاس خواندم چهرهی استاد بیآزار از شادی شگفت و این داستان را از من گرفت و آن را در کلاسهای دیگرش برای شاگردان خواند. استاد بیآزار به من گفت: " موضوع انشا هر چه باشد تو اجازه داری که به جای انشا یک داستان بنویسی."
کیانوش، که دیگر داستاننویس شده بود، دورهی اول دبیرستان (تا سال نهم) را ادامه داد و به دانشسرای مقدماتی رفت. او در این سالها داستانهایش را برای جلال آلاحمد میفرستاد و آلاحمد بدون آن که کیانوش را دیده باشد و بداند که کیست و چند ساله است، داستانهای او را در مجله هفتگی نیروی سوم در کنار داستانهای خودش چاپ میکرد.
کیانوش پس از اتمام دانشسرا به روستای مراد آباد در اطراف تهران رفت و آموزگار دبستان شد. در این دوره او به شعر بیشتر توجه کرد و شعرهایی را که میسرود برای احمد شاملو میفرستاد و شاملو هم، چون آل احمد در مورد داستانها، شعرهای این شاعر جوان ندیده و نشناخته را در مجلههای بامشاد و خوشه چاپ میکرد. بعد که شاملو او را دید، به او گفت: من فکر میکردم محمود کیانوش مردی سی چهل ساله است. اما اکنون میبینم با یک جوان بیستساله روبهرو هستم .
گرایش یا تعلق دیگر کیانوش به ادبیات، توجه و علاقه او به ترجمه بود. هنوز دیپلم نگرفته بود که داستانهای کوتاهی از ارنست همینگوی ترجمه کرد و بعدها که به رشته زبان و ادبیان انگلیسی دانشگاه تهران راه یافت و ترجمه را ادامه داد، به جرگهی مترجمان توانمند و مشهور فارسی پیوست.
محمود کیانوش ازسال 1355 جلای وطن کرد و به انگلستان رفت و تا امروز، با همسر و فرزندانش، در این کشور زندگی میکند و البته هر چند سال یک بار سری به ایران میزند و با خویشاوندان و آشنایان دیدار تازه میکند. اقامت کیانوش در انگلستان در معرفی شعر فارسی معاصر به انگلیسی زبانان و در کل جهان انگلیسی زبان، بیتأثیر نبوده است. او در سال 1996 مجموعهای 200 صفحهای از شعرهای شاعران معاصر فارسی را به انگلیسی ترجمه کرد و در انگلستان انتشار داد.
کیانوش،شعر و شعر کودک
محمود کیانوش، چنان که گفتیم، در زمینههای گوناگون ادبیات، یعنی شعر وداستان و نقد و ترجمه توانا و دارای اثرهای گوناگون است. اما نسل میانسال، و چه بسا همهی کسانی که به نحوی با اثرهای او آشنا هستند، کیانوش را بیشتر به عنوان شاعر کودک میشناسند و این دلیل دارد: کیانوش اشعار خود را، که تحت عنوان شعر کودک و نوجوان میسرود، در مجلههای آموزشی پیک انتشار میداد. او البته در همان مجلهها نقد و مقاله و داستان هم مینوشت.
مجلههای پیک، که در دههی 40 و نیمه اول دههی 50 از سوی دفتر انتشارات آموزشی برای دانشآموزان، معلمان و خانوادهها منتشر میشد، و مجلههای کنونی رشد ادامهی آنهاست با تیراژی بیش از بر یک میلیون و هفتصد هزار نسخه، هر دو هفته یک بار، در مدارس توزیع میگردید. در واقع، در آن دوره، بسیاری از دانشآموزان بیش از آن چه در کتابهای درسی خود شعر میخواندند، شعرهای مجلههای پیک را میخواندند. شعرهایی از محمود کیانوش ( و البته پروین دولتآبادی و دیگران).
