کودک یار

معرفی بهترین ها برای کودکان

کودک یار

معرفی بهترین ها برای کودکان

نگاهی دیگر به کودک آزاری (2)

 

کودک آزاری

وقتی که نگهبانان بهشت، تبدیل به قصابان جهنم می شوند. 

  به نظر می رسد یکی از مسائلی که منجر به گستردگی این چنینی پدیده کودک آزاری می شود، همانا نداشتن آگاهی کافی از مصادیق آزار کودکان است. متاسفانه تنبیه جزو لاینفک نظام تربیتی ما است که البته چندان متعلق به ما هم نیست و در تمام جوامع بشری کم و بیش وجود داشته و میراثی است که از گذشته به جا مانده است.  

امروزه از دیدگاه روانشناسی و حقوقی، تنبیه بالاخص به شکل تنبیه بدنی به شدت رد می شود چرا که نه تنها کتک زدن اثرات مخرب و سوء جبران ناپذیری بر جسم و روان کودک باقی می گذارد و سبب جرح و مصدومیت او می شود بلکه از سوی دیگر نفس آزار دادن، باعث تدنی و سقوط اخلاقی و معنوی آزارگر نیز شده و او را نیز با اختلالات روانی و خلقی دیگر دست به گریبان می کند. از همه اینها گذشته ثبت شده است که ریشه تقریبا تمام آسیب ها و کجروی های اجتماعی نیز در همین سالهای کودکی و ناشی از بدرفتاری های بزرگسالان با کودکان است. افرادی که در دوران کودکی مورد بدرفتاری، تحقیر یا سوءاستفاده و بهره کشی واقع شده اند مصدر بزه ها و جرایمی هستند که در بزرگسالی گریبان جامعه را می گیرد. 

  

چه باید کرد؟ 

کودک آزاری نیز به مانند بسیاری از آسیب های اجتماعی دیگر تک بعدی نیست و وابسته به علل و عوامل گوناگونی است. از این رو کاهش یا از بین بردن آن نیز نیاز به اقدامات جدی در بسیاری از حوزه های حیات فردی و اجتماعی ما دارد. از آن جمله اند: 

 حوزه فردی: 

 شناخت مصادیق کودک آزاری

-از آن رو که بسیاری از کودک آزاران، والدین تنی یا ناتنی فرزندان هستند، لذا نیاز است والدین بیش از پیش از مصادیق کودک آزاری اطلاع و آگاهی به دست آورند. ممکن است بسیاری از مردم هنوز ندانند که بیشتر کارهایی که به عنوان تنبیه به کار می برند از مصادیق کودک آزاری هستند. گر چه پر واضح است که مواردی چون شلاق زدن، کتک زدن، داغ کردن، سوزاندن، ضرب و جرح و سایر موارد آشکارا کودک آزاری شناخته می شوند، اما بسیاری از تنبیهات به ظاهر خفیف تر نیز آزار کودک به حساب می آیند: از قبیل سیلی زدن، لگد زدن، نیشگون گرفتن، کشیدن مو، هل دادن، پرت کردن، پرتاب کردن شییء به طرف کودک، ضربه زدن و .... 

 - کودک آزاری تنها جنبه جسمی ندارد و آزارهای روحی و روانی نیز مصداق شکنجه سفید را دارند و آزار شمرده می شوند از جمله: دشنام دادن، فریاد زدن، زندانی کردن، رو به رو کردن طفل با چیزهایی که از ان می ترسد مثل تاریکی، حیوانات و ...، تحقیر کردن، گفتن جمله معروف"دوستت ندارم"، و ...  

 - بی توجهی و غفلت از فرزند نیز کودک آزاری است. تنها کافی نیست که کار بدی انجام شود تا آزار به حساب آید انجام ندادن به موقع کاری نیز آازر شمرده می شود از جمله: بی توجهی به فرزند، بی توجهی نسبت به سلامت و بهداشت کودک، تاخیر در درمان بیماری ها و استفاده از مراکز درمانی و پزشکی، طرد کردن کودک، جلوگیری از تحصیل و مدرسه رفتن، بی تفاوتی نسبت به نیازهای جسمی و روانی کودک، قرار دادن کودک در معرض خطر عوامل محیطی یا انسانی، و ... 

 - هر عملی که منجر به تاخیر در رشد و به خطر افتادن سلامت جسمی و روانی کودک شود: وادار کردن کودک به انجام کارهای سخت، وادار کردن کودک به گدایی، تن فروشی یا قاچاق، نگهداری کودک در محیط های پر خطر و بزهکار و ... 

 

بیان احساسات و مدیریت خشم به جای تنبیه  

یکی از مهم ترین عواملی که می تواند از بروز کودک آزاری جلوگیری کند فراهم کردن شرایط آموزشی و آگاهی رسانی به خانواده ها برای فراگیری روش های بیان و ابراز احساسات و هیجانات و مدیریت خشم است. 

بسیاری از والدینی که به نوعی کودک آزاری دست می زنند ذاتاً انسان های دیو صفت و بی عاطفه ای نیستند ولی گاه خشم فرو خورده و عصبانیت بیش از اندازه از سایر عوامل مانند محیط شغلی، اختلافات خانوادگی یا بحران های اقتصادی و سیاسی سبب ساز بروز حالات پرخاشگرانه در والدین می شود و به کوچکترین بهانه ای بر سر فرزندان خود خراب می شوند. 

از این رو به نظر می رسد باید راهکارهایی را از طریق رسانه ها ، یا کارگاه های اموزشی و مشاوران خانواده به مردم یاد داد تا بدانند و بتوانند در مورد ابراز احساسات و هیجانات خود صریح، صادق باشند و در عین حال  انفجار هیجانات خود را مهار کنند. 

تکنیک های مدیریت خشم باید به صورت انبوه در میان توده ها آموخته شود تا والدین عصبانی، خشم خود را به صورت بی خطر اظهار کنند و نه اینکه کودکانشان را زیر دست و پای خود له کنند. 

 

 این مطلب ادامه خواهد داشت...

نوشته: کودک یار

مشاوره و بهداشت حلقه مفقوده نظام آموزشی

بهداشت و مشاوره در مدارس 

 شایان مهدوی

جای تردید نیست که مبنای تحول اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، علمی و صنعتی در هر جامعه از آموزش و پرورش آغاز می شود. در واقع آموزش و پرورش در ادبیات توسعه همه کشورهای دنیا وجود دارد. علی رغم تصور برخی برنامه ریزان، آموزش و پرورش، نهاد مصرفی نیست بلکه نهادی تولیدی است و جایگاه خطیری دارد. آموزش و پرورش مرکز تولید و تربیت اندیشه، نیرو، انگیزه و انسان است. انسان هایی که در آینده مسوولیت محوری ترین بخش توسعه را بر عهده خواهند گرفت. 


آموزش و پرورش برای آنکه مبنای توسعه و آغازگر تحولات مختلف باشد، باید از درون متحول شود که برای این کار لازم است ساختار، طرز تفکر، شیوه های آموزشی و نوع ارتباط آموزگار و دانش آموزان متحول شود. در این راستا باید شاخص های مناسب برای تحول تعیین شوند. 


آموزش و تربیت در هم تنیده شده اند و از یکدیگر جدا نیستند، بنابراین ما نمی توانیم جریان تربیتی را جدا از آموزش پیش بینی کنیم. جریانی که آموزش را طراحی می کند، تربیت را نیز پیش بینی خواهد کرد و بر عکس، جریانی که تربیت را طراحی و برنامه ریزی می کند، آموزش را نیز در متن خود دیده است. پس آموزش همان تربیت و تربیت همان آموزش است و برای توسعه آنها باید جریان تربیتی و آموزشی به صورت یکپارچه مورد توجه قرار گیرند. به طور کلی در مجموع روند آموزشی جهان، فرآیند یکپارچه سازی آموزش و پرورش تحمیل شده است، یعنی چند فعالیت را نمی توان در کنار هم داشت. به عنوان مثال شما نمی توانید مشاوره را در کنار بهداشت و آنها را در کنار مقوله دیگر ببینید زیرا آنها جریان یکپارچه هستند. 


بخش های مختلف آموزش و پرورش برای خود هویت صنفی مستقلی قایل هستند. این دیدگاه از یک زاویه قابل تقدیر است زیرا نشانه تعصب و تلاش هر بخشی برای انجام بهینه کارها است اما از دریچه دیگر موجب محدودیت فعالیت های هر بخش خواهد شد اگر بهداشت بیش از آنکه یک جریان فراگیر تلقی شود، یک جریان صنفی باشد، محدود خواهد شد و به تدریج نوع استقلال طلبی حادث می شود که از درون تجزیه طلبی نشات گرفته است. البته استقلال فنی در هر حوزه تخصصی و کاربردی ضروری است. 


