حقوق بشر با حقوق کودکان آغاز می شود
در اعلامیه جهانی حقوق بشر چنین آمده است که تک تک انسانها سزاوار برخورداری از حقوقی یکسان و اساسی هستند که جزو لاینفک وجود آنهاست. حق برخورداری از "مقام" انسانی به این معناست که هر شخص به خاطر انسان بودن خود شایسته احترام است.
کودکان هم انسان هستند؛ آنها نیز مستحق برخورداری از حقوق اساسی و ابتدایی بشر هستند و شایسته احترامی هستند که تمام اعضای خانواده بزرگ بشری باید از آن بهره مند باشند. این حقوق با رعایت جزئیات و با قاطعیت در این اعلامیه جهانی بیان شده است. علاوه بر این در اعلامیه جهانی حقوق بشر چنین گفته شده است که کودکی دوره ایست که نیازمند رسیدگی و مراقبت ویژه است...
چرا کودکان دارای حقوق هستند؟
تمام کودکان حق دارند که نیازهای اساسی آنها برآورده شود، که نه تنها شامل نیازهای لازم برای بقا و امنیت که شامل حقوقی است که به آنها امکان دهد تا حد توانایی خود به رشد جسمی و ذهنی رسیده و با توجه به سن و میزان رشد خود به عنوان عضوی از جامعه عمل نمایند و به یک شهروند بزرگسال مسئول و علاقمند به امور جامعه تبدیل شوند.
به عبارت دیگر، تعمیم دادن مفاد اعلامیه حقوق بشر به کودکان بنابر نیازهای آنان انجام گرفته است-نیازهایی که باید برای کودکان برآورده شوند تا آنها از دوران کودکی شاد و غنی لذت برده و بتوانند به بزرگسالانی قدرتمند، مستقل، نیک اندیش و مسئول مبدل شوند.
بقا : اولین و مهمترین حق هر کودک، حق بقاست که به معنای برطرف نمودن نیازهای او به غذا، سرپناه، امنیت و مراقبت از سلامتی اوست.
محافظت : کودکان نیازمند حفاظت شدن در مقابل صدمات و آزارهای جسمی و روحی هستند.
پیشرفت : آنهابه تمام آنچه به رشد و پیشرفتشان کمک میکند نیاز دارند. آنها نیازمند خانواده و دوست، عشق و شادی هستند. آنها به هوای تازه و مکانهای امن برای بازی احتیاج دارند. آنها به داستان، موسیقی، مدرسه، کتابخانه و تمام لوازمی که موجب برانگیختن ذهن و قوه یادگیریشان شود نیازمندند. کودکان باید فرهنگ و مذهب خود را بشناسند و آنرا به کاربردند و بیاموزند که نسبت به مظاهر زندگی و طبیعت دچار شگفتی و احترام شوند.
مشارکت : کودکان باید در زندگی خانواده، مدرسه، جامعه و ملت خود سهیم باشند، مسئولیتهایی بر عهده داشته و بتوانند نظریات خود را بر زبان آورند.
نیازهای کودکان باید با توجه به کل وجود کودک، به طور خاص و همراه با رشد و بالندگی او برطرف شود. کودکان از هر نژاد، فرهنگ، مذهب، جنسیت، مقام اجتماعی، توانایی یا سن، باید از تمامی حقوق خود برخوردار باشند.
این قوانین باید با توجه به یگانه بودن هر کودک و نیازهای خاص او و بنابر شرایط سنی، شخصیت و درجه رشد جسمی و ذهنی او انجام شده و مطابق با رشد او تغییر نمایند.
نیازهای کودکانی که محتاج به توجه و رسیدگی ویژه بوده، از جمله دچار ناتوانیهای جسمی و ذهنی یا تواناییهای بیش از حد عادی هستند، باید برآورده شود. دیگر مواردی که شامل این بند میشوند، کودکانی هستند که در شرایط ناگوار از جمله حضور در مناطق جنگی، کمپ آوارگان، تبعیدیان بوده یا مورد آزار قرار گرفته، آسیب دیده یا داغدار هستند، آن دسته از کودکانی که از فقر شدید رنج میبرند یا درگیر بهره کشی و سوء استفاده جنسی بوده، به بیماریهایی نظیر ایدز و مانند آن مبتلا هستند و مواردی از این دست نیز از جمله کودکان نیازمند به توجه خاص به شمار می آیند.
حقوق رشد و بالندگی در مراحل مناسبک کودکان در طی روند رشد و پرورش خود، به امکانات پرورشی متناسب نیاز دارند و باید در هر مرحله از زندگی خود، وظایفی را در راه رسیدن به آن درجه از رشد جسمی و ذهنی به پایان رسانده باشند. آنها در هر مرحله از رشد خود به امکانات و فرصتهای خاص نیاز دارند تا به یادگیری زبان، مهارتهای ارتباطی و حرکتی و توانایی شناخت و درک جهان اطراف خود بپردازند. اگر یک توانایی خاص در آنها وجود ندارد، باید برای جبران آن یاری شوند.
برای مثال یک کودک ناشنوا نیز باید تا قبل از رسیدن به 5 سالگی ، چه به شکل زبان اشاره باشد یا با آموختن تکلم با ابزارهای کمک آموزشی و مانند آن، زبان مادری خود را بیاموزد زیرا این دوره، بهترین سن آموختن زبان به شمار میرود و مغز تمام ارتباطات مورد نیاز برای درک زبان و به کارگیری آن را به وجود می آورد. اگر این دریچه به سوی آموختن بسته باشد، کودک نیازمند توجه ویژه برای رسیدن به درجه دانش همسالان خود است.
رعایت حقوق، امری دو جانبه است : آنچه کودکان باید بیاموزند این است که رعایت حقوق، بخشی از الگوی روابط بشر است و هر کس دارای حقوقی است که ما باید آنرا رعایت کرده و بیاموزیم که هنگام ناسازگاری حق دو طرف، به گفتگو و مذاکره بپردازیم. برای مثال، کودک حق اظهار نظر دارد، اما باید گوش دادن به نظریات دیگران را هم بیاموزد. همانطور که در مقدمه آیین نامه سازمان ملل آمده است:
رشد در محیطی آرامش بخش که منجر به روحیه صلح طلب و حسی از وقار، بردباری، آزادی، برابری و هم بستگی میشود، حق هر کودک است.
سن و توانایی : در نظر گرفتن نظر و تصمیم کودک، حق مسلم اوست که باید با توجه به سن و میزان پختگی او مورد مطالعه قرار بگیرد اما کودک نباید با باری از مسئولیتهایی که حمل آن خارج از حد توانایی اوست، مواجه شود. به عبارت دیگر، کودک حق دارد که در انجام امور خانه و مدرسه و مسئولیتهای گروهی با دیگران سهیم باشد، اما میزان این شراکت باید در حد توانایی او باشد.
کودکانی که به حقوق آنها احترام گذاشته شده و از آن حمایت شده باشد، در بزرگسالی برای حقوق دیگران ارزش قائل خواهند بود.
منبع: کمیته حقوق کودک
علم در خدمت دموکراسی
آیا در جهانی که پر از کمبود و کشمکش است، پرداختن به علوم محض عاقلانه است؟ با وجود این همه فقر و فلاکت در این سیاره، چرا پول هنگفتی را خرج ساختن تلسکوپ فضایی «جمیز وب» کنیم تا در پایان این دهه، آن را جایگزین تلسکوپ فضایی هابل سازیم و نخستین ستارگان و کهکشان ها را در کیهان مشاهده کنیم؛ یا کاوشگرهایی بسازیم که مأموریت شان شناسایی جهان های قابل سکونت دیگر است؛ کشفیاتی که هر چند شگفت انگیزند، اما در اینجا، یعنی روی تنها سیاره قابل زندگی به نام زمین، هیچ فایده ملموسی ندارند؟
من ترجیح می دهم روی این موضوع بحث کنم که علوم محض به هیچ گونه توجیه بیرونی نیاز ندارند؛ جست وجوی دانش فقط به خاطر دانش، از شگرف ترین تلاش های خاص نوع بشر است. اما متأسفانه خارج از مرزهای جامعه محدود و بسته متخصصان و مشتاقان دانش، چنین دیدگاهی ممکن است افراطی، نخبه سالارانه و شاید غیرمسئولانه به نظر برسد و حتی می تواند در میان کسانی که حساب شده یا به ناچار اولویت های دیگری را برگزیده اند، نیت های سویی ایجاد کند.
دلیل منطقی که به طور معمول برای صرف سرمایه های ملی در طرح های علمی بزرگ و کوچک عنوان می شود، این است که این طرح ها توان ایجاد زندگی طولانی تر، سالم تر، ایمن تر، خوشایندتر، پر بازده تر و دلچسب تر را برای ما دارند. جدای از این مسأله، علوم (حتی علوم محض) می توانند باعث تقویت پایه های دموکراسی و بهبود مشارکت عمومی در فرآیندهای سیاسی در سرتاسر جهان شوند. به این موضوع کمتر اشاره می شود، حال آنکه توجه بیشتر به آن ضروری است. سواد علمی به دموکراسی انرژی می بخشد و این یکی از فواید جنبی ولی مهم ترویج علم است. آیا این نظر قابل دفاع است؟ من سعی می کنم از آن دفاع کنم.
من دفاعیاتم را با یک مشاهده آغاز می کنم. به طور کلی، در کشورهایی که از لحاظ علمی توانمندترند، پایه های دموکراسی قوی تر است و در کشورهایی که از توان علمی ضعیفی برخوردارند و شیوه های تفکر علمی نفوذ آشکاری در آنها ندارند، دولت ها به شیوه های غیردموکراتیک تا خودکامگی محض گرایش دارند. البته، این موضوع تنها نوعی ارتباط را نشان می دهد نه یک علت را و حتی اگر از این مشاهده بتوان به نوعی رابطه علت و معلول رسید، جهت این ارتباط روشن نیست. انتظار می رود که یک جامعه دموکرات از علم پشتیبانی کند، زیرا علم به عنوان اثر جانبی، رفاه به همراه می آورد و به طور معمول، علم با دموکراسی سازگار است. بنابر این، منطقی به نظر می رسد که یک جامعه علمی از دموکراسی حمایت کند.
فقدان حتی درک علمی ابتدایی، رابطه های مهمی که می تواند بین جوامع برقرار شود را می گسلاند و بنابراین با وخیم کردن نابرابری ها و دامن زدن به کینه توزی ها جامعه جهانی را تهدید می کند. در این حالت پاداش های علم به طور نابرابر توزیع می شود و بر فاصله بین کشورهای توسعه یافته و کشورهای در حال توسعه می افزاید. دانایی، توانایی است و هرگاه بخش هایی از جامعه یا کل یک کشور از آن فاصله گیرد، در اغلب موارد، محرومیت از حق رأی و نارضایتی، نتیجه آن است.
درست همانطور که علوم و فناوری های پیشرفته در جای جای جهان در حال رسیدن به اوج شکوفایی اند، جریان های ضد علم نیز در حال شتاب گرفتن هستند و از معجون عجیبی از قشرگری مذهبی،از خود بیگانگی فردی، گرایش های افراطی در زمینه حفظ محیط زیست و حتی عناصر دانش پسامدرن تغذیه می شوند و به پژوهش علمی تحت تأثیر تعصب فرهنگی نگاه می کنند. شما ممکن است بین عدم توجه کافی به علم و گرایش فراوان به عدم تحمل عقاید دیگران، همبستگی عمیقی ببینید. البته، حتی اگر یک چنین همبستگی وجود داشته باشد، این نوعی ارتباط است نه علت.
تفکر نقادانه و دموکراسی
علم چگونه می تواند باعث دموکراسی شود؟ من دو سازوکار پیشنهاد می کنم. نخست، با تغییر شیوه تفکر مردم و دوم، با تغییر تعامل ها میان افراد که جامعه را می سازند. کسانی که سواد علمی بیشتری دارند، در فرآیندهای سیاسی به نحو پرشورتری شرکت می کنند و حتی این امر از خواسته های همیشگی آنان است. به علاوه آنان در این فرآیندها مؤثرتر عمل می کنند. یک چنین تکامل اجتماعی ممکن است آهسته، غیرخطی و نامنظم و حتی گاهی با نتیجه ای معکوس همراه باشد، اما همان طور که تاریخ اتحاد جماهیر شوروی سابق و سایر کشورهای کمونیستی قاره اروپا نشان می دهد، غیرقابل توقف و اجتناب ناپذیر است.
کلید تغییر شیوه تفکر مردم، تفکر نقادانه است، یعنی توانایی استخراج نتایج منطقی یا برعکس تشخیص خلأهای منطقی جهت شناسایی حلقه های عقلانی گسسته در زنجیره ای از روابط علت و معلولی (برای مثال، در وعده های انتخاباتی). علم، قوه تشخیص ما را تقویت می کند؛ روش علمی تفکر ما را قادر می سازد میزان سازگاری حقایق و نظریه ها را با یکدیگر ارزیابی کنیم یا دریابیم شرایط واقعی تا چه میزانی از نظریه های پیشنهادی حمایت می کنند. تفکر نقادانه، اساس روش علمی است. دانستن تفاوت بین حدس و گمان و استنباط و تفاوت بین فرض و برهان می تواند طرز نگرش فرد را عوض کند و یک رأی دهنده را متحول سازد. مهارت های شناختی که به تمیز بین خواست، اعتقاد، امکان، احتمال و امر قطعی کمک می کنند، سلاح های قدرتمندی هستند که می توانند در همه عرصه های زندگی از جمله حیات سیاسی راه گشا باشند.
کلید ایجاد تغییر در تعامل ها میان اعضای یک جامعه، استفاده از علم به عنوان یک عامل وحدت بخش است. من مدیر یک برنامه تلویزیونی با نام «تا مرز حقیقت: علم، معنا و آینده» هستم که برای عموم پخش می شود. در این برنامه، دانشمندان راجع به موضوعات بنیادی بحث و گفت وگو می کنند. من و همه کسانی که در این مجموعه با ما همکاری دارند، از تنوع بینندگان شگفت زده شده ایم. نامه های الکترونیکی بینندگان نشان می دهد که آنان از سطوح آموزشی، جنس، سن، نژاد، طبقه و کیش های مختلفی اند و نقطه مشترک همه آنان، علاقه شدید به موضوعاتی مانند شعور، کیهان شناسی و خلاقیت علمی است. این شواهد تصویری از جامعه متنوعی را نشان می دهند که بسیاری از افراد آن برای شیوه علمی فکر کردن ارزش قائلند. چنین جامعه ای ظرفیت پذیرش و احترام گذاشتن به دیدگاه های سیاسی تکثرگرا را دارد. زیرا اعضای چنین جامعه ای درک می کنند که هیچ دیدگاهی حتی دیدگاه خودشان، نمی تواند در هر شرایطی به طور کامل صحیح باشد. چنین نگرشی، ضرورت دموکراسی است. در حقیقت، با توجه به فاصله ها و حتی شکاف هایی که در دیدگاه های سیاسی جوامع امروزی (چه در یک کشور و چه بین کشورها) وجود دارد، به نظر می رسد زبان مشترک علم، تنها نیرویی است که می تواند زمینه های مشترکی فراهم کند.
کشور وسیع چین را در نظر بگیرید که تحت فشار چالش ها بین ارتقاء سطح علمی و جلوگیری از دموکراسی به سبک غربی است. حتی با در نظر گرفتن پیشرفت های چشمگیری که این کشور پس از اصلاحات ۲۵ سال اخیر داشته، آموزش هنوز هم با محدودیت هایی روبه رو است و بنابراین رهبران چین اعتقاد دارند هنوز زمان انتخابات به شیوه رقابت آزاد فرا نرسیده است. دولتمردان طراز اول چین که عمدتاً از مهندسان با تجربه هستند، نمی خواهند کشاورزان فاقد سواد علمی لازم، سیاست های ملی آنان از جمله توزیع منابع را تعیین کنند. (یک مشاور طراز اول به نحو شیوایی می پرسد آیا کشاورزان بی سواد به کسی رأی می دهند که می خواهد ابرشاهراه های اطلاع رسانی را توسعه ببخشد؟) لوایحی که به طور قطع در درازمدت به نفع چین هستند، نباید در کوتاه مدت، عمومی و مردم پسند شوند. دولتمردان چینی معتقدند که دموکراسی تنها همگام با آموزش (بویژه آموزش علمی) می تواند توسعه یابد. «احیای مجدد چین از طریق علم و آموزش»، شعار مورد علاقه رئیس جمهور پیشین چین جیانگ زمین است. وی بر حمایت از فعالیت های علمی و مخالفت با دموکراسی به شیوه غربی اصرار داشت و پیروان او، سیاست هایش را پیگیری می کنند. به هر حال، باید منتظر بمانیم و ببینیم آیا سواد علمی باعث رشد دموکراسی خواهد شد یا نه. چگونگی این فرآیند باید جالب باشد.
در کشورهای مسلمان که قرن ها در زمینه علم سرآمد جهان بودند، حرکت نوپایی آغاز شده است تا نشان دهند علم با اسلام سازگار است. یکی از دانشمندانی که خود را وقف جنبش « اسلام و علم» کرده است اعتقاد دارد، آموزش علوم در مدارس مذهبی (حوزه ها) برای ایجاد تغییر در آنها ضروری است.
به هر جهت، من در حمایت از نظرم که سواد علمی پیش نیاز طبیعی دموکراسی سیاسی است، فقط یک مشاهده داستان وار ارایه کردم. اما این نظر قابل آزمایش نیز هست. من یک نمودار ساده از نوع نقاط پراکنده (Scatter) را در نظر دارم که در آن سطح سواد علمی یک کشور روی محور X و میزان دموکراسی سیاسی روی محور Y نمایش داده شده است.
من حدس می زنم که جمع و جور کردن داده های ۱۹۲ کشور جهان به یک نمودار «دونمایی» منجر می شود که بخشی از آن منسجم و بخش دیگر پراکنده خواهد بود. داده های کشورهایی که از جهت علمی و دموکراسی پیشتازند، در گوشه راست و بالایی نمودار (یعنی سطح علمی بالا- دموکراسی قوی) جمع می شوند. من انتظار دارم که بخش دیگر داده ها به صورت نقاط پراکنده ای در سمت چپ و میانه نمودار (یعنی سطح علمی پایین- دموکراسی ضعیف) پخش شوند، زیرا تعداد زیادی از کشورها از لحاظ سطح علمی و دموکراسی از حالت ضعیف تا میانه متغیرند. در این جا، بین سطح علمی و دموکراسی به لحاظ آماری همبستگی ضعیفی مشاهده می شود. به عبارت دیگر، در کشورهای پیشرفته رابطه تنگاتنگی بین سطح علمی و دموکراسی وجود دارد اما در کشورهای دیگر نمی توان به روشنی به چنین نتیجه ای دست پیدا کرد. برای بررسی نظری که مطرح کردم، می توان آزمون بهتری انجام داد؛ تغییرات هر نقطه داده ای را طی زمان و همگام با تحولاتی که کشورها به لحاظ علمی و حکومتی پیدا کرده اند، دنبال کنیم (مطالعه طولی). البته، این کار مشکل عدم همبستگی و روشن نبودن رابطه علت و معلول بین سطح علمی و میزان دموکراسی را در کشورهای توسعه نیافته، حل نمی کند. اگر ما این تغییرات را طی چند دهه دنبال کنیم،همان طور که از گوشه چپ و پایین به گوشه راست و بالای نمودار (یعنی از سطح علمی پایین- دموکراسی ضعیف به سطح علمی بالا- دموکراسی ریشه دار) می رویم، این پرسش برایمان مطرح می شود که خط سیر پیشرفت چگونه خواهد بود؟ من پیش بینی می کنم که خط سیرهای زیادی وجود خواهد داشت. برخی از آنها خطی خواهند بود؛ یعنی علم و دموکراسی همگام با یکدیگر پیشرفت کرده اند. بقیه مسیرها، هندسی یا سیگموئید (مانند حرف S) خواهند بود؛ یعنی عواملی مانند تاریخ، ناآرامی های اجتماعی، مسائل فرهنگی و نیروهای خارجی بر آنها تأثیر گذاشته اند.
قدرت علم
مواردی وجود دارد که به نظر می رسد فرض ارتباط علم و دموکراسی را زیر سؤال می برند. این فرض نمی تواند دستاوردهای علمی نازی ها و شوروی سابق را توجیه کند؛ این دستاوردها در جوامعی شکوفا شدند که از لحاظ دموکراسی ضعیف بودند. عوامل روانی مانند خلاقیت تحت فشار، به خود امید دادن، عزت نفس و جامعه شناسی جمعی نظیر هیستری جمعی و عرق ملی می توانند باعث تلاش همه جانبه برای دستیابی به کشفیات علمی شوند.
من پیشنهاد می کنم که ظهور افرادی مانند « آندره ساخاروف» که یکی از مفاخر شوروی، پدر سلاح های اتمی آنان و از حامیان دموکراسی محسوب می شود، در جامعه دیکتاتوری، اما غنی از علم نوید بخش است و در حقیقت در عصری که دسترسی به اینترنت برای انجام فعالیت های علمی مطلوب و ضروری است، اجتناب ناپذیر است.
این مسأله، معضلی است که رهبران چین با آن مواجهند، به ویژه که پیشرفت های اخیر چین انگیزه های قدرتمندی به آنان بخشیده است. آنان پیش از دستیابی به چنین توسعه ای، دو راه پیش روی خود داشتند: دسترسی آزاد به اینترنت و سرعت بخشیدن به دانش بومی که همراه خود، عناصر بی ثباتی بالقوه ای را وارد جامعه می کرد؛ یا دسترسی محدود با بیشترین ثبات (دولتمردان چینی بر این باورند که این شیوه برای توسعه بی وقفه ضروری است). به خاطر اتخاذ همین شیوه، علم چینی در وضعیت نامساعدی قرار گرفته است، به ویژه که بازار جهانی بی رحم، سرشار از رقابت های تندی است که از دستاوردهای جدید علم نیرو می گیرند و به زمان بسیار حساس اند.
شاید کسی این گونه استدلال کند که تحمیل کردن «علم» به عنوان بالاترین استاندارد تفکر انسانی، سایر عرصه های فکری را کم اهمیت جلوه می دهد و به طور مصنوعی یک شکل از «دانایی» را بر شکل های دیگر «ترجیح» می دهد. علم در واقع می تواند از سایر شکل های بینش متمایز شود، زیرا علم بیش از آن که «مجموعه ای از حقایق و تخصص» باشد، روشی برای اندیشیدن است که بر رشد اجتماعی- سیاسی تأثیر می گذارد. پذیرش این که در بعضی مواقع الهام بر تجزیه و تحلیل پیش می گیرد ( که البته کار ساده ای نیست) باید معیار ارزیابی های اساسی معاملات سیاسی، مناقشات تاریخی، ضوابط اخلاقی، حقیقت مذاهب، معنا و مقصود هنر و موارد مشابه باشد.
درک درست شیوه تفکر علمی به ما امکان می دهد اعتبار مدارک و مستندات را ارزیابی کنیم و به عملی یا غیرعملی بودن نظرات پی ببریم. البته این ادعا به آن معنا نیست که افراد باید از دانش یا «حقیقت» متفاوتی اطلاع داشته باشند، بلکه اگر مردم تفاوت بین برهان و دیدگاه را درک کنند، آنگاه تحمل عقاید دیگران برایشان راحت تر می شود. بدون تردید، برای تأثیر گذاشتن علم بر تحولات سیاسی، علوم انسانی نیز ضروری اند. همان طور که تفکر نقادانه می تواند به پلورالیسم کمک کند، علوم انسانی نیز آن را نیرو می بخشند. وقتی افراد یک جامعه بتوانند فرق میان برهان، احتمال، عقیده و امید را دریابند و عادت انجام کار و فعالیت در آنان نهادینه شود، در اندک زمانی خواهان دموکراسی می شوند و به دموکراسی روی می آورند. البته، دموکراسی پدیده ای است که از فعالیت های سیاسی، آزادی های مذهبی، آزادی اندیشه و نوآوری های هنری و ادبی حمایت می کند.
روح علم
یک نظام سیاسی کاملاً دموکراتیک، به همه شهروندانش حق انتخاب رهبران و نمایندگانشان را می دهد، مسئولیت پذیری متقابل ( پایبندی بودن به قراردادهای اجتماعی) ایجاب می کند که شهروندان با بصیرت و تعهد از حق رأی خود بهره مند شوند. دموکراسی فقط زمانی با موفقیت عمل می کند که شهروندان یک جامعه افرادی آگاه باشند و بتوانند به طور مستقل قضاوت کنند. به همان میزان که آنان تحت تأثیر عوام فریبی، گرایش های کوته فکرانه، تعصب مذهبی یا قومی و میهن پرستی افراطی قرار می گیرند، به همان میزان دموکراسی با موفقیت عمل نخواهد کرد.
نقد باورهای جاری در زمینه های مختلف علم با شک گرایی غیر عیب جویانه طرز نگرش سالمی را برای یک جامعه دموکرات و شکیبا می آفریند. ما در برنامه «تا مرز حقیقت» تلاش می کنیم شرایطی را فراهم سازیم تا عموم مردم در بحث و گفت و گوهایی شرکت کنند که به پژوهش های جاری و آفرینش دستاوردهای علمی و جنبه های فلسفی و اجتماعی آنها مربوط می شوند. وقتی دیدگاه های مخالف (برای مثال، در مورد ماهیت هوشیاری) مطرح می شوند، ما از طرف های مقابل می خواهیم داده هایی که نظر آنان را تأیید می کنند را معرفی کنند یا بپذیرند که در برخی جاها، دیدگاه های شخصی را با شواهد و دلایل پذیرفته شده می آمیزند. روحیه علمی در همه افراد وجود دارد؛ این روحیه فرهنگ ها را با هم مرتبط می سازد، عناصر گوناگون جامعه را به هم پیوند می زند و باعث برقراری ارتباط با زیبایی و تحسین آن و نیز دستاوردهای تازه علم و جهان پیچیده پیرامونمان می شود. علم، ذهن را باز می کند، بر وسعت اندیشه ها می افزاید، همان گونه که تلسکوپ وب و هابل چنین می کنند. اما درباره تلسکوپ های پرهزینه؛ من معتقدم آموزش علوم پایه و کاربردی برای پرورش تفکر نقادانه ضروری است. علوم برای این که علوم باشند نمی توانند راکد بمانند. اگر آموزش علمی، روش علمی تفکر را تقویت می کند، کشفیات علمی به آن انرژی می بخشند. بنابراین، هم آموزش علمی و هم کشفیات علمی، دموکراسی را پرورش می دهند و آن را زنده و پویا نگه می دارند. البته، به همان اندازه که دموکراسی به علم نیاز دارد، علم نیز به دموکراسی نیاز دارد. پژوهش علمی جدی نشان از بروز دموکراسی در عمل است و تحقیق آزاد و باز بدون حمایت جدی از دموکراسی سالم و قوی نمی تواند صورت گیرد.