کیانوش دربارهی تجربهی خود در مجلههای پیک، میگوید: " چندی بود که انتشار مجلههای پیک با مدیریت ایرج جهانشاهی و همکاری پاکدلان روشناندیشی مثل اسماعیل سعادت، فردوس وزیری، پروین دولتآبادی و همکاری مؤسسه انتشارات فرانکلین آغاز شده بود. یک روز علی اصغر مهاجر ( مدیر مؤسسه) از من خواست که همکاری با پیک را بپذیرم. همکاری را پذیرفتم. چند شماره از مجله را ورق زدم و شعرهای آن را خواندم. شعرهایی را که در عهد کودکی و نوجوانی به عنوان شعر کودک و نوجوان به خورد حافظه و ذهن من و همسالان من داده بودند، به یاد آوردم و فکر کردم که در سرزمین ما هنوز شعری که بتوان آن را شعر کودک خواند، به وجود نیامده است. در آن موقع بود که گفتن شعر برای کودکان و نوجوانان را آغاز کردم و به مرور برای آن به اصول و قواعدی رسیدم و سرانجام، حاصل تجربهها و تأملاتم را در کتابی کوچک با عنوان شعر کودک در ایران منتشر کردم".
به این ترتیب، محمود کیانوش شاید بدون آن که خود خواسته باشد، شعر کودک (و نوجوان) را دچار یک تحول اساسی کرد و کارنامهای پربرگ و بار از آن نیز عرضه داد. از مطالعهی مجموعهی نوشتههای کیانوش میتوان دریافت که به باور این بنیانگذار شعر کودک، نباید شعر کودک را به زبان کودکان و یا کودکانه سرود. به نظر وی شاعری که برای کودکان شعر میگوید، البته باید کودکان را دوست بدارد و به آنها عشق بورزد. اما باید بداند که بابرگشت گذرا به دنیای کودکی خود نمیتواند با کودکان و جهان آنها ارتباط برقرار کند.
کیانوش به تکنیک و ظاهر شعر کودک اهمیت بسیار میدهد. چون به نظر وی برای کودکان چیزی مهمتر از بازی وجود ندارد و بازی به موسیقی پرتحرک نیاز دارد؛ در نتیجه، وزن و قافیه که خود دو نوع موسیقی هستند، برای شعر کودک لازم است.
در زمینه تفاوت شعر کودک با بزرگسالان نیز کیانوش نظر جالب توجهی دارد. او باور دارد وقتی شعری برای بزرگسالان گفته میشود، بزرگسالان آزادند که آن را بخوانند یا نخوانند، یا بپذیرند یا نپذیرند، دوست بدارند یا دوست ندارند. اما در مورد شعر کودک چنین نیست. شعر کودک در آموزش و پرورش و ساخت فکری او مؤثر است و سرانجام این که، شعر باید ارتباط جدی با جامعه داشته باشد. به ویژه چون سیمای اجتماعی ایران تغییر کرده است شاعر راستین باید این تغییر و تحول را حس کند و همراه آن پیش برود.
از مطالعهی شعرهای کیانوش برمیآید که این شاعر در درون خود نیز با کودکان و نوجوانان تعامل داشته و همواره با صمیمیتی ویژه و بیآلایش با آنها در شعر خود پیوند برقرار میکرده است. او شعری دارد که این ویژگی در آن آشکارا بیان شده است:
فرزندهای نازنینم
گلهای باغ زندگانی
خوانندگان شعرهایم
در کودکی و نوجوانی
هرگز نخواهد شد عزیزان
یاد شما، هرگز فراموش
هستیم با هم همیشه
در شعر محمود کیانوش
با پیکهای شعر من هیچ
چیزی مگر حرف شما نیست
دور از شما و بیصدایم
شادم که شعرم بیصدا نیست
در شعر من چشم شما هست
بر آسمان بیکران باز
با یک نگاه شاد و روشن
بر دیدنیهای جهان باز
در شعر من قلب شما هست
که میزند آهنگ شادی
میگیرد از آهنگ هر شعر
هر چیز دنیا رنگ شادی
در شعر من – هر وقت شعری
دارید میخوانید از من-
من نیستم، حرف شما هست
حرفی که میدانید از من
در شعر خود هستم همیشه
من زنده از لطف صداتان
فرزندهای مهربانم
سالم نگهدارد خداتان
بچههای جهان
ویژگی برجسته محمود کیانوش در شعر، که در دیگر شاعران دیده نشده، ترجمهی شعر به شعر از زبانهای دیگر است و بخش قابل توجهی از کارنامه شعری او را تشکیل میدهد. وی با این کار، لطافت و زیبایی شعر خارجی را، که اغلب چون به زبان فارسی درمیآید، قابلیت شعری خود را از دست میدهد و به واژههایی سرد و بیروح تبدیل میشود، حفظ میکند و میکوشد روح و جوهرهی آن را به خواننده فارسی زبان انتقال دهد. البته، چنین کاری در حوزهی شعر کودک و نوجوان بدون شک باید با دشواری زیاد همرا ه باشد.
بایدها و نبایدها در شعر کودک
آنچه در ادامه میآید به طور کامل برگرفته از کتاب شعر کودک در ایران و در واقع معیارهایی است که کیانوش برای شعر کودک وضع کرده است:
1. شعرهای محاورهای، با املای شکسته، مناسب کودکان پیش از مدرسه است که هنوز خواندن و نوشتن نمیدانند و شعرها را میشنوند، از مادر یا مربی در کودکستان، و آنها را حفظ میکنند. برای کودکان کلاسهای اول تا چهارم یا پنجم ابتدایی بهتر است از ساختن شعر با زبانهای محاورهای، خواه در اوزان عروضی و خواه هجایی، خودداری کنیم. زیرا که این کودکان تازه با درست نوشتن و درست خواندن، یا بهتر است بگوییم با رسمی نوشتن و رسمی خواندن آشنا شدهاند، و زود است که ذهنشان را با چندگونگی املای کلمههای واحد درهم بریزیم.
2. وزنهای هجایی ترانهای متغیر نیز برای شعر کودکان پیشمدرسه مناسب است. زیرا که آنها را از مادر یا مربی با وزن مناسب میشنوند. والا خواندن آنها برای کودکان دورهی ابتدایی دشوار خواهد بود. زیرا باید وزنهای متغیر یک شعر را با ارزشهای غیرثابت کلمههای واحد بازسازی کنند و چنین انتظاری از آنها نمیتوان داشت. به همین سبب است که بسیاری از کودکان این گونه شعرها را به صورت نثر میخوانند و در آنها موسیقی وزنی احساس نمیکنند.
3. در شعر رسمی یا عام، علاوه بر تغییر جا و کاهش و افزایش کلمهها، بسیار با کلمههای شکسته برمیخوریم که علت شکستن آنها در بیشتر موردها ایجاد وزن بوده است. درست است که این وضع به طور تقریبی در همهی اثرهای درخشان ادبیات فارسی مشاهده میشود، اما شاعری که امروز فقط برای کودکان شعر میگوید، رواست که کمتر به شکستن کلمهها بپردازد. با عمل شکسته شدن، بعضی از کلمهها معنی خود را زود القا میکنند و کودک بدون این که آگاهی قبلی داشته باشد، میتواند کلمهی درست را به ذهن بیاورد، مثل کلمههای سیه (سیاه)، ناگه (ناگاه) ، کنون (اکنون) و غیره. اما بعضی از کلمهها با شکسته شدن مبهم میشوند یا ناخوشایند، یا در یک ترکیب به صورت کلمهای به معنای دیگر درمیآیند، مثل کلمههای ار( اگر)، ور (و اگر)، کین یا کاین ( که این)، کو ( که او)، زین (از این)، ورا ( او را)، چنو ( چون او، مانند او)،کت ( که ترا)، کش ( که او را)، کم ( که مرا)، بد (بود) و غیره.
در بعضی موارد یک کلمه در یک شعر، به اقتضای ایجاو وزن، با کاستی و افزودگی به چندین صورت در میآید و علاوه بر این که ذهن کودک را آشفته میکند، نشانهی آشکار ضعف شعر است، مثل کلمهی افتاد که به این صورتها درمیآید: فتاد، اوفتاد، بیفتاد، و کلمه افتد که به این صورت درمیآید: بیفتد، اوفتد، فتد. نویسنده در تمام شعرهایی که برای کودکان ساخته است، حتی در شعرهای هجایی کودکان پیش ار مدرسه، هرگز کلمهای را نشکسته است و این نشکستن او را در تنگنا نگاه نداشته است.
4. در موردهای بسیار، شاعران ما به علت گرفتاری در تنگنای وزن و قافیه، کلمهها و ترکیبهایی به کار میبرند که نه در زبان روزمره هست، نه حتی در نثر ادیبانه. به این ترتیب دوستداران شعر در طی مدتی که شعرها را میخوانند خود به خود یک قاموس خاص شعری پیدا میکنند، و خواندن شعر برای کسانی که این قاموس را نیافتهاند، دشوار است. گاه میبینیم که خواندن یک قطعه شعر کلاسیک ( که سهل و ممتنع ساخته نشده است) برای یک لیسانسیهی زبان و ادبیات فارسی هم دشواری پیش میآورد. بنابراین نمیتوانیم از کودک که قاموسی محدود و در حد زبان روزمره ( آن هم در حیطهی تنگ مدرسه و خانواده) دارد، انتظار داشته باشیم که کلمهها و ترکیبهای قراردادی شعری را به کیاست و فراست دریابد و از شعر لذت ببرد. از این کلمهها و ترکیبهای ویژه نمونه چندتایی میآوریم: از پی، پی ( برای ، به منظور)، نی ( نه)، جمله ( همه)، در دم ( فورأ، بیدرنگ)، برگو، برگوی ( بگو)، بهر، از بهر ( برای)، فکرت ( فکر)، ملکت (مملکت، سرزمین)، بهل ( بگذار)، گویا ( گویی، پنداری) و غیره. در شعر کودک باید از این کاربرد، که نوعی سهلانگاری است، خودداری کرد.
5. گاه شاعر ناگزیر میشود که یک مفهوم را، که برای بیان آن به طور مثال ده کلمه لازم است، در پانزده یا بیست کلمه بیان کند تا قالب گزیدهی او پر شود. این کلمههای زاید را " پوشال شعری" میگویند. در شعر کودک هر چه بیشتر باید کوشید که از استعمال پوشال شعری پرهیز شود و با تحمل رنج بیشتر شمارهی کلمهها به حد طبیعی و مطلوب نزدیک شود. دوری از پوشال شعری قدمی در راه ایجاز هست، اما ایجاز نیست.
پوشالهای شعری به چند صورت بروز میکند. اول به صورت آوردن مترادفها : " درد و رنج و محن" در مصراع زیر:
کنون رستی از درد و رنج و محن.
دوم به صورت کش دادن یا تکرار مفهوم:
جمله را ذکر جمیلم در گلوی
جمله بر درگاه من تسبیح گوی.
یا:
مرا درهم و سیم و دینار و زر
همه صرف راه تو شد سر به سر
در این بیت درهم و دینار برابر با پول نقره و طلا، و آوردن سیم ( نقره) و زر( طلا) زاید است. همچنین کلمهی " همه" همان مفهوم " سر به سر" را دارد و یکی از آنها مراد را کفایت میکند.
سوم به صورت افزایش حروف و کلمههایی مثل از برای ( برای) یا " که تا آن که" در مصرع زیر:
که تا آن که یابم گواه دگر.
و نیز به صورتها و با ترفندهای دیگر پوشالهای شعری میآید و قالبها را پر میکند. در شعر کودک آوردن پوشالهای شعری به تخریب ذهن کودک میانجامد و موجب میشود که اوبا ارزش واحدهای کلام آشنا نشود.
6. در شعرهای بازیگونه، شوخیآمیز یا مهمل میتوان کلمههای سخت عامیانه مانند ملنگ، شنگول، ریزقولو، زپرتی، فرز، دست و پا چلفتی و امثال اینها و نیز کلمههای بیمعنی و تقلیدی، از قبیل قوقول، بوبول، فیلیل، قیلیل، که گاه میتواند تقلید از صوت یا حرکت یا حالت باشد، به کار برد، اما پرهیز از کاربرد این گونه کلمهها در شعرهای جدی، با هر نوع مضمون، ضرورت دارد، مگر آن که در یک شعر موردی عمدی پیدا کند.
7. شعر ساختن برای کودکان دربارهی امور و اشیاء و حالتها و موقعیتهای نادر یا استثنایی درست نیست زیرا که شعر کودک برای جامعهی کودک است، نه برای گروه محدودی از این جامعه که ممکن است با آن امور و اشیا و حالتها و موقعیتهای نادر یا استثنایی مواجه شده باشد.
