کودک یار

معرفی بهترین ها برای کودکان

کودک یار

معرفی بهترین ها برای کودکان

تاثیر کتاب خوانی، بازی و تماشای تلویزیون بر رابطه مادر و فرزند

 بازی مادر با فرزند

خواندن کتاب رابطه ی مادر و فرزند را تقویت می کند در حالی که تماشا کردن تلویزیون سبب کاهش آن می شود.

این نتیجه ی پژوهشی است که پژوهشگران دانشگاه اوهایو در زمینه ارتباط مادر و فرزند انجام داده اند. در این پژوهش ٧٣ مادر و کودک در هنگام خواندن کتاب با هم، بازی با اسباب بازی و تماشا کردن تلویزیون با هم مورد مطالعه قرار گرفته اند.
مادران شرکت کننده در این پژوهش، به طور متوسط در سال های آغازین دهه ی سی سالگی ازدواج کرده بودند، دارای مدرک لیسانس بودند و نیمی از آن ها خارج از منزل کار می کردند. کودکان بین ١٦ ماه تا ٦ سال داشتند.
این پژوهش که در مجله ی Human Communication Research منتشر شده است نشان می دهد که مادران در هنگام خواندن کتاب با فرزندانشان از سبک های ارتباطی فعالتری بهره می گیرند تا فرزندشان با واژه هایی که در گفت و گوهای روزمره استفاده نمی شود، پیوند برقرار کنند. این امر به افزایش گنجینه ی واژگان کودک و دانش دستور زبان کودک می انجامد. این در حالی است که بازی مادر و کودک با اسباب بازی و تماشا کردن تلویزیون با هم به ترتیب امکان پاسخ و واکنش مثبت کم تری را میان مادر و فرزند به وجود می آورد.

یکی از پژوهشگران می گوید مادرانی که به تلاش های نوزادان در برقراری ارتباط واکنش نشان می دهند، عزت نفس کودکانشان را تقویت می کنند و اعتماد به مادر را در آن ها پرورش می دهند. این واکنش به کودکان کمک می کند یاد بگیرند می توانند بر پیرامونشان تاثیر بگذارند. در غیر این صورت کودکان می آموزد که محیط پیرامونشان غیر قابل پیش بینی است و ممکن است تلاششان برای جلب توجه یا کمک مورد بی توجهی قرار گیرد. 

 منبع: http://www.upi.com/

منبع: کتابک  

تاثیر والدین بر نقاشی و ذوق کودک

 نقاشی کودک
تاثیر والدین بر نقاشی و ذوق کودک

آیا با دادن یک موضوع مثلا مزرعه از او خواسته‌اید، برای شما نقاشی بکشد؟اصلا تاکنون به نقاشی فرزندتان دقیق نگاه کرده‌اید؟ در برابر تصاویری که او می‌کشد و با اشتیاق به شما نشان می‌دهد، چه واکنشی دارید؟.
نقاشی کودکان، فرم تصاویر، ابعاد آن، محل قرارگیری اجزاء و نوع و ترکیب‌بندی رنگ‌ها همگی به نوعی بازتاب حالات و احساسات درونی کودک شماست. او دنیا و محیط اطرافش و حتی تخیلات خود را آن‌گونه که احساس می‌کند و در خیال متصور می‌شود، ترسیم می‌کند. کودکی که فضای نقاشی او غمگین، خشن و با رنگ‌های محدود است، به‌طور حتم نگاهی متفاوت از کودکی دارد که فضایی شاد و پر از رنگ‌های درخشان را با همان موضوع و امکانات می‌کشد.
● منم می‌خواهم تاثیر گذار باشم
اولین تلاش‌های کودک در این زمینه به میل ذاتی او برای اثرگذاری و لذت بردن از کارهای خود ساخته نشأت می‌گیرد. نوزاد از اولین روزهای زندگی خود برای لحظاتی کوتاه توجهش به حرکاتی که در میدان دید او انجام می‌گیرد، جلب می‌شود و این حرکات را با چشمان خود تعقیب می‌کند. کمی بعد اند‌ک اندک سرش را هم کمی به‌طرف اشیا و یا اشخاص برمی‌گرداند. کودک در سه ماهگی مرتب به دست‌هایش نگاه می‌کند و از تجربه لمس اشیاء لذت می‌برد و این زمانی است که او تجارب اساسی و مداومی در جهت فعالیت‌های فکری و عاطفی خود پیدا می‌کند.
تجربیات کودک و فعالیت‌های او ادامه پیدا می‌کند تا اینکه بالاخره کودک در یک سالگی مداد در دست می‌گیرد و بدون کشیدن تصویری خاص با آن روی کاغذ می‌کوبد. در این مرحله کودک عملا نمی‌تواند تصویری روی کاغذ بکشد و یا اثری با مداد روی آن برجاگذارد. تا اینکه بالاخره در ۱۸ تا ۲۰ ماهگی به‌طور کامل موفق به کشیدن خط می‌شود. در دو سالگی خطوط دایره‌ای و یا زاویه‌دار ظاهر می‌شوند. در این سن کودک بعد از کشیدن خط دلخواهش به‌راحتی قلم را از روی کاغذ برنمی‌دارد و بعد از هر خط معمولا خطوط دیگری هم در همان محل رسم می‌کند. در دو سال و نیمگی که قدرت عضلانی کودک بیشتر می‌شود و هنگامی که خطی را رسم می‌کند، با چشم هم مراقب آن است تا خط از محدوده تعیین شده خارج نشود. در حدود سه سالگی، خط‌نگاری‌های کودک دیگر فقط برای لذت بردن از حرکت، یا فشار مداد روی کاغذ نیست، بلکه مایل است احساسات درونی خود را که در ارتباط با تجربه‌های زندگی کوتاه مدتش به‌دست آورده، بیان کند.
● خط خطی‌های پرمحتوا
پرورش قدرت بیان نقاشی کودک فقط وابسته به تکامل جسمی کودک نیست، بلکه با درک و شعور او نیز در ارتباط است. این ادراک در بدو تولد بسیار جزئی است ولی با پیشرفت سن کامل‌تر می‌شود. در حقیقت می‌توان گفت؛ چون کودک هنوز مهارت کافی ندارد، بنابراین نمی‌‌تواند خوب نقاشی کند. با این حال کودک از همان آغاز خط نگاری از اینکه سه وجه چشم، مغز و دست خود را به کار می‌اندازد، لذت می‌برد.
کودک بعد از سنین پنج، شش سالگی قدرت بیشتری در جهت نظارت بر واقعیت‌های بیرونی پیدا می‌کند و چون لغات بیشتری آموخته‌است بنابراین به راحتی می‌تواند اختلاف اشیا را با یکدیگر درک و بیان کند. کودک در حدود این سنین هنگام نقاشی فقط جنبه‌هایی از اشیا را می‌کشد که آنها را شناخته‌است و نه آنچه را که در ظاهر می‌بیند.
به همین دلیل نقاشی کودکان در این سنین دارای دو خصیصه متضاد است.او از یک سو نسبت به بیان برخی عناصر که قابل رویت هستند ولی از نظر او مهم جلوه نمی‌کنند، کوتاهی می‌کند و از سوی دیگر عناصری را می‌کشد که قابل رویت نیستند اما برای او مهم هستند. 