برای اینکه دنیای بهتری داشته باشیم به شایسته سالاری نیاز داریم و علم می تواند در این زمینه راهگشا باشد. با افزایش روحیه علمی در جهان می توانیم به سوی همگرایی فکری پیش برویم و دنیایی سرشار از صلح و آرامش داشته باشیم. در این میان، کشورهای توسعه یافته می توانند با حمایت از سواد علمی و پژوهش در کشورهای در حال توسعه، به آفرینش چنین جهانی کمک کنند.
منبع : 2003 American Scientist ,October به نقل از جزیره دانش
بلوغ در دختران
سن متوسط بلوغ در دختران 18-8 سال است
بلوغ در اثر رسیدن یا تکامل سیستم اعصاب مرکزی آغاز می شود. در این زمان بخشهای فرمانده مغزی مانند هیپوتالاموس شروع به تحریک قسمتهای فرمان پذیر بنام تخمدان می کند و در نتیجه این عمل، تخمدان ها شروع به ترشح هورمونهای جنسی بنام استروژن و پروژسترون و آندروژن می کنند. هورمون استروژن در دختران سبب شروع صفات ثانویه جنسی می شود
در شروع و ادامه بلوغ ، فعالیتهای کلی بدن از جمله فعالیت غدد تیروئید و فوق کلیه ، عوامل تغذیه ای ، بیماریهای مزمن ، محرکات بینایی ، بزاقی ، عاطفی و ... تاثیر دارند. سن متوسط بلوغ در دختران 18-8 سال است. عامل عمده موثر در این زمینه وراثت است ولی تعدادی عوامل دیگر نیز در شروع و روند بلوغ موثرند که وضعیت تغذیه ، محل جغرافیایی ، سلامت کلی ، مواجهه با نور آفتاب و وضعیت روانی از جمله عوامل موثر در بلوغ می باشند.
بلوغ در دختران چاق نسبتا زودتر آغاز می شود و در دختران با سوء تغذیه شدید دیرتر شروع می شود. در افراد ساکن در روستاها و نزدیک به استوا و ارتفاعات کم بلوغ زودتر حادث می شود. دختران ساکن در مناطق دور از استوا و ارتفاعات بلوغ را دیرتر تجربه می کنند
در مجموع نسبت به چند دهه قبل سن بلوغ کمی کاهش یافته است که بنظر می رسد بخاطر بهبود تغذیه و شرایط زندگی سالم تر باشد. گاهی بلوغ در دختران خیلی چاق یا مبتلا به دیابت یا ورزشکاران دیرتر اتفاق می افتد
صفات ثانویه جنسی در برابر صفات اولیه
هر نوزاد دختری با صفات اولیه جنسی که شامل رحم ، دو عدد لوله رحمی ،دو عدد تخمدان ، واژن و دستگاه تناسلی خارجی است متولد می شود ولی رشد و ایجاد صفات ثانویه جنسی بسته به شروع بلوغ و فعال شدن تخمدانها و ترشح هورمون استروژن دارد. صفات ثانویه جنسی یا همان علائم بلوغ جسمانی در دختران شامل این موارد است
رشد پستانها ، پیدایش موهای زائد در ناحیه تناسلی و زیر بغل ، تبدیل شکل کودکانه بدن به فرم بزرگسالی ، تغییر صدای کودکانه به زنانه ، تغییرات و تحولات اسکلتی ، رشد و تحول در غدد عرقی و چربی ، رشد یا جهش سریع در قد و وزن ، تغییر پراکندگی چربی در بدن ، جوش جوانی ( آکنه ) ، تمایل به جنس مخالف و قاعدگی
همیشه در شروع و ادامه این علائم باید تفاوتهای فردی را در نظر داشت. افزایش سریع قد ( جهش قدی ) باعث افزایش 25 سانتی متری در قد دختران نوجوان می شود و این افزایش تا زمان قاعدگی سریع است
قد و جثه دختران تا 25 سالگی نیز رشد می یابد و این شامل رشد و تکامل لگن که بعدا نقش مهمی در امر زایمان دارد نیز می شود
قاعدگی معمولا آخرین علامت بلوغ در دختران است. اولین قاعدگی در دختران ایرانی بطور متوسط در 13 سالگی می باشد. داشتن آگاهی های لازم در زمان مناسب فرایند بلوغ را در فرد راحت تر و دلپذیر تر می سازد
چه زمانی به دخترانمان در خصوص قاعدگی اطلاعات دهیم ؟
پدیده بلوغ باید مورد توجه والدین و مربیان مدارس باشد بنظر می رسد بهترین زمان برای دادن اطلاعات برای هر تحولی زمانی نه چندان نزدیک و نه چندان دور از آن رخداد باشد. در مورد قاعدگی بهترین وقت زمان جهش قد در دختران می باشد که به فاصله چند ماه پدیده قاعدگی اتفاق خواهد افتاد
مجموعه اطلاعاتی که دختران در خصوص بلوغ و جنسیت می بایست کسب کنند الفبای زنانگی نامیده می شود. تجربه نشان می دهد که عدم آگاهی از این الفبا ، سلامت جسمی ، جنسی ، روانی و اجتماعی فرد را به مخاطره می اندازد. این الفبا شامل شرایط و وضعیت بلوغ و قاعدگی طبیعی و غیر طبیعی ، رفتارهای زندگی سالم از جمله تغذیه ، ورزش ، استراحت و استفاده از آفتاب ، مراجعه به پزشک یا افراد ذیصلاح برای کسب اطلاعات ، کاهش اضطراب و تشخیص و درمان بیماریها می باشد
چه زمانی مراجعه به پزشک و مشاوره با وی لازم است ؟
1- اگر قاعدگی تا سن 16 سالگی شروع نشود
2- اگر صفات ثانویه جنسی مثل جوانه زدن پستان و رویش موهای زهار تا 14 سالگی آغاز نشود
3- اگر تا سه سال بعد از جوانه زدن پستان قاعدگی شروع نشود
4- اگر 5 سال از زمان بروز اولین علامت بلوغ گذشته باشد و قاعدگی شروع نشده باشد
5- اگر بین قد و وزن با سن همزمان اختلاف فاحشی وجود داشته باشد
6- اگر بعد از برقراری قاعدگی منظم رویش موهای زبر در ناحیه صورت ، زیر چانه یا سایر قسمتهای بدن پیش آید
اضطراب و نگرانی و وجود سوالات مختلف در خصوص بلوغ برای نوجوانان و والدین وی یک امر کاملا طبیعی است
منبع: صدای سلامت
نقش محوری جوانان و نوجوانان در پیشگیری از اچ آی وی، به گفته نماینده یونیسف در ایران در آستانه روز جهانی ایدز
با نگاهی گذرا به آمار اخیر در روند شیوع اچ آی وی در جهان و در ایران می توان دریافت چرا جوانان و نوجوانان در پیشگیری از اچ آی وی نقشی محوری دارند.
تا سال 1387 از حدود 33 میلیون فردی که در سرتاسر جهان با اچ آی وی زندگی می کردند، حدود 9/4 میلیون نفر را جوانان 15 تا 24 ساله و 1/2میلیون نفر را کودکان زیر 15 سال تشکیل می دادند.
در ایران 46% از کل موارد گزارش شده مبتلایان به اچ آی وی ، در رده سنی 25 تا 34 سال قرار دارند. این یعنی رفتارهای پرخطر در دوره نوجوانی و سالهای اولیه دهه بیست سالگی آغاز می شوند. این امر همچنین بیانگر اهمیت به کارگیری برنامه های پیشگیری منطبق با نیازها و رفتارهای جوانان و به منظور کمک به معکوس کردن روند شیوع اچ آی وی و همین طور لزوم آموزشهای جامع و اقداماتی برای پایان دادن به انگ و تبیعض علیه افراد مبتلاست .
با در نظر گرفتن جمعیت جوان ایران، تغییر الگوی انتقال اچ آی وی از اعتیاد تزریقی به روابط جنسی اهمیت بیشتری پیدا می کند که باید برای مقابله با آن آماده بود. همچنین با توجه به انگ اجتماعی که در همه جای دنیا زنان مبتلا را بسیار بیشتر و گسترده تر از مردان هدف قرار داده است، ابعاد جنسیتی این موضوع اهمیت بیشتری پیدا می کند. همه ما می دانیم شیوع اچ آی وی در میان زنان به معنای افزایش خطر برای کودکان متولد نشده است و ما در ایران از فرصتی طلایی بهره مندیم: ما با حداقل منابع می توانیم به راحتی از انتقال از طریق ارتباطات جنسی پیشگیری کنیم. اگر ما هم اکنون و قبل از اینکه خیلی دیر شود تلاش نکنیم عواقب تغییر الگوی انتقال می تواند زیانهایی به بار آورد که متوقف ساختن و کنترل آنها نیازمند منابع بسیار گسترده تر خواهد بود.
هدف یونیسف در جمهوری اسلامی ایران کسب اطمینان از توانمندسازی نوجوانان و جوانان، به ویژه گروه در معرض خطر به خصوص نوجوانان آسیب پذیر، توسط دانش و مهارتهای لازم برای مراقبت از خود در برابر اچ آی وی است. پروژه مراکز خدمات دوستدار نوجوان با حمایت یونیسف و نظارت وزارت بهداشت و آموزش پزشکی برنامه ای است با محوریت جوانان که هدف از آن توانمندسازی جوانان توسط خود جوانان است.
اما تغییر رفتارهای پرخطر امری نیست که در یک روز و یا توسط یک شخص محقق شود. برای ایجاد چنین تغییری باید نقش آفرینان حوزه های مختلف با اقدامی متحد وارد میدان شوند. بالا بردن سطح آگاهی، اطلاع رسانی و تقویت مهارتها در مدارس نقشی مهم در پیشگیری از اچ آی وی به ویژه در کشوری مانند ایران که نرخ ثبت نام مدارس در آن بالاست، ایفا می کند. در واقع آموزش پایه مناسب خود یک عامل حمایت کننده قوی در پیشگیری از خطر اچ آی وی محسوب می شود. با آموزش دانش آموزان در زمینه مهارتهای زندگی و آموزش معلمان و والدین در زمینه تشخیص فاکتورهای خطر، مدارس می توانند در خط مقدم مداخلات پیشگیری از ایدز قرار بگیرند.
در دنیای امروز که کودکان و نوجوانان دسترسی بسیار گسترده تری به انواع رسانه ها دارند، نقش رسانه های صوتی و تصویری داخلی، همچنین مطبوعات و رسانه های آنلاین در ارائه برنامه هایی منطبق با سن و فرهنگ کشور و البته با اطلاعاتی دقیق در مورد رفتارهای پرخطر، بسیار پر رنگ است.
امیدواریم با بسیج عمومی کلیه سطوح اجتماع برای اطلاع رسانی متناسب در زمینه پیشگیری از اچ آی وی، بتوانیم کاهشی چشمگیر در شیوع رفتارهای پرخطر در میان جوانان و نوجوانان را شاهد باشیم و به رسیدن به نسلی عاری از اچ آی وی و ایدز نزدیک تر شویم. به هر حال ما پیشتر نیز با تعهد به اهداف توسعه هزاره و به خصوص هدف شماره شش مسوولیت خود را در این امر اعلام کرده ایم.
1- آمارها برگرفته از سایت جهانی یونیسف" پایش وضعیت زنان و کودکان در حوزه اچ آی وی"http://www.childinfo.org/hiv_aids.html
2- گزارش وزارت بهداشت و آموزش پزشکی سال 1389
منبع: یونیسف
انقراض تنبیه در مدارس؟
علی شیروانی
وقتی اولین بار فیلم آزار بیمارگونه کودکان دانش آموز توسط معلم را از اینترنت دیدم ناخود آگاه یاد و خاطره سالهای دور در ذهنم مجسم شد:
روستای ما از نظر مدرسه درمرکزیت روستاهای اطراف بود . دانش آموزان زیادی از روستاهای اطراف با پای پیاده به روستای ما می آمدند که این مدرسه در دو شیفت پذیرای دانش آموزان بود .در حالی که معلم های ما اغلب مهربان بودند و حتی اتفاق می افتاد که کتاب های داستان را دربین دانش آموزان توزیع می کردند و گاها هم به دعوت والدین مهربان روستایی به خانه هایشان می رفتند و شام یا نهار را در جمع این خانواده ها می گذراندند ، اما ناظم مدرسه ما فرد بد اخلاق وبد رفتاری بود . الان که 4 دهه از عمرم سپری شده است وقتی گذشته را به یاد می آورم برای من شکی باقی نمی ماند که چه بسا آن فرد کاملا بیمار بود ه و با آزار کودکان لذت می برد . بهترین تفریح این فرد شنیدن صدای ترکه چوب اناری بود که بر کف دستان نحیف دانش آموزان فرود می آمد .از آن جایی که ما ساکن همان روستایی بودیم که مدرسه درآن قرار داشت خیلی زود به مدرسه می رسیدیم و به همین دلیل همواره بهانه آزار را از ناظم مدرسه سلب می کردیم اما بیچاره آنهایی بودند که باید از روستاهای دور به مدرسه می رسیدند . کودکان 7 تا 12 ساله ای که برای رسیدن به مدرسه در صبح سرد زمستان باید از ساعت 6 صبح حرکت می کردند تا به موقع به مدرسه برسند اما به دلیل بارش باران و برف بسیاری از موارد اتفاق می افتاد که با تاخیر از راه می رسیدند . وسط حیاط مدرسه یک حوض بزرگ آب قرار داشت قرار داشت که در عین زیبایی به کابوس وحشتناکی برای کودکان بدل شده بود ؛ در روزهای سرد زمستان که آب حوض از شدت سرما یخ می بست ناظم مدرسه با ترکه چوب انار در دست که دو، سه تای دیگر راهم به عنوان یدک در کنارش به درخت تکیه داده بود ، با خوشحالی منتظر دانش آموزانی بود که با تاخیر از راه می رسیدند ، ما ازراهروی مدرسه و با اندوه خاص دوران کودکی هر روز شاهد التماس کودکانی بودیم که سعی می کردند کمتر چوب بخورند ، دستان لرزانی که باید در آب یخ بسته حوض قرار می گرفتند تا آماده شوند که ناظم بتواند با شدت هر چه تمام تر ترکه چوب انار را بر این دستان نحیف و یخ زده فرود آورد ... فیلم مدرسه جیرفت را که دیدم بلافاصله فیلم سالهای مدرسه برای من تداعی شده بود .
به راستی این نظام مندرس آموزش و پرورش پس کی می خواهد قبای نو به تن کند ؟ دانش آموزان ما چه زمانی نسیم عشق و صلح و مدارا را از راهروهای فرسوده مدارس تنفس خواهند کرد ؟ به راستی پدر ها مادرها در چه زمانی بدون نگرانی و با اشتیاق و به دور از ترس و واهمه از آزار و ترس از عدم موفقیت فرزند و هراس ازعدم همراهی دوست خوب و... جگر گوشه های خود را راهی مدرسه خواهند کرد ؟ وزارت آموزش و پرورش که هسته های مختلف گزینشی را احیاء کرده تا چه اندازه بر سلامت روان استخدام شده ها نظارت می کند و آیا اصلا نگران آسیب های روحی و روانی و معیشت و... معلمان است
وزیر آموزش و پرورش پس از افشای فیلم آزار دانش آموزان جیرفتی با خیالی راحت و با آرامشی که شاید حاصل از اطمینان وی از عدم امکان طرح سوال و استیضاح وی از طرف همکاران قدیمی خود در مجلس باشد ، با لبخند اعلام داشته است : "تنبیه در مدارس ما منقرض شده است " . آنچه البته رو به انقراض می رود روحیه مدارا و محبت در نظام آموزش و پرورش است که شواهد این روزها خود دلایل متعدد این مدعاست . وزیر آموزش و پرورش در حالی از انقراض تنبیه دانش آموزان در مداس سخن می گوید که کافی است هر کدام از ما لحظاتی را در پشت درب مدارسی که صدای بلندگوی صبحگاهی آن به گوش می رسد بایستیم و گوش فرا دهیم آن وقت مشخص خواهد شد چه دستاوردهای مهمی در آموزش و پرورش رو به انقراص می رود ؟
کدام مدرسه تهران را می شناسید که خود کودکان ، با آوازهای شاد کودکانه مجری برنامه صبحگاهی باشند ، در کدام مدرسه است که برنامه های دیکته شده از راس وزارت خانه در آن اجرا نشود .و به راستی چرا دانش آموزان ما این همه از مدارس گریزانند ؟
با این که از پذیرش پیمان نامه جهانی حقوق کودکان توسط کشور ما سال ها می گذرد متاسفانه متولین امور کودکان هیچگاه نتوانسته اند راه را برای اجرای مفاد آن هموار کنند . با اینکه انواع و اقسام نیروهای نظامی و انتظامی و امنیتی در کشور فعالیت می کنند اما هنوز هم خلا حاصل از فقدان پلیس ویژه کودکان برای مسئولین به اثبات نرسیده است ، هنوز هم کودکانی که در خانه و در مدرسه و محیط کار و...مورد آزار قرار می گیرند نمی توانند به مراکزمطمئنی مراجعه و اعلام کنند که مورد آزار قرار گرفته اند .
آزار کودکان و نوجوانان با شیب بسیار زیاد در حال افزایش است ، آمار ها و ارقام و مشاهدات نشان از روند رو به رشد کودک آزاری دارند ، وزارت آموزش و پرورش به جای تحلیل و بررسی مواردی از قبیل : دلایل روند رو به رشد خشونت در بین دانش آموزان ، روند رو به نزول سن اعتیاد در دوران کودکی و در بین دانش آموزان ، روند رو به رشد تنبیه بدنی دانش آموزان توسط معلمان ، روند رو به رشد آمار کودکان بازمانده از تحصیل ، روند رو به رشد آمار دانش آموزان مردودی و... به موارد حاشیه ای می پردازد . آموزش و پرورش باید به جایگاه واقعی اش که تعلیم و تربیت فرزندان و آینده سازان این آب و خاک است بازگردد.
در بین کم خونیها آنمی فقر آهن ، شایعترین کم خونی نه تنها در ایران بلکه در جهان به شمار میرود از آنجا که اهن در بدن وظایف مهم و متعددی را برعهده دارد تلاش برای رفع کمبود آهن اهمیت بسزایی دارد برا ی این منظور استفاده از منابع آهن از قبیل گوشت و تخم مرغ ( دارای آهن هم ) غلات و سبزیجات و میوهها ( دارای آهن غیر هم ) توصیه میشود .
به گزارش خبرنگار سایت پزشکان بدون مرز ، کمخونی وضعیتی است که در آن تعداد یا اندازه گلبولهای قرمز و یا مقدار هموگلوبین موجود در خون کاهش یافته و تبادل اکسیژن و دیاکسیدکربن بین خون و سلولهادچار اختلال میشود. از علل ایجادکننده کمخونی میتوان کمبودهای تغذیهای، خونریزی، ناهنجاریهای ژنتیکی، بیماریهای مزمن و یا مسمومیتهای دارویی را نام برد.
منظور از کمخونیهای تغذیه ای کمخونیهایی است که در اثر دریافت ناکافی مواد مغذی ایجاد میشوند.
از مهمترین مواد مغذی جهت خونسازی که کمبود آنها موجب بروز کمخونی میشود میتوان به آهن، ویتامین ب ۱۲ و اسیدفولیک اشاره کرد. از بین آنها کمخونی ناشی از فقر آهن یکی از شایعترین کمخونیهای تغذیهای است.
● کمخونی ناشی از فقر آهن
فقر آهن یکی از شایعترین اختلالات تغذیهای در کشورهای در حال توسعه و مهمترین علت کمخونی تغذیهای در کودکان و زنان در سنین باروری است که با ایجاد گلبولهای قرمز کوچک و کاهش میزان هموگلوبین مشخص میشود که این بیماری سبب اتلاف منابع و مراقبتهای بهداشتی، کاهش بهرهوری در اثر افزایش میزان مرگ و میر ابتلا به بیماری در مادران و کودکان و بالاخره کاهش ظرفیت جسمی و روانی در بخش بزرگی از جامعه میشود.
● میزان نیاز به آهن
میزان نیاز به آهن براساس سن، جنس و وضعیت فیزیولوژیکی افراد متفاوت است. مثلا زنان باردار به علت افزایش حجم خون، رشد جنین و جفت و سایر بافتها به آهن بیشتری نیاز دارند. به همین دلیل بیش از سایرین در معرض خطر کمخونی قرار دارند. در شیرخواران در صورت سلامت مادران، میزان آهن موجود در شیر مادر برای ۶ـ۴ ماه اول زندگی کافی است. ولی در مورد نوزادانی که با وزن کم متولد میشوند، ذخایر آهن کم بوده و باید از ۳ ماهگی آهن اضافی به صورت قطره خوراکی خورانده شود. همچنین بستن پیش از موقع بند ناف نیز به این دلیل که نوزاد را از یک سوم کل خونش محروم میکند، خطر فقر آهن را افزایش میدهد.
● دلایل فقر آهن
دلایل گوناگونی برای کمبود آهن وجود دارد که از آن جمله میتوان به علل زیر اشاره کرد
۱ ـ دریافت ناکافی آهن به دلیل رژیم غذایی مورد استفاده که در آن آهن کمی وجود دارد، مانند بعضی از رژیمهای گیاه خواری.
۲ ـ جذب ناکافی آهن در اثر اسهال، کاهش ترشح اسید معده، مشکلات گوارشی یا تداخلات دارویی و داروهایی مثل کلستیرامین، سایمتیدین، پانکراتین، رانیتیدین و تتراسایکلین).
۳ ـ افزایش نیاز به آهن برای افزایش حجم خون در دوران نوزادی، نوجوانی، بارداری و شیردهی.
۴ ـ خونریزی زیاد در دوران عادت ماهانه و یا در اثر جراحات یا ناشی از همورویید (بواسیر) یا بیماریهای بدخیم و انگلها. کمبود آهن در مردان بزرگسال معمولا در اثر از دست دادن خون است.
● علایم کمخونی ناشی از فقر آهن
بعضی از علایم کمخونی فقر آهن عبارتند از:
رنگ پریدگی پوست، زبان و مخاط داخل لب و پلک چشمها، خستگی زودرس، سرگیجه و سردرد، خواب رفتن و سوزن سوزن شدن دست و پاها، حالت تهوع و در کمخونی شدید گود شدن روی ناخن(ناخن قاشقی).
درمان کمخونی ناشی از فقر آهن
برای درمان کمخونی از چند روش استفاده میشود که بهترین و کمخطرترین آنها استفاده از مکملهای خوراکی است. درمان با نمکهای ساده آهن مثل سولفات فروی خوراکی کاملا موثر بوده و به شکل قرص، کپسول یا مایع است و باید مصرف آنها تا چندین ماه ادامه یابد.
به گزارش خبرنگار سایت پزشکان بدون مرز ، چنانکه این قرصها با معده خالی مصرف شوند جذب آنها بهتر و بیشتر صورت میگیرد، ولی در این حالت سبب تحریک معده و بروز مشکلات گوارشی میشوند. عوارض گوارشی ناشی از مصرف آهن نظیر تهوع، دل پیچه، سوزش قلب، اسهال یا یبوست را میتوان به حداقل رساند، به شرطی که آهن را با میزان بسیار کم مصرف کرده و به تدریج به میزان آن افزوده تا به حد مورد نیاز بدن برسد. بهتر است قرص آهن در آخر شب قبل از خواب استفاده شود تا عوارض ناشی از آن کاهش یابند.
ویتامینC جذب آهن را افزایش میدهد. به همین دلیل معمولا مصرف ویتامین C به همراه آهن پیشنهاد میشود. علاوه بر درمان دارویی باید به میزان آهن قابل جذب در غذا نیز توجه کرد. جذب آهن غذا اغلب تحت تاثیر شکل آهن موجود در آن میباشد. آهن موجود در پروتئینهای حیوانی مانند گوشت گاو، ماهی، پرندگان (آهن هم) بیشتر جذب میشود، در حالی که جذب آهن پروتئینهای گیاهی مانند سبزیها و میوهها (آهن غیرهم) کمتر میباشد. باید توجه داشت که ویتامینC جذب آهن سبزیها و میوهها (آهن غیرهم) را بیشتر میکند. مصرف چای همراه یا بلافاصله بعد از غذا میتواند جذب آهن را تاحدصفر تا پنج درصد کاهش دهد.
قهوه، تخممرغ، شیر و لبنیات، نان گندم، حبوبات (حاوی اسید فیتیک) و فیبرهای غذایی جذب آهن را به علت تشکیل کمپلکسهای نامحلول کاهش میدهند. بنابراین فرآوردههای حاوی آهن، طی یک ساعت قبل یا دو ساعت بعد از مصرف هر یک از این مواد نباید مصرف شود.
منابع غذایی آهن دار
منابع غذایی آهندار عبارتند از جگر، قلوه، گوشت قرمز، ماهی، زرده تخممرغ، سبزیهای دارای برگ سبز تیره مانند جعفری، اسفناج و حبوبات، مثل عدس و لوبیا همچنین میوههای خشک (برگهها) بخصوص برگه زردآلو و دانههای روغنی.
● عوامل افزایش دهنده جذب آهن و منابع غذایی آنها:
ـ اسید سیتریک و اسید اسکوربیک یا ویتامین ث که در آلو، خربزه، ریواس، انبه، گلابی، طالبی، گل کلم، سبزیها، آب پرتقال، لیمو شیرین، لیمو ترش، سیب و آناناس وجود دارند میتوانند عوامل افزایش دهنده جذب آهن در بدن باشند.
۲ ـ اسید مالیک و اسید تارتاریک که در هویج، سیب زمینی، چغندر، کدوتنبل، گوجه فرنگی، کلم پیچ و شلغم موجود است نیز سبب افزایش جذب آهن میشوند.
۳ ـ محصولات تخمیری مثل سس سویا نیز در این دسته از عوامل گنجانده میشود.
توصیههای کلی زیر را به کار ببندید:
۱ ـ استفاده از غذاهایی که غنی از آهن میباشند.
۲ ـ استفاده از منابع غذایی حاوی ویتامین ث هر وعده غذایی جهت جذب بهتر آهن (مثل پرتقال، گریبفروت، گوجه فرنگی، کلم، توت فرنگی، فلفل سبز، لیمو ترش)
۳ ـ گنجاندن گوشت قرمز، ماهی یا مرغ در برنامه غذایی.
۴ ـ پرهیز از مصرف چای یا قهوه همراه یا بلافاصله بعد از غذا.
۵ ـ برطرف کردن مشکلات گوارشی و یبوست.
۶ ـ تصحیح عادات غذایی غلط (مثل مصرف مواد غیر خوراکی مانند خاک، یخ) که خود از علایم کم خونی فقر آهن می باشند.
۷ ـ مشاوره با پزشک و متخصص تغذیه جهت پیشگیری به موقع و یا بهبود کمخونی.
۸ ـ استفاده از نانهایی که از خمیر ورآمده تهیه شدهاند.
۹ ـ استفاده از خشکبار مثل توت خشک، برگه آلو، انجیر خشک و کشمش که منابع خوبی از آهن هستند.
۱۰ ـ استفاده از غلات و حبوبات جوانه زده.
۱۱ ـ شست و شو و ضد عفونی کردن سبزیهایی که استفاده میکنید.
۱۲ ـ شستن کامل دستها با آب و صابون قبل از تهیه و مصرف غذا و پس از هر بار اجابت مزاج
۱۳ ـ مصرف روزانه یک قرص آهن از پایان ماه چهارم بارداری تا سه ماه پس از زایمان در زنان باردار.
۱۴ ـ مصرف قطره آهن همزمان با شروع تغذیه تکمیلی تا پایان ۲ سالگی در کودکان.
مهار کنندههای جذب آهن :
مواد غذایی حاوی فیتاتها ( مانند نانهای سبوسدار تخمیر نشده یا تهیه شده با جوش شیرین ) پلی فنولها ( مانند چای ، قهوه و اسفناج )
به گزارش خبرنگار سایت پزشکان بدون مرز ، مواد غذایی حاوی کلسیم ( مانند شیر و پنیر ) که با جذب آهن تداخل می کنند با جدا نمودن زمان مصرف و فاصله گذاری لازم بین دریافت مواد غذایی حاوی آهن با این مواد میتوان اثرات آنها را تعدیل و حتی خنثی نمود به طور مثال مصرف شیر و پنیر در میان وعدهها وعدم نوشیدن چای یا قهوه یا ساعت قبل و دو ساعت بعد از میل کردن غذا به خصوص برای خانم ها توصیه میشود البته مواردی که ذکر گردید در مورد آهن غیر هم صدق می کند آهن هم تحت تاثیر عوامل بازدارنده اشاره شده قرار نمیگیرد .
از سوسیس، کالباس، کنسرو گوشت، برگرها و سایر فرآوردههای گوشتی به علت دارا بودن مقادیر بالای سدیم باید پرهیز کرد. سبزیهای کنسرو شده در آب نمک، زیتون شور، چیپس و سایر تنقلات شور نیز نباید مصرف شوند.
ماهی دودی یا کنسرو شده و تن ماهی سرشار از سدیم هستند.
سسها، سوپها، قرصهای گوشت، کنسرو لوبیا و سایر غذاهای آماده مصرف میتواند سبب تشدید بیماری شود.
مصرف الکل با فشار بالا ارتباط داشته و میتواند سبب تشدید بیماری شود.
در طبخ به جای کره و روغن نباتی جامد بهتر است از روغن زیتون، سویا و کانولا استفاده کرد.
مواد حاوی کافئین از قبیل قهوه، چای، نوشابههای کولا و شکلات، سبب افزایش فشارخون میشوند و باید در حد اعتدال مصرف شوند.
● مواد غذایی فزایشدهندههای میزان آهن :
عموماً اعتقاد پزشکان بر این است که افراد دچار پرفشاری، نیاز به کاهش دریافت سدیم دارند. پتاسیم و کلسیم اضافی نیز میتواند به کاهش فشارخون کمک کند.
جگر، قلوه ، گوشت قرمز، ماهی، زرده تخم مرغ ، سبزی های دارای برگ سبز تیره مانند جعفری ، اسفناج و حبوبات ؛ مثل عدس و لوبیا، هم چنین میوه های خشک ( برگه ها) به خصوص برگه زرد آلو و دانه های روغنی.
استفاده از مواد غذایی دارای ویتامین ث، انواع سبزیهای تازه، فلفل سبز، گوجه فرنگی، کلم، میوههای تازه بخصوص پرتقال، لیمو و سایر مرکبات همراه با غذا که سبب میشوند آهن بیشتر جذب شود.
مواد غذایی حاوی ویتامین ث ( مانند مرکبات ، طالبی ، آناناس ) که مصرف همزمان آنها با مواد غذایی حاوی آهن به جذب این ماده معدنی مهم کمک میکند .اسید استیک ، اسید مالیک ، اسید تارتاریک و اسید سیتریک که از منابع غذایی آن ها میتوان به هویج ، سیب زمینی ، چغندر ، کدو تنبل ، گوجه فرنگی ، کلم پیچ و شلغم اشاره نمود .
موز، زردآلو، انجیر، گریپ فروت، هلو، انگور و آلو میوههایی سرشار از پتاسیم هستند و سیبزمینی، سیر، براکلی، کدو سبز، قارچ و گوجه فرنگی و سبزیها سرشار از پتاسیم هستند. حبوبات نیز از این نظر غنیاند.
میوهها و سبزیها دارای مقدار کم سدیم هستند و باید به وفور مصرف شوند. در مطالعات مقایسهای میان گیاه خواران با افراد غیرگیاهخوار، مشاهده شده است که متوسط فشارخون گیاه خواران کمتر است. یکی از علل این تفاوت را دریافت بیشتر پتاسیم در گیاه خواران دانستهاند.
مرکبات، توتها و سبزیهای دارای برگ سبز، منابع خوب ویتامین ث هستند. دریافت کم این ویتامین با پرفشاری ارتباط دارد. مصرف مکمل ویتامین ث در افراد دچار پرفشاری و همچنین افراد سالم سبب کاهش فشارخون میشود.
گوشت و مرغ طبخ شده بدون نمک برای افراد دچار پرفشاری توصیه میشود. برای معطر کردن گوشت میتوان از سبزیهای معطر، ادویهها و میوهها استفاده کرد. به عنوان مثال برای گوشت گوسفند از مرزنگوش و مریم گلی، برای مرغ از شوید و ترخون و برای جگر از پرتقال میتوان استفاده کرد.
به گزارش خبرنگار سایت پزشکان بدون مرز ، ماهی تازه، منجمد یا کنسرو شده بدون آب نمک خوب هستند. میتوان ماهی را با برگ بو، شوید، فلفل قرمز و سیاه، ادویهها، مرکبات، سسهای خانگی بدون نمک و سایر سبزیها معطر کرد. ماهیهای حاوی اسیدهای چرب مفید از قبیل حلوا، قزلآلا و قباد چندین بار در هفته توصیه میشوند.
سبزیهای ریشهای مثل سیب زمینی، همچنین برنج، ماکارونی، رشتهها و حلیم بدون نمک و همچنین مواد نشاستهای دارای سدیم کم هستند و میتوان به عنوان پایهای برای وعده غذایی از آنها استفاده کرد.
دانه کنجد و سبزیهای برگ سبز، منابع کم سدیم و تامین کننده کلسیم هستند.
سیر نیز به کاهش فشارخون کمک میکند.
در ضمن مصرف همزمان محصولات تخمیری مثل سویا سس و بعضی از مواد غذایی حاوی سیستئین مثل گوشت گاو ، گوسفند ، جگر مرغ و ماهی همراه و همزمان با مواد غذایی حاوی اهن غیر هم به بالا بردن سطح جذب کمک مینماید .
▪ کاهش وزن و حفظ وزن طبیعی از ارکان اساسی هر برنامه طراحی شده جهت مقابله با پرفشاری هستند.
▪ نیاز روزانه یک فرد بزرگسال به نمک یک دهم قاشق چایخوری است. مقادیر بیشتر نمک فقط در شرایط آب و هوایی گرم و یا در طول شیردهی لازم است. در این موارد یک قاشق چایخوری نمک کافی خواهد بود.
▪ برای کاهش فشارخون پیاده روی سریع ۳۰ تا ۴۵ دقیقه در روز و ۳ تا ۵ بار در هفته توصیه میشود.
▪ مصرف سیگار سبب تشدید پرفشاری شده بنابراین توصیه به ترک سیگار میشود.
با رعایت نکات فوق برای حفظ سلامتی ، شادکامی و افزایش توان ذهنی و اندیشه و تقویت نیروی دفاعی بدن تان از همین امروز برای رفع کم خونی فقر آهن اقدام کنید چرا که فردا و فرداهای دیگر بسیار دیر خواهد بود .
البته لازم به یادآوری است که این توصیه در صورتی موثر واقع میشود که دفع آهن شما خارج از کنترل نباشد ( مانند پریودهای طولانی یا هموروئید یا لکه بینیهای به فیبروم و…)
منبع: پزشکان بدون مرز
مسمومیت و به ویژه مسمومیت کودکان یکی از شایعترین مراجعات به اورژانسهاست.هر روزه تعداد زیادی از کودکان به واسطه سهلانگاری و بیدقتی والدین، دچار مسمومیت شده و راهی بیمارستان میگردند.این مسمومیتها میتواند علل گوناگونی داشته باشد. از مهمترین علل مسمومیت در کودکان مسمومیت غذایی، دارویی و مسمومیت با مایعاتی مثل شویندهها یا مواد هیدروکربنی است...
اکثر مسمومیتها در سنین 2 تا 3 سالگی کودک که سن تجربه مواد پیرامون با دهان است رخ میدهد. به طور کلی از زمانی که کودک نوپا میشود و به راه میافتد، مسوولیت مراقبت از او سنگینتر میشود. کودکان در این سنین، علاوه بر مسمومیت ممکن است به دلیل تجربه دهانی، هر مادهای که در اطرافشان وجود دارد را به دهان ببرند و در نتیجه ی این کار، دچار خفگی ناشی از گیر کردن آن ها در مجرای تنفسی شوند.
علت شیوع مسمومیت در این سن، علاوه بر حس کنجکاوی کودک میتواند ناشی از عدم نگهداری مناسب داروها و مواد شوینده و شیمیایی در خانه باشد.
مسمومیت چگونه اتفاق میافتد؟
مسمومیت در کودکان عمدتا به وسیله داروها که به عل سهل انگاری و بی دقتی والدین در دسترس کودک قرار میگیرند، یا به وسیله مواد شیمیایی مثل نفت، جوهر نمک، سفیدکنندهها و انواع مواد شوینده ایجاد میشود.
به طور کلی هر ماده شیمیایی که برای کودک جذابیت داشته باشد و کنجکاوی و توجه او را جلب کند، میتواند برایش خطرناک باشد و باعث مسمومیت شود.
علائم مسمومیت در کودک
گاهی ممکن است پدر یا مادر، کودک را در حال بازی کردن با دارو پیدا کنند. چنانچه والدین، کودک را در این حال پیدا کردند و شک داشتند که آیا دارو خورده است یا نه، نباید منتظر بروز علائم مسمومیت در کودک شوند، زیرا در ساعات اولیه ی مصرف دارو ممکن است هیچ علائمی در کودک بروز نکند.
گاهی دیده شده که بیعلامتی در کودک باعث عدم مراجعه ی به موقع بیمار به مراکز درمانی می شود و وقتی علائم اصلی پس از چند ساعت ظاهر میشوند، یا دیگر کار از کار گذشته یا به دلیل همین سهلانگاری و عدم آگاهی باید منتظر عواقبی باشیم که شاید غیرقابل جبران باشد.
بنابراین والدین به محض دیدن یا حتی مشکوک شدن به مصرف دارو یا مواد شیمیایی مثل جوهر نمک ، نفت و بنزین و ... توسط کودک، باید هر چه سریعتر به اورژانس مراجعه کنند و نباید منتظر بروز علائم مسمومیت در کودک باشند، یا این که حتیالامکان با یک مرکز پزشکی یا اورژانس یا مراکز پیش اورژانسی مثل 115 تماس بگیرند و موضوع را برای آنها توضیح دهند و از آنها در ارتباط با این حادثه مشاوره بگیرند و در صورت لزوم به آن مرکز مراجعه کنند.
به یاد داشته باشید اساس برخورد با مسمومیتها درمان به موقع آن است.
بیشتر موارد مسمومیت با دارو، مسمومیت با داروهای آرامبخش است ، زیرا در اغلب خانوادهها قرصهای آرامبخش و ضدافسردگی به وفور پیدا میشود. به دنبال مصرف این داروها ، علائمی مثل خوابآلودگی در کودک ظاهر میشود. البته این علائم پس از چند ساعت بروز میکنند. در این حالت والدین به پزشک مراجعه می کنند که دیگر دیر خواهد بود.
بنابراین والدین به محض دیدن یا مشکوک شدن به مصرف داروها، چنانچه کودک در سنی است که میتواند حرف بزند، از او سوال کنند که آیا دارو خورده و چه تعدادی خورده و البته لازم به ذکر است والدین باید در کمال خونسردی و با آرامش از کودک سوال کنند تا کودک به دلیل ترس یا نگرانی به آنها دروغ نگوید. اگر هم کودک در سنی است که نمیتواند حرف بزند یا توضیح دهد، حتما لازم است به بیمارستان مراجعه کنند تا پزشک به آنها این اطمینان را بدهد که کودکشان دارویی مصرف نکرده است.