8. مطالعهی شعرها یا شعرگونههایی که خود کودکان میگویند، چه کودکان ایرانی و چه کودکان کشورهای دیگر جهان، میتواند یکی از نمادهای جهان احساسی و عاطفی کودک در شعر، بر شاعرانی که برای کودکان شعر میسازند، بگشاید.
9.. در اغلب کشورهای دیگر جهان دیرزمانی است که شاعرانی بزرگ برای کودکان شعر ساختهاند. مطالعهی اثرهای این شاعران نیز میتواند گسترهی دید و دریافت شاعر ایرانی را گسترش دهد.
10. به طور معمول شعرهای ویژهی کودکان نباید زیاد طولانی باشد؛ مگر در مورد قصهها و نمایشنامههای منظوم. زیرا که کودک خیلی زودتر از بزرگسالان یکنواختی را احساس میکند و خیلی سریع در پی تنوع میرود.
11. در شعر کودک، از حیث عنصرهای سازندهی زندگانی اجتماعی، باید راه میانه سپرد و از زندگی و وسایلی سخن گفت که همهی کودکان آن جامعه، اگر تجربهی فردی از آنها ندارند، لااقل با آنها آشنا باشند.
12. شاعری که برای کودک شعر میسراید، باید به آن قسمت از دیدهای فلسفی و مذهبی و اخلاقی خود تکیه کند که در جامعهی زمان او به حق ارزشهای عام خود را حفظ کرده است. به طور مثال اگر شاعری در سن چهل سال به بالا، و آن هم به واسطهی نوع زندگی فردی و وقایع خاص، به پوچی حیات رسیده است، در هنگام سرودن شعر برای کودکان باید خود را از آن پهنهی فردی بیرون کشد.
کارنامهی کیانوش
نوشتههای محمود کیانوش در زمینههای شعر، داستان برای بزرگسالان، نقد ادبی، داستان برای کودکان و نوجوانان، بازنویسی، تعلیم و تربیت، ترجمه، شعر به شعر و ... بالغ بر 72 جلد کتاب است. از این میان 8 کتاب مخصوص شعر برای کودکان و نوجوانان است با این اسامی: زبان چیزها، طوطی سبز هندی، نوک طلایی نقره بال، باغ ستارهها، بچههای جهان، طاق هفت رنگ، آفتاب خانهی ما، شعر به شعر. اغلب این شعرها پیش از آن در مجلههای پیک چاپ شده است. شعرهایی که در اینجا آوردهایم، از دو کتاب بچههای جهان و شعر به شعر برگزیدهایم.
مادر مادر، موهایت خرمنها خوبی چشمانت مادر گلشنها خوبی مادر لبخندت صبح و صد خورشید آوازت مادر فردا و امید مادر آرامش در دستان توست این دنیا مادر در فرمان توست مادر میخواهم مادر میجویم مادر میبینم مادر میگویم. پیک کودک، 1354 | پدر از خانه پدر رفته تنها به سفر رفته اینجا همه دلتنگیم صبر همه سر رفته برگرد پدر برگرد ای رفته سفر برگرد برخیز و برای ما سوغات بخر برگرد وقتی که پدر دور است هم خانه ما کور است هم جان همه اینجا پژمرده و بینور است الان یکی در زد یک دفعه دلم پر زد گفتم پدرم آمد ماه از دل شب سر زد اما تو نبودی آه شب ماند و نیامد ماه آن روز خوشم، آن روز که تو برسی از راه پیک کودک، 1354 |
بق بقو بق بقو، بق، بق، بقو نوک طلای نقرهبال میپری خوش از جنوب میزنی پر تا شمال بق بقو، بق، بق، بقو آسمان مال توست خاکها و آبها زیر چشم و بال توست بقبقو، آواز تو بهترین آوازهاست گوشهای زندگی با زبانت آشناست خوش به حالت بقبقو بالها را باز کن هر کجا خواهی برو ناز کن پرواز کن فواره فش فش فش، فواره بال زد یک خرده آن بالا در جا زد شرشرشر، فواره پایین ریخت دامن شد، تابی خورد، چین چین ریخت پیک کودک، 1354 | الاکلنگ لالالالالا لالالالالا بال و پایین پایین و بالا این که میبینی الاکلنگ است در ورجه ورجه خیلی زرنگ است من با رفیقم برآن سواریم با کار دنیا کاری نداریم من رفتم پایین او آمد بالا اوحالا پایین من حالا بالا با هم میخوانیم مثل بلبلها با هم میخندیم بر روی گلها ماییم و شهری ماییم و امید با ما بخوانید هر جا که هستید لالالالالا لالالالالا بالا و پایین پایین و بالا پیک کودک، 1354 |