نقاشی کودک
● نقاشی راهی به‌سوی درون کودک
نقاشی برای کودک فقط یک وسیله بیان برای تجزیه و تحلیل، یا توضیح و تشریح موجودات و اشیا نیست، بلکه در عین حال وسیله‌ای است برای بیان زندگی عاطفی او. هنگامی که کودک با آزادی و دلخواه خود نقاشی می‌کند، در واقع حالت روحی و احساسات زمان حاضر و احساسات و تحریکات ریشه‌دار و ژرف‌تر خود را بیان می‌کند. در واقع روی کاغذ هم مانند خواب و رویا، تمایلات خودآگاه و ناخودآگاه کودک ظاهر می‌شود.
نقاشی کودکان حتی اگر از لحاظ شکل ظاهری بی‌اهمیت جلوه کند اما از نظر محتوا هرگز به‌طور کامل بی‌ارزش نیست. روانشناسان معتقدند حتی پیش افتاده‌ترین نقاشی‌ها هم می‌توانند شناخت و تجارب کودک از دنیا و شکل‌گیری تدریجی اورا آشکار کنند.
به‌طور مثال هنگامی که کودکی در نقاشی‌های خود از خانواده گاهی تصویر پدر را در کنار مادر و خواهر و برادرهایش نکشد، ممکن است دلیل این کار او غیبت طولانی پدر در خانواده باشد. گاهی پدر این خانواده‌ها به دلیل مشغله‌های فراوان شب‌ها
دیر وقت به خانه می‌روند و ساعات حضورآنها بسیار کم بوده و در این ساعات کم هم به دلیل خستگی حوصله‌ای برای صحبت و بازی با فرزندانشان ندارند و همین امر باعث می‌شود کودکان جای خالی پدر را احساس کنند.
کودک نسبتاً خیلی زود متوجه می‌شود که رسم و نقاشی وسیله بیانی است که با افکار او مطابقت می‌کند و او را در تخیلاتش آزاد می‌گذارد و در عین حال لذت سرشاری برای او فراهم می‌کند. در ضمن نقاشی کردن به کودک این امکان را می‌دهد که افکار درونش را نشان دهد.
کودک به کمک نقاشی، کشمکش‌ها و دلهره‌های درونی‌اش را آشکار می‌‌سازد و به این شکل اثر آن را کاهش می‌دهد.
گاهی دیده می‌شود که خود کودک در نقاشی شرکت ندارد، دلیل این امر ممکن است احساس عدم راحتی او در خانواده باشد و یا نشانه‌ای از میل کودک به تغییراتی در خود مانند سن و جنس و… باشد. در این‌گونه مواقع کودک یا خود را در نقاشی شرکت نمی‌دهد و یا در نقش شخصیت دلخواهش ظاهر می‌شود اما شخصی که برای کودک ارزش ندارد، همیشه در آخرین لحظه و با کمترین جزئیات و کوچکتر از همه و خارج از گروه خانواده در حالتی کاملاً ثابت کشیده می‌شود. البته روش‌های دیگری هم برای بی‌ارزش نشان دادن یک شخصیت در نقاشی کودکان وجود دارد.
● توسل به معجزه تشویق
غلط‌گیری در عرصه نقاشی کمترین اهمیت را در عرصه خلاقیت هنری دارد. با وجود این هنوز بسیاری از والدین و مربیان، نقاشی کودکان را به کپی کردن محدود می‌کنند. برای کودکان کوچکتر معمولا از آلبوم‌هایی استفاده می‌شود که کودک باید یک شکل را از روی شکل رنگ شده، رنگ‌آمیزی کند و یا از روی شکل دیگری شکل ناقصی را تکمیل کند.
کودکان بزرگتر نیز از منظره یا صورت کپی‌برداری می‌کنند. به این ترتیب همه فکر می‌کنند که با این روش آموزش واقع‌گرایانه‌ای را براساس حقیقت بیرونی و شکل‌های منظم و رنگ‌های دقیق به کودک داده‌اند در حالی‌که این واقع‌گرایی با مهم‌ترین بخش هنر مدرن مغایر است و از سوی دیگر این کودک دارای خصوصیات مخصوص سن و سال خود است و نباید او را به عنوان یک بزرگسال ناکامل در نظر گرفت. یادمان باشد این کودک هم روزی بزرگ می‌شودو اصلا لازم نیست به هر قیمتی او هم دارای معیارها و احساسات و ادراک‌های هنری معینی باشد
از طرفی هر کودکی دارای خواست‌های مخصوص به خلق و خوی خود است و زمانی که این خواست‌ها با خصوصیات سنی او مخلوط شود، باعث می‌شود او دنیا را با نگاهی کودکانه و مخصوص خود بنگرد، دنیایی که بزرگسالان قادر به دیدن آن نیستند.کپی کردن نقاشی سایر کودکان هم مانع از بروز خلاقیت در بچه‌ها می‌شود و این امر گاه ناشی از عدم اطمینان کودک به خود است و گاهی به دلیل نداشتن چیزی برای ارائه از سوی کودک. این سبک نقاشی اغلب بعد از مدتی به دلیل فقدان انگیزه شخصی باعث یاس و خستگی کودک شده و ممکن است کار را نیمه تمام رها کند.تشویش مهم ترین و اولین و آخرین راهکاری است که بیشتر روانشناسان را به والدین در هر زمینه‌ای توصیه می‌کنند. حتی اگر بچه شما کپی می‌کند و یا علاقه‌ای به نقاشی ندارد هرگز او را مجبور به کاری نکنید بلکه سعی کنید با توسل به معجزه تشویق او را در راهی که مناسب می‌دانید هدایت کنید. می‌توانید ساعاتی را به همراه کودکتان نقاشی کنید البته در نقاشی او دخالت نکنید.
بهتر است هر کدام برای خودتان چیزی بکشید از موضوعات آزاد و یا از چیزهای کلی می‌توانید استفاده کنید. مثلا یک مزرعه خوشحال، یک دریای بزرگ و… در آخر کار هم به حدی از دیدن نقاشی کودکتان هرچه که هست ذوق کنید و به شعف بیایید که بیشتر از آن ممکن نباشد حتی می‌توانید نقاشی را قاب کنید و یا همانطور بدون قاب به دیوار یا در کمد آویزان کنید تا بچه متوجه اهمیت کارش شود.
به یاد داشته‌باشیم که همواره در نقاشی کودکان بیش از آنکه نتیجه و محصول کار مهم باشد، اجرای آن اهمیت دارد، چون کودک احساس می‌کند کاری مربوط به خود انجام داده‌است. کودک باید توانایی کسب تجربه‌های مخصوص خود را و نه تجارب ما را داشته باشد. پس ما بزرگسالان بهتر است در پی تصحیح وسواس گونه نقاشی آنها از نظر صوری نباشیم.
منبع:پوررتال جامع مهدکودک های ایران

ارتباط موثربا نوجوان (ویژه پدران و پسران)

 پدر و پسر

همان گونه که می دانیم، نوجوان امروز تفاوت‌های بسیاری با نسل های پیش دارد. او متفاوت فکر می کند، متفاوت حرف می زند، متفاوت رفتار می کند و متفاوت نیز می توان با او ارتباط برقرار کرد. نوجوان امروز در جهانی مملو از اطلاعات حرکت می کند و قابلیت های ذهن انسانی به او این اجازه را می دهد تا در زمانی اندک اطلاعات فراوانی را دریافت و پردازش کند. بدیهی است که پدر یا مادر یا هر بزرگسال دیگری که بخواهد با نوجوان ارتباط برقرار کند باید به مهارت هایی مجهز باشد که از آن قبیل می توان به مهارت های کنترل خشم، کنترل اضطراب، شنیدن فعال، گفت و گوی موثر و... اشاره کرد.

جوزف میکوچی در کتاب «نوجوان و خانواده درمانی» می گوید: «به عقیده من غالب نوشته ها در مورد درمان نوجوانان، تصویرمتناقضی ارائه می کند. از سویی، هدف عمده حمایت از فرایند فردیت یافتن و کمک به جدایی نوجوان از خانواده است. از سوی دیگر، بسیاری از رهیافت های خانواده درمانی با نوجوانان بر اهمیت کمک والدین به نوجوانان تاکید می کنند و بر رابطه بین والدین و نوجوانان و به خصوص نیاز نوجوان به حمایت از سوی والدین تاکید کمتری می شود». سپس مطلبی را از سوزان مک کی نقل می کند که در مقاله ای تحت عنوان «تربیت: یک بُعد فراموش شده

در خانواده درمانی با نوجوان» که در سال 1996 چاپ شده است. وی می گوید: « من معتقدم که دلبستگی نوجوان به والدین، همراه با احساس امنیت ممکن است نفوذ همسالان را کاهش دهد و در نتیجه نوجوان بیشتر احتمال دارد بپذیرد که والدین او را محدود کنند. در ضمن، من معتقدم که دلبستگی همراه با احساس امنیت به والدین امکان می دهد در برابر رفتارهای پرخاشگرانه ی نوجوانان احساس امنیت بیشتری کنند و در نتیجه کمتر واکنش شدید نشان دهند. از آنجا که آنان احساس می کنند که فرزندانشان به آنان دلبستگی دارند، اطمینان خاطر بیشتری در این مورد پیدا می کنند که فرزندان به هنگام رودررویی با مشکلات از آنان کمک بخواهند. از این رو، در صورتی که والدین در ارتباط خود با فرزندان احساس ایمنی نکنند، درست نیست بی آن که ابتدا به مسائل مربوط به رابطه ی بین آن ها اشاره کنیم، از آنان بخواهیم که از نوجوانان خود حمایت کنند».

 ایجاد رابطه، مهم ترین قدم در فرایند تغییر رفتار است. این یکی از اصول اولیه در فرایند درمان روان شناختی و مشاوره است. بسیاری از رویکردهای روان درمانی و مشاوره، رابطه را مهم ترین جزء درمان یا مشاوره می دانند و بر این باورند که دانش و تخصص در درجه ی دوم اهمیت قرار دارد. این اصل برای سایر افراد که نه درمانگر و نه مشاورند نیز صادق است. به طور کلی، ما به کسانی اجازه اظهار نظر درباره رفتار خودمان می دهیم که با آن ها آشنایی کم یا زیادی داشته باشیم و هر چه میزان نزدیکی عاطفی ما با آن ها بیشتر باشد، میزان تاثیرگذاری آن ها بر ما نیز بیشتر خواهد بود. به عنوان مثال، بسیاری از ما حرف یک دوست صمیمی را زودتر باور می کنیم تا یک دوست دور و به همین ترتیب، حرف آن دوست دور را زودتر از حرف یک غریبه باور می کنیم. گاهی اوقات، والدین در نقش یک دوست دور یا حتی یک غریبه برای نوجوان ظاهر می شوند و بدون هیچ گونه احساس همدلی، سعی در القاء نظرات خود به نوجوان دارند.

همانگونه که «جوزف میکوچی» نیز می گوید: «والدین برای این که بتوانند به نحو مناسبی با نوجوان رفتار کنند- نه او را سرکوب کنند و نه بیش از حد به او بال و پر بدهند- باید بتوانند با او همدلی کنند ... اساس یک ارتباط خوب بین والدین و نوجوان همدلی، پذیرش، احترام، کنجکاوی و صداقت است».

با یک رابطه ی خوب، می توان از مشکلات و انحرافات رفتاری نظیر اعتیاد، مشکلات جنسی، اختلالات روانی نظیر اختلال سلوک-بزهکاری، افسردگی، اختلال تغذیه، اختلال هویت جنسی، عزت نفس پایین، انواع اختلالات اضطرابی و هزاران بلای در کمین دیگر، پیشگیری کرد.

در این مقاله سعی شده است، یک الگوی ارتباطی کاملا بومی و مبتنی بر دانش و تجارب نویسنده، ویژه ی ارتباط پدران و پسران نوجوان ارائه شود، که البته با اندکی تغییر قابل کاربست برای مادران و دختران نوجوان نیز هست. لازم به توضیح است که الگوی ارائه شده در این مقاله با توجه به جست و جوهای به عمل آمده و اذعان اساتید فن، نخستین بار است که به دنیای علمِ ارتباط و روان شناسی عرضه شده است و نویسنده به پاس شهدهایی که از گلستان مجموعه ی علامه طباطبایی (البته در سال های پیش از این) چشیده، آن را تقدیم تمامی والدین تشنه ارتباط سالم با فرزندان شان می کند. البته این الگو به شکل کامل تر و چند رسانه ای در حال عرضه ی نرم افزاری (به شکل CD) نیز هست که امید است به زودی تحقق یابد.


در الگوی ارتباطی ارائه شده در این مقاله، که در قالب یکی از شناخته شده ترین و جدیدترین الگوهای آموزشی روز دنیا - الگوی رایگلوث- مطرح گردیده است، فرایند برقراری یک ارتباط موثر، شامل سه مرحله مطابق شکل زیر، تصویر شده است.

ما برای برقراری ارتباط، نیاز داریم تا به نوجوان نزدیک شویم و این نزدیکی همان گونه که می دانیم تنها شامل نزدیکی فیزیکی نیست، بلکه باید فضای روانی خود را نیز به او نزدیک کنیم. این کار به معنای هم شکل او شدن یا همانند او شدن نیست، بلکه تنها به معنای درک فضای فکری و عاطفی اوست.

برای شروع این الگوی آموزشی، پیش نیازهایی لازم است که در الگو به طور کامل توضیح داده شده است. این پیش نیازها عبارتند از:

1-علاقه و نیاز به ارتباطی موثر

2-آمادگی برای هر گونه هزینه (زمان، پول، انرژی)

توجه داشته باشید که گذراندن هر چرخه ی آموزشی (به طور مثال چرخه ی نزدیک شدن به نوجوان) پیش نیاز چرخه ی بعدی است و به عنوان مثال نمی توان بدون نزدیک شدن به نوجوان با او به گفت وگوی موثر یا نظارت غیر مستقیم پرداخت. یا بدون گفت و گوی موثر نمی توان نظارت غیر مستقیم را اعمال کرد. لازم به ذکر است که اصطلاح «نظارت غیرمستقیم» را از مشاور گرانقدر و استاد عزیزم آقای عبدالوهاب فیروزی به عاریت گرفته ام، که اصطلاحی بسیار رسا و کارساز در این مورد است. در این مقاله به دلیل عدم امکان توضیح کامل هر یک از چرخه ها، تلاش می کنیم تا با پاسخ به رایج ترین سؤالات مربوط به هریک از چرخه ها، محتوای آن را آموزش دهیم.

سؤالات مربوط به چرخه ی نزدیک شدن به نوجوان:

آیا پدری که توسط مادر از نیازهای فرزندش با خبر می شود، توانسته است به او نزدیک شود؟ به چه دلیل؟

خیر، زیرا تعریف نزدیک شدن پدر به نوجوان، عبارت است از برقراری رابطه ای صمیمانه با وی و ایجاد حس اعتماد در او به گونه ای که بتواند مانند یک دوست صمیمی با پدر خود ارتباط برقرار کند. رابطه ی صمیمانه نیز چنین تعریف شده است: منظور از رابطه ی صمیمانه، رابطه ای است بی واسطه که در آن هیچ کدام از طرفین، خود یا دیگری را در موضع بالاتری احساس نکنند و بتوانند در مواقع نیاز از دیگری یاری بطلبند.

همان گونه که در تعریف رابطه ی صمیمانه نیز دیدیم، این رابطه باید بی واسطه و طوری باشد که هر یک از طرفین با آزادی کامل بتواند از دیگری در مواقع نیاز یاری بطلبد. پسری که ارتباط نزدیک با پدر خود دارد، می تواند نیاز خود را در مواقع لزوم به پدر بگوید و از او انتظار یاری داشته باشد.

پدری شب ها دیر به خانه می آید به طوری که اکثر مواقع، فرزند نوجوانش به خواب رفته است. آیا این پدر می تواند به پسرش نزدیک شود؟به چه دلیل؟

پاسخ این سؤال در اکثر مواقع «خیر» است. اما گاهی نیز پدرانی هستند که بدون نیاز به حضور زیاد در منزل و در مواقع آزاد در طی هفته می توانند ارتباط و صمیمت لازم را برقرار کنند. اما در اکثر مواقع نیاز به حضور پدر حداقل در بعدازظهرها یا اوایل شب در منزل احساس می شود. به طور کلی یک رابطه باید هم از لحاظ کیفی و هم کمی مطلوب باشد. برخی پدران، مدعی هستند که با وجود این که نمی توانند بیش از چند دقیقه در هفته برای فرزندشان وقت اختصاص دهند، ولی رابطه شان با او خوب است. البته ما نمی گوییم که چنین چیزی ممکن نیست، بلکه می گوییم این قبیل پدران، ناگزیر به حداقل رابطه قناعت کرده اند در حالی که می توانستند رابطه بسیار غنی تر و محکم تری با فرزند خود داشته و در سرنوشت او بسیار تاثیر گذارتر باشند. بنابراین، لازم است که ما در هفته ساعات مشخصی را به فرزندمان اختصاص دهیم و به او یادآور شویم که:

این وقت، فقط و فقط مال توست!

پسری، پدرش را با لحن بی ادبانه مورد خطاب قرار می دهد و گاهی نیز شوخی های زننده در حضور وی می کند. آیا پدرِ این پسر توانسته به پسرش نزدیک شود؟ به چه دلیل؟

بستگی به احساس خود پدر دارد. اگر این پدر از این طرز رفتار شکایتی نداشته باشد، می توان این را دلیلی بر احساس نزدیکی نوجوان به پدر دانست. اما اگر علی رغم نارضایتی پدر و تذکر او، باز هم این رفتار ادامه یابد، نشانه ی عدم نزدیک شدن پدر به پسر است. البته در حالت اول نیز همان گونه که در الگو آمده است، این پدر نتوانسته گفت وگوی موثر و نظارت غیر مستقیم را اعمال کند.

پدرانی هستند که این گونه رفتارها را برای پسرشان مجاز می دانند و حتی خود نیز با او چنین رفتار می کنند. به طور مثال، با یکدیگر شوخی های زننده می کنند، یکدیگر را با القاب و کلمات ناروا صدا می زنند و در حضور یکدیگر به راحتی لطیفه های زشت تعریف می کنند. این گونه پدران، مدعی هستند که رابطه ی بسیار خوبی با پسرشان دارند، در حالی که این رابطه یک رابطه ی آسیب زاست و دیر یا زود در هم می شکند. در این جا فرایند نزدیک شدن تا حدود زیادی صورت گرفته است، اما باید توجه داشت که در کنار نزدیکی، همواره باید فاصله ای (حریم) بین پدر و پسر وجود داشته باشد و همین فاصله کمک خواهد کرد تا در مواقع ضروری، پدر بتواند تاثیر لازم در تغییر رفتار فرزندش بگذارد. توجه داشته باشید که اگر شما بیش از اندازه شیئی را به چشم خود نزدیک کنید، هرگز نخواهید توانست آن را با تمام جزییاتش ببینید.

به چه دلیل نزدیک شدن به نوجوان نیازمند صرف انرژی، زمان و پول است؟

نوجوانان به دلیل ویژگی خودمیان بینی- حالت روانی بهنجار که در آن فقدان تمایز بین واقعیت شخصی و واقعیت عینی مشهود است. در واقع، وضعیتی است که در آن فرد نمی تواند خود را از موقعیت پیرامون جدا کند و تنها به نقطه نظر خویش توجه دارد- نمی توانند به راحتی فرد دیگری را در حریم نزدیک خود بپذیرند و به اصطلاح، دیر اعتماد می کنند. همچنین پس از پذیرفتن، تمایل دارند که روابط بسیار آرمانی و صمیمانه با وی داشته باشند. برای ورود به حریم خصوصی نوجوان، ممکن است لازم باشد که شما مقداری هزینه ی مالی متحمل شوید و یا زمان و تلاش زیادی صرف کنید.

به نظر شما، به چه دلیل در جامعه ی ما، برخی از پدران و پسران از یکدیگر ناراضی اند؟

به چند دلیل:

1- دور بودن از یکدیگر و در نتیجه بی خبری از نیازهای هم

2- بی توجهی به حالات عاطفی یکدیگر

3- باورهای فرهنگی مبنی بر این که حرف زدن از عواطف برای مردان مناسب نیست.

4- وضعیت اقتصادی جامعه و نیاز به کار زیاد پدران و در نتیجه صرف زمان کم در خانواده و نظارت کم بر خانواده

5- شکاف فرهنگی و اجتماعی بین نسل ها که به دلیل موقعیت خاص این مقطع تاریخی جامعه ی ماست.

پسری در سنین نوجوانی میانه، رفتارهای زنانه اش بر رفتارهای مردانه غلبه دارد. به نظر شما مشکل چه می تواند باشد؟

به چند دلیل:

1- ممکن است رتبه ی تولد او بین دو خواهر واقع شده باشد.

2- ممکن است مادر بیش تر، حمایتگر باشد و ارتباط عاطفی پسر با پدر بسیار اندک یا هیچ باشد.

3- ممکن است دچار یک اختلال هورمونی باشد که در این صورت باید به متخصص غدد مراجعه شود.

4- ممکن است دچار نوعی اختلال جنسی شده باشد که در این صورت لازم است به یک روان شناس یا روان پزشک مراجعه شود.

پدری نمی تواند با پسرش درباره مسائل جنسی نوجوانی سخن بگوید. به نظر شما مشکل در کجاست؟

1- ممکن است به دلیل فاصله ی زیادی که بین او و پسرش وجود دارد باشد. در این صورت توصیه می شود که چرخه ی آموزشی نزدیک شدن به نوجوان و گفت وگوی موثر را کامل کرده و سپس به تدریج شروع به طرح این گونه مسائل کند.

2- ممکن است خود پدر به دلیل شیوه ی فرزندپروری والدینش نتوانسته مسائل جنسی را برای خود حل کند. در این صورت مراجعه به مشاور مدرسه یا یک روان شناس توصیه می شود.

3- ممکن است اطلاعات کافی درباره ی نحوه ی گفت و گو در این زمینه را نداشته باشد. در این صورت، توصیه می شود علاوه بر گذراندن چرخه ی آموزشی گفت و گوی موثر، به مطالعه ی منابعی که در زمینه ی اطلاعات جنسی دوران نوجوانی وجود دارد و برخی از آن ها در انتهای این مقاله آورده شده بپردازد.

به طور کلی، تا زمانی که مسایل جنسی به عنوان یک «تابو» مطرح باشد، صحبت درباره ی آن ها کار دشواری است. اما زمانی که به این گونه مسایل همچون سایر نیازها و رفتارهای انسانی نگاه شود، آسان تر می توان آن ها را مورد بحث و بررسی قرار داد. برای مثال، همان گونه که پزشک متخصصِ گوش، به این عضو به عنوان موضوع کاری خود می نگرد، یک پزشک متخصص مجاری تناسلی، نیز به اعضای تناسلی چنین نگاهی دارد. در حالی که برای ما بسیار سخت است که در حضور او درباره ی بیماری خاصی که در این مورد دچارش شده ایم، سخن بگوییم. تفاوت ما با این پزشک، تنها در نوع نگاه ما و به عبارت دیگر در افکاری است که در سر داریم. کافی است که بدون توجه به بار ارزشی جملات، تنها درباره ویژگی های جنسی و رفتارهای جنسی مبتلا به دوران نوجوانی سخن بگوییم.