هنگام مراجعه به مرکز درمانی، والدین باید دارویی را که حدس میزنند کودکشان مصرف کرده، همراه خود ببرند. این موضوع به روند درمان کمک زیادی میکند.
در مواقعی که هنوز علائم مصرف دارو در کودک ظاهر نشده، پزشک به والدین توصیه میکند کودک را تحت نظر بگیرند و چنانچه کودک علائم خاصی را (که البته برای هر دارو علائم اختصاصی است) از خود نشان داد حتما مجددا به اورژانس مراجعه کنند.
سمومی که علائم حادتر ایجاد میکنند
علائم مسمومیت در کودکان با مصرف مایعاتی مثل بنزین و نفت بسیار حادتر از داروهاست و علائم آن تاخیری نبوده و خیلی زود بروز می کند، مثلا بنزین به دلیل پایین بودن نقطه تبخیر آن، بعد از مصرف سریعا شروع به تبخیر میکند و همچنین به دلیل طعم بد آن، کودک حتما شکایت میکند و بیقرار میشود
یا در مورد مواد شویندهای مثل جوهرنمک یا سفیدکنندهها، بلافاصله کودک بعد از مصرف به دلیل سوزش و همچنین عدم توانایی فرو بردن بزاق دهان و خروج بزاق از دهان، ناآرام و بیقرار میشود. بنابراین والدین خیلی سریع متوجه مصرف این مواد شیمیایی خواهند شد.
خوددرمانی اکیدا ممنوع
باور اشتباهی که در بین مردم وجود دارد این است که فکر میکنند چنانچه فردی دارویی را مصرف کرد و دچار مسمومیت شد، باید وی را وادار به استفراغ کنند. این کار کاملا از نظر علمی اشتباه و در واقع یک باور غلط است. اما اگر کودک یا فردی که با مصرف دارو مسموم شده، خود به خود استفراغ کرد، نه تنها مشکلی ایجاد نمیکند، بلکه خیلی هم به روند درمان کمک میکند، چون باعث جذب کمتر دارو می شود.
در گذشته داروهایی وجود داشت که در چنین مواردی به بیمار می دادند تا استفراغ کند، ولی اکنون این کار از نظر جوامع بینالمللی رد شده است و چنین درمانی دیگر در مراکز درمانی انجام نمیشود. چنانچه یک ساعت از مصرف دارو گذشته باشد، دارو از معده خارج و وارد روده میشود. بنابراین شستشوی معده و استفراغ بیفایده خواهد بود.
در چنین شرایطی پزشک به بیمار دارویی به نام "ذغال فعال" میخوراند که این دارو با مواد سمی ترکیب میشود و از جذب این مواد سمی توسط بدن جلوگیری کرده و از این طریق آنها را از بدن دفع میکند.
چنانچه کودک بر اثر مصرف مایعاتی مثل نفت و بنزین دچار مسمومیت شود، استفراغ خود به خودی یا تحریک به استفراغ خیلی خطرناک خواهد بود، چراکه با استفراغ ممکن است مقداری از بخارات یا ماده شیمیایی وارد سیستم تنفسی شود که همین امر باعث سوختگی دستگاه تنفس خواهد شد. از آنجا که سوختگی دستگاه تنفس به خصوص در کودکان بسیار خطرناک است و عواقب سویی را در پی دارد، پزشکان در چنین مواردی هیچ گونه دارویی یا حتی ذغال فعال به فرد مسموم نمیدهند و تنها کاری که انجام می دهند، کنترل علائم تنفسی فرد است.
توصیه هایی برای پیشگیری از مسمومیت
1 ـ کودکان، به خصوص کودکانی که تازه راه میافتند، بیشتر در معرض خطر مسمومیت قرار دارند. پس باید آن ها را همیشه تحت نظر داشت، زیرا آنها خیلی سریع عمل میکنند و لحظهای غفلت ممکن است باعث مسمومیتشان شود.
2 ـ داروها را در مقابل چشم کودکان مصرف نکنید. داروها به دلیل رنگهای زیبا برای کودک جذابیت دارد و ممکن است بخواهد از شما تقلید کند و دارو را دور از چشم شما مصرف کند.
3 ـ به کودکان خود آموزشهای لازم را در ارتباط با خطرات داروها و دیگر مواد شیمیایی موجود در منزل بدهید.
4 ـ داروهای تاریخ گذشته را دور بریزید. همچنین آنها را در جایی دور از دسترس کودکان نگهدار کنید.
منبع: نگاهک
دوازده اسطوره دربارهی کار کودک
نویسنده: سوسن بهار
تعریف کودک: بر طبق کنوانسیون حقوق کودکان، به کلیهی افراد زیر هجده سال، کودک اطلاق میشود.
کار کودک:
مبنای این تعریف بر گزارش "یونیسف" در سال 1997، که یکی از پایهایترین و در واقع، اولین گزارش معتبر و مکتوب دربارهی کار کودکان در دهههای اخیر است (The State of the World Children) و من در همان سال آن را از انگلیسی به فارسی ترجمه کردم، متکی است، که مبتنی بر چهار اسطوره است. در این بحث البته، من تبیین خاص خودم را به صورت دوازده اسطوره دربارهی کار کودک، که چهارتای آن را یونیسف میگوید، شش تای آن را ما در "گلوبال مارش" توضیح دادهایم، و دو تای آن هم درافزوده ی خودم است، تقدیم حضورتان میکنم.
در تبیین یونیسف، کار کودک از کار مخرب و زیانبخش، تا کاری که سبب رشد و تقویت جسمی و فکری او می شود و به تحصیل و تفریحاش هم ضرری نمیرساند را شامل میشود. "یونیسف" میگوید: "بین این دو قطب متضاد، یک فضای کاری وسیع خاکستری وجود دارد، که لزوماً استثمار کودک نیست."
در تبیین یونیسف، کار کودک این طور توضیح داده میشود:
، کار تمام وقت در سنین پایین؛
، ساعات طولانی کار در روز؛
، کار همراه با هیجان و فشار غیر قابل تحمل فیزیکی، اجتماعی و روانی؛
، زندگی و کار خیابانی؛
، حقوق ناکافی و غیر متناسب با کار؛
، کاری که مانع از تحصیل میشود؛
، و کاری که به ارزش وجودی و شخصیتی کودک لطمه میزند، مانند: بردگی مزدی و استثمار جنسی.
در همین نگاه اول میبینیم، که "یونیسف" کار کودک را به نوعی اجتناب ناپذیر میانگارد. و در نتیجه، خواهان تبدیل آن به انواع بیخطرتر و راحتتر است. مثلاً اگر ساعات کار طولانی نباشد؛ اگر هم راه با هیجان نباشد؛ اگر حقوق کافی و متناسب با کار داشته باشد؛ و اگر کار مانع از تحصیل کودک نشود؛ اما آیا کودک، اساساً، باید کار کند؟!
لازم به توضیح است، که اولاً آشنایی با مقولهی کار کودک در سطح جهان و همچنین گسترش ابعاد آن، از زمان انتشار این گزارش تاکنون ، یک سیر تاریخی را پیموده است، چنان که دیگر حتی یونیسف هم نمیتواند خواهان حقوق کافی و متناسب برای کودک کارگر باشد، بلکه امروزه نفس مقولهی کار کودک و ممنوعیت آن مدنظر است.
توضیح دیگر این که، بنا به مادهی 138 سازمان جهانی کار، (ILO) ممنوعیت کار برای کودک تا سن پانزده سالگی تعیین شده است. بنا به همین کنوانسیون، کودک از سن چهارده سالگی میتواند هفتهای دوازده ساعت کار سفید، که کار شیفتی نباشد، کار شبانه نباشد و... ، را انجام بدهد. اما به یمن تلاش سرمایهداری در تبلیغ تئوری "نسبیت فرهنگی"، این حداقل سن برای اشتغال به کار برای کودکان در کشورهای غیر پیشرفته یا کشورهای "جهان سوم"، به دوازده سالگی تقلیل یافته است.
با توجه به درکی که امروزه در جنبش لغو کار کودک از مقولهی کار کودک داریم، اجازه میخواهم "کار کودک" را اینطور تعریف کنم: هر نوع فعالیتی، که به جبر امرار معاش کودک و خانوادهی او به کودک تحمیل میشود، "کار" است و ما میباید خواهان لغو آن باشیم. حتی کاری که مانع از تحصیل کودک هم نشود، "کار" است و جسم کودک را خسته و پژمرده میکند؛ چرا که او باید هم به درسش برسد و هم به کار بپردازد.
وجود تعاریفی که حقیقت کار کودک را توضیح نمیدهد، در اثر سمپاتی به تئوری "نسبیت فرهنگی" است، که البته نامرئی است و به قول گفتنی باید در لابلای سطور خوانده شود. ما در طی سالهای اخیر در جنبش لغو کار کودک شاهد تعاریفی از این دست زیاد بودهایم. خانم "ویربه که یورگنسن"، مسوول "سازمان نجات کودک" در نروژ، با توجه به واقعیت کار کودک در کشورهای در حال رشد، در سال 1997، خواهان حق بیمه و استخدام رسمی کارگران کوچک ده سال به بالا شده بود. ظاهر قضیه، انسانی و ضروری مینمود. اما نتیجهی این عمل، تقلیل سن کودکی، توقف رشد کودک، باز نهادن دست بهرهکشان برای به کارگیری بیشتر "و این بار قانونی" کودک، و نهایتاً الزام به کار کودک بود.
همهی ما میدانیم، که قوانین در جامعهی بشری نه کافی هستند و نه ضمانت اجرایی دارند، اما با این همه نفس وجود قوانین، در خود، بیانگر ارزشهای اجتماعی و طبیعتاً حاصل سالها کار و مبارزهی طبقات محروم و آزادی خواهان جامعه میباشند. و تصویب قوانینی که کار کودک از ده سالگی را مجاز میشمرد، هر چند که ظاهری انسان دوستانه داشته باشد، اما یک پست رفت و بازستانی دستآوردهای جامعهی بشری در این رابطه است.
انواع کار کودک:
”The State of the World Children” انواع کار کودک را چنین بیان میکند: کار کودک را میشود به شاخههای اصلی: کار خانگی، کار بردگی، کار در مزارع و کارخانهها، کار در خیابان، تنفروشی، و کاری که در خانوادهها به ویژه بر دختران تحمیل می¬شود، تقسیم کرد.
من با این تعریف، اصولاً مخالفتی جز این که در آن برای سرپوش گذاشتن بر واقعیات جامعهی سرمایهداری، به کار خانگی کودکان به عنوان اولین کار اشاره میشود، ندارم. در دنیایی زندگی میکنیم، که در حدود 250 میلیون بردهی قرض سه تا چهاردهساله وجود دارند. و کار کودکان در کارخانهها و کارگاههای کوچک هم وسیع است و هم بعدی جهانی دارد، که بعداً به آن میپردازم. نکتهی دیگر هم این که، در این تبیین خود تعریف کار خانگی نیز باید تغییر کند؛ چرا که امروزه بسیاری از کارهای قطعهکاری، سریدوزی، پرس آلومینیم، دارهای قالیبافی، پیچ و مهرهسازی و... به محیط خانه کشانده شدهاند و زنان و کودکان، ضمن رسیدن به سایر کارهای روزمرهی خانه، به این کارها هم میپردازند.
به گزارش "یونیسف"، و به عنوان نمونه، در مجارستان 34 درصد کودکان زیر چهارده سال به کارهای خانگی، یعنی خدمتکاری، مشغولند. به نظر "یونیسف"، کار بردگی بیشتر در جنوب آسیا وجود دارد: بردگانی که بیشتر از هشت یا نه سال ندارند. بنا به گزارشات "یونیسف"، کودکان برده در هندوستان در کارخانههای سیگارسازی و کاغذ آن، قالیبافی، صفحه و دیسکتسازی، کبریت و فشفشهسازی، ابریشمبافی، و تراش الماس و... مشغول به کارند. کارخانههای "میزانپور" و "بابدوهی" و "آسانی" واقع در ایالت "اوترا پراداش" هندوستان، که در آنها کودکان به ناچار تا بیست ساعت در روز کار میکنند، تنها یک نمونه از بردگی کودکان هستند.
"آفتاب آمد دلیل آفتاب!"، در همین قدم اول ادعای کار خانگی به کنار رفت.
در اینجا باید بر این نکته نیز تأکید کنم، که کودکان کارگر در اینگونه کارخانهها از سنین دو و سه سالگی مشغول به کارند و نه از هشت و نه سالگی. و ادامه دهم، که کار کودک و عرصههای آن امروزه از ساختن ابزارهای جراحی گرفته تا دوختن کفش "نایک" و "ری بوک" در چین، گُل یاسمن چینی برای تولید عطر در مصر و سایر کشورها، توردوزی لباسهای زیر "تریومف" و لباسهای زیر زنانه در فیلیپین، قهوهی برزیل، نیشکر و قهوهی مکزیک، جاده سازی، صنعت الکتریسته، و دباغی در ایتالیا، کشتیرانی و ماهیگیری و چرمسازی در انگلیس و کامبوج و فرانسه و آلمان و... قالیبافی، توپ فوتبالسازی در کشورهایی مثل ایران، هند و پاکستان و بنگلادش، تا کار سرفی و پادویی و خیابانی در تمامی کشورهای جهان، وجود دارد.