اداره کل مشاوره و بهداشت مدارس نیز باید در راستای نهادینه کردن این جریان فراگیر تلاش کند. یکی از مهمترین اقدامات لازم در این خصوص وارد کردن فعالیت های مختلف در برنامه درسی آموزش و پرورش است. اگر برنامه ای وارد برنامه رسمی گردد ماندگار خواهد شد، پس در مرحله، اول باید یک برنامه بسیار فنی، دقیق، گسترده و کارشناسی شده تهیه و اجرا شود تا برنامه های بهداشت و مشاوره بتوانند در برنامه های رسمی آموزش و پرورش وارد شده و از حوزه فعالیت های فوق برنامه خارج شوند. در حال حاضر آموزش در کشور ما نهادینه شده و برنامه و سازمان دارد ولی تربیت در آموزش و پرورش چنین وضعیتی ندارد، البته باید متذکر شد که فعالیت ها و تلاش های فراوانی در زمینه تربیت صورت گرفته و حجم برنامه ها گسترش یافته است. یکی از دلایل انجام این فعالیت ها در سطح وسیع، جبران ضعف فوق برنامه و فعالیت های تربیتی و هم تراز کردن آنها با فعالیت های آموزشی است. اما ما معتقدیم که برای هم وزن شدن تربیت با آموزش باید فعالیت های تربیتی در برنامه های رسمی وارد شوند. هم اکنون برنامه های تربیتی از جمله بهداشت و مشاوره فوق برنامه محسوب می شوند. از این رو برخی افراد، فعالیت های تربیتی را به عنوان کار درجه دوم تلقی می کنند و تدریس را کار مهمتری می دانند که باید برای آن سختی کار را نیز در نظر گرفت. همان طور که برای جریان آموزش در کشور معاونت آموزشی، سازمان پژوهش و برنامه ریزی درسی، مدیریت آموزشی، معاون و دبیران مختلف با تخصص های ویژه در نظر گرفته می شود، باید برای تربیت نیز چنین توجه مبذول گردد اما در حوزه بهداشت و مشاوره چنین نیست، یعنی یک مشاور به تنهایی انواع فعالیت های مربوط به شاخه های مختلف مشاوره از جمله مشاوره تحصیلی، سازشی، گروهی و.... را در مدرسه انجام می دهد. در سایر حوزه های تربیتی نیز چنین وضعیتی وجود دارد. مثلا تربیت هنری، اجتماعی، اخلاقی، ادبی، دینی و... هر کدام به تخصصی جداگانه نیازمند است. پس در درجه اول ما باید فعالیت های تربیتی را در برنامه های رسمی بگنجانیم و در مرحله بعد سازمانی مناسب برای آن طراحی شود. 


شرط بعدی تحول در جریان تعلیم و تربیت، دگرگونی در حوزه  مشاوره و بهداشت است. مشاوره و بهداشت باید در قلب هر جریان آموزشی وجود داشته باشد. ما در حال حاضر با حجم انبوه و متراکم کتاب های درسی مواجه هستیم، اما آیا به راستی این کتاب ها براساس نیازهای زمان طراحی شده اند؟ آیا فارغ التحصیلان رشته ها با انبوهی از آموخته ها قادرند به نیازهای اجتماعی پاسخ دهند؟ مشاوره باید گره های کور در این خصوص را باز کند و خود را به هدایت تحصیلی و آزمون استعدادها محدود نکند. 

 

منبع: مردم سالاری

نگاهی دیگر به کودک آزاری (1)

به تازگی موارد متعدد کودک آزاری به عرصه رسانه ها کشیده شده و وجدان جامعه و افکار عمومی را به درد آورده است. فارغ از مطالعات موردی و تحقیق بر روی تک تک این موارد به نظر می رسد حلقه ای گمشده در این داستان ها وجود دارد که  در چنین مدت کوتاهی چندین و چند مورد از آن به ثبت رسیده است. 

 به مسئله کودک آزاری از جهات مختلفی می توان نگاه کرد. هم از بعد فردی هم اجتماعی هم حقوقی و قانونی، همچنین از دیدگاه روانشناختی، جامعه شناختی و حتی جرم شناسی.  

 اما آنچه من می خواهم از منظرش به قضیه نگاه کنم کودک ازاری نه از نقطه نظر قربانی بلکه از جانب کودک آزار است. به راستی کودک آزارها چه کسانی هستند؟ چه سابقه فرهنگی، اجتماعی، روانی، مذهبی، یا اقتصادی دارند؟ آیا آزار دادن کودکشان مسئله ای موردی بوده که بغتتاً رخ داده یا مشکلی سابقه دار و درازمدت بوده است؟ آیا فرد کودک آزار، متوجه رفتار و عواقب کار خود بوده؟  ...  

کودک آزاری

 

بهتر است از چند منظر سوالاتمان را مطرح کنیم: 

از منظر فردی - روان شناختی: 

آیا فرد کودک آزار یک بیمار روانی بوده؟ آیا سابقه سایر اختلالات شخصیتی یا خلقی را داشته؟ آیا در کودکی خود مورد آزار و سوءاستفاده قرار گرفته؟ آیا دچار مشکلاتی از قبیل استرس، افسردگی، اختلال دو قطبی، اسکیزوفرنی، دیگرآزاری (سادیسم) یا ... بوده؟ آیا دچار جنون آنی شده؟ آیا سابقه خشونت و پرخاشگری نسبت به سایرین را داشته؟ ایا همسرش را کتک می زده؟ آیا در محیط شغلی یا خانوادگی فرد خشن و پرخاشگری ارزیابی می شده؟ و ...

 از منظر اجتماعی:  

آیا فرد کودک آزار دچار مشکلات اقتصادی بوده است؟ آیا بیکار بوده؟ آیا صبغه خانوادگی و محیطی خشونت محوری داشته؟ ایا در محلاتی با اقشار کم درآمد یا در محیطی بزهکار زندگی می کرده؟ آیا دچار اعتیاد بوده؟ آیا قربانی بی عدالتی در محیط شغلی، اجتماعی یا سیاسی شده بوده؟ و ....

از منظر قضایی:

آیا فرد کودک ازار، تعمدا دست به عمل مجرمانه زده؟ آیا دچار جنون بوده؟ آیا سابقه اعمال خشونت آمیز و مجرمانه داشته است؟ آیا یک مجرم بالفطره است؟ آیا قادر به اعمال خشونت بر علیه دیگران در سایر محیط ها و موارد نیز هست؟ آیا از کرده خود پشیمان است؟ ایا اولیای دم را راضی کرده است؟ (گر چه در این مورد خودش ولی دم محسوب می شود). آیا باید مورد مجازات قرار بگیرد یا بخشیده شود؟ ایا کودک باید از او گرفته شود یا همچنان به عنوان ولی او باقی بماند؟و ....

از منظر اخلاقی:

آزار موجوداتی که از نظر قوای بدن یا ذهن یا جثه در مرتبه پایین تری قرار دارند در تمام فرهنگ ها و با هر معیار اخلاقی، ضد ارزش محسوب می شود. از این روست که آزار رساندن به حیوانات، گیاهان، کودکان، سالمندان و حتی زنان بی اخلاقی شناخته می شود. از همین منظر تبعیض و تعصب نسبت به اقلیت های نژادی، قومی، دینی و زبانی نیز در چنین جایگاهی قرار می گیرد و تقبیح می شود. هر صاحب قدرتی، به طبع قدرتش مسئولیت نیز دارد چنانچه هر حاکمی نسبت به مردمش مسئول است و هر والدی نسبت به فزرندش مسئولیت و تعهد دارد. متعهد است که امکانات لازم و کافی را برای رشد و ترقی، پیشرفت و سلامت او تامین کند و این مسئولیت یک طرفه است یعنی فرزند نسبت به والدینش تکلیف ندارد و تنها حق دارد. البته این از نظر حقوقی مطرح است گر چه اخلاق و تعالیم دینی این باور را القاء می کند که فرزندان نیز نسبت به والدنشان تکلیف دارند که همانا رعایت و روا داشتن احترام نسبت به والدینشان است و نه بیشتر.

از منظر دینی:

فرزندان، امانات خداوند تلقی می شوند که نگهداری و حفظو صیانت از انها بر دوش والدین قرار گرفته است. والدین وظیف دارند از این امانت الهی حفاظت و مراقبت کنند و او را با کمالات و فضائل انسانی ، اخلاقی و معنوی بیارایند تا قابل الطاف خداوند شود و برای نوع بشر مصدر خدمات باشد.

----

چه کسی مقصر است؟

آیا والد کودک آزار مقصر است؟ آیا او بابت رفتار خشن و پرخاشگرانه مقصر است؟ آیا بابت وارد کردن خسارات جببران ناپذیر به جسم فرزندش مقصر است؟ آیا بابت آزار روحی و روانی به فرزندش مقصر است؟ آیا بابت افشای کودک آزاری مقصر است؟ آیا بابت تاخیر در درمان مقصر است؟

آیا کودک مقصر است؟ آیا به خاطر نافرمانی مقصر است؟ آیا بابت شیطنت مقصر است؟ آیا بابت کودک بودنش مقصر است؟ آیا بابت ضعیف بودن مقصر است؟ آیا بابت ما یملک پدر و مادر بودن مقصر است؟

آیا جامعه مقصر است؟ آیا فرهنگ تنبیه نهادینه در اجتماع مقصر است؟ آیا سرپوش گذاشتن بر مشکلات خانوادگی و اشاعه چهاردیواری اختیاری بودن مقصر است؟ آیا فرهنگ ادب کردن فرزند به هر قیمت و هر وسیله ای مقصر است؟

آیا دولت مقصر است؟ آیا ضعف قانونی مقصر است؟ آیا قاضی و دادستان و وکیل مقصرند؟ آیا مجلس به خاطر قوانین ناعادلانه اش مقصر است؟ آیا مجازات های خفیف و ناکافی مقصر است؟

آیا فقر مقصر است؟ آیا بی سوادی؟ آیا بی فرهنگی؟ آیا رسانه ها ؟ آیا آموزش و پرورش؟ آیا دین مقصر است؟ آیا قوانین و جزای شرعی مقصرند؟ آیا بیکاری مقصر است؟ آیا اعتیاد مقصر است؟

آیا ...

آیا... 

چه باید کرد؟

آیا باید برای کودکان شماره تلفن مخصوص برای گزارش آزار در نظر گرفت (مثل خارجی ها) ؟

آیا باید پلیس ویژه و بخش قضایی ویژه برای کودک آزاری تشکیل داد؟

آیا باید مجازات ها را تشدید کرد؟

آیا باید کودک را از والدین بد سرپرست گرفت و به بهزیستی داد؟

آیا باید فقر را ریشه کن کرد و ریشه اعتیاد را خشکاند؟

آیا باید به خانواده ها آموزش داد؟

آیا ...

آیا...

این مطلب ادامه خواهد داشت... 

نوشته: کودک یار

مفهوم عشق در سینمای کودک و نوجوان ایران

 باشو غریبه کوچک (بهرام بیضایی)

سایت خبری سیما فیلم 

منوچهر اکبرلو  

روان شناسان بر مفهوم «دلبستگی» تاکید فراوان دارند. از جمله «بالبی» معتقد است که نیاز دلبستگی یکی از نیازهای نخستین کودک (مانند تغذیه) است. این نیاز از نظر او نقشی اساسی در تحول شخصیت فرد دارد. کودک به تدریج در دوران رشد، رفتارهایی را نشان می دهد که نشانگر این نیاز هستند. رفتارهایی همچون لبخند زدن، خواستن، سعی در ایجاد تماس، جابه جا شدن و... که هدف همه آنها تجسس نزدیک شدن با چهره ای است که کودک به آن دلبسته است. بدیهی است که در دوره های مختلف، این رفتار تنوع می یابد. از سوی دیگر، کودکان با مفاهیم نه به صورت تجریدی، که به صورت عینی وملموس روبه رو می شوند.
درک تجریدی از حدود 12 سالگی به بعد است که اتفاق می افتد. یعنی زمانی که دوره هوش انتزاعی یا عملیات منطق صوری است. بنابراین او مفاهیم را با آدم ها، موجودات و رویدادهای اطراف ارتباط می دهد تا قادر شود آن ها را درک کند.( برای مطالعه بیشتر این بحث، نک: روان شناسی ژنتیک، دکتر محمود منصور، نشر ترمه.)
هدف این نوشتار ارایه تعریف پیشنهادی برای مفهوم عشق نیست. این نوشتار مفهوم «دلبستگی» را با توضیحی که پیش از این آمد در نظر می گیرد و با توجه به نکته درک عینی کودکان از این مفهوم، به مرور آن در سینمای کودک و نوجوان ایران می پردازد.  


مرور فیلم ها
از فیلم های آغازین سینمای کودک و نوجوان آغاز می کنیم. از «سفر» (عباس کیارستمی). نوجوان فیلم در حد شیفتگی تمایل دارد در استادیوم آزادی حضور داشته باشد. او (زمانه ساخت فیلم را در نظر بگیرید) فقط با شنیدن و در نهایت دیدن چند تصویر از این ورزشگاه، کعبه آمال خود را حضور در آن می داند. او برای رسیدن به این هدف، از خانه می گریزد و راهی تهران می شود. گیریم با تحمل تمام مصائب، به آن جا می رسد؛ لکن در رویای شیرینی فرو می رود و زمانی به دنیای واقعیات بازمی گردد که مسابقه پایان یافته و جز رقص ورق پاره ها چیز دیگری روی سکوهای ورزشگاه قابل تماشا نیست.
فیلم دیگر سال های آغازین کانون پرورش فکری در دهه 50، «هفت تیرهای چوبی» (شاپور قریب) است. با ورود تلویزیون به یک شهرستان دور، همه چیز تغییر می یابد. کودکان و نوجوانان حالا آرمانشهر خود را در تقلید از وسترن ها و فیلم های رزمی می یابند. در این میان، شخصیت اصلی نوجوان فیلم، (همچون الگوی همان فیلم ها) دلبسته دخترک همسایه می شود و او را می رباید تا به چنگش آورد.
«حسن کچل» (علی حاتمی) که در اصل برای مخاطب بزرگسال ساخته می شود، اما به دلیل استفاده و وفاداری کامل به الگوهای افسانه های آشنا و نیز بهره گیری از عناصر لازم برای سینمای کودک و نوجوان، تخیل، فانتزی، موسیقی، نوع بازی ها، به کارگیری زبان شعر و... همچون قصه گویی افسانه هاست. گیریم که داستان عشق حسن کچل به دختر محبوبش از جنس نیازهای کودکان نیست؛ اما به دلیل آشنایی کودک و نوجوان به دلبستگی رایج در افسانه ها بین شخصیت فقیر، تحقیر شده اما سرانجام پیروز و شاهزاده خانم، با مفهوم ارائه شده غریبه نیست.
این سوی انقلاب اسلامی، فیلم بسیار پرفروش «کلاه قرمزی و پسرخاله» (ایرج طهماسب) را داریم که دلبستگی کلاه قرمزی به آقای مجری و کوشش وی برای جلب محبت آقای مجری، محور رویدادهای فیلم را تشکیل می دهد. به ویژه آن که در می یابد حرف های محبت آمیز آقای مجری نه اختصاصا برای کلاه قرمزی بلکه خطاب به همه بچه ها بوده است. جالب آن که بی توجهی آغازین آقای مجری به سبب مشکلی است که در امر ازدواج او رخ داده است.  

در فیلم «پاتال و آرزوهای کوچک»، موجودی فضایی از راه می رسد و آرزوهای کودکان را برآورده می سازد. این فیلم از الگوی فیلم فوق العاده «ای تی» در اظهار علاقه کودکان به موجودی از دیگرجا، استفاده می کند. وحید، نوجوان اول این فیلم آرزو دارد که جایگاه پدر را داشته باشد. رسیدن به این آرزو، با کمک پاتال، تعادل موجود را بر هم می زند و سرانجام کودکان به واقع بینی می رسند و با درک تفاوت دنیای بزرگسالان و کودکان، آرزوی بازگشت به دوران کودکی را از پاتال درخواست می کنند.
این اظهار علاقه به قرار دادن خود در جایگاه بزرگترها، در فیلم «شهر در دست بچه ها» تکرار می شود.
در «خانه دوست کجاست» (عباس کیارستمی) شاهد دوستی دو کودک هستیم. دوستی ای که در قالب تلاش بی وقفه یکی از آن دو برای رساندن دفتر تکلیف دیگری نمود می یابد. گیریم که بزرگترهای فیلم، هیچ گاه قادر به درک عمق این دوستی نیستند.
فیلم «سفر جادویی» (ابوالحسن داوودی) نیز نشانگر علاقه و دغدغه همیشگی برای حضور در جایگاه بزرگترهاست. محور فیلم، تناقض همیشگی محبت و ستیز پدر و پسر است.
«پرنده کوچک خوشبختی»(پوران درخشنده) نیز بر محور رابطه عاطفی یک معلم مدرسه ناشنوایان با دختر ناشنوایی است که به سبب حادثه ای ناگوار درکودکی، قدرت تکلم را از دست داده است. و البته ناگفته نماند که هدف اصلی فیلم، مخاطب بزرگسال است.
«گلنار» (کامبوزیا پرتوی) از الگوی آشنای مادر گمشده بهره می گیرد. گلنار در جست وجوی دستمال به جا مانده از مادر دچار مشکل می شود. در این فیلم حیوانات همدم او می شوند.
فیلم «بادکنک سفید» (جعفر پناهی) برگسستگی عاطفی تاکید دارد. هیچ کس از بزرگترها حاضر نیست که او را در رسیدن به پول از دست داده یاری برساند مگر بادکنک فروشی که در نهایت از راه می رسد و کام او را شیرین می کند.
«پسر مریم» (حمید جبلی) به رابطه رحمان، نوجوان اذان گوی روستا با کشیش ده، می پردازد. گیریم که این رابطه، مانند بسیاری فیلم های «به بهانه کودک ونوجوان» به منظور مفهوم مورد توجه بزرگسالان یعنی تعامل مذاهب شکل می گیرد.
«باشو غریبه کوچک» (بهرام بیضایی) که الزاما فقط برای مخاطب کودک و نوجوان ساخته نشده، به عشق عمیق «باشو» و مادرش می پردازد. «باشو» فقط زمانی «نایی» را می پذیرد که او را در جایگاه مادر قرار می دهد.
ارتباط عاطفی دختر و پسر فیلم «بازی بزرگان» (کامبوزیا پرتوی) نیز از یک ویژگی مشترک سرچشمه می گیرد. این که فاقد خانه و خانواده اند و این فقدان، تنهایی را رقم می زند. و آن ارتباط می تواند تعادلی برای سرگردانی آنان ایجاد کند. نوجوانان گریزان از خانه در فیلم «لنگرگاه» (کیومرث پوراحمد) نیز به سبب آرزوهای مشترک، گریز از خانه را بر می گزینند. اما از جایی که مصادیق شان از آرزوها متفاوت می شود، راه شان و دوستی شان نیز گسسته می شود.
ارتباط دو نوجوان فیلم «نیاز» (علیرضا داوودنژاد) از تنفر آغاز می شود؛ اما به دلیل شرایط مشترک، این رابطه تغییر شکل می یابد.
در «مهر مادری» (کمال تبریزی) نیز گریز کودک فیلم از زن مددکار، به شیفتگی در برابر او تبدیل می شود. گویی که تجلی مادر آرمانی خود را در او می بیند.
این تنفر و تبدیلش به محبت در فیلم «پشت پرده مه» (پرویز شیخ طادی) نیز تکرار می شود. کودک فیلم، معلم روستا را آدمی متخاصم می پندارد که گویی قرار است آرامش زندگی او و مادرش را بر هم بزند. لکن در انتها او را مکمل زندگی خود و مادرش در نظر می آورد.
داستان «بی بی چلچله» (کیومرث پوراحمد) بر اساس اتفاقاتی شکل می گیرد که به دلبستگی نوجوان فیلم با مردی میان سال ختم می شود.
«ترکش های صلح» (علی شاه حاتمی)، داستان دو نوجوان است که به کار جمع آوری ضایعات جنگی مشغول اند. در این میان، آرزوها و احساسات مشترک بین آن ها رابطه ای عاطفی ایجاد می کند.
«چوری» (جواد اردکانی) داستان اشتیاق دخترک پنج ساله ای به جوجه ای است که خریده است. درمان پای آسیب دیده جوجه، تمام دنیای ذهنی کودک را اشغال می کند.
در فیلم «زمانی برای مستی اسب ها» (بهمن قبادی) که برای مخاطب بزرگسال ساخته شده، شاهد ارتباط عمیق خواهر و برادر برای ادامه حیات در گرداب فقر هستیم. اوج این دلبستگی، فراتر از کارهای سخت و پر مشقت پسر، آن است که خواهر برای نجات دیگر برادر ناتوان جسمی خود انجام می دهد.
فیلم «مثلث آبی» (هادی صابر) تصویرگر آرزوی نوجوانی است که آرمان خود را در زمین فوتبال می یابد. و این که خود را به قهرمان مورد علاقه اش نزدیک کند: دوستی عمیق او و قهرمانش، محور اتفاقات فیلم است.
فیلم های «جهیزیه برای رباب» (سیامک شایقی) «بچه های آسمان» و «بدوک» (مجید مجیدی) و «به خاطر هانیه» (کیومرث پوراحمد) جملگی بر اساس تلاش های نوجوانی شکل می گیرند که همه چیز را در ایثار برای خواهر خود می بیند.
تنفر نوجوان فیلم «پدر» (مجید مجیدی) و «سرخی سیب کال» (محمدعلی طالبی) نیز به اظهار علاقه او به همسر جدید مادرش تبدیل می شود.
کودک فیلم «رنگ خدا» (مجید مجیدی) نیز که می پندارد هیچ کس او را دوست نمی دارد، به مکاشفه با طبیعت می پردازد. مکاشفه ای که پدر، پدر درگیر در فقر، آن را در نمی یابد.
دلتنگی دخترک فیلم «بهشت باران» (مجتبی فرآورده) از دوری از پدر، عامل حرکت او و جست وجوهای اوست.
«زیران» (فرهاد مهران فر) روایت معلم زن روستایی است که عشق به کودکان روستا، او را در مقابل مقاومت خانواده کودکان، پایدار نگاه می دارد.
در فیلم «مسافر جنوب» (پرویز شهبازی) شاهد ارتباط نوجوانی با یک زن مسن در طول سفر با قطار هستیم.
در فیلم بزرگسالانه «سکوت» (محسن مخملباف) نیز دوستی پاک یک دخترک با پسری نابینا روایت می شود.
سفر ناگزیر یک کودک و یک سرباز در فیلمی به همین نام یعنی «کودک و سرباز» (سیدرضا میرکریمی) رابطه ای عمیق بین یک کودک بزهکار و سرباز مجری قانون ایجاد می کند.
فیلم «بال های سپید» (مهدی هاشمی) نیز شرح اشتیاق نوجوان هنرجویی است که شیفته پیرمردی تعزیه خوان می شود.
معلم جوان فیلم «ماجراهای اینترنتی» (حسین قناعت) نیز روایت سراپا شوق و اشتیاق نسبت به کودکان روستاست.
در فیلم بزرگسالانه «فرش باد» (کمال تبریزی) پسر اصفهانی میزبان، شیفته دختر ژاپنی مهمان می شود. این شیفتگی در فیلم بزرگسالانه «درخت گلابی» (داریوش مهرجویی) نیز تکرار می شود.
و اما بخش مجزای این نوشتار به فیلم هایی اختصاص دارد که به عشق، به مفهوم عرفی آن در جامعه، می پردازند. به عشق های پاک دوران نوجوانی که گاه دامنه اش گسترده می شود و به بحران می رسد.
در «دختری با کفش های کتانی» (رسول صدرعاملی) نوجوانی می کوشد از دوران وابستگی نوجوانی فراتر رود. اما در می یابد که فراتر از آن، باید با بسیاری واقعیات جدی رو به رو شود. یکی از آن ها، رابطه او با پسر جوانی است که به سادگی گسسته می شود.
فیلم دیگر «صدرعاملی» یعنی «من، ترانه، 15 سال دارم» نیز به پیامدهای فاجعه بار ناشی از عشق های دوره نوجوانی که به ازدواج در سنین پایین ختم می شود، می پردازد. از عشق های پاکی که درمسیر خامی به تباهی می انجامد.
فیلم «مصائب شیرین» (علیرضا داوودنژاد) به رابطه سرشار از سوء تفاهم و عدم درک متقابل والدین و نوجوان ها نسبت به این عشق های پاک نوجوانی می پردازد.
دیگر فیلم «داوودنژاد» یعنی «بچه های بد» در بخشی ازمضامین خود، از سطحی ترین سوء تعبیر نسبت به عشق (یعنی ارضای تمنیات جنسی) سخن می گوید.
ویژگی فیلم های سالیان اخیر سینمای نوجوان در آن است که قهرمان نوجوان فیلم، رسیدن به درک از دنیای پیش رو (یعنی دنیای بزرگسالان) را نه با سفری در طبیعت، بلکه با پرتاب شدن در بطن اجتماع خشمگین و درگیر شدن صریح با مفهوم عشق زمینی تجربه می کند. آن گونه که در فیلم هایی چون «دیشب باباتو دیدم آیدا» (رسول صدرعاملی) و «تقاطع»(ابوالحسن داوودی) شاهد آن هستیم.  