پسر نوجوانی از پدر خود تقاضای خرید موبایل دارد. پدر امکان مالی خرید موبایل را :

الف- دارد  ب- ندارد  

به نظر شما در هر یک از حالات فوق، پدر چه رفتاری باید داشته باشد تا نزدیکی اش با پسرش آسیب نبیند؟

پاسخ الف) ابتدا به نکات زیر توجه کنید و بعد تصمیم بگیرید:

1- یک خانواده ی سالم برای خود قوانین و ارزش هایی دارد.

2- مزایا و معایب داشتن موبایل را برای فرزندتان توضیح دهید.

3- اگر دریافتید که خرید موبایل برای فرزندتان مضر است، دلایل خود را برای او توضیح دهید.

4- در پایان، بر اساس قوانین خانواده ی خود تصمیم بگیرید.

5- توجه داشته باشید که اجرای قانون در هر محیطی، ممکن است برای افراد ناخوشایند باشد اما به صلاح آن هاست.

6- نزدیک شدن، به معنای اطاعت بی چون و چرا از خواسته های فرزندتان نیست.

پاسخ ب) بر اساس نکاتِ قسمتِ قبلی، اگر نمی توانید برایش بخرید اما موافق خرید آن هستید، دلیل تان را برایش توضیح دهید و در صورت امکان زمانی یا روشی را برای خرید آن در نظر بگیرید.


در صورتی که موافق نیستید، می توانید با ذکر دلیل موضوع را توضیح دهید و از بحث کردن بیشتر در این موضوع خودداری کنید. در فرصت دیگری می توانید فاصله ی ایجاد شده را با روش های دیگری نظیر نوشتن نامه صمیمانه به فرزند، خرید کتاب یا وسیله ی دیگری که مورد علاقه فرزندتان است، نوشتن نام او در یک باشگاه ورزشی یا کلاس های هنری، تفریحات دونفره با فرزند و یا هر روش خلاقانه ی دیگری که می تواند ارتباط نزدیک تری را برای شما حاصل کند، استفاده کنید.


سؤالات مربوط به چرخه ی گفت و گوی موثر با نوجوان:

مراحل یک گفت و گوی موثر:

برای یک گفت و گوی موثر با فرزند نوجوان تان شما نیازمند گذراندن مراحل زیر هستید:


الف- مرحله ی پذیرش: منظور از پذیرش، پذیرفتن فرزند با تمام ویژگی های جسمی، روانی و رفتاری او بدون هیچ گونه ارزشیابی، قضاوت، شرط، نصیحت یا سرزنشی است. پذیرش مانند خاک مناسبی است که اجازه می دهد یک بذر کوچک به گل زیبایی که لیاقتش را داشته تبدیل شود.

ب- مرحله ی شنیدن فعال:

1- همدلی: همدلی به معنای درک احساس واقعی فرد دیگر هنگام بیان مشکلش است، به گونه ای که گویا مشکل خود شنونده است.
2- تمرکز بر جملات نوجوان: به معنای آن که هنگام شنیدن سخنان او، به مسایل گوناگون فکر نکنیم و حتی به پاسخی که می خواهیم بدهیم نیز نیاندیشیم.

3- انعکاس: منظور از انعکاس، برگرداندن قسمتی از جمله یا معنای آن و یا منظور واقعی گوینده به اوست. مثال:


الف- نیما : پرویز امروز کتابم رو پس نداد. خودش گفته بود که امروز کتابم رو پس می دهد.

 پدر: از بد قولی پرویز عصبانی هستی. ها؟

 نیما: درسته، اما فکر می کنم شاید یادش رفته باشه.

ب- حسین: نمی دانم چرا هر چه می خوانم، یاد نمی گیرم.

 پدر: منظورت این است که فکرت خیلی مشغول است؟

 حسین: آره پدر. تا کتاب بر می دارم فکرهای زیادی به من هجوم می آورند.

 پدر: به نظرم به مشاوره نیاز داری.

 حسین: آره، فکر می کنم باید پیش مشاور مدرسه مان بروم.


کدام مورد یا موارد نشان دهنده ی پذیرش هستند؟

1- پدری که فرزندش را به خاطر کار ناپسندش طرد می کند. 

عدم پذیرش: زیرا نشان دهنده ی پذیرش مشروط است. یعنی تنها در مواقعی او را می پذیرد که کار ناپسند انجام ندهد.
2- پدری که فرزندش در حضور او نمی تواند از مشکلاتش سخن بگوید.

عدم پذیرش: زیرا یکی از نتایج پذیرش آن است که نوجوان می تواند احساسات و مشکلات خود را در حضور پدر مطرح کند.
3- پدری که انتقاد از فرزندش را به وقت دیگری پس از بیان مشکل توسط پسر، موکول می کند.

پذیرش: هنگامی که نوجوان مساله ای را مطرح می کند انتظار همدلی و تفاهم از شما دارد. انتقاد بلافاصله موجب قطع ارتباط و گفت و گوی موثر می شود.

4- پدری که اعتقادات خود را در گفت و گو با پسرش به طور غیر مستقیم بیان می کند.

پذیرش: نوجوان، بیان مستقیم اعتقادات دیگری را نصیحت تلقی می نماید و نصیحت برای او به معنای عدم پذیرش است.
5- پدری که پسرش را تنها در مواقع درس خواندن مورد توجه قرار می دهد.  عدم پذیرش: زیرا نشان دهنده ی پذیرش «مشروط» است.
6- پدری که از نمرات بالای پسرش تعریف می کند و برای بالا بردن نمرات پایین پسرش (بدون سرزنش) راه حل ارائه می دهد.
پذیرش: زیرا بر خلاف انتظار نوجوان، شما از نمرات پایین او انتقاد نکرده اید و این باعث اثربخشی بیشتر راه حل های شما می شود.

منبع: مجتمع فرهنگی آموزشی علامه طباطبایی

آمادگی برای تولد فرزند جدید

آمادگی برای تولد فرزند جدید

دکتر فریبا عربگل 

رعایت نکات زیر می تواند به والدین کمک کند تا ورود فرزند جدید را آسان تر مدیریت کنند

-

بسیاری از اوقات والدین فکر می کنند تولد کودک جدید ممکن است مسائل و مشکلات قبلی آنها را حل کند ، مسائلی چون اختلافات زناشویی بین والدین ، بدرفتاری و مشکلات جسمانی و رفتاری فرزند اول و .... برخی نیز عقیده دارند داشتن خواهر یا برادر باعث میشود فرزند شان مشکلات رفتاری خود را کنار بگذارد و عاقلانه تر رفتار کند در حالیکه مطمئناً در چنین شرایطی تنشی بر تنش های قبلی اضافه می شود . والدین باید در نظر بگیرند آیا می توانند علاوه بر مشکلات قبلی، مسائل مربوط به یک نوزاد را نیز مدیریت کنند یا خیر

بسیاری از حساسیت ها و رقابت های فرزند اول ممکن است ریشه در سرشت و ذات او داشته باشد . کودکانی هستنند که مضطرب تر ، حساس تر و زودرنج تر هستند و توجه و حمایت وا لدین را به تمامی می خواهند. اینها تولد فرزند جدید را به عنوان حادثه ای تلخ در زندگی خود می بینند زیرا توجه می کنند که به ناگاه تمام علاقه و توجه والدین معطوف ف رزند جدید شده است . در این موارد اگر والدین نتوانند برای اضطراب کودک خود چاره ای بیندیشند و محبت و علاقه خود را به طور مناسبی میان هر دو فرزند تقسیم نکنند ، دچار مشکل می شوند

والدین باید در تمامی مراحل حاملگی مانند خرید لوازم برای فرزند جدید و آماده کردن شرایط منزل برای ورود او، فرزند خود را مشارکت دهند و نظر او را بخواهند . هرگاه پدر و مادر متوجه می شوند که فرزند اول احساس ناراحتی ، اندوه و حسادت و .. می کند نباید بلافاصله احساس او را محکوم بکنند بلکه لازم است به او بگویند متوجه هستند که او چه احساسی دارد . آنها باید تأکید کنند که دوستش دارند و تولد فرزند جدید از محبت آنها نسبت به او کم نمی کند . مادر می تواند هنگام رفتن به مطب پزشک و انجام معاینه از کودک بخواهد او را همراهی کند و صدای قلب جنین را گوش دهد ، روی شکم مادر دست بگذارد و جنین را لمس کند و راجع به احساسش صحبت کند

-  

برخی از والدین مدام اصرار دارندکه وقتی با مخالفت ها، اعتراض ها و حسادت فرزند اول مواجه می شوند این گفته ها را تکرار کنند «ما تو را د وست داریم، او را (فرزند جدید را ) اصلاً دوست نداریم، هیچ کس جای تو را برای ما نمی گیرد، او ضعیف است، ناتوان است و...» : اینها دروغ های واضح و آشکاری ا ست که احساس کودک را نسبت به این تولد بدتر می کند

به او بگویید «وهر دوی شما برای من عزیزید، ولی چون سارا (فرزند دوم) کوچک و ناتوان است، نیاز به مراقبت بیشتری دارد، شاید تو هم بتوانی به من کمک کنی ....»

-

اگر وابستگی فرزندتان به شما زیاد است و هر پدیده ای که منجر به جدایی شما از او می شود برایش با تنش و اضطراب همراه است ، سعی کنید قبل از حاملگی و زایمان دوم شرایطی را فراهم کنید که سطح وابستگی و اضطراب او پایین بیاید و استقلال بیشتری پیدا کند. به طور مثال اگر او نزد شما می خوابد ماه ها قبل از تولد فرزند جدید برای جدا خوابیدن وی برنامه ریزی کنید تا به ناگهان با بحران جدا خوابیدن از شما مواجه نشود

-

اوقات خود را طوری تقسیم کنید که به تمامی صرف فرزند دوم نشود و اوقات خوش و سرگرم کننده ای را به فرزند اول اختصاص دهید تا احساس نکند همه لذت هایی را که با شما داشته به یکباره از دست داده است و موجودی که عامل این همه از دست دادن و ناکامی است خواهر یا برادر تازه واردش می باشد . در زمان هایی فرزند دوم خود را به کسی بسپارید تا از او مراقب کند و در این زمان ها،ساعتی را به تنهایی با فرزند اول خود سپری کنید.والدین باید زمانی تصمیم به تولد فرزند جدید بگیرند که خود ر ا آماده این کار می بینند، زمان هایی که بنا به دلا یلی خانواده د رگیر فشارهایی چون نقل مکان، مهاجرت، تغییر شغل و مشکلات مالی شده برای تولد فرزند جدید مناسب نیست . زیر ا تولد فرزند گرچه اتفاقی مثبت و با شکوه در زندگی به شمار می آید خود به نوعی با تنش همراه است . اتفاق های مثبت نیز برای افراد تنش به همراه می آورند

منبع: انجمن روانپزشکی کودکان و نوجوانان ایران

پرسش های کودکان را جدی بگیریم

انسان موجود ظریف و پیچیده ای است.تربیت او کار ساده ای نیست در یک قطعه چوب و سنگ به آسانی می توان تغییر و تحولی بوجود آورد،زیرا جا مدات از خود اراده ای نداشته مقاومتی نمی نمایند،ولی انسان چون دارای شخصیت و اراده است در برابر هر دگرگونی ایستادگی می نماید بعبارت دیگر هما نند چوب و سنگ نیست که خود را در بست در اختیار دیگران بگذارد.از این گذشته،انسان احتیا جات گونا گونی دارد،مربیان می بایستی تمام نیاز مندیهای جسمی و عا طفی و فکری کودکان را در نظر بگیرند تا روش های تر بییتی ،سود مند واقع گردد، والا سهل انگاری در یکی از خواسته های مشروع آنان نتیجه تر بیتی را ،خنثی خوا هد ساخت.