عرصههای کار کودک چنان متنوع و تعداد کودکان کارگر چنان زیاد است، که یونیسف در سال 1997، تنها در عرصهی کار سخت و پر مشقت، با احتساب کار کودکان در حمل آب آشامیدنی برای خانهها در آفریقا، تعداد کودکان کارگر در سراسر جهان را 400 میلیون نفر تخمین زده است.
یونیسف در این گزارش خود همچنین اسطورههای کار کودک را افشا میکند و به چهار اسطورهی خود در این رابطه میپردازد. گزارش این طور شروع میکند: "ویتور دوازده ساله در حین کار ساختمانی دچار برقگرفتگی شد و همراه پدرش جان سپرد. علت مرگ ویتور، شوک الکتریکی برق فشار قوی بود، که کابل آن را به هنگام مخلوط کردن سمنت میبایستی به طور اجتناب ناپذیر در دست میگرفت. ویتور میتوانست یکی از چند میلیون کودکی باشد، که در یکی از کشورهای غیر پیشرفته به کار سخت و پر مشقت میپردازند. ولی اینطور نیست، او در پرتقال به دنیا آمده بود و به همراه پدرش در یک بنگاه ساختمانی کار میکرد." همین گزارش اضافه میکند: "دربارهی بردگی و کار کودکان، اسطورههایی وجود دارند که باید افشا شوند."
اسطورهی اول:
"کار کودک فقط در کشورهای جهان سوم یا غیر پیشرفته وجود دارد."
یونیسف میگوید: "در آمریکا، در تحقیقاتی که در سال 1990 صورت گرفت، روشن شد اغلب کودکان مکزیکی و آمریکای لاتینی که در نیویورک زندگی میکنند، در مزارع سمپاشی شدهی پنبه مشغول کار هستند و بسیاری از آنها خود مستقیماً مورد سمپاشی قرار گرفتهاند. در ایتالیا، فقط نیممیلیون کودک در کشاورزی، چرمسازی و نساجی به بیگاری مشغول هستند. و در انگلیس، از هر پنج سانحهای که در حین انجام کار منجر به مرگ شده است، یک مورد مربوط به کودکان کارگر بوده است."
در مورد توضیح این اسطوره، باید این نکته را اضافه کنم که اگر تکیه بر وسعت و عمومیت و جهانی بودن کار کودک، به دلیل خواست لغو فوری آن صورت گیرد، امری به جا و شایسته است؛ اما اگر تکیه بر وسعت و عمومیت و جهانی بودن کار کودک، حکم قضا و قدری که گویا غیر قابل تغییر است و چون شتری است که جلوی در همهی خانهها میخوابد را پیدا میکند، آنگاه نه تنها باید آن را مورد نقد جدی قرار داد، بلکه باید نقش سرمایهداری در استثمار مضاعف کودکان کشورهای غیر پیشرفته را که در مجموع کار ساختن بیشترین و پرفروشترین تولیدات را انجام میدهند، مصرانه خاطر نشان ساخت.
تا همین چندی پیش، در حدود 98 درصد کل توپ فوتبال و تنیس جهان را کودکان چهار تا پانزده سالهی پاکستانی میساختند. و اکنون به یمن جنبش لغو کار کودک در پاکستان، این تولیدات از طریق جایگزینی کار بزرگسالان با کودکان صورت میگیرد. اما در کشورهای هند و بنگلادش و آفریقا، که بخشی از این تولیدات به آنها انتقال پیدا نموده است، در کارخانههای "نایکی" و "ری بوک"، کودکان هفده ساعت در روز کار میکنند و حقوقی معادل چهارده کرون سوئد در ماه میگیرند.
اسطورهی دوم: یونیسف، ممنوعیت کار کودک را در گرو ریشهکن ساختن فقر نمیداند و میگوید: "فقر را نمیتوان ریشهکن کرد، اما کار کودک را میتوان ممنوع ساخت." به همین خاطر است، که یونیسف نجات 50 میلیون کودک از کار را با هزینه کردن 2 درصد از بودجهی سالیانهی نظامی در جهان برای تحصیل کودکان ممکن میداند.
طبیعی است، که سعادتمندی و رفاه نهایی بشر به دگرگونی بنیادین نظام سرمایهداری بستگی دارد و فقری که به جامعهی بشری تحمیل میشود، برای رسیدن به آن دگرگونی، میباید از بین برود و برای ریشهکن ساختن آن نیز از همین امروز باید قدم برداشت. لازم به توضیح است، که در بررسی اسطورههای کار کودک که از جانب جنبش لغو کار کودک صورت گرفته است، و "یونیسف" هم بعضاً آنها را به عاریت گرفته است، راهحلهای مشخصتر و عملیتری برای این مسأله ارایه شده است.
اسطورهی سوم: "کار اکثریت کودکان در جهان سوم، در کارخانههای صادراتی صورت میگیرد."
همینجا باید بگویم، که این نهتنها اسطوره نیست، بلکه واقعیتی است که در متن گلوبالیزاسیون عمق بیشتری هم پیدا کرده است. از شیر "نستله" تا "اچ. اند. ام."، "نایکی"، "ری بوک"، "تریومف"، ابزارهای پزشکی اتاق عملهای کشورهای غربی، توپهای فوتبال، قهوه و نیشکر، چیدن گل برای تهیهی عطر در کشورهای هند، پاکستان، فیلیپین، کامبوج، چین و... گرفته تا هر چه که مارک ساخته شده در تایوان را بر خود دارد، نشان دهندهی این واقعیت بیتردید هستند. در حالیکه یونیسف ادعا دارد، فقط 5 درصد کودکان به کار در کارخانههای فراملیتی و صادراتی مشغولند.
واقعیت آن است که با جهانی شدن سرمایه، اساساً، کار در کارخانهها برای مصرف خودی دیگر معنا ندارد. اصرار بر این مسأله که کار کودکان جهان سوم، کار خانگی است و از سنت ناشی میشود، که از طرف نهادهای بینالمللی و همچنین دولتهای این کشورها صورت میگیرد، به دلیل وجود همان تئوری شوم "نسبیت فرهنگی" است، که همانطور که قبلاً نیز اشاره کردم، از طرف سازمان جهانی کار و یونیسف هم مورد استفاده قرار میگیرد.
اسطورهی چهارم: یونیسف، اسطورهی چهارم را "بایکوت اجناس" مینامد و میگوید: "این فقط شامل بخش صادراتی میشود، که فقط 5 درصد کار کودک را در بر میگیرد و شامل 95 درصد دیگر نمیشود. و از طرف دیگر، "بایکوت اجناس" ساخته شده توسط کار کودک، اساساً وقتی مطرح میشود که خود "کار کودک" بدواً به رسمیت شناخته شود."
این جا باید بگویم، که اولاً: بایکوت سمبلیک و پرنسیپال اجناس و کالاهای معینی، یک نوع ارزش فرهنگی را در خود مستتر دارد. ثانیاً: آن درصد مورد اشاره، بسیار بیشتر از 5 درصد است. و کتمان میزان واقعی آن، خود نشانهی پاشنهی آشیل برخورد "یونیسف" و نهادهای مشابه به کار کودک است. ثالثاً: یکی از وجوه به رسمیت شناختن کار کودک، و تلاش برای لغو آن، میتواند بایکوت اجناس ساخته شده توسط او باشد.
اسطورهی پنجم: این اسطوره، که من آن را اضافه میکنم، مبتنی بر کم اهمیت جلوه دادن کار کودکان کشورهای به اصطلاح "جهان سوم" یا غیر پیشرفته در تراستها و شرکتهای چند ملیتی توسط نهادهایی مانند "یونیسف" است.
شاید برای بعضی از دوستان، اسم بردن از امپریالیسم، نامربوط به نظر آید و یا حداقل نامأنوس. اما به طور واقعی در جهان سرمایهداری امروز، و در حالیکه حتی بعضی از جریانات مارکسیستی یا جریاناتی که خودشان را سوسیالیست میدانند، بحثهایی از این قبیل که در جهان معاصر با پیدایش مثلاً کارتهای اعتباری و جایگزین شدن کار انسان با ماشین، کار یدی با کار فکری عوض گردیده است، نقش پول کمرنگتر شده است، و تعاریف جدیدی لازم است؛ جهانی بودن رابطهی سرمایهداری را فراموش میکنند و از خاطر میبرند، که اگر در جایی از این کرهی خاکی، کردیت کارت اعتباری جای پول را گرفته است، اما در جای دیگر همین کرهی خاکی به خاطر سکهای پول، انسانی از گرسنگی میمیرد و یا به قتل میرسد، استفاده از واژهی امپریالیسم لازم است. از این میگذرم، که سرمایه و بهره کشی از انسان یک رابطهی اجتماعی است. و در درجهی اول، مهم نفس استثمار است. میخواهد یدی باشد یا فکری.
آنچه را که در اینجا میخواهم به آن اشاره کنم، این مسأله است که سرمایهداری جهانی در عصر گلوبالیزاسیون، یا به تعبیری بربریت مدرن، سعی و تلاش دارد تمامی این کشورها را به حیاط خلوت خود تبدیل نموده و با رویای امپراطوری سرمایه، در ذهن امثال بوش، کشورگشایی کند. هر چند که، به طور واقع، این کشورگشایی و استثمار مضاعف سالهاست وجود داشته است و حرف یا واقعیت جدیدی نیست. آنچه که آن را متمایز میکند، به ویژه بعد از به اصطلاح "نظم نوین جهانی"، بازگشت به عقب و تحمیل یک سیر قهقرایی به طبقهی کارگر و باز پس گرفتن دستآوردهای سیاسی و اجتماعی و حقوقی این طبقه در سطح جهانی است، که مستقیماً بر روی استانداردهای زندگی کل جامعهی بشری تأثیر گذاشته است.
نگاه کنید به شیوع مجدد بیماری سل، تجارت کودکان و برده فروشی، پایین رفتن سطح دست مزدها و کم شدن مزایای اجتماعی، حتی در کشورهای دارای سیستم رفاه. به طور واقع با انتقال کارخانهها و استفاده از نیروی کار ارزان یا مجانی، در قیاس با دستمزد کارگران متشکل در اتحادیههای کارگری در کشورهای غربی و استانداردهای زندگی در اینگونه کشورها، بدیل شدن کار کودکان با اشتغال بزرگسالان دیگر به یک واقعیت غیر قابل انکار بدل شده است. و با اینهمه، "یونیسف" میگوید: "فقط 5 درصد کار کودکان در این کشورها به کارخانههای صادراتی مربوط است" و به این ترتیب، استثمار کودکان در این عرصهها را اسطوره میخواند! اما همین بس که کارخانهی توپ فوتبال و تنیس "ساگا" در پاکستان به تنهایی 85 درصد توپ تنیس و فوتبال جهان را تولید میکند و تا همین چند سال پیش، بیش از 70 درصد نیروی کار این کارخانه را کودکان چهار تا شانزده ساله تشکیل میدادند. به یمن وجود جنبش لغو کار کودک و "جبههی رهایی بخش کودکان از کار بردگی" در پاکستان، کار کودکان در این کارخانه با کار والدین جایگزین شد و با استقرار مهد کودک و شیرخوارگاه در محل کار، مادران هم توانستند به کار بازگردند. البته اکنون این کار به کشورهای هم جوار پاکستان منتقل شده است. توردوزی لباس زیرهای مارک "تریومف" در فیلیپین، "نایکی" و "ری بوک" در چین، قهوه در برزیل، نی شکر و قهوه در مکزیک، تنباکو در آفریقا، ساختن ابزارهای مدرن و ظریف جراحی برای اتاق عمل در کشورهای غربی در دخمههای غیر قابل سکونت و بدون داشتن وسایل ایمنی در بنگلادش و کشورهای مشابه و... فقط نمونههایی از کار کودکان کارگر در اینگونه کشورها برای صادرات است.
به گفتهی سازمان جهانی کار، ارزانترین قیچیهایی که توسط کودکان چهار تا چهاردهساله در این دخمهها تولید میشود، در کشورهای غربی پنجاه دلار قیمت دارد. حال آن که حقوق بعضاً یک سالهی این کودکان حتی به مرز پنجاه دلار هم نمیرسد. این فقط نمونهای از عدم صحت مدعای نهادهای نام برده است. با اضافه کردن تولید مواد اولیه برای کارخانههای معتبر عطرسازی، مبلسازی و... میتوان تصویر واقعیتری به دست آورد. تازه از صنعت سکس و بازار پورنوگرافی و تجارت کودکان و سود هنگفتی که نصیب صاحبان سرمایه از این طریق میگردد، در این بحث میگذرم. فقط همین نکته بس، که تجارت دختر بچههای نهساله در دوبی و همسرنوشتان آنان در سایر کشورها در صنعت سکس و پورنوگرافی کودکان، سود هنگفتی را نصیب صاحبان این صنعت و کارخانههای فیلمسازی میکند. به راستی که مدافعان این نظام نکبتی باید کلاههایشان را بالاتر بگذارند.
بنابراین، اسطورهی پنجم را من اینطور بیان میکنم: این که کار کودکان در کارخانههای صادراتی درصد ناچیزی را شامل میشود، واقعیت ندارد!