چهرهی جهان با یک مداد زرد یک دایره بکش این آفتاب شد یک خط مارپیچ آب روان و پاک این جوی آب شد در زیر دایره یک خط بکش سیاه مانند 7 و 8 : این کوهسار شد در زیر کوهسار چندین نوار سبز پهلوی هم بکش این کشتزار شد بالای دایره بگذار وصلهای خاکستری، بگو: این ابر و آسمان. کارت تمام شد حالا نگاه کن با چشمهای شاد بر چهرهی جهان پیک کودک، 1354 دریا هرکجا چشم میرود آب است از افق تا افق همه دریاست آب آیینهای است پهناور صورت آسمان در آن پیداست • • • • • خندهی گرم و روشن خورشید بر تن سرد آب میریزد موج از پشت موج میآید موج در پیش موج میخیزد • • • • • میکشد آب دامنش را نرم بر تن پاک ماسههای کبود میبرد لذت از نوازش آب ساحل بیخیال خواب آلود • • • • • دست دریا به گردن خورشید سینهریز صدف میآویزد شاخهی موج بر تن ساحل از کف خود شکوفه میریزد • • • • • میشوم شاد و میزنم غوطه مثل ماهی میان زلال آب آسمان دلگشا و دریا رام زندگی مهربان و من خوشحال فارسی اول دورهی راهنمایی تحصیلی | پرواز گفتم کبوترجان بیا این بالها را باز کن در آسمان نیلگون پرواز کن، پرواز کن تا دست را بر هم زدم او بالها را باز کرد در آسمان نیلگون شاد و سبک پرواز کرد از جلوهی پرواز او گویی دل من باز شد همراه او چشمان من در گردش و پرواز شد پرواز شادیبخش او شادی به جانم باز داد جان مرا در آسمان همراه خود پرواز داد بچههای جهان |
فهرست مهمترین آثار کیانوش شعر شکوفه حیرت ( مجموعه شعر ) داستان در آنجا هیچ کس نبود ( مجموعه داستان کوتاه ) نقد ادبی بررسی شعر و نثر فارسی معاصر ( مجموعه مقالات ) ترجمه به خدای ناشناخته - جان اشتان بک |
زیرنویس :
1. این دو بیت به خوبی گویای طرز تفکر پیشینیان در باب تحصیل مال و تحصیل علم است:
نیکو پدری گفت به فرزند خلف
دنیاطلبی بدهند و عقبی به نجف
ور زانکه نه دنیا و نه عقبی خواهی
بنشین به صفایان که شود عمر تلف
منبع:
فصلنامهی علمی فرهنگی مترجم، که در مشهد منتشر میشود، در شمارهی 21 و 22 خود (بهار وتابستان 1375) یک گفت و گوی طولانی با محمود کیانوش دارد. کیانوش در این گفت و گو کارنامهی زندگی فرهنگی و ادبی و اجتماعی خود را به تفصیل بیان کرده است. ما از این گفت و گو در تنظیم مطالب این مقاله، بیسار سود جستهایم. ناگفته نماند آقای کیانوش، خود، نگارنده را به استفاده از این گفت و گو راهنمایی کردند که لازم میدانم از ایشان تشکر کنم. منابع دیگری که در تهیهی مقاله از آنها استفاده شده عبارت است از:
شعر کودک در ایران ، انتشارات آگاه، 1355.
ماهنامه آموزش و پرورش ، ویژهنامه معلم، 1357.
پیک کودک ، دورهی 1354.
کتاب بچههای جهان و شعر به شعر، از انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان.
لینک: جزیره دانش