چرا کودکان می پرسند ؟

از آغاز کودکی حس کنجکاوی شدیدی کودکان را تحریک میکند که از هر چیزی سر در بیاورند ،آنان پیش از آن که به حرف زدن آشنا گشته و راه رفتن را بیا موزند ، با لمس کردن اشیاء و خراب کردن آنها می خواهند از آنها اطلاع پیدا کنند ،وآنها را بشنا سند .کودکان وقتی به سن سه و چهار سالگی می رسند به جای لمس کردن و خراب نمودن ،این اطلاع و آشنایی را به وسیله ی پرسشهای گوناگون انجام می دهند ،لذا در این دوره کلمات (چرا و چطور) زیاد از زبان آنها شنیده می شود. این پرسشها از مو ضوعات بسیار ساده و کم اهمیت شروع شده ، بتدریج به سئوالات پیچیده منتهی می گردد،مثلاً بسیاری از کودکان می پرسند ستاره چیست ؟خدا کجا است ؟ چرا خداوند دیده نمی شود ؟... عطش شناسایی و درک نه تنها در طبقه ی کودکان وجود داردبلکه این تجسس فکری از مختصات انسان بوده در هر دوره و زمانی انسان ها می کوشند از هر چیزی سر در آورده ، مجهولات خود را کاهش دهند و به دانستنی های واقعی خود بیفزایند ، بسیاری از تمایلات انسان دوره ای و فصلی است ،یعنی در موقعی شروع و در زمانی پایان می یابد ، مثلاً بازی کودکان آغاز و انجامی دارد ولی حس کنجکاوی و درک انسان پایانی ندارد ، وتازه هر چه علم و دانش بشری فراوان تر می گردد ، ابهام و سئوال انسان ها نیز تو سعه بیشتری می یابد .

غذای فکری کودکان

همانطور که کودکان از نظر جسمی نیازمند مواد غذائی می باشند،از لحاظ روحی نیز به غذای فکری احتیاج دارند و این نیاز مندی به وسیله ی پرسشهای کودکانه آنان ابزار می گردد.بنا برین سوالات آنان را نمی توان بی اهمییت تلقی کرد،چه این پرسشها از یک نیاز طبیعی سر چشمه گرفته زمینه آشنایی آنان را با محیط زندگی و جهان فراهم میسازد.دانشمندان معتقدند که کنجکاوی کودکان بی هدف نمی باشد،بلکه براساس امکا نات طبیعی،حس کنجکاوی زمینه، شناسی آنا نرا فراهم می سازد. روی این اصل ، یکی از اساسی ترین پایه های تر بیت، بر محورپاسخ های صحیح کودکان قرار داده شده است . پدران ومادران با بررسی این سئوالات به روحیات آنها پی برده ،بهتر خواهند توانست فرزندان خویش را پرورش دهند .

شخصیت کودک در گذشته

شخصیت فکری کودکان درگذشته کمتر موردتوجه بزرگترها قرار می گرفت ،زیرا نوعاً عقیده بر این بود که آنان از نظر فکری ناتوان ونارسا هستند ، لذا سئوالات اطفال را بچگانه تلقی کرده سر سری می گرفتند . برخی از پدران بجای جواب مساعد میگفتند : بعدها که بزرگ شدی خواهی فهمید ، عده دیگر که بر اثر اصرار کودکان مجبور بودند جوابی بدهند ،پاسخ هایی می دادند که برای کودکان قابل درک وفهم نبود ،زیرا با میزان فهم ودرک کودکان انطباق نداشت ،ودر مواردی هم بجای اینکه مشکل را حل نماید بر ابهام و اشکال آنان می افزودند .

تعلیم و تربیت نوین

دانشمندان تربیت ،امروزه کودک را یک انسان تلقی می کنند ، و برای دوران کودکی اهمیتی فراوان قائل می باشند و معتقدند که شخصیت آینده کودکان ارتباط مستقیمی با نحوه تعلیم وتربیت دوره کودکی وکیفیت ارتباط پدران ومادران باآنها ، و محیط تربیتی شان دارد . به سئوالا ت کودکان اهمیت فراوان می دهند و سرسری گرفتن و یا پاسخ های غیر صحیح دادن را ، عامل رکود و جمود فکری کودکان قلمداد می نمایند .

زبان کودکی :

کودک ازآغاز تولدغذای مخصوصی دارد،بتدریج که جسمش رشد میکند غذایش نیز از نظر کم و کیف تغییر می کند ،روی این اصل پاسخ سوالات کودکان نیز می بایستی با ظرفیت فکری آنان مناسبتی داشته باشد.وبعبارت دیکر پدران و مادران در موقعی که می خواهند به سوالات آنان جواب دهند توجه داشته باشند که کودکان در چه شرایطی قرار دارند و زبان آنان چگونه است به جای آنکه با زبان متعارف و معمولی با آنهاسخن بگویید ،بکو شند به همان زبان کودکی با آنان صحبت نمایند تا برایشان قابل درک باشد. دانشمندان معتقدند ،کودک در سن مخصوصی با استدلال و منطق آشنا میگردد،بنابراین ،پیش از آنکه کودکان به این سن برسند بایدد رحدودفهم و بینش آنان با آنهابحث و گفتگو کرد .بعدها که کودک رشد بیشتری پیدا کرد می تواند با دلیل و منطق ،مشکلات را برای آنها توجیه نمود .

زیانهای جبران ناپذیر :

اولین زیان جواب ندادن ،تحریک حس کنجکاوی کودکان خواهد بود ،و ممکن است پاسخ سوالات خود را از راه دیگری بدست آورند که به ضررو زیان آنان تمام شود ،ازاین گذشته کودکی که به سوال او بی توجهی شود ،حس اعتماد ش لطمه دیده دچار حساسیت می شود و از پرسش کردن در مراحل بعدی نیز خودداری خواهد کرد و به همین میزان از پرورش فکری باز خواهد ماند . برعکس کودکی که به سوالاتش اهمیت داده شده وبازبانی کودکانه جوابهائی برایش تهیه شود به فکر خود اعتماد پیدا کرده ،به شخصیت فکری خودمومن و معتقدخواهد شد ،ودر دوران جوانی نیز از پرسشهاو اظهار نظرهادچار شرمندگی کاذب نشده ،مشکلاتش را حل خواهد کرد .

پرسشهای کودکان رمزی است :

سوالاتی که کودکان می نمایند دارای دو جنبه متمایز می باشداول آنکه مجهولی دارند و می خواهند ازآن اطلاع بیابند،دوم اینکه این سوال با زندگی کودکانه آنان ارتباط دارد ،و به عبارت دیگر ،اوضاع و احوال کودکی است که آنان را به سوال کردن وادارمی سازد ،چه کودک ،جریانی را می بیندویا می شنود و یا کاری را انجام می دهد سپس سوال میکند ،بنابراین پاسخ دهندگان باید توجه داشته باشند که پیدایش این سوالات ،ارتباط مستقیمی با رفتار و زندگی کودکان با دیگران دارد. یکی از دانشمندان می گوید :پیش از هر چیز باید توجه داشت که کودک کمتر صاف و طبیعی صحبت می کند ،اغلب بصورت رمز حرف میزند پس نباید سوالاتش را ظاهری تلقی کرد،بلکه با زندگی اوو رفتارش ارتباط مستقیم دارد و پاسخهای سرنوشت او را تعیین می نماید . بنابراین بکوشیم به سوالات آنان اهمیت داده با مهر و محبت و زبان کودکی با آنان سخن گفته ،پرسش هایشان راباپاسخ های صحیح پاسخ بدهیم .

منبع: روان شناسی کودک

سوال های کودکان

مدیریت زمان برای مادران شاغل

مادران شاغل

1. اهداف خود را تعیین کنید 

این کار برای زنان شاغل بسیار مهم است. از خودتان بپرسید آیا فقط کار می کنید که درآمدتان کمک هزینه زندگی تان باشد یا هدف تان رسیدن به پست و موقعیت شغلی خاصی است؟ می خواهید چه مقدار از وقت تان را صرف کار و حرفه تان و چه مقدار صرف امور منزل و خانواده بکنید؟ مایلید چه قدر خودتان را درگیر فعالیت ها و مسائل فرزندان تان بکنید؟ اگر بخواهید آخر هفته تان را صرف بردن فرزندتان برای شرکت در مسابقه ورزشی بکنید باید اطمینان حاصل کنید که حرفه شما نیاز به کار در روزهای آخر هفته یا تعطیل ندارد. همه اهداف تان را به عنوان یک زن شاغل و به عنوان یک مادر روی برگه ای بنویسید. می توانید یک ستون جداگانه به هر یک اختصاص دهید. 


2. اهداف تان را به وظایف کوچک تر تقسیم کنید
اهداف تان را به کارهای کوچک تر تقسیم کنید و برای دستیابی به هر یک ضرب الاجل تعیین کنید. اهداف کلی تر را به اهداف جزئی تر، ملموس تر و کوچک تر تقسیم کنید. سپس باید به سراغ هر یک از کارها بروید و زمانی برای به انجام رساندن آن ها تعیین کنید. اگر تنها یک هدف بزرگ داشته باشید و یک مهلت یک ساله برای رسیدن به آن به خودتان بدهید، بدانید که تا یازده ماه آینده حتی به آن فکر نخواهید کرد! به همین دلیل تقسیم اهداف به کارهای کوچک تر با زمان مشخص اهمیت ویژه ای دارد. 


3. اولویت های خود را تعیین کنید 

لیست اهداف تان را اولویت بندی کنید. این به خود شما بستگی دارد که چه کاری از نظرتان مهم تر باشد یا بخواهید به چیزی زودتر از بقیه چیزها دست پیدا کنید. مجبور نیستید در لیست اولویت بندی تان تک تک موارد را به ترتیب بچینید. می توانید مقیاسی بین یک تا سه برای خودتان داشته باشید و مهم ترین کارها را در اولویت یک قرار بدهید و اهداف بعدی را در اولویت دو یا سه. 


4. زمانی برای برنامه ریزی در نظر بگیرید 

در هر هفته یا ماه زمانی را به برنامه ریزی اختصاص دهید. برنامه فعالیت هایی که به نوعی با هم ناسازگار هستند اصلاح کنید یا اگر برنامه قبلی در مورد شما جواب نمی دهد در برنامه تجدید نظر کنید. اگر فرزندان تان به اندازه کافی بزرگ هستند و در کارهای شان قدرت انتخاب دارند در مورد برنامه ریزی فعالیت هایی که هر دو به نوعی در آن ها شرکت دارید اجازه دهید بچه ها نیز اظهارنظر کنند. 


5. به دیگران محول کنید.
اگر می بینید سر کار با انبوهی از کارهایی مواجه هستید که سر موقع باید انجام شوند فراموش نکنید که فرزندتان به موقع باید به کلاس تقویتی یا ورزشی اش برسد. با همسر، مادر یا دوست تان تماس بگیرید و از آن ها بخواهید اگر می توانند این کار را انجام دهند. 


6. برنامه انعطاف پذیر داشته باشید.
در برنامه تان فضای قابل توجهی را به مسائل غیرمترقبه اختصاص دهید. در این صورت مثلا اگر کودک تان مریض شود می توانید یک روز مرخصی بگیرید. برنامه شما باید به شما کمک کند نه این که به صورتی خشک و غیرقابل انعطاف شما را به دنبال خود بکشد. 


7. یک سیستم برنامه ریزی برای خودتان داشته باشید 

در سررسید یا تقویم رومیزی خود برنامه تان را بنویسید و پیگیری کنید. بهتر است برنامه تان در دسترس سایر اعضای خانواده نیز باشد. حتی می توانید از بچه ها بخواهید یک تقویم مغناطیسی درست کنند که قابل نصب روی در یخچال باشد، به این ترتیب آن ها هم میتوانند کارهای خودشان را به برنامه اضافه کنند. 


8. به خودتان پاداش بدهید. 

زمانی که به اهداف تان رسیدید، به خودتان پاداش بدهید! مثلا یک روز مرخصی از اجرای برنامه به خودتان بدهید و کمی خوش بگذرانید. این کار باعث می شود همچنان که در حال اجرای برنامه خود و انجام امور مربوطه هستید حس خوبی نسبت به آنچه در پیش رو دارید داشته باشید.  

 

 منبع:پایگاه اطلاع رسانی کودک و خانواده آرین

جملات خوب - جملات بد در ارتباط با کودک

خانواده شاد

5 جمله خوب در ارتباط با کودک:

 ۱) خـودت تـصـمـیم بگیر: کودک و دوستش در اتاق مشغول بازی هستند. سر و صدای آنها باعث اذیت و آزار شماست، بهتر است بگویید: "بچه ها تصمیم بگیرید یا بی سر و صدا بازی کنید، یا از اتاق خارج شوید." اگر بعد از ۵ دقیقه هنوز سر و صدا ادامه داشت، بگویید: "خوب می بینم تصمیم گرفتید که از اتاق بیرون بروید." این جمله، شما را از داشتن نقش منفی نجات می دهد، زیرا آنها می دانند این تصمیم آنها بوده که منجر به این نتیجه شده است. به این ترتیب کودک مسئول عمل خودش است.

2) من تو را دوست دارم ولی این کار تو را نمی پسندم: اگر می خواهید لفظی را به کودک بیاموزید، کار خوب و بد را برایش مشخص کنید. به او بیاموزید ما کار خوب و کار بد داریم ، نه بچه خوب و بچه بد. هدف از وضع قوانین، آموزش رفتارهای مناسب است نه تنبیه کودک. اگر چه به رفتار ناپسند او اعتراض می کنید ولی محبت خود را به او قطع نمی کنید.

۳) از تو می خواهم مشکل مرا حل کنی: اگر کودک کاری را انجام می دهد که باعث رنجش شماست، به او بگویید که دچار مشکل شده اید. مثلا ً به او بگویید: "صدای بلند تلویزیون باعث می شود دچار سردرد شوم" و ازاو بخواهید در حل مشکل به شما کمک کند. در این صورت او که خود را دشمن شما نمی بیند خود را موظف می داند کاری انجام ندهد که برای شما مشکل آفرین باشد. اگر به رضایت خاطر شما اهمیت دهد، رفتار بد را خاتمه خواهد داد.

۴) احساس تو را درک می کنم: وقتی کودک عصبانی است جملاتی را به کار می برد تا دیگران را متوجه احساس خود کند. مثلا ً می گوید: "از تو متنفرم" یا "خیلی بدی." این تنها جملاتی است که همه ذهن او را پرکرده. شما می توانید به او کمک کنید تا جمله مناسب را به کار ببرد.

۵) "آیا دوستت چیزی گفته که واقعیت ندارد و تو عصبانی شده ای؟:" افراد متفاوت، نـیازهای متفاوتی دارند. اغلب کودکان در اعتراض به والدین می گویند: "عدالت را رعایت کنید و منصف باشید" و این جملات زمانی مطرح می شوند که کودک می خواهد وسیله خاصی برایش تهیه شود؛ صرفاً به این دلیل که برای برادرش تهیه شده است. باید به کودکان بیاموزیم "انصاف و عدالت این است که هر فرد، هر چه را نیاز دارد تهیه کند. اگر شما به عینک نیاز داری و خواهرت به کفش، هر کدام وسایل مورد نیاز خود را خریداری خواهید کرد و این است اجرای عدالت. گمان نمی کنم زمانی که خواهر شما به عفونت گوش مبتلاست و آنتی بیوتیک مصرف می کند لازم باشد شما هم آنتی بیوتیک مصرف کنی"! 

 ۷ جمله ناخوشایند برای کودکان

۱) مناسب سن خودت رفتار کن! گاه والدین به رفتار کودک انتقاد می کنند، زیرا آن رفتار تأثیر بدی بر بزرگترها داشته است. در صورتی که رفتار کودک، نشان دهنده احساس درونی اوست و والدین وظیفه دارند احساس کودک را درک کنند. کودک ۶ ساله ای که نمی داند چه می خواهد و گریه می کند ، یا کودک ۴ساله ای که از محدود شدن در صندلی اتومبیل ناراحت است و گریه می کند ، هر دو متناسب سنشان عمل می کنند؛ اگر چه ما انتظار داریم رفتار آنها ما را آزار ندهد. به جای اینکه به کودک بگویید "مناسب سن خودت عمل کن" بگویید: "به نظر می رسد خیلی عصبانی هستی"، "می دانم وقتی چنین اتفاقی برایت افتاده بسیار ناراحت شده ای" این جملات به کودک آرامش می دهد و شرایط را قابل تحمل خواهد کرد.

۲) شوخی کردم: دست انداختن کودک اگر چه ظاهراً شرایط را شاد می کند ولی در واقع به شدت مخرب است. هنگامی که کودک عصبانی است، خندیدن به او باعث می شود احساس بدتری پیدا کند. شما به عنوان والدین کودک وظیفه دارید او را حمایت کنید نه اینکه باعث اذیت و آزار او شوید. اگر چنین منظوری ندارید هنگامی که کودک ناراحت است شاد نباشید.

۳) چـرا مـثـل ... نـیستی؟ با مقایسه کـودکـان، آنـهـا احـسـاس مـی کـنـنـد در مرتبه پایین تری قرار گرفته اند و این راه مناسبی برای وا داشتن آنها به فعالیت نیست. زمانی که کودک خود را پایین تر از دیگری احساس کند ، روحیه خود را می بازد و دست از فعالیت خواهد کشید. شما باید ضعف و قوت کودکان را بپذیرید و آنها را بر اصلاح رفتار خودشان تشویق کنید.

۴) ندو و گرنه می افتی! علی رغم تمام توجه شما به محافظت از کودک، به کار بردن این نوع جملات باعث می شود کودک بیفتد، زیرا به او القا می کنید منتظرید که او به زمین بخورد و این برای کودکی که تلاش می کند مستقل باشد بسیار مضر است. بهتر است در این موارد بگویید: "قبل از دویدن از محکم بودن بند کفش هایت مطمئن باش." در این صورت شما در مورد اشکال کفش صحبت کرده اید نه ناتوانی کودک.

۵) چی بهت گفتم؟ چرا سوالی را می پرسید که خودتان جواب را می دانید؟ انتظار دارید کودک چه پاسخی بدهد؟ وقتی می پرسید: لباست را کجا پرتاب کردی؟ لبخندی موذیانه می زند و می گذرد. اگر از رفتار او رنجیده اید بگویید: "من متاسفم که مجبورم برای بار سوم تکرار کنم که لباست را روی چوب لباسی آویزان کن." به کودکان باید نه وعده داد و نه وعده از آنها گرفت. روابط ما با فرزندانمان باید بر اساس اعتماد و اطمینان باشد.
وقتی پدر و یا مادر برای تأیید گفته خود مجبور است وعده بدهد، یعنی دارد اقرار می کند که "وعده داده نشده اش" اعتبار ندارد و قابل اعتماد نیست. وعده ها باعث می شوند که توقعات غیرواقعی در کودکان به وجود بیاید. وقتی به کودک وعده داده می شودکه او رابه باغ وحش ببرند، او آن وعده را یک تعهد به حساب می آورد و فکر می کند که براساس این تعهد، در روز موعود نه باران خواهد بارید، نه اتومبیل عیب و ایرادی پیداخواهد کرد و نه خود او مریض خواهد شد.
از طرفی نباید از کودکان وعده گرفت که درآینده رفتاری خوب داشته باشند یا رفتار بدشان را اصلاح کنند. وقتی کودک وعده ای ناخواسته می دهد، وعده ای که متعلق به خود او نیست، در واقع چکی بانکی می کشد که در آن بانک اصلاً حساب ندارد. ما نباید مشوق و محرک این قبیل اعمال فریب آمیز باشیم.