* * *
حالا به شش اسطورهی مطرح شده از جانب "جنبش لغو کار کودک" و "دفاع از حق کودکی" ("رژه جهانی علیه کار کودک" یا "گلوبال مارش") میرسیم. ما در "جنبش لغو کار کودک"، تبیینها و اسطورههایمان از مقولهی کار کودک ر، تحت عنوان "از استثمار تا تحصیل"، این گونه تعریف کردهایم:
کار کودک چیست؟
کار کودک به کلیهی کارهایی گفته میشود، که از نظر روحی، جسمی، اجتماعی، و اخلاقی برای کودکان خطرناک بوده و بیرحمانهاند. نه همهی کارها چون بعضی کارها آساناند و کودکان، در زمانهای کوتاه و تعیین شدهای، برای کسب مهارت به آنها میپردازند. به هر تقدیر، اگر کاری مانع تحصیل شود و جلوی رشد و تواناییهای کودک را بگیرد، کار کودک نامیده میشود.
وقتی کار کودک فقط به کار کودکانی که به کار میپردازند، اطلاق میشود، باید یادآور شد که کار کودک یک مسألهی شخصی نیست، بلکه یک سیستم اجتماعی است که تولید و بازتولید میشود. و به وضعیت اجتماعی، اقتصادی و سیستم بهرهکشی جامعه مربوط است. کودکانی که در این سیکل شوربختی گرفتار میشوند، از حق طبیعی و پایهایشان برای تحصیل و یک زندگی طبیعی محروم میگردند.
هماکنون حدود 250 میلیون کودک کارگر در جهان وجود دارند، که به انواع کارهای سخت و پر مخاطره مشغولند؛ یعنی یک کودک از هر شش کودک در جهان.
سختترین نوع کار کودک
این قسم کار بر دو نوع است:
، کودکان در کارخانههای خطرناک کار میکنند، برای مثال در کارخانههایی که مواد خطرناک شیمیایی تولید میکنند. 171 میلیون کودک در اینگونه کارخانهها در سطح جهان مشغول به کارند.
، کار در سایر عرصههای خطرناک. این نوع کار که بلادرنگ باید لغو شود، شامل کارهایی مانند سربازگیری اجباری، تجارت جنسی کودکان، استفاده از کودکان در صنعت سکس و کار بردگی میباشد.
در مجموع، 179 میلیون کودک به کارهای سخت و پر مخاطره در سطح جهان مشغولند؛ یعنی یک کودک از هر هشت کودک در جهان.
هفت اسطورهی دیگر
اسطورهی اول: "کودکان باید کار کنند، چون فقر وجود دارد."
این مسأله که کودکان بخشاً مجبورند به خاطر فقر خانوادههای خود کار کنند، مسألهی چنان مهمی در نفس وجود مقولهی کار کودک نیست، بلکه گرد و خاک پاشیدن بر یک فاکت واقعی است، که کمتر اسمی از آن برده میشود. و این فاکت چیزی نیست، جز همان شخصی نبودن مقولهی کار کودک و وجود یک رابطهی اجتماعی و اقتصادی ناظر بر آن. معمولاً پدیدهی فقر به عنوان یک توجیه برای کار کودک به کار میرود. آن هم در حالیکه همزمان میلیونها کودک در عرصههای کار پر مخاطره برای "آنها"، سرمایهداران و صاحبکاران، به کار گرفته میشوند. این، در واقع، مانند همان افسانهای است که میگوید: کار کودک، تا ریشه کن کردن فقر نمیتواند از بین برود.
اما وقتی که فقر به عنوان عامل کار کودک برجسته میشود، روی فاکتورهای دیگر را در این رابطه میپوشاند. یک فاکتور واقعی که کمتر از آن اسمی برده میشود، آن است که فقر در اثر به کار کشیدن کودکان به وجود میآید. وقتی که کودکان شروع به کار میکنند، بیسواد میمانند، آموزش نمیبینند، از مهارتهای لازم برخوردار نمیشوند، و سطح زندگی آنان هیچگاه از آن چیزی که هست، فراتر نمیرود. برعکس، فقیرتر میشوند و سلامتیشان هم به خطر میافتد. کار کودک اساساً دستمزد بسیار ناچیزی دارد و در دراز مدت به پایین بردن معیشت خانواده و تنگدستی بیشتر آن میانجامد. کارگران بزرگتر که قربانی بیکارسازیها میشوند، در صورتی که کودکانشان به کار گرفته نشوند، از شانس بیشتری برای حفظ کارشان برخوردار خواهند شد. مسأله بدین شکل است: کار کودک، بیکارسازی کارگران بزرگتر، و پایین رفتن سطح معیشت خانوادهها، فقر را تولید و بازتولید میکند و این دایرهی استثمار و فقر همچنان به چرخش خود ادامه میدهد.
اسطورهی دوم:
"ما به دستهای کودکان برای شکل دادن به ساختار اقتصادی خانوادهها نیاز داریم."
از لحظهای که بحث لغو کار کودک مطرح شد، عدهای شروع به تکرار این مطلب کردند که با لغو کار کودک، چه به سر خانوادههای فقیری میآید که تنها نانآورشان را از دست میدهند؟! بله، ممکن است بعضی خانوادهها برای مدت کوتاهی حتی دچار وضعیت بدتری هم بشوند؛ اما در دراز مدت، لغو کار کودک به نفع تمامی خانواده هاست.
جدا از این، توقف و لغو کار کودک در آن جاهایی که عملی شده است، آنچنان هم وضعیت خانوادهها را دست خوش تغییر نکرده است؛ چون این کار، اساساً، درآمد چندانی ندارد.
اغلب کودکان کارگر از خانوادههایی میآیند، که یا والدین آنها بیکارند و یا به کارهای کمدرآمد و نیمه وقت مشغول هستند. کودکان به کار گرفته میشوند، چون نیروی کار ارزانتریاند. بنابراین، این خانوادهها نیستند که به کار کودکان نیاز دارند، بلکه استثمارگران هستند که با بیکار ساختن والدین از نیروی کار ارزان کودکان آنها سود میجویند.
اسطورهی سوم:
"کودکان برای انجام بعضی از کارها مناسبتر هستند."
این اسطوره سالهاست، که به عنوان عُذری در بهکارگیری و استثمار کودکان بیان شده است: "انگشتان ظریف کودکان به آنها امکان میدهد، که گرههای ظریفتری در قالی بزنند؛ ابزارهای ظریف را بهتر در دست بگیرند؛ و ..." اما علم پزشکی ثابت نموده است، که دید جانبی انسان تا شانزده سالگی کامل نمیشود. و بنابراین، کودکان نیروی کار ماهرتری برای اینگونه کارها نیستند. یک تحقیق در هندوستان نیز به طریق علمی نشان داده است، که کودکان فرشهای بهتری از بزرگترها نمیبافند، به ویژه در رابطه با طرحهای پیچیدهتر.
اسطورهی چهارم:
"کار کودک برای رشد کشورهای غیر پیشرفته ضروری است."
تاریخ نشان داده است در دنیایی که علم و تکنولوژی تا این حد رو به پیش است، به کارگیری کار کودکان و سودجویی از آنان در کشورهای غیر پیشرفته، به فقر مردم این کشورها همچنان میافزاید؛ چرا که با به کار گرفته شدن کودکان، و بازماندن آنان از تحصیل و آموزش، بخش قابل توجهی از مردم جامعه بیسواد میشوند و از رشد علمی و آموزش تکنولوژی عقب میمانند. اما تحصیل کودکان، و لغو کار آنها، به رشد علمی و آموزش تکنولوژی در جامعه میافزاید و بیرون آمدن این گونه کشورها از دایرهی فقر را تضمین میکند. تحصیل، قلب تکامل است و تا زمانی که کودکان کار میکنند و از حق طبیعیشان برای تحصیل محروم میمانند، عقبافتادگی جامعه ادامه و وسعت مییابد.
اسطورهی پنجم:
"کار کودکان برای کسب دانش و کارآیی بیشتر آنها مفید است."
میلیونها کودک کارگر، توان جسمی و روحیشان را در طول روزهای کار از دست میدهند و رشد طبیعیشان متوقف میشود. مدرسه و تحصیل به کودکان فقط مهارت شغلی برای آینده را نمیآموزد، و نباید هم بیاموزد، که از طریق کار کردن کودکان، در واقع، ترک تحصیل آنان این امر جبران شود. مدرسه و تحصیل میتواند و میباید علم و دانش را، حقوق انسانی را، به کودکان بیاموزد و پتانسیل و آمادگی لازم برای زندگی اجتماعی را در آنان به وجود آورد.
یک تحقیق علمی نشان داده است، کسانی که به عوض درس خواندن از سنین کودکی به کار پرداختهاند، نه تنها از آنانی که در سنین بلوغ کامل به کار پرداخته و مدرسه را تمام کردهاند، موفقتر و پردرآمدتر نیستند، بلکه به مراتب بیشتر از آنان در معرض فقر و بیکاری قرار دارند.
اسطورهی ششم
"کار کودکان باید به رسیمت شناخته شود."
این بحث از طرف پارهای افراد و ظاهراً به منظور بیمه کردن کودکان کار و تضمین حقوق آنان مطرح شده است و از همان آغاز نیز مخالفت بینالمللی را برانگیخته است.
حقوق کودکان دادنی نیست، بلکه با خود آنان بهطور طبیعی به دنیا میآید. و جامعهی بشری قانوناً موظف است از کودکان حمایت و آنها را بیمه کند، آن هم بدون در نظر گرفتن پیشینه و وضعیت اجتماعی، بیولوژیکی و اقتصادی آنها.
حق کودکان برای کار به معنی برخورداری از حق بیمه، نکتهی دیگری به حقوق کودک اضافه نمیکند، بلکه یک حق طبیعی و بسیار مهم را از آنان میگیرد: حق تحصیل و آموزش را. و متقابلاً به استثمار کودکان جنبهی قانونی میدهد، سن کودکی را پایین میبرد، و نهایتاً مانع رشد کودکان میشود. در حالی که تحصیل رایگان با کیفیت بالا و حق بازی و آموزش، بهترین بیمهی کودکان برای جلوگیری از استثمار و کشیده شدن آنها به کار پرمخاطره است. جدا از این، اشتغال به کارهای بیمخاطره و سبک برای جوانان، که به آنها مهارت لازم را میدهد و جنبهی عملی درسهای تئوریک را در بر دارد، از حقوق پایهای آنان بوده و هست.
"تحصیل برای همهی کودکان، همین الان!" کلیدی برای پایان دادن به کار کودک است. 104 میلیون کودک در سن تحصیل، خارج از دایرهی تحصیل قرار دارند. تحصیل رایگان، اجباری و با کیفیت بالا، تنها کلید حل مشکل به کارگیری کودکان است. تمامی کودکان جدا از جنسیت، ملیت، نژاد، مذهب، شهروند بودن یا نبودن در محل سکونت خود، باید از تحصیلات ابتدایی و متوسطهی رایگان، اجباری و با کیفیت بالا برخوردار شوند.
اسطورهی هفتم:
این اسطوره را من میگویم: "برای رهایی کودکان از کار، نظامهای اجتماعی باید دگرگون شوند." به نظر من، این مسأله که در ذات نظام سرمایه داری جز شوربختی انسان چیزی نهفته نیست و اساساً تا آنجا که به این نظام برمیگردد، هیچ حق انسانییی نه تنها طبیعی نیست، بلکه برای به دست آوردن آن باید از هفت خوانهای بیشماری گذشت، یک واقعیت غیر قابل انکار است؛ اما نکته همین جاست. ما میتوانیم و میباید با شرکت در جنبشهای جاری و ارتقای کمی و کیفی آنها، حقمان را به آنها تحمیل کنیم و جاده را برای دگرگونی بنیادین، تا بینهایت آرمانگرایی، صاف و آسفالته کنیم. ما میتوانیم و میباید به آنها بگوییم، که در مقابل نظام ستم و استثمارتان ایستادهایم، که نمیگذاریم خون فرزندانمان را به شیشه کنید و این جهان را واژگونه ناشدنی بنمایانید. خرج دو روز ارتش شما، برای باسواد کردن کودکان ما کافی است. این را ما میخواهیم شدنی بنماییم. ما میتوانیم و میباید به آنها بگوییم، و وادارشان کنیم، که بیش از این بر گردههای نحیف کودکانمان فشار نیاورید. جهان ما به یُمن کارهایی که از دست طبقهی ما برآمده و میآید، آن قدر ثروت دارد که به کار کودکان ما نیاز نداشته باشد.
آنها میخواهند نه تنها از نظر اقتصادی، بلکه به لحاظ فرهنگی نیز به ما حقنه کنند، که همین است و بس! اما من میگویم: گُل همین جاست، همین جا برقص. رقص کودکانه و شاد ما میباید به آنها بگوید: نه! بس نیست و همین نیز نباید باشد! ما این را نمیخواهیم، حقمان را میخواهیم و حق ما زمینهساز رهایی ماست؛ چرا که حقمان با خودمان به دنیا میآید و علم به این، یک دستآورد جنبش انسانی ماست؛ دستآوردی که بشریت شریف، جدا از هر خواست گاه تحمیل شده بر آن، به صراحت از آن دفاع میکند. بنابراین، همانطور که تاریخ نشان داده است، ما میتوانیم حرفمان را، حداقلهایمان را، به کرسی بنشانیم. موظفیم این کار را بکنیم؛ چرا که این، یکی از سکوهای پرش ما برای دگرگونی نهایی این نظام نکبتی است؛ چرا که برحقترین و عاطفیترین آنهاست.
جنبش جوان لغو کار کودک با قدمهای کوچک، ولی مطمئن خویش این را نشان داده است. به آن بپیوندید.