سخن آخر
بحث مفهوم «عشق در سینمای کودک و نوجوان» را آغاز کردیم. بحثی که پژوهش جامعی را نیاز می کند. پژوهشی که ضمن تشریح مفاهیم مختلف «عشق» (و واژه های نزدیک و مرتبط ) و نیز بیان ویژگی های روانی و عاطفی کودکان و نوجوانان را (به تفکیک) در رودر رویی با این مفهوم دربرداشته باشد. مفهومی که با بدفهمی ها، گاه به تابو تبدیل شده است.
کار دیگری که در این پژوهش باید انجام گیرد، تفکیک فیلم های «درباره کودک و نوجوان» با فیلم های «با محوریت شخصیت کودک و نوجوان» و نیز فیلم های «به بهانه کودک و نوجوان» است. تحلیل کامل روایت و شخصیت های این فیلم ها ما را به شناخت بنیادینی از «مفهوم عشق در سینمای کودک و نوجوان» خواهد رساند. تا آن زمان، این نوشتار را به عنوان مدخلی بر بحث، پذیرا باشید.  

 

منبع: سیما فیلم نیوز

قهرمانان دختر و زن در کتابهای کودکان چه جایی دارند؟

قهرمانان زن در کتابهای کودک 

 زنان و دختران سهم کمتری در میان قهرمانان کتاب های کودکان دارند.

این نتیجه یک پژوهش تازه در دانشگاه فلوریدای آمریکا است که به تازگی منتشر و مطرح شده است. در این پژوهش، نزدیک به ۶ هزار کتاب کودک و نوجوان که بین سال های ۱۹۰۰ تا ۲۰۰۰ منتشر شده اند، بررسی شده اند. نتیجه این بود که در ۵۷ درصد کتاب های کودکان که هر سال منتشر شده اند،‌ نقش های اصلی به مردان و پسران داده شده و تنها در ۳۱ درصد از کتاب ها، زنان و دختران نقش محوری داشته اند. 

ه باور این پژوهشگران، این پیامی به کودکان می رساند که زنان و دختران، کمتر از مردان در جامعه نقش و اهمیت دارند. بر اساس نتایج این پژوهش، در هر سال، شخصیت های جانوری مرد، در ۲۳ درصد از کتاب ها، نقش محوری داشته اند، در حالی که نقش محوری شخصیت های جانوری زن، تنها ۷/۵ درصد در سال بوده است. 

کتاب های برگزیده جایزه کارنگی، کتاب های فهرست معروف کتاب های کوچک طلایی آمریکا و بسیاری از فهرست های معتبر دیگر ادبیات کودکان، در میان کتاب های بررسی شده در این پژوهش هستند. به گفته دست اندرکاران این پژوهش، در قرن بیستم، کتاب هایی با شخصیت های جانوری مرد،‌ بیشتر از دو و نیم برابر کتاب هایی با شخصیت جانوری زن در دسترس و معمول بوده اند. 

پژوهشگران اشاره کرده اند که در سال های پس از ۱۹۹۰، با رواج شخصیت های انسانی در کتاب های کودکان، تبعیض جنسی در شخصیت های داستان ها بسیار کمرنگ شده است. ملوین برگس، نویسنده کتاب های کودکان و برنده جایزه کارنگی درباره این موضوع به گاردین می گوید: "به نظر من مشکل در نوشتن کتاب هایی با شخصیت های محوری زن به شکلی که برای پسران جذاب باشد است. این یک حقیقت تلخ است که کتاب هایی که برای پسران نوشته می شود، به سرعت به دام کلیشه ها می افتند و شخصیت های پرماجرا و قهرمان های آن ها معمولا مرد خواهند بود."

ما، آن فاین، نویسنده انگلیسی ادبیات کودک، بر این باور است که  مشکل فراتر از نبودن شخصیت های زن در داستان هاست. او می گوید: "چگونه نشان دادن شخصیت های زن هم خودش مشکل بزرگی است. معمولا شخصیت های زن و مرد نقش های کلیشه ای دارند و زن ها همان نقش های آشپزی و برطرف کردن نیاز های کودکان را دارند. نویسندگان باید کمی به این مسئله دقت کنند و دایره نقش پذیری را گسترش بدهند. یک مرد هم می تواند آشپزی کند و زنان هم می توانند شغل هایی داشته باشند که در عرف، مردان انجام می دهند."

ه باور فاین، درفهرست هایی که اخیرا برای پسران پیشنهاد می شود، بیشتر کتاب هایی با محتوای فانتزی و پر از خشونت به چشم می خورند و تعداد بسیار کمی کتاب های خانوادگی و طنزآمیز در میان آن ها وجود دارد. به این ترتیب، پسران به این نتیجه می رسند که درگیر شدن در عواطف خانوادگی و احساست مسئله آن ها نیست.

 نتیجه این پژوهش در مقاله ای با نام جنسیت در کتاب های کودکان قرن بیستم، در ماه آوریل (ماه فروردین/اردیبهشت) نشریه جنسیت و جامعه  چاپ شده است.  

 

منبع: کتابک به نقل از http://www.guardian.co.uk/