۷) آخر چند بار باید یک چیز را تکرار کنم؟ پدر یا مادری که در استفاده از سخنان نیشدار و طعنه آمیز استعداد ذاتی دارد، خطر و تهدیدی جدی برای سلامت روانی کودک به حساب می آید. این پدر یا مادر جادوگری است که از واژه ها استفاده می کند و با بیان این واژه ها، مانعی در برابر ایجاد ارتباط موثر برقرار می کند و مانع از پدید آمدن رابطه ای مثبت بین پدرومادر با کودک می شود. " آخر چند بار باید یک چیز را تکرار کنم ؟ مگر تو کری ؟ پس چرا گوشت به من نیست؟ ..."
این پدرو مادرها شاید ندانند که سخنان طعنه آمیز و کنایه دار جملاتی هستند که برخوردی متقابل طلب می کنند. این پدر و یا مادر آگاه نیست که با این اظهار نظرهای توهین آمیز، کودک را تحریک کرده و ذهن او را از نقشه های خیالی انتقام، پر می سازد ودر نتیجه باعث مسدود شدن راه ارتباطی بین خود او و کودکش می شود. 


منبع: تربیت

والدین و معلولیت فرزند

 

کودکان معلول

 فرانک تفرشی

جریان تربیت کودک برای والدین لذت آور است ،درحالی که این جریان با مشقات و ناراحتیهای فراوانی همراه می باشد. حتی در مورد والدینی که دارای کودکان طبیعی هستند نیز شکیبایی، توانایی و حسن تفاهم زیادی برای پرورش کودک لازم است. با وجود خشم، احساس گناه، ناامیدی، محرومیت و خستگی که والدین گاهی آن را تجربه می کنند باید گفت بدلیل طبیعی بودن کودک معمولاً دارای حس اعتماد بوده و کودک خود را می پذیرند.

در مورد خانواده کودک معلول موقعیت پیچیده و مشکل تر است . والدینی که در انتظار بدنیا آمدن کودک خود هستند در حالتی از انتظارات بلند پروازانه بسرمی برند و نه تنها انتظار یک کودک طبیعی را دارند بلکه انتظار آنها بدنیا آمدن یک کودک بی نظیرمی باشد. ورود هر کودکی که این انتظارات را خدشه دار کند موجب شوکی می شود که آنرا “شوک اولیه” می نامند. در مواقعی که آسیب پذیری شخصیت در والدین زیاد باشد یک رویداد غیر قابل انتظار، سازگاری والدین را مختل می کند. والدین در می یابند که این یک رویداد نادر است و انتظارات آنان باید اساساً مورد تجدید نظر قرار گیرد، لکن در مورد انتظارات واقعی کنونی اطلاعی ندارند. در این مرحله عامل بحران معلولیت نیست بلکه نابود شدن انتظارات آنان است.

دومین بحران “بحران ارزشی” است. معلولیت و تظاهرات آن برای بسیاری از افراد به دلائل چندی قابل قبول نیست. این طرز فکر که کودک آنان یک فرد تحصیل کرده و سالم و یا موفق نخواهد شد، ممکن است برای والدین بشدت دردناک باشد. ترس از ننگ اجتماعی، احساس گناه و شکست ممکن است به بحران ارزشی دامن زند.

عکس العمل های شایع اولیه والدین

والدین با فهمیدن معلولیت کودک خود به اشکال مختلف واکنش نشان می دهند مثل؛ احساس گناه،انکار ، احساسات متضاد،ناکامی،اندوه،تنهایی،از دست دادن امید به زندگی،حمایت افراطی و فرافکنی .

یکی از اعضای هیئت جهانی فلج مغزی در آمریکا که خودوالد یک پسر فلج مغزی است در ارتباط با عکس العمل های اولیه والدین چنین می گوید:هیچ تضمینی وجود ندارد که کودکی معلول شود یا خیر. وقتی آن کودک معلول، کودک شماست و به طور ناگهانی برچسب معلولیت به او زده می شود، ممکن است زندگی برای تان ناعادلانه جلوه کند و یکباره احساس کنید کنترل تان را روی زندگی و فرزندتان از دست داده اید. شاید احساس کنید آمادگی پذیرش این واقعیت را ندارید این حق شماست که احساساتتان را هرگونه که می خواهید نشان دهید. ممکن است متوجه شوید احساسات شما با مدل های فرضی متخصصین جور در نمی آید ممکن است دچار خشم و عصبانیت شوید . شما حق دارید که گاهی گریه کنید. روابط شما با اعضای دیگر خانواده هم ممکن است در معرض خطر قرار بگیرید و با وجود تلاش نتوانید اعضای خانواده را دور هم جمع کنید. عصبانیت شما قابل قبول است بهترین روش برای برطرف کردن آن مراجعه به اولین سرویس درمانی برای فرزندتان می باشد.

تأثیر کودک معلول بر خانواده

علاوه بر عکس العمل های عاطفی اولیه والدین نسبت به معلولیت فرزند ، وجود کودک معلول می توانداثرات طولانی مدتی شامل اثرات عاطفی، اجتماعی و اقتصادی بر خانواده داشته باشد.

مراقبت دائم از کودک مستلزم شکیبایی زیاد و فدا نمودن هدفهای شخصی از جانب والدین است. والدینی که در رابطه با آرزوهای خود احساس ناامیدی می کنند و در رسیدن به هدف خود ناکام گشته اند با داشتن یک فرزند معلول بطور مضاعف ضربه خواهند خورد و امر مراقبت و نگهداری از کودک برای آنان دشوارتر خواهد شد. یک کودک با معلولیت های فیزیکی و با استرس های همراه آن می تواند تأثیر عمیقی بر عملکردهای خانواده بگذارد.

والدین افرادی با معلولیت فیزیکی در مقاسیه با والدین بچه های طبیعی بیشتر احساس بی کفایتی در ایفای نقش والدی دارند.این احساس بی کفایتی می تواند مشکل ساز باشد والدینی که دچار این احساس می شوند تلاش کمتری برای پذیرش مسئولیت های فرزندشان می کنند و این می تواند باعث افزاش مشکلات رفتاری کودکان شود.

آیا پدران و مادران دارای توانایی مقابله با شکل فرزند معلول خود هستند یاخیر؟ برخی متخصصین معتقدند پدران واقعیت تشخیص را راحت تر می پذیرند در مواردی که پدران احساس گناه شدیدی داشته اند به نظر می رسد این پدران خون گرم تر و نقش پدری را بیشتر از حد معمول ایفا می کنند.اغلب پدر به کودک معلول خود بیشتر به عنوان یک خطر نسبت به موقعیت اجتماعی خویش می نگرد،در مقابل مادر بیشتر تحت فشار های عاطفی است.از آن جایی که پدر بطور معمول بیشتر اوقات خود رادر خارج از خانه می گذارند و نسبت به مادر وقت کمتری را با کودک سپری می کند، استرس و احساس گناه کمتری در مقایسه با مادر دارد.بنابر این مادر تقریبا همه مسئولیت های مراقبت از کودک را به عهده دارد

معلولیت فرزند میتواند زندگی زنا شوئی را تحت تاثیر قرار دهد.معلولیت فرزند در خانوادهای که بر عشق وعلاقه و عواطف مثبت حاکم است اثر چندانی نمی گذارد در مواردی که زن و شوهر بدون علاقه با هم ازدواج کرده اند و ظاهرا بدون مناقشه با هم زندگی می کنند وجود یک کودک معلول صرفا مشکلاتی رااز حالت پنهانی به آشکار می کشاند. در صورتیکه خانواده دارای ثبات در زندگی زناشویی باشند در مقایسه با خانواده های بی ثبات در احساسات و رفتار خود نسبت به فرزند معلول خود به مراتب بهتر عمل خواهند کرد.

یکی دیگر از اثرات مهم معلولیت برخانواده اثرات اقتصادی و اجتماعی است گاهی مراقبت ها؛ درمانها و آموزش های خاصی که برای یک کودک معلول مورد نیاز است هزینه های زیادی را بر خانواده تحمیل می کند. گاهی بودجه خانواده برای تأمین این هزینه ها کافی نیست. ممکن است خانواده در ارتباطات اجتماعی از قبیل میهمانی رفتن، پذیرایی کردن از دوستان در منزل یا شرکت در محافل اجتماعی و سایر تفریحات با مشکل روبرو شوند در یک مطالعه نشان داده شد که خانواده های غیر مرفه معلولیت فرزند را به عنوان یکی دیگر از مشکلات عدیده ای که خانواده با آن روبرواست، می شناسند واز این رو به آن اهمیت کمتری می دهند.

یکی از مهمترین عملکردهای خانواده پرورش فرزندان است معلولیت می تواند بر یکایک اعضای خانواده تأثیر گذاشته و کارکرد پرورشی خانواده را تحت تأثیر قرارمی دهد. نتایج تحقیقات در مورد تاثیروجود کودک معلول بر روی سایر فرزندان در شرایط مختلف متفاوت است.برخی معتقدند قرار دادن کودک در موسسه خواهر و برادران او را از مسئولیت های بیش از حد آزاد می سازد چرا که اغلب از سوی والدین انتظار می رود که سایر فرزندان قسمتی از وظایف مربوط به کودک معلول را به عهده بگیرند.نتایج حاصل ازیک بررسی در ایران (داور منش و شریعتی1375) نشان داد که وجود فرزند معلول تاثیر منفی بر رشد جسمی سایر فرزندان ندارد، اما می تواند موجب اختلال در فضا و شرایط مناسب آموزشی برای سایر فرزندان خانواده در شهر های بزرگ مثل تهران گردد، حال آنکه این تاثیر پذیری در مناطقی با پیچیدگی شهری کمتر محسوس نبود. همچنین بیشترین تاثیر منفی بر پیشرفت تحصیلی سایر فرزندان زمانی بود که فرزند معلول بیش از 14 سال داشت.موضوع دیگری که اتفاق می افتد این است که گاهی سایر فرزندان در اثر داشتن خواهر یا برادر معلول دچار شرمساری و بر آشفتگی می شوند لذا با مشاوره و راهنمائی به موقع والدین و سایر افراد خانواده می توان به آنها در امر سازگاری کمک نمود.

گاهی والدین با معلولیت فرزند خود کنارمی آیند اما آنان قادر به وفق دادن خود با برچسب هائی که بارعاطفی قوی دارند نمی باشند، برای مثال برای والدین بسیار آسانتر است که اصطلاح ضایعه مغزی را به جای عقب ماندگی ذهنی بکار ببرند.

مراحل سازگاری

سازگاری والدین اغلب در چهار مرحله انجام می گیرد. در مرحله اول پدر و مادر احساس گناه و شرم می کنند. در مرحله دوم به شناخت و درک مسئله توجه می کنند. در مرحله سوم مشکل را آن گونه که هست می پذیرند .در مرحله چهارم به کودک خود کمک می کنند و برنامه های درمانی و آموزشی را طرح ریزی و اجراء می نمایند.

برخی از محققین این قبیل عکس العمل ها را واکنش تطابق عمومی بیان می کنند که شامل مراحل زیر می باشند :

1- مرحله آگاهی از خطر

2- مرحله مقاومت

3- مرحله فرسودگی

مرحله آگاهی از خطر : در این مرحله والدین در یک حالت شوک ناباوری و نگرانی فرو خواهند رفت فشار روانی معمولاً مانع از آن می شود که تفکر منطقی و فکر خلاق داشته باشند.

مرحله مقاومت : در این مرحله والدین سعی می کنند با فشار روحی ناشی ازاین مسئله مقابله نمایند در این مرحله خود به تصمیم گیری و عمل نمودن قادر می شوند و با راه حلهایی سعی می کند فشار ممکن را کم کند. در مرحله مقاومت مکانیسم های دفاعی به شخصی کمک می کند تا با فشار مقابله نماید

مرحله فرسودگی : چنانچه انگیزه و فشار روحی ناشی از مرحله اول به کمک مرحله دوم از میان نرود و ادامه یابد سازش والدین کافی نخواهد بود و به تدریج قوای دفاعی زائل می شود و از کار باز خواهد ماند و نیروی برای سازندگی باقی نمی‌ماند و مرحله فرسودگی فرا خواهد رسید. مرحله فرسودگی از بسیاری از جهات شبیه مرحله اول است شوک و نگرانی مجدداً پدیدار می شود و اضمحلال روانی و جسمی می تواند بر شخص متولی شود و واکنش های روان تنی در این مرحله بروز می کند.

نقش تعامل والدین و متخصصان در سازگاری

متخصصین دست اندر کار می توانند با کمک به والدین از میزان رنج و اندوه آنها بکاهند و در رسیدن به مراحل سازگاری آنها را یاری نمایند. به منظور تعامل سازنده بین والدین و متخصصین توصیه های زیر سودمند است:

الف) والدین را باید بعنوان اعضاء شرکت کننده در برنامه آموزشی کودک در نظر گرفت و به نظرات آنان احترام گذاشت.

ب) متخصصین باید والدین را از کلیه اطلاعات مربوطه مطلع سازند مگر آنکه دلائل کافی برای انجام این کار وجود نداشته باشد.

ج) از آن جایی که ارتباط صریح برای تعامل صحیح والدین و متخصصین ضروری است باید از استفاده آن اصطلاحاتی که گمراه کننده است برای والدین جلوگیری شود.

د) در حالیکه متخصصین مسئولیت عمده آموزش را به عهده دارند والدین باید مسئولیت اصلی را برای انتخاب اهداف وتصمیم گیری به عهده گیرند.

هـ) برای مقابله با مشکلات والدین اغلب نیازمند به حمایت و تشویق می باشند در اینجا متخصصین باید از طریق تشویق تلاشهای والدین و برخورد مثبت آنان را تقویت کنند. اگر والدین دریابند متخصصین نسبت به شرایط مشکل آنان آگاهی دارند می تواند حالت حمایت و تشویق داشته باشد.

مشاوره و گروه درمانی

اغلب خانواده ها برای تطابق با مشکل خویش نیاز به مشاوره وکمک متخصصین دارند. اگر بتوان نوع بحرانی را که والدین دست به گریبان آن هستند شناسایی کرد می توان راه حل موثرتر را تشخیص داد. والدینی که در شوک اولیه بسر می برند بیشتراحتیاج به اطلاعات و حمایت دارند ،زیرا شوک اولیه به مثابه مرحله اول سازگاری یعنی مرحله آگاهی از خطر است .والدینی که با بحران ارزشی روبرو هستند احتیاج به مشاوره دارند زیرا فرد دارای احساس ترس از ننگ اجتماعی و احساس گناه است و مشاور می تواند در رهایی فرد از این احساسات موثر واقع شود.

بسیاری از والدین که اندوه را تجربه می کنند در جریان این اندوه برای مدتی از دیگران فاصله می گیرند. برای یک مشاوره کار اشتباهی است که بخواهد جریان اندوه را با اطمینان بخشیدن به والدین و تسکین دادن آنان به سرعت متوقف سازد. اغلب روند سازگاری نیاز به زمان دارد.

از بازگو نمودن هرگونه مطالب ناگوار در رابطه با کودک و یا پیش بینی های دراز مدت که اغلب خالی از دقت می باشد و یا نادیده انگاشتن شکل کودک برای رفع نگرانی و ترس والدین باید اجتناب کرد.

مسئله دیگری که در مشاوره والدین مطرح است تلاش آنان برای جستجوی علت می باشد .دو انگیزه باعث این جستجو می شود اول امید به کشف بیماری که این کشف ممکن است منجر به درمان بیماری شود و دلیل دیگررهایی از بار سنگین مسئولیت و احساس گناه ناشی از آن است. گرچه بسیاری از والدین در جستجوی علت هستند لکن در بیشتر موارد شناسایی علت تاثیر چندانی در وضع کودک ندارد .صدمه ای که در اثر عامل فیزیکی یا ژنتیکی عارض گشته تقریباً تغییر ناپذیر است.

بعلاوه گاهی پیدا کردن یک علت کار بسیار دشواری است .بدنبال ارزیابی های کامل پزشکی و روانی در صورتی که نتوان از نظر سبب شناسی دقیقاً والدین را مطلع کرد باید به خانواده گفت توجه به آنچه که می تواند به او کمک کند بیشتر سودمند است تا اندیشیدن در مورد علت معلولیت فرزند. ولی بهرحال باید احساسات مربوط به مسئولیت و گناه آنان را درک کرد. تعدادی از خانواده ها در جلسات مشاوره و یا گروه درمانی پی می برند افراد زیادی از این مشکل رنج می برند و کودک آنان در اثر عوامل قبل از تولد، حین تولد که کنترل زیادی روی برخی از آنان وجود ندارد آسیب دیده است.این مسئله تا اندازه زیادی آنان را از احساس گناه رهامی کند.

برخی والدین در جستجوی بهبودی هستند.گر چه علم پزشکی در حال پیشرفت است و بسیاری از والدین امیدوارند که معجزه ای داروئی رخ دهد تا کودک آنان بهبود یابد لیکن در برخی موارد مثل فنیل کتونوریا،گالاکتوزمی و کرتنسیم درمان مفید واقع میشود، ولی اغلب داروئی به منظور بهبود کامل معلولیت فیزیکی و ذهنی وجود ندارد.

باید والدین را متوجه این موضوع نمود و آنان را به روشهای درمانی ویژه ای که بتوانند به کودک معلول کمک کند تا از توانائیهای موجود در خود بهتر استفاده نماید، مثل گفتار درمانی ،کاردرمانی وفیزیو تراپی و…جلب نمود.

موضوع دیگری که در مشاوره باید در نظر گرفت این است که گاهی برخی مشاوران از دادن اطلاعات نا خوشایند اجتناب می کنند.چنانچه این اطلاعات بتواند به والدین کمک کند تا تضاد های درون خانواده را کاهش دهند و باعث کمک نمودن به کودک شود باید آنها را در اختیار والدین گذاشت.

اگر چه که والدین افراد معلول از بسیاری از جهات با هم متفاوت هستند ولی از بعضی جنبه ها تجارب مشترکی دارند مثل عدم حمایت عاطفی کافی ،عدم آ گاهی از امکانات درمانی و آموزشی مناسب برای فرزندشان ،عدم اطلاع از قوانین مربوط به آموزش و پرورش کودکان معلول .لذا اولین قدم در جریان مشاوره می تواند دادن اطلاعات در زمینه های فوق باشد. دومین قدم در مشاوره در نظر گرفتن احساس شوک، ترس و اضطراب والدین است باید به والدین امکان داد تا احساس خود را بیان کنند.

در مرحله سوم باید در نظر داشت هرگونه کوششی که برای کودک در ارتباط با درمان و آموزش و توانبخشی و نیز هرگونه تلاش که برای خانواده در رابطه با توصیه، مشاوره و یا حمایت عاطفی انجام می گیرد، باید همیشه در جهت قبول این واقعیت باشد که در واحد خانواده نظامی است که افراد آن دارای تعامل متقابل بوده بطوریکه آنچه که بر روی یکی از اعضاء آن اثر می گذارد و بلافاصله روی سایر اعضا خانواده نیز اثر خواهد گذاشت و فرد معلول زندگی سایر اعضا خانواده را تحت تأثیر قرار می دهد. لذا باید سازگاری فردی و زناشویی و تربیت سایر فرزندان مورد توجه قرار گیرد. در جریان مشاوره به خانواده باید:

1- به آنان کمک کرد تا در مورد کودک خود علاقه مند تر بیندیشند.

2- به آنان کمک کرد تا از رفتار کودکشان آگاهی یابند.

3- از کتابها و جزواتی که می تواند به خانواده اطلاعات بدهد استفاده کرد.

4- به کودک کمک کرد تا در فعالیت های اوقات فراغت و سایر فعالیت های سازنده شرکت نماید که می تواند به خوشحالی کودک و خشنودی خانواده منجر شود.

5- آنان را در مورد منابع موجود در جامعه راهنمائی نمود مثلا ،(کلینیک ها، مراکز ارزیابی ،گروههای والدین). 

منبع: انجمن خیریه توان یاب