کودک یار

معرفی بهترین ها برای کودکان

کودک یار

معرفی بهترین ها برای کودکان

نامه ای از یک کودک کار

 کودکان کار

کار کردن یعنی چه؟ آیا کار کردن به معنی پول درآوردن است؟ و هر کسی که کار می‏‌کند به دنبال پولی است؟ من فکر می‏کنم اگر کار وجود نداشت اصلاً زندگی کردن معنی خاصی هم نداشت. پس این کار است که زندگی را به وجود می‏آورد، اما این کار کوچه و بازار نه برای کودکان. کودکانی که تازه در حال رشد کردن هستند و این رشد آن‏ها، در حال کار کردن صورت می‏گیرد. رشدی که یک موقعی به خود می‏آیند و می‏گویند من چه‏طور بزرگ شدم و به این سن و سال رسیدم.
من که از این سال‏های گذشته چیزی از زندگی کردن نچشیدم به جز این که صبح زود از خواب ناز بیدار شوم و به دنبال کار گمشده‏ام بروم و روز خود را به این امید شب کنم که، به خانه پولی آورده باشم. چرا باید کودکی کار کند، در حالی‏که آن باید در کوچه و پارک‏ها در حال تفریح و سرگرمی باشد. مگر این روزهایی که کودک کار می‏کند دیگر باز می‏گردد. دیگر می‏تواند در این سن و سال کار کند و بازی کند و مثل دیگران درس بخواند؟
نه این روزها دیگر برگشتنی نیستند و زمان هم هیچ‏وقت برنمی‏گردد. کار کردن و تحرک برای انسان‏ها لازم و مفید است. اما نه برای یک کودک نه برای بچه‏هایی که حق‏شان نیست کار کنند. من خودم هم کار کرده‏ام. و خوب احساس آن‏هایی که در کوچه و بازارها کار می‏کنند را می‏فهمم شاید احساس بعضی از پسرها را نفهمم اما احساس یک دختر را خوب می‏فهمم و درک می‏کنم که چه‏طور در برابر دختران دیگر که می‏خواهند از آن‏ها چیزی را بخرند تحقیر می‏‏شوند و یک لحظه دل‏شان می‏خواهد که جای آن یکی باشند تا دیگر خود را در برابر چشم‏های مردم و آدم‏هایی که همه چشم‏شان به من دوخته شده است خود را در برابر آن‏ها نبینم. جوری که نگاه کردن بعضی از آن آدم‏ها مثل تیری ا ست که از وسط قلب آدم بگذرد و آدم را خرد کند.
می‏خواهم یک خاطره‏ی کوچک از کار کردن یکی از دوستانم در خیابان مولوی بنویسم. روزی دوستم به همراه برادر کوچکش در لبه‏ی جوی آبی که از آن آشغال‏ها همیشه پر و خالی می‏شدند نشسته بودند و طبق معمول جعبه‏‌ی آدامس‏ها جلوی پایشان قرار داشت و بعضی از مردم می‏خریدند و بعضی از آن‏ها هم مسخره می‏کردند که یک دختر در کنار خیابان چطور دارد آدامس می‏فروشد. یک لحظه بود که دو سه تا از پسرها آمدند شاید بهتر است بگویم لات بودند که به دوستم و برادرش نزدیک شدند و از آدامس‏های آ‌ن‌ها برداشتند و در حالی‏که می‏خواستند بروند، دوستم و برادرش گفتند که پول‏شان را بدهند ولی آن پسرها برگشتند و جعبه‏ی آدامس‏های را با لگد به این طرف و آن طرف انداختند و همه‏ی آن آدامس‏ها همه جا پخش شدند و دوستم و برادرش هم ناراحت همه‏ی آن‏ها را جمع کردند و به کارشان ادامه دادند. این خاطره را نوشتم تا بگویم که چقدر تحقیرآمیز است یک دختر در جامعه‏ی اسلامی این گونه کار کند (نه همه‏‌ی خانم‏ها) من با این که می‏گویند هیچ کودکی نباید در جهان کار کند مخالف هستم چون آن آدمی این حرف را می‏زند که خودش به این کار و این پول نیاز ندارد. خیلی از بچه‏ها هستند که از داشتن پدر یا مادر محروم هستند و یا از وضع مالی خوبی برخوردار نیستند و آن بچه ها مجبور هستند تن به کار کردن بدهند و دولت هم نمی‏تواند کاری برای آن‏ها انجام دهد. به نظر من کار کردن یک کودک هم می‏تواند مفید باشد. باعث می‏شود که هوش آن زیاد شود و ذهن آن را بازتر سازد و بهتر می‏تواند در آینده تصمیم‏گیری کند و از جامعه، شناخت بیشتری داشته باشد. تا آن کودکی که همیشه در رفاه کامل بزرگ شده و از کوچه و بازار دور بوده است.
نمی‏خواهم در پایان بنویسم که به امید آن روزی که هیچ کودکی در روز کره‏ی زمین کار نکند، من می‏نویسم به امید آن روزی که همه‌‏ی کودکانی که کار می‏کنند پیروز و موفق و شادمان باشند.

فرخنده ایوبی، 17 ساله، کلاس دوم راهنمایی عضو انجمن حمایت از کودکان کار 

 

منبع: انجمن حمایت از کودکان کار

نظرات 1 + ارسال نظر
مهدی شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:22 ب.ظ http://spantman.blogsky.com

سلام با نگاهی اجمالی از سایتتون خوشم اومد
اما در مورد این مطلب می خوام بپرسم پس بالاخره وظیفه ی ما چیه؟ اینکه نگذاریم یک کودک کار کنه یا اینکه براش بریم یک کار مناسب پیدا کنیم یا بیمش کنیم؟
من از کودکی کار می کردم و این خیلی توی روحیه ی من تاثیر داشت و ازش خوشم میاد و به پدرم افتخار می کنم

خیلی ممنون از نکاتی که تذکر داده بودید روی هم رفته من با شما موافق هستم و فک می کنم یکی از اصول تربیتی عادت دادن بچه ها به سختی است یعنی نازپروردگی بزرگترین خیانت به کودک است زیرا او را در معرض انواع گزندها و آسیب های روانی و جسمی هم در زندگی فردی و هم زندگی اجتماعی می کند. ولی سوال اینجاست که این سختی چیست و چگونه باید حد و مرزی برایش قائل شد تا به روحیه لطیف و بدن نحیف کودکان فشار وارد نیاید و منجر به آسیب های روحی و جسمی نشود. من فکر می کنم برای پدر و مادرهای آگاه که البته از حدی از رفاه مادی هم برخوردارند می تواند فراهم کردن محیطی برای تجربه کاری و شغلی به صورت محدود و خفیف باشد تا هم کودک با مسائل دنیای بیرون آشنا شود و هم خدای ناکرده به جسم و روحش آسیبی وارد نیاید و رشد و تحصیلش با مشکل و اخلالی مواجه نگردد ولی در مورد کودکان بی سرپرست و بدسرپرست یا برای خانواده هایی با وضع اقتصادی اسف بار گفتن این مسئله نامعقول می نماید. در این مورد به نظرم دولت ها و انجمن های حمایتگر مستقل می توانند وارد عمل شوند و لااقل شرایط کار را برای بچه ها راحت تر کنند و از بهره کشی و سوءاستفاده کارفرمایان جلوگیری کنند، مزد و بیمه را تضمین کنند و به شکایات رسیدگی نمایند. البته تا رسیدن به این جا راه درازی در پیش است.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد